بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 
next page

fehrest page

back page

نكته جالب توجه

آنچه ضمن بررسى، بر اهل تحقيق روشن ميشود اينستكه: حسان اين ابيات را تكميل نموده و به صورت يك قصيده، كه شامل قسمتى از مناقب امير مومنان "ع" است در آورده ولى هر يك از راويان حديث، فقط تكه مورد نظر خود را كه مناسب موضوع بحث خود ميديده ذكر نموده است.

حافظ ابن ابى شيبه روايت كند كه: حديث نمود ما را اين فضل و او حديث كرد ما را از سالم بن ابى حفصه، از جميع بن عمير، از عبدالله بن عمر، و همچنين بزرگ حفاظ، گنجى شافعى در ص 38 در كتاب "كفايه" خود چاپ نجف و ص 16 چاپ مصر و ص 21 چاپ ايران و ابن صباغ مالكى در "الفصول المهمه" ص 22 و جز ايشان، اشعار حسان را با اضافات نقل كرده اند از جمله آن اشعار اين چند بيت است:

على، رمد به چشمش رسيده، دنبال دوا بود و كسى را نمى يافت.

و رسول خدا "ص" به وسيله آب دهان مباركش، چشمانش را شفا بخشيد و گفت:

من امروز، پرچم را بدست كسى ميدهم، كه زننده و شجاع است و محب رسول خدا است.

خداى را دوست دارد، و خدا هم او را دوستدار است.

و بدست او خداوند سنگرهاى محكم را مى گشايد.

لذا، جز همه مردم، او "على" را به امامت برگزيده شد و وزير و برادر پيامبر است.

در اين اشعار اشاره ايست به حديث صحيح و متواترى كه پيشوايان حديث نقل كرده اند به سندهائيكه تمامى راويانش ثقه هستند و روايت ميرسد به: بريده بن خصيب، عبدالله بن عمر،عبدالله بن عباس، عمران بن حصين، ابى سعيد خدرى، ابى ليلى انصارى سهل ساعدى، ابى هريره دوسى، سعد بن ابى وقاص، برا بن عازب، سلمه بن اكوع:

بخارى، در ج 4 ص ص 323كتاب "صحيح" خود، از سهل و در ج 5 ص 269 باز از سهل، و در ص 27. از سلمه، و در ج6 ص 191 از سلمه و سهل اين اشعار را نقل كرده است. و مسلم هم، در ج 2 ص 324 كتاب"صحيح" خود، و ترمذى در ج 2 ص 3.. "صحيح" خود، و احمد بن حنبل در ج 1 ص 99 كتاب "مسند" خود، و در ج 5 ص 358 و353 و غير آن نقل كرده و ابن سعد، در كتاب "طبقات" ج 3 ص 158 و ابن هشام در ج 3 ص 386 كتاب "سيره" اش و طبرى در تاريخ خود در ج 2 ص93.و نسائى هم در كتاب "خصايص" خود، ج 4 ص 33 و16 و8 اشعار حسان را روايت كرده اند.

حاكم در ج 3 ص 116 و19. در باره نقل اين اشعار ميگويد: اين حديث به حدتواتر رسيده است.

خطيب در تاريخش "تاريخ بغداد" ج 7 ص 387، و ابو نعيم اصفهانى در ج 1 ص 62 از "حليه" به چند طريق كه بعضى از آنها را تصحيح نموده و همچنين در ج 4 ص 356، و ابن عبدالبر در "الاستيعاب" ج 2 ص 363 در شرح حال عامر، و حمويى در "فرايد"ش از قول امام محى السنه نقل ميكند كه: اين حديث صحيح و مورد اتفاق است. و محب الدين طبرى، در ج 2 ص 187 "رياض" و يافعى، در ج 1 ص 1.9 "مرآه الجنان" و قاضى الايجى در ج 3 ص 12و1. "المواقف"، جملگى شعر حسان را نقل كرده اند و راويان ديگرى هستند كه اگر بخواهيم در اينجا از آنها يادى رود خود كتابى مستقل گردد و ما بهمين مقدار اكتفا ميكنيم.

و اما متن حديث، ما در اينجا فقط به نقل بخارى اكتفا ميكنيم. او روايت كند كه:

رسول خدا "ص" در روز خيبر فرمود: همانا اين پرچم را فردا به مردى ميدهم كه خداوند به دست او فتح و پيروزى را نصيبمان كند. او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول خدا هم او را دوست دارند، مسلمانان در آنشب خواب از چشمانشان رخت بربسته بود، همه در اين فكر و انديشه بودند كه كداميك به اين افتخار نائل ميشوند؟

چون صبح شد، جمله به خدمت رسول خدا "ص" آمدند. هر يك به اميد اينكه رسول خدا "ص" پرچم را بدو سپارد، ولى پيغمبر اكرم "ص" فرمود: على كجاست؟ گفته شد كه چشمانش درد ميكند. فرمود: او را بياوريد و چون على "ع" را آوردند، پيغمبر اكرم "ص" از آب دهان خود، به چشمان دردناك على ماليد و دعايش نمود، چشمان على خوب شد و درد ساكت گشت، پيغمبر خدا پرچم را به على داد.

على "ع" عرض كرد: اى رسول خدا آيا با آنها بجنگم تا مانند ما "مسلمان" شوند؟ حضرت رسول "ص" جواب فرمود: با ملايمت به سوى آنان "اهل خيبر" روانه شو، ابتدا آنها را به اسلام دعوت نما و واجباتشان را گوشزد كن به خدا قسم اگر به وسيله تو كسى به حق هدايت شود از شتران سرخ مو براى تو ارزنده تر است و در روايت ديگر است: و خداوند فتح را نصيب او فرمود.

ديوان حسان

جز آنچه از اشعار حسان نقل شد، مدايح بسيارى در باره امير مومنان على دارد كه منتخبى از آن، به زودى ذكرش بيايد. در اين هنگام است كه دستهاى امين شناخته مى شود، دستهاى خيانتكارى كه به سوى ديوان حسان دراز گشت و ديوان او را چون ديوانهاى ديگر كه شامل مدايح و فضائلى در باره ائمه "ع" بود، مورد تحريف قرار داد، و حتى خاطرات پسنديده اصحاب ايشان را حذف نمود.

اين قصيده ميميه فرزدق است با همه شهرتش كه در وصف حضرت زين العابدين "ع" سروده شده، از قلم انداخته اند، با اينكه ناشر ديوان در مقدمه كتاب به اين قصيده اشاره ميكند و كتب ديگر و تراجم، جمله اين قصيده را از فرزدق ميدانند.

و چون ديوان كميت كه اشعارى از آن كم و مقدارى بر آن اضافه نموده اند و ديوان ابى فراس هم چون ديوان كشاجم، قسمت مهمى از مراثى سيد الشهدا حسين "ع" از آنها حذف شده است و كتاب "المعارف" ابن قتيبه را، دستهاى تحريف آنچه دلش خواسته بر آن افزوده و آنچه ملايم مسلكشان نبوده از آن كاسته اند و كتبى كه بعد از آن ناقل مطالب كتاب "المعارف" بودند، خود گواه اين تحريف و خيانتند كه ما مقدارى از آن را قبلا ذكر نموده و بعضى ديگر را هم خواهيم گفت و از اين نوع تحريف در كتب بسيارى رخ داده كه ما، به جهت اينكه وضع كتاب را به هم نزنيم، از ذكر آنها خوددارى نموده ايم و تفصيل آن در جاى خود بيايد، حال برميگرديم به ديوان حسان و نقل تكه هاى جدا شده از آن، كه مصادر مورد اعتماد ثبت نموده اند مانند قصيده يائيه او كه در پيش ذكر شد.

از جمله: تاريخ يعقوبى ج 1 ص 1.7 و شرح ابن ابى الحديد ج 2 ص 14 و جز اين دو كتاب نقل كنند كه: ابوبكر هنگاميكه خليفه شد بر منبر رفت و يك پله پاينتر از جايگاه رسول خدا "ص" نشست و پس از حمد و ثناى خداوند گفت: همانا من عهده دار امور شما شده ام و حال آنكه بهتر از شما نيستم، اگر به راه راست رفتم پيرويم كنيد، و اگر دچار لغزش و انحراف شدم مرا به راه راست وا داريد. من نمى گويم كه بر شما فضيلتى دارم، برترى من از جهت مسئوليتى است كه به عهده دارم، و بعد ازين گفتار از انصار به نيكى ياد كرد و گفت:

ما و شما اى گروه انصار مصداق اين شعريم:

 

جزى الله عنا جعفرا حين ازلفت

بنا نعلنا فى الواطئين فولت

ابوا ان يملونا و لو ان امنا

تلاقى الذى يلقون منا لملت

 

خداوند جعفر را از سوى ما پاداش نيكى عنايت كند در آن هنگام كه پاى ما لغزيد و در بين راه روندگان كفش از پاى ما بدر رفت از سرزنش ما خوددارى كردند و اگر ما در ما آنچه را كه آنان از ما ديدند مشاهده مى كرد از ما رنجيده خاطر مى شد.

در نتيجه اين بيان، انصار از ابوبكر دورى گزيدند و قريش هم از دست آنان خشمناك شدند، به هم گرد آمدند و سخنرانانشان سخن راندند، عمرو بن عاص بر ايشان وارد شد. بدو گفتند برخيز و انصار را نكوهش كن، برخاست و دهان به نكوهش انصار گشود. فضل بن عباس هم به پا خواست و سخنان آنان را رد نمود و نزد على "ع" رفت و حضرت را از قضيه مطلع نمود و شعرى كه انشا كرده بود، بازگو كرد.

على "ع" خشمناك از منزل بيرون آمد و به مسجد رفت و از انصار به نيكى ياد فرمود وگفتار عمرو بن عاص را رد نمود، انصار از اين جريان خوشحال شدند و گفتند: با سخنى كه على "ع" در باره ما فرمود از هيچ سخنى باك نداريم و جمله به نزد حسان بن ثابت رفتند و از او خواستند كه جواب فصل را بگويد. حسان گفت اگر به غير قافيه هاى او شعرى بسرايم او مرا رسوا ميكند، انصار گفتند: فقط از على ياد كن سپس چنين سرود:

خدا على را جزاى خير دهد، چه پاداش در كف اوست و چه كسى چون او مى تواند باشد؟

"اى على" به جهت فضائلى كه دارا هستى بر همه قريش پيشى گرفتى، سينه دار فراخ وقلبت امتحان شده است

بزرگان قريش آرزوى مقام تو را دارند ولى از ندارى، تا دارندگى راهى بس دراز است.

نسبت تو به اسلام در هر زمينه، بسيار محكم و به هم پيوسته است.

و هنگاميكه عمرو، به سبب خصلت نكوهيده خود، پرهيزكارى را تحديد و كينه ها را زنده نمود -

تو به خاطر ما در خشم شدى.

تو تنها يادگار لوى بن غالبى و مايه اميد ما كه داراى صفات نيكوى اوئى و خصلتهائيكه هنوز به وجود نيامده.

تو در بين ما نگهبان رسول خدا بودى و به عهدى كه به تو سپرده بود وفا كردى و كيست اولى به اين عهد از تو؟ كيست؟

آيا تو برادر رسول خدا "ص" در طريق هدايت نبودى؟

ووصى او، و به كتاب و سنت از همه داناتر؟ پس حق تو، پيوسته در " نجد " و سپس " در يمن " بر ما به هم آميخته و بزرگ است.

جمله " فصدرك مشروح " كه در قصيده آمده، اشاره به آيه اى از قرآن است: افمن شرح الله صدره للاسلام.

"كسى كه خداوند سينه اش را براى اسلام فراخ نموده است". اين آيه در باره على و حمزه نازل شده است و حافظ محب الدين طبرى در ج 2 ص 2.7 "رياض"، از حافظ واحدى و حافظ ابو الفرج اين روايت را نقل كند و همچنين در ص 88 "ذخاير العقبى".

و جمله " و قلبك ممتحن " اشاره به حديث نبوى دارد كه در باره امير مومنان وارد شده كه:

انه امتحن الله قلبه بالايمان:

خداوند قلب او "على" را به ايمان امتحان فرمود

اين روايت راجمعى از حفاظ و علما نقل نموده اند از جمله: نسائى در ص 11 "خصايص" و ترمذى در ج2 ص 298 "صحيح" خود و خطيب بغدادى در ج 1 ص 133 "تاريخ" خود.

"زيادتى چاپ دوم"

وبيهقى در ج 1 ص 29 كتاب "المحاسن و المساوى" و محب الدين طبرى در ج 2 ص 191 "الرياض" و در ص 76 "ذخائر العقبى" وى گويد كه: اين روايت را ترمذى نقل و از حيث سند تصحيح نموده.

و گنجى در ص 34 "الكفايه" خود روايت كرده و گويد:

اين حديثى خوب و عالى و صحيح است، و حمويى در باب 33 "فرايد" خود، و سيوطى در "جمع الجوامع" بطريقهاى متعدد نقل كند چنانكه در ج 6 ص 393 و 396 "كنزالعمال" نقل شده و بدخشى در ص 11 "نزل الابرار" و جز ايشان روايت را نقل كرده اند.

و جمله:

" الست اخاه فى الهدى و وصيه ".

اشاره به حديث برادرى على "ع" با پيامبر "ص" و حديث وصايت حضرت است و اين دو حديث به حدى مشهور و متواتر است كه اهل تحقيق، در اغلب مسانيد حفاظ و بزرگان مى توانند بيايند.

و جمله: " و اعلم فهر بالكتاب و بالسنن".

اشاره به رواياتى است كه در باره علم على "ع" به كتاب و سنت وارد شده است.

حفاظ از پيامبر خدا "ص" در حديثى كه خطاب به فاطمه است نقل كنند كه:

زوجتك خير اهلى اعلمهم علما و افضلهم حلما و اولهم اسلاما.

"من تو را بهترين وابستگان خود به همسرى دادم او، اعلم ايشان است و د رحلم و بردبارى بر آنها برترى دارد و در اسلام بر همه پيشى گرفته است".

و در حديث ديگر ميفرمايد:

اعلم امتى من بعدى على بن ابى طالب.

"عالمترين امت من على "ع" است" و در حديث سوم آمده كه:

اعلم الناس بالله و بالناس.

"على از همه مردم به خدا و مردم داناتر است".

و در حديثى ديگر فرمود: اى على تو را هفت خصلت است، يك به يك شمرد و از جمله فرمود:

و اعلمهم بالقضيه.

"تو داناترين مردم به قضا و داورى هستى".

محب الدين طبرى حديث را در ج 2 ص 193 "ريا" و در ص 78 "ذخاير العقبى" نقل كند و ابن عبدالبر ج 3 ص 4.."استيعاب" كه در حاشيه كتاب "اصابه" چاپ شده از عائشه روايت كند كه: على داناترين مردم به سنت پيامبر است. و گنجى در ص 19. "كفايه" از ابى امامه، از پيغمبر "ص" آورده كه:

اعلم امتى بالسنه و القضا بعدى على بن ابى طالب.

"على دانشمندترين امت من است به سنت و حديث من و داناترين ايشان در قضا و داورى است بعد از من".

خوارزمى در ص 49 "مناقب" خود، و شيخ الاسلام حمويى در "فرايد" باب 18 از سلمان، از پيامبر خدا "ص" روايت نموده اند كه:

اعلم امتى من بعدى على بن ابيطالب.

"داناترين مردم بعد از من على "ع" است".

حفاظ و راويان معتبر حديث از على "ع" نقل كنند كه فرمود: به خدا قسم آيه اى نازل نشد مگر اينكه دانستم در چه امرى نازل شده، و براى چه كسى نازل گشته همانا خداوند به من دلى دانا، و زبانى گويا عطا فرموده است.

و باز از رسول اكرم "ص" روايت شده كه: حكمت ده جز است، نه جز آن به على "ع" داده شده و يك جز ديگر بين بقيه مردم تقسيم شده است.

سيد احمد زينى دحلان در ج 2 ص 337 "الفتوحات الاسلاميه" خود گويد:

خداوند به على"ع" علم زيادى عنايت فرموده و "نيروى" كشف سرشارى:

ابوالطفيل گويد: على "ع" را در حال خطبه خواندن ديدم كه مى گفت:

آنچه مى خواهيد از قرآن از من سوال كنيد به خدا قسم آيه اى در قرآن نيست مگر اينكه ميدانم در شب نازل شده يا در روز، در بيابان بوده يا در كوه، اگر بخواهم،. 7. شتر، از تفسير فاتحه الكتاب فراهم مى آورم.

ابن عباس گويد كه: سرچشمه علم رسول خدا "ص" از علم خداست و علم على "رضى الله عنه" از علم پيامبر خدا "ص" است و من علم خود را از علم على "رض" گرفته ام و علم من و اصحاب پيغمبر خدا "ص" در مقابل علم على "رض" به مانند

قطره اى است از هفت دريا. و گفته شده كه:

عبدالله بن عباس بقدرى در فراق على گريه كرد كه چشمانش كور شد.

و باز ابن عباس نقل كند كه: به على نه دهم علم داده شده، به خدا قسم كه در يك دهم ديگر هم با مردم شريك است.

معاويه مشكلات علمى خودرا به على مى نوشت و جواب مى خواست و پس از آنكه على "ع" درگذشت، معاويه گفت:

بامرگ على "ع" علم و دانش از كف رفت.

عمر بن الخطاب پيوسته به خدا پناه مى برد از اينكه مشكله اى پيش آيد و على براى حلش حاضر نباشد. از عطا سوال شد كه: در اصحاب پيامبر خدا "ص" كسى داناتر از على بود؟ گفت: نه. به خدا كسى را داناتر از او سراغ ندارم.

عبدالله بن مسعود روايت كند كه، قرآن به هفت حرف نازل شده و هر يك از حروف را ظاهرى است و باطنى، و على "ع" علم ظاهر و باطن قرآن را داراست.

و ما نظير اين احاديثى كه در باره علم على نقل شد در كتب حديث زياد مى بينيم كه اگر آنها را جمع كنند كتاب ضخيمى را تشكيل مى دهد.

next page

fehrest page

back page

 
 
 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved