شهید آوینی

 

 

آنچه كه مورد نهى قرار گرفته همان راهى است كه پايان آن ، هلاكت و بدبختى است ؛ اما انسان متهور عمدا قدم در آن راه مى گذارد. شجاعت ، با تهور متفاوت است ؛ انسان شجاع و وصف شجاعت مورد مدح و ستايش است ؛ مثلا حضرت مى فرمايند:
المؤ من كالجبل لا تُحَرِّكُهُ العواصف (142).
((مؤ من همانند كوهى است كه بادها آن را از جاى حركت نمى دهند)).
مؤ من ، در مقابل هر حادثه اى با شجاعت مى ايستد و براى انجام وظايف از هيچ اتفاقى هراس ندارد كه به يقين با انسان متهور و بى باكى كه حتى به قيمت قانون شكنى و از بين رفتن حريم ها به كارى مى پردازد تفاوت دارد.
به هر حال ، در مقابل انسان متهور، انسان ترسو است كه مورد بحث ما است . انسان ترسو به دليل اين روحيه خود، مصائب و مشكلات بسيارى را بايد بپذيرد و ذلت نفس ، خفت و خوارى و تلخى زندگى را بايد تحمل كند. در حقيقت او به دليل عافيت طلبى از هر اقدامى براى دستيابى به اهداف بلند بازمى ماند.
معمولا انسان عافيت طلب و ترسو مى خواهد شرايطى آرام و دور از جنجال و دغدغه داشته باشد؛ بنابراين ، از ترس ‍ اين كه مبادا آرامش زندگى او از بين برود و كمتر به كار ارزشمندى دست مى زند. از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم روايت شده است :
لا يَنبَغِى للمؤ من اَن يكون بخيلا و لا جَبَانا(143).
((سزاوار نيست مؤ من بخيل و ترسو باشد)).
انسان مؤ من ، اهل سماحت ، بخشش و شجاعت است . در سخنى ديگر از آن حضرت روايت شده است :
اللَّهم اءنِّى اءَعوذُ بك من البخل و اعوذُبك من الجُبن (144).
((خدايا! از بخل و از جبن و ترس به تو پناه مى آورم )).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در توصيه به مالك اشتر، به اين رذايل اخلاقى و خصايص روحى افراد ترسو توجه مى دهند و مى فرمايند كه ترس باعث مى شود، حاكم هنگام وارد شدن به امور، در خود احساس ناتوانى كند و بالطبع از اجراى عدالت و انجام آن بازماند.
و سومين دسته از كسانى كه نبايد با آنها مشورت كرد، حريصانند؛ انسان هايى كه اهل حرصند، از نظر روحى و اخلاقى ، هيچ چيز آنها را قانع نمى كند. نسبت به همه امور زندگى حرص و ولع دارند. حد تعارف و اعتدال در زندگى و در خصايص اخلاقى آنها نيست و شهوات نفسانى ، آنها را به حرص و ولع كشيده است ، حضرت مى فرمايند كه اين گونه افراد را نيز مورد مشورت قرار مده و به كار مگير؛ چرا كه حريص ، به علت حرص و ولع ، هرگز توانايى حل مشكل را ندارد.
در روايتى امام باقر عليه السلام تشبيهى درباره حريص دارند و مى فرمايند:
مَثَلُ الحَريصِ على الدُّنيا كَمَثَلِ دُودَةِ القَزِّ كُلّمَا اَزدَادَت على نفسها لَفّا كان اَبعَدَ لَهَا مِنَ الخُروجِ حتَّى تَمُوتَ غَمّا(145).
((انسان هاى حريص ، مثل كرم ابريشم اند كه هرچه بيشتر فعاليت مى كنند، بيشتر به دور خود پيله مى پيچند و اين پيله ها باعث مى شود كه نتوانند از داخل آن پيله خارج شوند، تا اين كه مرگ آنها فرارسد)).
يعنى هرچه فعاليت فعاليت كرده تا از اين تنگنا و مضيقه ، رهايى يابد، موفق نشده است ، بنابراين از غصه مى ميرد. به همين دليل فعاليت ، روش و منش فكرى انسان حريص ، دست و پاى او را مى بندد و راه حل هايى هم كه ارائه مى دهد، به نتيجه نمى رسد. از اين رو حاكم موظف است كه از به كار گماردن اين گونه افراد در مسووليت ها پرهيز و از مشاوره با آنها خوددارى كند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در انتهاى اين قسمت از سخنان گهربارشان مى فرمايند:
فانَّ البُخل و الجُبن و الحِرص غَرائِز شتَّى يَجمَعُهَا سوءُ الظَّنِّ باللَّه (146).
ريشه سه خصيصه اخلاقى بخل و ترس و حرص در نگرش انسان به خالق آفرينش است . انسانى كه داراى اين خصايص است در حقيقت كسى است كه نسبت به خدا سوءظن دارد. درست فكر نمى كند و ابزار موفقيت را هميشه دور از دسترس مى بيند. بخيل چرا بخل مى ورزد؟ براى اين كه تصور مى كند مالش تمام مى شود. نمى گويد همان طور كه خداوند تا به حال اين مال و اموال را به من عطا كرده است ، همچنان اين توفيق را نصيب من مى كند و مرا بى نياز مى گرداند. چنين انسانى ، هميشه ابزار موفقيت را دور از دسترس خود مى بيند. انسان هاى ترسو و حريص نيز همين گونه اند. تعبير اميرالمؤ منين عليه السلام از نظر روانشناسى ، بسيار دقيق است كه مى فرمايند: جامع مشترك اين سه خصلت ، سوءظن به خدا است . در فرمايش ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده است :
واللَّه ما اَعطى مؤ من خيرَ الدُّنيا و الاخِرَةِ الا بِحسنِ الظنِّ باللَّه و رَجَائِهِ لَهُ(147).
((خداوند هرگز وسيله موفقيت دنيا و توفيق در امور اخروى را براى انسان فراهم نمى كند، مگر اين كه آن انسان نسبت به خدا خوش گمان و اميدوار به توفيقات الهى باشد)).
خصايص سه گانه اى كه ذكر شد بخل و ترس و حريص يا قدرت تصميم گيرى را از انسان سلب مى كند كه بالبع در مقام عمل و اداره جامعه دچار مى شود؛ و اگر افرادى كه داراى اين خصايص اند مورد مشاوره حاكم قرار گيرند، او را نيز از تصميم گيرى بازمى دارند يا دچار ترديد، حرص و يا عجله مى كنند كه همه اين امور با عدالت منافات دارد.

5 - انتخاب وزيرى شايسته
شرط ديگرى كه از فرمايش اميرالمؤ منين عليه السلام براى اجراى عدالت استفاده مى كنيم اين عبارت است كه حضرت مى فرمايند:
انَّ شرَّ وُزَرَائِكَ مَن كانَ لِلاَشرَارِ قَبلَكَ وَزيرا و مَن شَرِكَهُم فى الاثَامِ فلا يكونَنَّ لَكَ بِطَانَة فانَّهم اَعوَانُ الائِمَّةِ و اِخوَانُ الظَّلَمَةِ(148).
((بدترين وزيران تو كسى است كه پيش از وزير بدكاران بوده و در گناهان آنان شريك بوده است . اين چنين كسانى نبايد محرم تو باشند كه آنان ياوران گناهكارانند و كمك كار ظالمان )).
در اين سخن امام عليه السلام نكات دقيقى نهفته است ؛ مطلب اول كه خود فصل طولانى و مفصلى را مى طلبد، توجه امام عليه السلام به اين نكته بسيار مهم است ، كه بايد در انتخاب وزير و ياور، به سوابق او توجه كرد؛ تا مبادا از كسانى باشد كه در حكومت هاى ظالم ، مورد توجه قرار مى گرفته و صاحب منصب ظالمان بوده است ؛ زيرا اولا انتخاب آنها به عنوان همكار تاءثيرى منفى و مستقيم روى افكار عمومى دارد كه هرگز باور نخواهند كرد كه او تصميم دارد برخلاف حاكمان گذشته ، به عدل و عدالت عمل كند و خواهند گفت : اين چه عدل و عدالتى است كه ابزارش همان ابزار ظالمان است . ناديده گرفتن اين نكته ، ضربه بزرگى است بر اجراى تصميمات حاكمى كه مى خواهد با عدالت عمل كند؛ چرا كه با انتخاب اين افراد پيش زمينه اجتماعى مهم اجراى عدالت را از بين مى برد.
ثانيا، كسانى كه در حكومت ظلم مشغول به كار بوده اند، به آن منش و روش عادت كرده و خو گرفته اند و به تعبيرى آلوده به ظلم و ستم هستند و باعث مى شوند كه اين آلودگى به حاكم و تشكيلات حكومت جديد هم سرايت كند و همه دچار بيمارى انحراف از عدل شوند و به ظلم و ستم روى آورند. به عبارت ديگر مسير مستحكم عدالت را به فساد و تباهى مى كشند.

6 - پرهيز از افراد چاپلوس و مداح
از آن جا كه الزاما حاكم بايد وزير و ياور داشته باشد، حضرت در ادامه مى فرمايند:
وَ الصَق بِاَهلِ الوَرَعِ والصِّدقِ ثمَّ رُضهُم عَلَى اَلا يُطرُوكَ و لا يَبجَحوكَ بِبَاطِل لم تَفعَلهُ(149).
((به اهل پاكدامنى و راستى روى بياور و به آنها بياموز كه در مقام مدح و ستايش تو بر نيايند، و نخواهند تو را به كارهايى كه انجام نداده اى ، خوشحال كنند)).
چون ثناگويى و مدح اطرافيان ، خود به خود انسان را خوشحال مى كند و اين از صفاتى است كه مورد نهى قرآن قرار گرفته است ؛ آيه شريفه سوره مباركه آل عمران مى فرمايد:
لا تحسَبَنَّ الَّذينَ يفرحونَ بِمَا اءَتَوا و يُحِبُّونِ اِن يُحمَدُوا بِمَا لَم يَفعَلُوا فلا تَحسَبَنَّهُم بِمَفَازَة مِن العذابِ و لَهُم عَذاب اَليم (150).
((گمان مبر آنها كه از اعمال زشت خود خوشحال مى شوند، و دوست دارند در برابر كار نيكى كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند، از عذاب الهى بركنارند. بلكه براى آنها، عذاب دردناكى است )).
خداوند در اين آيه به كسانى كه دوست دارند نزد مردم ، به كارهايى كه نكرده اند، مدح و ستايش شوند وعده عذاب مى دهد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در ادامه مى فرمايند:
فانَّ كَثرَةَ الاءِطرَاءِ تُحدِثُ الزَّهوَ وَ تُدنِى مِنَ العِزَّةِ(151).
((وقتى اين مدح و ثناگويى در اطراف تو زياد شد، باعث مى شود كه تو گرفتار عجب و كبر شوى ؛ يعنى هم دچار خودپسندى شوى و هم دچار خودبزرگ بينى )).
اگر انسان مخصوصا حاكم به اين رذايل اخلاقى مبتلا شود، آغاز سقوط عملى او در اجراى عدالت فراهم شده است ؛ زيرا عدالت ، اخلاق عملى است . وقتى در اخلاق نظرى در انديشه و فكر دچار خودبزرگ بينى و خودپسندى شد، طبعا در همه اعمال و رفتارش بروز مى كند.
از حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
انَّما هَلَكَ النَّاس باتِّبَاع الهوى و حبِّ الثَّناءِ(152).
((مردم به دو چيز هلاك مى شوند: يكى ، پيروى از هواى نفس و ديگرى دوست داشتن مدح ديگران درباره خود)).
در روايت ديگرى نقل شده است كه فرمودند:
ويل للصائم ويل للقائِمِ ويل لصاحِبِ الصوفِ الا، فقيل : الا مَن ؟ فقال : الا مَن تَنَزَّهَت نفسهُ عنِ الدُّنيا و اَبغَض ‍ المِدحَةَ واستَحَبَّ المَذِمَّةَ(153).
واى بر آنان كه روزه مى گيرند! واى بر آنان كه زياد نماز مى خوانند! واى بر آنان كه لباس خشن مى پوشند! مگر كسانى كه ! حضرت سكوت كردند اصحاب سوال كردند: مگر چه كسانى ؟ حضرت ادامه دادند: مگر كسانى كه اعمالشان در سايه پاك داشتن نفس از تعلق به دنيا شكل گرفته باشد. يعنى خود را از دنيا و متعلقات آن ، منزه كرده باشند. نشانه تنزه از دنيا اين است كه از مدح و ثناگويى خوششان نيايد و در مقابل از انتقاد و نقد استقبال مى كنند.
سخن مشهورى از امام صادق عليه السلام است كه فرمودند:
احبُّ اِخوَانِى الىَّ مَن اَهدَى الىَّ عُيُوبِى (154).
((محبوب ترين برادران من كسى است كه عيوبم را به من هديه كند)).
انسان كه همه اطرافيانش را عادت داده كه از او تعريف كند و فقط خوبى هاى او را بگويند، هرگز كسى به خود جراءت نمى دهد كه در مقام انتقاد برآيد. در نتيجه هرگز حاضر نخواهد بود عيب خود را از ديگران بشنود و پذيرا باشد. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
يا صالحُ اتَّبِع مَن يُبكِيَكَ و هو لك ناصِح و لا تَتَّبِع مَن يُضحِكُكَ و هو لك غَاشّ(155).
((اگر مؤ من واقعى هستى ، دنبال كسى برو كه حرف هاى او تو را به گريه درمى آورد؛ يعنى واقعا تو را به گونه اى نصيحت مى كند و عيوب تو را مى گويد كه وقتى به اين عيوب آگاهى مى يابى ، اشكت جارى مى شود. مبادا از كسى پيروى كنى و دنبال افرادى بروى كه هميشه با مدح و ثناگويى تو موجب خنده و سرورت را فراهم مى كنند؛ چرا كه به تو دروغ مى گويند)).

7 - همنشينى با نيكان
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
ليكن آثَرُ النَّاس عندَك مَن اهدى اليك عيبَك ، و اعانَك على نفسِك (156).
((افرادى را انتخاب كن كه عيوب تو را به تو مى گويند و در تربيت نفس ياريت مى كنند)).
انسان نبايد خيال كند كه خودش همه چيز را مى داند؛ چرا كه گفته هاى ديگران ، در تربيت نفس وى موثر است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءِعجَابِ المَرءِ بنفسهِ دليل على ضَعفِ عقلهِ(157).
((عجب انسان به خود، به دليل ضعف عقل او است )).
اين روايت صرف نظر از معانى ژرف خود، از نظر ساختار اديبانه خود خيلى جالب است كه مى فرمايند:
مَن اءُعجِبَ بِراءيِهِ ضَلَّ و مَنِ استَغنَى بِعَقلِهِ زَلَّ و مَن تَكَبَّرَ على النَّاس ذَلَّ(158).
ذلت با سه وجه لغوى و مفهومى بيان شده است : يكى زلت با ((ز)) است ؛ يعنى كسى كه عجب مى ورزد، منحرف مى شود و هميشه دچار لغزش است . ديگرى با ((ضاد)) آمده است ؛ يعنى كسى كه به عقل خود متكى باشد، گمراه مى شود. و سوم با ((ذال )) آمده است ؛ يعنى كسى كه بر ديگران كبر كند، پست و حقير مى شود. هم زلت به معناى انحراف هم ضلت به معناى گمراهى و هم ذلت به معناى حقارت و پستى ، همه در سايه عجب و تكبر براى انسان به وجود مى آيد؛ و اين دو خصايص ، باعث مى شود كه انسان از حدود و موازين مقرر تجاوز كند؛ و اين مقدمه سقوط است . در روايتى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه :
مَن وَقَفَ عندَ قدرِه اَكرَمه النَّاس (159).
((كسى كه حد خود را رعايت كند، مردم به او احترام مى گذارند)).
در روايت ديگرى از حضرت آمده است :
من تعدّى حدَّهُ اَهانه النَّاس (160).
((كسى كه حد خود را نگه ندارد، مورد اهانت مردم واقع مى شود)).
احترام متقابل بين حاكم و ملت يك امر ضرورى است . بايد اين حرمت حفظ شود، اما اگر او مرزشكنى كرد و مثلا گرفتار عجب و تكبر شد، باعث مى شود كه مرزها شكسته شود، وقتى مرزها شكسته شد، مورد اهانت مردم قرار مى گيرد. حاكمى كه مورد اهانت قرار گرفت ، اعتبار اجتماعى اش را از دست مى دهد و امكان اجراى عدالت را نمى يابد.

8 - داشتن همراهانى با اصالت خانوادگى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در همان نامه ، كسانى را كه شايستگى دخالت دادن در امر حكومت دارند، معرفى كرده و مى فرمايند:
ثمَّ الصَق بِذَوى المُرُوءَاتِ والاَحسَابِ و اَهلِ البُيُوتَاتِ الصَّالحَةِ و السَّوابِق الحَسَنَةِ ثمَّ اَهلِ النَّجدَةِ والشَّجاعَةِ و السَّخاءِ والسَّمَاحَةِ فاءِنَّهُم جِمَاع من الكَرَمِ و شُعَب منَ العُرفِ(161).
در اداره امور كشور، ناگزيرى كه همراه و ياور داشته باشى ، بنابراين ، همراهانت را از بين كسانى انتخاب كن كه داراى مردانگى و حسب و نسب هستند.
از خانواده هايى كه در اسلام ريشه دار و اصيل هستند و داراى سوابق پاكيزگى و طهارتند؛ اهل شجاعت ، جود و سماحت در خلقند. از افرادى كه مجموعه اى از بزرگوارى هاى اخلاقى و خوبى و پاكيزگى در آنها متمركز است ، استفاده كن .
اين توصيه امام عليه السلام بسيار قابل دقت و توجه است ؛ چرا كه خود حضرت در جايى ديگر مى فرمايند:
اذا كرُم اَصلُ الرجلِ كرُم مَغيبُه و محضرُه (162).
((اگر ريشه و اصل انسان پاكيزه باشد، و خانواده او داراى كرامت باشند، او در حضور و نهان ، اين خصوصيات را همراه خواهد داشت )).
اساسا در فرمايشات مولا اميرالمؤ منين عليه السلام چه در اين نامه و چه در كلمات قصارى كه از حضرت بر جاى مانده است ، روى اصالت خانوادگى بسيار تكيه شده است . امام عليه السلام در سخن ديگرى توصيه مى فرمايند:
عليكم فى قَضاء حَوائِجكُم بِكِرَام الاَنفُس و الاُصولِ تُنجَح لكم عندهم مِن غير مَطال و لا مَنّ(163).
((براى تاءمين نيازهايتان به كسى مراجعه كنيد كه ريشه خانوادگى داشته باشد. ثمره اين توصيه آن است كه او بدون اين كه مسامحه و كندى كند، و بر شما منتى بگذارد، آن خدمت را انجام مى دهد)).
در سخن ديگرى از حضرت نقل شده است كه مى فرمايند:
عليكم فى طلب الحوائج بشِرافِ النُّفوسِ ذَوى الاُصولِ الطَيِّّبَةِ فانَّها عندَهم اَقضى و هى لَدَيكُم اَزكى (164).
((در طلب حاجت و رفع نياز به كسانى كه صاحب خانوده هاى اصيل و پاكيزه اند مراجعه كنيد كه حاجت و نياز شما زودتر برآورده مى شود؛ زيرا آنها انسان هاى شريفى هستند)).
حضرت در بعضى از عبارات ، برهان ديگرى براى اين مطلب آورده ، مى فرمايند:
حسنُ الاَخلاق بُرهانُ كرَمِ الاَعراقِ(165).
((اخلاق خوب دليل بر كرامت ريشه خانوادگى فرد است )).
اگر انسان نيك خلقى را ديديد كه در خلق و خوى اجتماعى و در معاشرت با مردم ، رعايت موازين اخلاقى را مى كند، حكايت از پاكيزگى و طهارت ريشه چنين انسانى مى كند بر همين اساس وراثت تاثير زيادى در مسائل ازدواج و ارتباطات زناشويى دارد و به آن اهميت داده شده است . رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در توصيه اى مى فرمايند:
اُنظُر فى اىِّ نِصاب تَضَعُ ولدَك فانَّ العِرقَ دسَّاس (166).
((مراقب باش با چه خانواده اى وصلت مى كنى ؛ چون عامل وراثت ، همه خلق و خوى گذشتگان را به فرزندان منتقل مى كند)).
در سخن ديگرى حضرت مى فرمايند:
اءِيَّاكُم و خَضراءُ الدِّمَن قِيلَ يا رسول اللَّه و ما خَضراء الدِّمَن قال المَراءَةُ الحَسنَاءُ فى مَنبِتِ السَّوءِ(167).
((بپرهيزيد از خضراءالدَّمَن ! سوال كردند يا رسول اللَّه ! ((خضراءالدَّمَن )) چيست ؟ حضرت فرمودند: زن زيبارويى كه در خانواده ناصالحى رشد كرده باشد)).
درست است كه زيبايى او جاذبه دارد، اما خلق و خويى دارد كه به فرزند شما هم منتقل خواهد شد. بنابراين در قرآن آمده است كه حضرت نوح عليه السلام بعد از آن همه توصيه كه براى هدايت مردم و امتش داشت و از آن نتيجه اى نگرفت ، آنان را نفرين كرد و در محضر الهى عرض كرد:
و قال نوح ربِّ لا تِذِر عِلِى الاَرض مِنَ الكافِرينَ ديَّارا# انَّك اءِن تَذَرهُم يُضَلّوا عبادَك و لا يَلِدُوا الا فاجِرا كَفَّارا(168).
((خدايا! اگر قرار است عذابى بفرستى ، همه اين كفار را شامل شود؛ چون اگر اينها زنده بمانند، غير از اين كه موجب گمراهى مؤ منان خواهند شد، نسل و فرزندان آنان هم كافر خواهند بود)).
يعنى به حكم قانون وراثت ، اعتقاد و انديشه هايشان به فرزندانشان منتقل خواهد شد. در جنگ جمل وقتى اميرالمؤ منين عليه السلام فرزندشان محمَّد حنفيه را براى مقابله با دشمن به ميدان فرستادند، بعد از رفتن به ميدان ، عقب نشينى كرده ، بازگشت . حضرت با غلاف شمشير به ميان شانه او كوبيد و فرمود: اَدرَكَكَ عِرق من اُمّك اين حالت ترس و عقب نشينى از مقابل دشمن را تو از مادرت به ميراث برده اى ؛ وگرنه پدر تو انسان ترسويى نيست كه از مقابل دشمن بگريزد(169).
مجموع اين مطالب ، براى تاءكيد بر نكته اى است كه امام عليه السلام به مالك توصيه مى فرمايند در انتخاب وزير و ياور خود براى اجراى عدالت ، صرف نظر از اين كه افراد بخيل ، ترسو و حريص را به كار نمى گيرى ، بايد از كسانى استفاده كنى كه داراى شراءفت ، كرامت ، طهارت و اصالت خانوادگى باشند.
يكى از نكات ديگرى كه بايد مورد توجه قرار بگيرد، اين است كه علت كلام حضرت كه فرمودند: افرادى را كه سابقه همكارى با ستمگران دارند، نبايد به كار گيرى ، اين است كه به طور كلى ما در معارفمان ، از اتكا به ظالم منع شده ايم و قرآن هم مى فرمايد:
و لا تَركَنُوا الى الَّذين ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّار(170).
((تكيه به ظالم نداشته باشيد كه نتيجه اش گرفتارى به عذاب و آتش است )).
به كناره گيرى از ظالم توصيه فراوان شده است . در روايتى ، يونس بن يعقوب از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حتى در كارهاى خير و نيك هم نبايد با ظالمان همكارى كرد. در اين سخن امام عليه السلام آمده است :
لا تُعنِهُم على بَنَاءِ مسجد(171).
((اگر ظالم به ساختن مسجد هم اقدام كند، تو با او همكارى نكن )).
از وجود مبارك امام سجاد عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
اءِيَّاكُم و صُحبةَ العاصِين و معونَةَ الظَّالمين (172).
((از همنشينى با گناهكاران و كمك كردن به ستمگران بپرهيزيد)).
در روايت ديگرى نقل شده است كه امام عليه السلام فرمودند:
مَن مَشى الى ظالم ليُعِينَهُ و هو يَعلَمُ اءَنَّهُ ظالم فَقَد خرَجَ من الاءِسلام (173).
((اگر كسى براى كمك به ظالم گامى بردارد، در حالى كه بداند او اهل ستم و ظلم است ، از دين خارج شده است )).
روايت معروف صفوان جمال كه در ابتداى اين كتاب نيز بدان اشاره شد، از همين نمونه است . او نقل مى كند كه من شترهايم را براى سفر حج به هارون كرايه داده بودم ، روزى خدمت امام هفتم عليه السلام شرفياب شدم حضرت به من فرمودند:
يا صَفوان كُلّ شَى ء مِنكَ حَسَن جَميل ما خَلا شَيئا واحِدا قُلتُ جُعِلتَ فِدَاك اءَىُّ شَى ء قَالَ اءِكراؤُكَ جِمَالَكَ مِن هَذَا الرَّجُلِ يَعنِى هارون قُلتُ واللّه ما اَكرَيتُهُ اءَشَرا و لا بَطَرا و لا للصَّيدِ و لا للَّهوِ و لكنِّى اءَكرَيتُهُ لهذا الطَّريقِ يعنى طَريقَ مكَّةَ و لا اءَتَوَلّاهُ بنفسى و لكنِّى اءَبعَثُ مَعَهُ غِلمَانَى فقَال لى يا صفوان اءَيَقَعُ كِرَاؤُكَ عليهم قُلتُ نَعَم جُعِلتَ فِدَاك قال فقال لى اءَتُحبُّ بَقَائِهم حتَّى يَخرُجَ كِرَاؤُكَ قُلتُ نَعَم قال مَن اءَحبَّ بَقَائَهُم فهو مِنهُم و مَن كانَ منهم كان وَرَدَ النَّار قال صِفوان فَذَهَبتُ فَبِعتُ جِمَالِى عن آخِرِهَا(174).
((اى صفوان ! همه چيز تو خوب است غير از يك چيز. سوال كردم : چه چيزى ؟ حضرت فرمودند: اين كه شترهايت را به هارون كرايه داده اى . عرض كردم : يابن رسول اللَّه ! من اين شترها را براى سفر لهو و لعب يا ظلم و ستم به او اجاره نداده ام ؛ او براى سفر حج از من شتر كرايه كرده است و گذشته از اين ، من او را در اين سفر همراهى نكرده ام . حضرت فرمودند: صفوان ! آيا دوست ندارى كه هارون زنده بماند تا از سفر حج بازگردد و اجاره شترهاى تو را بپردازد؟ عرض ‍ كردم : آرى ! حضرت فرمودند: همين گناه است كه انسان دوست داشته باشد ظالمى زنده باشد. لذا صفوان جمال مى گويد: من تا اين سخن را شنيدم شترهايم را فروختم كه ديگر در چنين محذورى قرار نگيرم )).
مجموعه اين آيات و روايات دلالت بر اهميت پروا و پرهيز از ظالم مى كند. كسانى كه آن را درك مى كنند، روى آن حساسيت دارند. در اين جا دو نكته مهم وجود دارد: يكى اين كه امام صادق عليه السلام كه مى فرمايند:
مَن اءَحبَّ بَقاء الظَّالمينَ فَقَد اءَحبَّ اءَن يُعصَى اللَّه (175).
نتيجه دوست داشتن ظالم اين است كه انسان ميل دارد معصيت الهى مستدام باشد؛ چرا كه ظالم ، مظهر عصيان و طغيان در مقابل فرمان الهى است ؛ ديگر اين كه ما موظفيم در مقابل عيان الهى بايستيم و اجازه ندهيم در زمين ، عصيان و نافرمانى خدا صورت گيرد؛ چه رسد به همكارى با ظالم . توصيه امام عليه السلام و سفارش هاى معارف دين ، ما را موظف به قطع ارتباط با ظالم و به كار نگرفتن او در حكومت مى كند. در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند:
و لا تاءتُوا الرُّؤَسَاءَ و غَيرَهُم حتَّى يَصيرُوا اءَذنَابا(176).
اگر شما گرد ظالمان نگرديد و آنها يار و ياورى نداشته باشند، خود به خود در اجتماع فراموش شده و نمى توانند بر جامعه و افراد حاكم باشند. روى آوردن مردم و دستگاه حاكم به ظالم ، موجب رشد و تقويت اجتماعى ظلم و ظالم است . در مقابل ، بى اعتنايى و همكارى نكردن مردم و دستگاه حاكم با ظالم و پشت كردن به افرادى كه اهل ظلم و ستم هستند، موجب مى شود كه آنها از منزلت و قدرت اجتماعى ساقط شوند و در اجتماع جايگاه و پايگاهى نداشته باشند.
اكنون ، با اين توضيحات تا حدودى اسرار كلام حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روشن مى شود كه چرا به مالك توصيه مى كنند كه تو در حكومت خويش از كسانى كه همكار ظالمان و ياور آنها بوده اند استفاده مكن ؛ چرا كه نقض ‍ غرض اجتماعى شده و در تضاد با عدالت است ؛ زيرا تو به تدريج زمينه عصيان الهى را فراهم كرده اى ؛ تا دوباره محرمات الهى در جامعه زنده شود و ستمكاران و ظالمان قدرت پيدا كنند.

9 - ندادن پست و قدرت به نزديكان
نكته ديگرى كه در همين نامه و در موضوع عدالت بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه طبيعتا والى ، انسانى نيست كه بدون قوم و خويش ، فرزند و آشنا باشد، امام عليه السلام نسبت به اين گونه نزديكان والى هم توصيه هايى دارد كه فوق العاده در اجراى عدالت نقش به سزايى دارد:
ثمَّ انَّ لِلوالى خاصَّة و بِطَانَة فيهم استِئثَار و تَطَاوُل و قِلَّة اءِنصَاف فى مُعامَلَة فَاحسِم مادَّةَ اءُولئِكَ بِقَطعِ اءَسبَاب تلكَ الاَحوَال و لا تُقطِعَنَّ لاءَحَد مِن حاشِيَتِكَ و حامَّتِكَ قَطيعَة و لا يَطمَعَنَّ مِنكَ فى اِعتِقَادِ عُقدَة تَضُرُّ بِمَن يَلِيَها منَ النَّاس ‍ فى شِرب اءَو عَمَل مُشتَرَك يَحمِلُونَ مَئُونَتَهُ على غَيرِهِم فَيَكون مَهنَاءُ ذلك لهم دوُنَكَ و عَيبُهُ عليك فى الدُّنيا و الاخِرَةِ(177).
طبيعى است كه والى ، اقوام ، خواص و بطانه اى دارد و كسانى كه به او نزديك هستند، داراى خصوصيات طبيعى انسانى اند؛ يعنى كسانى كه نزديك به حاكم و والى هستند به طور طبيعى هر چيز خوب را براى خود مى خواهند. نكته ديگر اين كه چون به واسطه نزديكى به حاكم ، متكبرند، خلق و خوى تجاوزگرى دارند و معمولا به خاطر خلق و خوى طبيعى خويش كه احساس قدرت مى كنند، در مقابل مردم ، جانب انصاف را رعايت نمى كنند.
امام عليه السلام به مالك و همه كسانى كه صاحب قدرتند توصيه مى كنند كه اگر مى خواهى از وزر و وبال اين نزديكان در امان باشى و بتوانى واقعا مجرى عدالت اسلامى و اجتماعى باشى ، به ايشان پست و قدرت واگذار مكن در سايه قدرت و اقتدار بتوانند اين روحيه پست را بروز دهند و غريزه پست روحى خود را ارضا كنند؛ يعنى بتوانند بهترين ها را براى خود بخواهند و با تجاوز و تعدى ، به اميالشان برسند. بهترين راه براى جلوگيرى از اين آفت اين است كه با ندادن قدرت و مقام به آنها ريشه اين مفاسد را قطع كنى .
حضرت در ادامه مى فرمايند: براى هيچ يك از بستگان و كسانى كه در حاشيه حكومت تو، صاحب پست و عنوان هستند، زمين و ملك و آبى را به عنوان قطيعه قرار نده ، حضرت به خوب و بد آنها هم اشاره نمى كند؛ ولو آنها آدم هاى خوبى هم باشند؛ چرا كه نفس اين عمل ، خلاف عدالت است . اگرچه موازين شرعى را هم رعايت كرده باشى ، در معرض اتهام قرار مى گيرى .

10 - شريك قرار دادن نزديكان و مردم عادى در امور
نكته ديگرى در فرمايش امام عليه السلام آمده است كه حاكى از نهايت دقت نظر است ؛ حضرت مى فرمايند: ايشان را با ديگر مردم عادى در امرى شريك مكن ؛ كه نتيجه مشاركت آنها ضرر و زيان مردم باشد؛ چون روح طغيان و تعدى و تجاوز در آنها است و افرادى اند كه ساخته نشده اند؛ قدرت در آنها روح سركشى ايجاد كرده و خلق و خوى تجاوزگرى آنها باعث خواهد شد كه بار سنگين كارشان را به عهده شريك خود قرار دهند و به علت نزديكى آنها به قدرت ، شريكانشان مجبور شوند آن كار را بپذيرند و تحمل كنند. در اين صورت از ناحيه تو به مردم ظلم مى شود. آن وقت ناخواسته مرتكب گناه شده اى ؛ اما بهره اش را ديگرى برده است . در حقيقت حظ و بهره اش براى افرادى است كه در حاشيه قدرت قرار دارند و تو كه اصل و صاحب قدرتى جز وزر و وبال و لعنت ، نصيبى ندارى .
بنابراين يكى ديگر از راه هاى اجراى عدالت اين است كه افراد نزديك به قدرت نبايد به گونه اى مورد عنايت حاكم قرار بگيرند كه بتوانند به ديگران ظلم و تعدى كنند؛ چون ظلم و تعدى آنها، خلاف عدالت و در نتيجه خلاف آن فرمانى است كه در كلام امام سجاد عليه السلام درباره رعايت حقوق ملت آمده است .

11 - برخورد پدرانه با مردم
تعبير و توصيه امام سجاد عليه السلام به حكام در اجراى عدالت ، قابل دقت است . حضرت مى فرمايند:
فيجبُ اَن تَعدِلَ فيهم و تكون لهم كالوالدِ الرَّحيم .
در اجراى عدالت ، مانند پدرى مهربان باش ! گاهى انسان در مقام اجراى قانون خيلى خشك و بدون انعطاف عمل مى كند؛ گرچه در اجراى عدالت كمى هم سختى و خشونت لازم است ، ولى امام عليه السلام مى فرمايند: براى اين كه در اجراى عدالت موفق شوى ، بايد مثل پدرى مهربان عمل كنى ؛ پدرى كه هم به تربيت فرزندش اهتمام دارد، هم لطف و مهربانى دارد و هم مى خواهد فرزندش ، صالح ، عالم و خوب باشد و در مسير رساندن فرزندش به صلاح و علم ، خشونت هم به خرج نمى دهد. شبيه اين توصيه در فرمايش هاى مولا اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه به مالك نيز آمده است :
تفَقَّد مِن اءُمورِهِم ما يتفَقَّدُ الوَالِدَان من وَلَدِهِمَا و لا يَتَفَاقَمَنَّ فى نفسك شى ء قَوَّيتَهُم بِهِ و لا تَحقِرِنَّ لُطفا تَعَاهَدتَهُم بِهِ و اءِن قَلَّ(178).
همان گونه كه پدر و مادر نسبت به امور فرزندان خود رسيدگى مى كنند، به امور مردم رسيدگى كن ! نتيجه اين كه برخورد حاكم عادل با مردم بايد مانند برخورد پدر و مادر با فرزندان باشد. اين سخن علاوه بر آن كه حاكمان را مانند پدران و مادران از خشونت و ظلم و ستم بر امت بازمى دارد، چند فايده ديگر هم در آن هست ؛ از جمله فوايد اين تعبير امام عليه السلام اين است كه وقتى حاكم براى امت ، مثل پدر و مادر شد، نه خدمات و وظايفى كه انجام مى دهد پيش ‍ چشمش بزرگ مى آيد و نه براى انجام آن بر امت منتى مى گذارد.
حضرت مى فرمايند كه خيال مكن اگر وظايف حكومتى خود را انجام دادى ، خيلى مهم است و بايد امت از تو قدردانى كنند، بلكه تو موظف به انجام آنها بوده اى . وقتى پدر براى سير كردن شكم فرزندش تلاش مى كند، آيا اين كار را خيلى بزرگ مى بيند و يا بر فرزند منتى مى گذارد؟ آيا احساس خستگى و ناراحتى مى كند؟ يقينا اين طور نيست . پدر براى رسيدگى به خانواده و تاءمين نياز فرزندانش نه منتى بر آنها مى گذارد و نه از خدمت به آنها احساس خستگى مى كند. حاكم هم بايد مثل پدر براى فرزندان خود باشد و طورى انجام وظيفه كند كه نه كارهايى كه انجام مى دهد، پيش ‍ چشمش بزرگ بيايد كه بخواهد آن را به رخ ديگران بكشد، نه منتى بر مردم بگذارد و نه احساس خستگى كند و بخواهد براى خود وقت استراحت ايجاد كند. اگر تصورى غير از اين دارد، نبايد وارد اين ميدان شود، بنابراين ؛ اى مالك ! تو وظيفه دارى كه عدالت را اجرا كنى و راه اجراى آن اين است كه به چشم پدر به امتت نگاه كنى . وقتى قرار است كه از منظر پدر به آنها نگاه كنى ، ديگر معنى ندارد كارهايى كه براى خانواده و فرزندان خود انجام مى دهى ، پيش ‍ چشمت بزرگ جلوه كند يا منتى بر آنها بگذارى و يا احساس خستگى كنى .
نكته ديگر اين است كه توجه به كارهاى بزرگ هيچ گاه او را از انجام دادن كارهاى كوچك اما دقيق بازنمى دارد.
گاهى ممكن است چيزهايى نزد تو كوچك جلوه كند. مبادا از كارهاى كوچك بگذرى ، انسان متعهد، به وظيفه عمل مى كند؛ اعم از آن كه اين وظيفه ، كوچك باشد يا بزرگ ، گويا حضرت چنين مى فرمايند كه : اى مالك ! هيچ كارى را به دليل كوچكى آن نبايد رها كنى ؛ همان گونه كه پدر نسبت به فرزندش ، از هيچ خدمت بزرگ و كوچكى دريغ نمى كند. اميرالمؤ منين عليه السلام سفارش مى كنند كه :
فاءِنَّ لِليَسِيرِ مِن لُطفِكَ مَوضِعا يَنتَفِعُونَ بِهِ و لِلجَسِيمِ مَوقِعا لا يَستَغنُونَ عنه (179).
لطف تو هر چند كوچك و ناچيز باشد، باعث نفع بردن آنها است ؛ حقّ ندارى چيزى را كه ايشان از منفعتش بهره مند مى شوند از ايشان دريغ دارى . كارهاى بزرگ تو هم ، آن است كه مردم بدان نيازمندند. حقّ ندارى از آنچه مردم بدان نيازمندند دريغ ورزى . بايد هم نياز آنان را تامين كنى و هم در تامين نفع آنان بكوشى !
تبيين فرمايش امام سجاد عليه السلام با اين سخن مولا اميرالمؤ منين عليه السلام خيلى قوت مى گيرد؛ امام سجاد عليه السلام فرمودند:
فيجبُ اَن تَعدِل فيهم و تكونَ لهُم كالوالد الرحيم .
((بايد در اجراى عدالت در جامعه ، مثل پدر نسبت به فرزندانش باشى )).
گاهى در تعبير ائمه عليهم السلام ميزان اجراى عدالت ، خود انسان است . در نامه مولا اميرالمؤ منين عليه السلام به فرزندش امام مجتبى عليه السلام چنين آمده است :
اِجعَل نفسَكَ ميزَانا فيمَا بَينَك ز و بَين غَيرِكَ فاءَحبِب لِغَيرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفسِكَ واكرَه لَه مَا تَكرَهُ لَهَا و لا تَظلِم كَمَا لا تُحبُّ اءَن تُظلَمَ و اءَحسِن كَمَا تُحبُّ اءَن يُحسَنَ اليك (180).
((براى اجراى عدالت انسانى ، خود را جاى ديگران قرار بده . هرگونه دوستدارى با تو رفتار شود، تو نيز همان گونه با ملت خود رفتار كن ! فرض كن حاكم تو ديگرى است و تو محكوم . هرگونه رفتارى كه دوست داشتى حاكم با تو داشته باشد، تو با مردم داشته باش . نفس خود را ميزان قرار برده ؛ همان طور كه دوست نداشتى اگر محكوم بودى ، به تو ستم شود، حال كه حاكمى ، روا مدار كه به ديگران ستم كنى )).
اين توصيه امام عليه السلام از يك جهت مى تواند تعميم داشته و براى كسانى باشد كه داراى مقام و رتبه اجتماعى اند، تا در معاشرت و ارتباط خود با ديگران ، اين معيار را رعايت كنند؛ يعنى طورى با ديگران رفتار كنند كه دوست دارند ديگران با آنها رفتار كنند؛ به خصوص حاكم كه در مسند اقتدار و صاحب قدرت است ، بيشتر لازم است كه خود را جاى ديگران ببيند و آنچه براى خود مى پسندد براى آنان نيز بپسندد.
وَاكرَه لَه مَا تَكرَهُ لَها و لا تَظلِم كَمَا لا تُحبُّ اءَن تُظلَمَ و اءَحسِن كما تُحبُّ اءَن يُحسَنَ الَيكَ و استَقبِح مَن نَفسِكَ مَا تَستَقبِحُهُ مِن غَيرِكَ و ارضَ مِنَ النَّاس بِمَا تَرضَاهُ لَهُم مِن نَفسِكَ(181).
((و از آنچه كه نفرت و كراهت دارد تا درباره او رفتار شود، نسبت به ديگران هم آن طور رفتار نكند؛ و همان گونه كه دوست ندارد خود مورد ستم واقع شود، بايد به ديگران هم ستم نكند؛ يعنى خود را معيار قرار دهد. و همان طور كه دوست دارد در اجتماع از راءفت و عطوفت صاحبان قدرت بهره مند شود، الان كه خود بر مسند قدرت تكيه زده است ، اهل احسان و نيكى به مردم باشد. و واقعا قبيح بداند كه با ديگران رفتار غير صحيح داشته باشد؛ چنان كه عمل بد ديگران را زشت مى شمارد، رفتار خود را با ديگران نيز بر اين اساس تنظيم كند)).
مجموعه اين سخنان ما را به اين مطلب رهنمون مى كند كه در بعضى از سخنان مولا اميرالمؤ منين عليه السلام كه بيشتر در روابط اجتماعى بين حاكم و امت است و يا كلمات ديگر حضرات ائمه عليهم السلام رفتار انسان معيار قرار داده شده و گاهى هم ميزان ، فرزند انسان قرار داده شده است ؛ يعنى همان گونه كه با فرزندانت مدارا كرده و با راءفت و عطوفت و مهربانى رفتار مى كنى ، بايد با امت خود هم رفتار كنى .

12 - عفو و گذشت نسبت به خطاها
جالب اين كه در عبارت بعدى ، امام سجاد عليه السلام در حقوق حاكم مى فرمايند:
اگر تو خود را معيار قرار دهى يا امت را به منزله فرزندان خود بدانى ، در نتيجه جهلشان را مى بخشى و در عقوبتشان عجله نمى كنى .
تَغفِرَ لَهُم جَهلَهُم و لا تُعاجِلَهُم بِالعُقوبَةِ.
همانگونه كه انسان گناهان سهوى فرزندانش را مى بخشايد و در عقوبت گناهان و خطاهاى عمدى آنها عجله نمى كند و در بسيارى از مواضع چشم از خطاهاى سهوى و عمدى آنان فرو مى بندد، بايد از خطاها و اشتباهات امت نيز چشم پوشى كند. امام عليه السلام در اول نامه خود به مالك فرموده اند:
فَاءَعطِهِم مِن عَفوِكَ و صَفحِكَ مِثلَ الَّذى تُحِبُّ و تَرضَى اءَن يُعطِيَكَ اللَّه مِن عَفوِهِ و صَفحِهِ(182).
در دنيا با مردم چنان رفتار كن كه دوست دارى خدا در قيامت نسبت به خطاها و گناهانت با تو رفتار كند؛ يعنى همان طور كه دوست دارى وقتى در پيشگاه پروردگار به حساب اعمالت رسيدگى مى شود، خداوند خطاها، و لغزش هاى فراوان تو را ببخشد، تو هم خطاهاى مردم را ببخشاى و از گناهان آنها اغماض كن و خطاهاى آنها را ناديده انگار.
در برخى از تعبيرات آمده است كه والى ، حداقل خود را برادر امت پندارد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه خود به مالك مى فرمايند:
فانَّهُم صِنفان اءَمَّا اءَخ لَك فى الدِّين وَ اَمَّا نَظير لك فى الخَلقِ(183).

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo