شهید آوینی

 

 

يا قَوم اعبدواللّه وَارجوااليوم الآخر(672).
((اى قوم ! خدا را عبادت كنيد و به روز قيامت در سايه عبادت و اطاعت خدا و سعادت اخروى اميدوار باشيد)).
نكته مهم اين است كه اين دو خصيصه (خوف و رجا) بايد در انسان قوت بگيرد و به تعبير اميرالمومنين عليه السلام :
لا يَرجون اءحدكم الا ربَّه و لا يخافنَّ الا ذنبه (673).
((هم بايد اميدوار بود و هم خائف و ترسان ؛ اميدوار به رافت و مغفرت الهى و ترسان از گناه و ناروايى هاى اعمال )).
لقمان به فرزندش خطاب كرد:
خَفِ اللّه خيفة لَو جئتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَين لعذَّبَكَ وَارجُ اللّه رجاء لو جئته بذنوب الثَّقَلَين لرَحِمَك (674).
((اگر با همه خيرات و خوبى ها و مكارم خلايق به ملاقات خدا بروى ، آنقدر اميد نداشته باش كه در آتش قهر الهى نسوزى ؛ و باز آنقدر به خداى خودت اميدوار باش ، كه اگر با پرونده سياهى از اعمال تباه و ناپسند به ملاقات خدا رفتى ، خدا تو را بيامرزد)).
اين هر دو بايد به گونه اى مساوى در روح انسان وجود داشته باشد و اگر خوف غلبه كند منتهى به ياس از روح اللّه است كه :
لا يياءس من رَوح اللّه (675).
((هرگز از رحمت بى منتهاى خدا نااميد نباشيد)).
يعقوب به فرزندانش مى گويد: فقط كفار از رحمت و مغفرت الهى مايوس و نااميدند و اگر اميد و رجا غالب شود، به غرور و خودبينى منتهى مى شود و باز موجب تباهى اعمال است .
سعد بن معاذ از دنيا رفت و رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در تشييع جنازه او شركت كرده ، بر جنازه او نماز خواندند، حتى داخل قبر او نيز قدم نهادند. مادرش كه اين مناظر را مى ديد، در موقع دفن بالاى سر جنازه فرزندش آمد و گفت :
يا سعد! هنيئا لك الجنّة ، فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : يا اءُمّ سعد مَه ، لا تَجزِمى على ربّك فانَّ سعدا قد اءصابته ضمَّة ... فقال صلى اللّه عليه و آله و سلم : نعم انَّه كان فى خُلقِه مع اءهلِه سوء(676).
((اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند: اينگونه با قاطعيت و جزم سخن نگو! الان قبر چنان فشارى بر سعد داد كه شير دوران كودكى كه تو به او داده بودى از سر انگشتانش بيرون آمد. سوال كردند: يا رسول اللّه صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم چرا؟ فرمودند: زيرا همه خوبى ها در وجود سعد بود، اما در خانه بداخلاق بود)).
حساب دقيق است و اگر انسان حتى از امور كوچك و ناچيز غفلت كند و اميدوارى و رجا بر او غلبه كند، همين غفلت از گناهان صغيره انسان را به ورطه هلاكت مى برد. اگر به سيره اولياى الهى نگاه كنيم ، اين دو حال در آنها مشهود است ؛ يعنى ترس از عذاب و عقاب الهى بر آن ها حاكم بوده است ، اگر چه آنها از لغزش و گناه ، مصون بوده اند.
ام سلمه مى گويد: شبى صداى گريه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را شنيدم كه در تاريكى با خداى خود راز و نياز مى كرد، برخاستم و عرض ‍ كردم : يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ! مگر خداوند به شما وعده نفرموده اند كه :
ليغفر لَكَ اللّه ما تقدَّم مِن ذنبِك و ما تاءَخَّرَ و يُتِمَّ نعمته عليك و يهديَك صراطا مستقيما(677).
((خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد (و حقانيت تو را ثابت نموده ) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد)).
فرمودند: امّسلمه ! آيا من شاكر اين نعمت هاى الهى نباشم و عبادت و نماز خدا را تعطيل كنم ؟!
روايات ديگرى در حالات و سيره اهل بيت عليهم السلام وجود دارد؛ يكى از تابعين به نام طاووس يمانى درباره امام سجاد عليه السلام نقل مى كند: شبى به هنگام طواف بيت اللّه ، صداى ناله اى را مى شنيدم كه در حين طواف با خدا چنين سخن مى گويد:
عُبَيدُك بِبابِك ، اءسيرك بفناءك ، مسكينك بفناءِك ، سائِلُك بفناءك ، يَشكو اليك ما لا يَخفى عليك (678).
((بنده ناچيزت به درگاه تو آمده است ؛ آنكه اسير تو است ، آن كه نيازمند تو است ، آن كه حوايجش در دست تو است ؛ به درگاه تو روى آورده و از آنچه بر تو مخفى نيست ، شكايت مى كند)).
پيش رفتم و ديدم على بن الحسين عليه السلام است . وقتى دعا و عبادتش ‍ تمام شد، گفتم : شما فرزند رسول خداييد و اين چنين ناله و گريه مى كنيد؟! فرمودند:
يا طاوسُ! دَع عنّى حديث اءَبى و اُمّى و جَدِّى خلَقَ اللّه الجنّةَ لمَن اءَطَاعَهُ و اءَحسَنَ، و لو كان عَبدا حبشيّا، و خَلَقَ النَّار لِمَن عَصَاهُ و لو كان وَلَدا قُرَشيّا(679).
((اى طاووس ! سخن گفتن درباره پدر و مادر و جدم را واگذار كه خداوند بهشت را خلق فرموده است براى بندگان عابد و خالصش ؛ گرچه آن بنده ، غلام حبشى باشد و جهنم را آفريده است براى بندگان متمرد و نافرمان ؛ اگرچه او از بزرگان قريش باشد)).
هرچه انسان بزرگ ، مطيع و فرمانبردار باشد، يقينا قادر به شكر نعمت هاى الهى نخواهد بود و بايد از خدا بخواهد و اميدوار باشد كه اين كوتاهى را بر او ببخشد.

4 - قرائت
بعد از بيان اسرار تكبيرة الاحرام سخن در نكته هاى ظريفى است كه در قرائت نهفته است . بعد از تكبيرة الاحرام بايد سوره حمد را بخواند و مستحب است كه در مقدمه سوره حمد استعاذه كند؛ يعنى جمله اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم (680) را به زبان جارى كند، و به وسيله آن شيطان را كه دشمن ديرين انسان است ، از خود دور كند. دام هاى او، همان تمايلات شهوانى است و استعاذه در حقيقت پناه بردن به خدا از ابتلا و افتادن به دام تمنيات نفسانى است و خود را در حصن توحيد قرار دادن است كه : لا اله الا اللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمِن من عذابى (681) نه اين كه در حصار هوى و هوس باشد و فقط لفظ استعاذه را بر زبان جارى كند؛ چرا كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد:
اءَراءيت من اتَّخذ الهه هواه اءفَاءنت تكون عليه وكيلا(682).
((كسى كه هواى نفسش معبود اوست ، تو هم نمى توانى او را كفايت كنى معبود، معشوق و محبوب او هوى و هوس است )).
در تعبيرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده كه فرمودند:
اءَبغض اِله عُبِدَ فى الارض عند اللّه هو الهوى (683).
((نزد خداوند مبغوض ترين خدايى كه به عنوان شريك قرار داده شده است هواى نفس است )).
چون اين بتى است كه درون انسان و خطرناكت تر است ؛ پس انسان بايد از آفات و خطرات اين دشمن درونى ، خود را در حصار توحيد قرار دهد و بعد از استعاذه گفتگوى خود را با خدا آغاز كند. در اين گفتگو به تعبير امام سجاد عليه السلام و حسن المناجاة له زيبا سخن بگويد؛ زيرا بهترين شيوه گفتگو همان است كه محبوب مى پسندد و آنچه را كه او مى پسندد خود او تعليم داده است ؛ كه با من اينگونه سخن بگوييد؛ اول او را به اسمى بخواند كه يادآور جامعيتش نسبت به همه اوصاف جمال و كمال است : يعنى كلمه ((اللّه )). بنابراين بگويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم و در ضمن آن دو وصفى كه بيشتر از همه نزد او محبوب است را ذكر كند؛ يعنى الرحمن الرحيم به حكم اين كه رحمان است ، خالق است ؛ چرا كه الرحمن # علَّمَ القرآن # خَلَقَ الانسان # علَّمَهُ البيان (684) به حكم رحمانيتش ، انسان و همه موجودات را خلق كرده است و قوه بيان و قدرت نطق به انسان ها كرامت داده است . به حكم رحمانيت خود مَا ترى فى الخلق الرحمن من تفاوت (685) هيچ فرقى ميان بندگانش قائل نشده است كه اين رحمانيت صفات فعل خداست : و قل ربِّ اغفِر وَارحَم و انت خير الرَّاحمين (686) او در مقام فعل رحمان و رحيم است : و كان بالمؤ منين رحيما(687)انَّ اللّه بالنّاس لرؤ ف رحيم (688) نبّى ء عبادى اءنى اءَنا الغفور الرحيم (689).
نه تنها نسبت به مومنان رئوف و رحيم است ، بلكه اين وصف معمولا از لوازم غير منفكه و جدانشدنى ذات او است . بنابراين نسبت به همه مردم رئوف و رحيم است ؛ چرا كه او جامع همه كمالات است ؛ هم در ذاتش رحم و عطوفت نهفته است و هم در فعل و عملش ؛ و اين چنين ذاتى شايسته حمد و ستايش و شكر است . الحمدللّه رب العالمين (690) حمد در قبال افعال اختيارى است . مدح در مقابل ذم است و حمد در مقابل ملامت و سرزنش . و خلاصه در سوره حمد، مدح و شكر از آن كسى است كه رب ، مالك و مربى همه مخلوقات و موجودات است .
قال ربنا الَّذى اءَعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (691).
((پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى ، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده ؛ سپس او را هدايت كرده است )).
مالك حقيقى نه مالك اعتبارى . مالك حقيقى نسبت به روز جزا كه انتهاى سير و حركت همگان است و بعد مى خوانيم : اياك نعبد و اياك نستعين (692) اين جا به تعبير اهل ادب ((تقديم ما حقُّه التّاخير يُفيد الحصر)) اياك نعبد، مفعول مقدم است كه افاده انحصار مى كند؛ يعنى اين تويى كه فقط شايسته عبادتى و نه ديگرى .
نكته ديگرى كه در اين آيه كريمه نهفته است ، التفات از غايب به خطاب است . تا اين جا خدا را به صورت غايب وصف مى كند، نام مى برد و حمد و ستايش مى كند و بعد يكباره توجه مى دهد و مى گويد: اياك نعبد؛ زيرا موجودى كه مالك و مربى همه مخلوقات است ، همه چيز نزد او حاضر است ؛ از جمله همين بنده حقير نمازگزار؛ بنابراين او را به صورت مخاطب (حاضر) مى خواند و مى گويد: اياك نعبد در قبال آن ثنا و تمجيد، اعتراف و انحصار عبادت نسبت به او، بايد فقط از او استعانت بجويد. پس ‍ در حقيقت در رهروى راه راست از او يارى مى طلبد و مى گويد:اياك نستعين .

تفسير و بيان سوره حمد
در سخنى از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
قال اللّه عزَّ وَ جَلّ قَسَمت الحمد بينى و بين عَبدِى فنِصفُها لى و نصفُها لِعَبدى و لعبدى ما ساءَلَ اذا قال العبدُ ((بسم اللّه الرحمن الرحيم )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ بداء عَبدى باسمِى حقّ علىَّ اءَن اءُتَمِّم له اءُموره و اءُبارِك له فى اءَحواله .
((خداوند متعال مى فرمايند كه سوره مباركه حمد را ميان خود و بنده ام به دو نصف تقسيم كردم ، آنچه را كه او بخواهد به او مى دهم ، وقتى مى گويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم خداوند مى فرمايد: بنده ام به نام من آغاز كرد، بر من واجب است كه امور او را به پايان رسانيده و همه احوال او را مبارك گردانم )).
فاذا قال ((الحمدللّه رب العالمين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ حَمِدَنى عبدى و علم اءَنَّ النِّعم التى له من عندى و البَلايا الَّتى اندَفَعَت عنه بتطوُّلى اءُشهدُكُم انِّى اءُضيف له نعم الدُّنيا الى نعيم الاخرةِ و اءَدفَعُ عنه بلايا الاخرة كما دفعت عنه بلايا الدنيا فاذا قال ((الرحمن الرحيم )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ شهد لى باءَنِّى الرحمن الرحيم اءُشهِدُكُم لاُوَفِّرَنَّ من رحمتى حظَّهُ و لاُجزِلَنَّ من عطائى نصيبه فاذا قال ((مالك يوم الدين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ اءُشهدُكُم كما اعترفَ باءَنِّى اءَنا المالك ليوم الدين لاُسَهِّلَنَّ يوم الحساب حسابه و لاَتَقَبَّلَنَّ حسناته و لاَتَجاوَزَنَّ عن سيِّئاته .
((هنگامى كه مى گويد: الحمدللّه رب العالمين خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا سپاس مى گويد و مى داند كه نعمت هاى او از من است و دفع بليات با تفضلات من است ، و شما را شاهد مى گيرم كه به نعمت هاى دنيوى او، نعم اخروى را نيز بيفزايم و همان گونه كه بلاياى دنيوى را از او دفع نمودم ، او را از بليات اخروى نيز مصون دارم . آن گاه كه مى گويد: الرحمن الرحيم خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا به رحمانيت و بخشندگى ياد كرد و من نيز شما را به شهادت مى طلبم كه او را سرشار از رحمت خود نموده و از عطاى بى حساب خود او را بهره مند سازم . چون مى گويد: مالك يوم الدين خداوند مى فرمايد: شاهد باشيد كه به سپاس اعتراف او كه ملك و سلطنت قيامت از آن من است ، در آن روز كه يوم الحساب است ، حساب را بر او آسان كنم و از گناهانش بگذرم )).
فاذا قال العبد ((اياك النعبد)) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ صدَق عبدى ايَّاى يَعبُد لاُثيبَنَّه على عبادته ثوابا يَغبِطُه كلُّ مَن خالَفَهُ فى عبادته لى فاذا قال ((و اياك نستعين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ فى استعان و الىّ التجاء اءُشهدُكم لاعينَنَّهُ عى اءَمره و لاُغيثَنَّه فى شدائده و لآخُذنَّ بيده يوم (القيامة عند) نوائبه و اذا قال ((اهدنا الصراط المستقيم )) الى آخرها قال اللّه هذا لعبدى و لعبدى ما ساءل قد استجبت لعبدى و اءَعطَيتُهُ ما اءَمَّلَ و آمَنتُهُ ممَّا منه وَجِلَ(693).
((وقتى مى گويد: اياك نعبد خداوند مى فرمايد: آرى راست مى گويد كه مرا مى پرستد، پس شما شاهد باشيد كه من بر اين پرستش و عبادت ، چنان ثوابى به او اعطا كنم كه همه مخالفان در عبوديت بر او غبطه و رشك برند. و هنگامى كه مى گويد: و اياك نستعين خداوند مى فرمايد: بنده من ، از من استعانت جسته و به من پناه آورده است ، گواه باشيد كه در امورش او را يارى مى كنم ، در شدايد و گرفتارى ها به فريادش مى رسم و در مشكلات دست او را مى گيرم . آن گاه كه مى گويد: اهدنا الصراط المستقيم خداوند مى فرمايد: او را هدايت مى كنم و هر خواسته ديگرش ‍ را نيز اجابت مى نمايم ، همه آرزوهايش را برآورده مى كنم و از آنچه هراس ‍ دارد، او را ايمنى مى بخشم )).
نكته اى كه در فهم اين آيات بايد بدان توجه شود اين است كه تكرار اهدنا الصراط المستقيم در شبانه روز و در همه نمازها، باعث هدايت نمى شود و نبايد شخص تصور كند كه او هدايت شده است و ديگر تقاضا معنى ندارد؛ چون امكان لغزش و احتمال خطا براى همگان بسيار است پس اين كه مرتب بر تكرار اين تقاضا و خواهش توصيه شده است اين ثبات بر هدايت و استوارى آن است .
ربنا لا تزغ قلوبنا اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك اءنت الوهاب (694).
((بار پروردگارا! دلهاى ما را ميل به باطل مده پس از آنكه به حق هدايت فرمودى و به ما از لطف رحمتى عطا فرما؛ كه تويى بخشنده بى منت )).
بعد از تقاضاى هدايت در راه راست ، صراط مستقيم را تعليم مى دهد كه كدام صراط است ؛ صراط الَّذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم و لا الضّالين راه بندگانى كه به آنها نعمت هدايت داده اى ؛ و از مجموعه نعمت ها چه نعمتى بالاتر و والاتر از نعمت هدايت است ؟! البته آن هم نه هدايت تكوينى ، بلكه هدايت تشريعى ؛ هدايتى كه خداوند راه هاى صحيح رسيدن به مقصد را با ارسال رسل و با عنايت قوه عاقله به انسان عنايت كرده است و اين هدايت و نعمت همان هدايت و نعمتى است كه در اين آيه موردنظر است . انعمت عليهم نه آنهايى كه مورد غضب تو قرار گرفته اند؛ نه گمراهانى كه بالاصاله گمراهند و نه كسانى كه بعد از هدايت دوباره مبتلا به گمراهى شده اند.
اينها نكات ظريف و دقيقى است كه اين كلمات در بَردارد و گوينده به وسيله آن با خداى خود سخن مى گويد و البته مخفى نماند كه نكات و اسرار و دقايق نهفته در سوره مباركه حمد كه از واجبات نماز است و در همه نمازها بايد حداقل دو مرتبه تكرار شود بسيار زياد است و چون بحث ما در باره حقوق نماز زياد شد، به همين مقدار اكتفا مى كنيم .

5 - ركوع
يكى ديگر از اركان نماز ركوع است كه پس از آن گفتگوى پرمحتوا، پر مغز و به تعبير امام سجاد عليه السلام ((حسن مناجات )) و قرائت حمد و سوره ، به قصد تعظيم و تكريم ، سر فرود مى آورد و پشت خود را در پيشگاه باعظمت او خم مى كند و عزت او و ذلت خود را ياد مى كند كه :
مولاى يا مولاى اءنت العزيز و اءنا الذليل ، و هل يرحم الذليل الا العزيز...، مولاى يا مولاى اءنت القوى و اءنا الضعيف و هل يرحم الضعيف الا القوى ... مولاى يا مولاى اءنت الغالب و اءنا المغلوب و اءنا المغلوب و هل يرحم المغلوب الا الغالب (695).
((مولاى من ! تو عزيزى و من خوار، و آيا جز عزيز بر خوار رحم مى آورد؟ مولاى من ! تو توانايى و من ناتوان ، و آيا جز توانا بر ناتوان رحم مى آورد؟ مولاى من ! تو بالادستى و من زيردست و آيا جز بالادست بر زيردست رحم مى آرود؟))
و در آن حال به تسبيح و تقديس ذات پروردگار مى پردازد. امام صادق عليه السلام فرمودند:
لا يركع عبد للّه رُكوعا على الحقيقة الا زينة اللّه بنور بهائه و اظله فى ظلال كبريائه و كساهُ كسوةِ اءَصفيائه (696).
((اگر واقعا با درك معنا و مفهوم ركوع ، آن را به جاى آورد، خداوند به نور خود او را مزين مى كند و در سايه كبريائى اش جاى مى دهد و لباس ‍ برگزيدگان و اصفياى خود را به او مى پوشاند)).
ركوع همان خشوع الاطراف است كه در بيان امام سجاد عليه السلام براى اداى حق نماز ذكر شد كه خشوع اطرف ، حكايت از لين الجناح و خشوع دل دارد.
حديثى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است :
ساءَل رجل اميرالمومنين عليه السلام فقال : يا ابن عمِّ خيرِ خَلقِ اللّه عزَّ وَ جَلّ ما معنى مَدِّ عُنُقِك فى الركوع ؟ فقال : تاءويله آمنت باللّه و لو ضُرِبَت عنقى (697).
((مردى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام سوال كرد: اين كه انسان در حال ركوع مستحب است گردنش به سمت جلو كشيده باشد، نه سر به زيرافتاده باشد معنايش چيست ؟ حضرت فرمودند: تاويل اين عمل اين است كه : ايمان آوردم به خداوند، اگر چه گردنم را با شمشير جدا نمايند)).

گر تيغ بارد در كوى آن ماه گردن نهاديم الحكم للّه
و اين نهايت تذلل و خشوع و تسليم است كه مطلوب و مراد او همان مطلوب و مراد ماست و آنچه خدا مى پسندد، براى ما نيكوست . آنگاه از ركوع سر برمى دارد و مى گويد: سمع اللّه لمن حمده گويى اين سخن خالق است از زبان مخلوق ؛ يعنى بنده من حمد و ثناى تو را شنيدم و پاسخ مى گويم و بعد به سجده مى رود.

6 - سجود
سجده يكى از اركان نماز است كه نمازگزار باز در دلش همان تذلل ، خشوع ، خاكسارى و ناتوانى را تجديد مى كند، جبهه و پيشانى بر آستان دوست مى سايد؛ يعنى شريف ترين عضو را بر خاك درگاه او مى نهد كه :

در كوى دوست شوكت شاهى نمى خرند اقرار بندگى كن و دعوى چاكرى
از اميرالمومنين عليه السلام درباره سجده سوال كردند، حضرت فرمودند:
تاءويلُها اللّهم انَّكَ منها خَلَقتَنا يعنى مِنَ الارض و تاءويلُ رَفعِ راءسك و منها اءَخرَجتَنا و تاءويلُ السُّجدة الثّانية و اليه تُعيدُنا و رفع راسك و منها تُخرجنا تارَة اءُخرى (698).
((وقتى سر به سجده مى گذارى ، مى گويى : خدايا! تو ما را از اين خاك آفريدى . سر، كه برمى دارى معنايش اين است كه : ما را از اين خاك بيرون آوردى و در سجده دوم وقتى سر به خاك مى نهى به اين معناست كه باز ما را به همين خاك برمى گردانى و هنگامى كه سر برمى دارى يعنى اين كه در قيامت دوباره سر از خاك بيرون خواهيم آورد)).
در تعبير ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
ما خسِرَ واللّه مَن اءَتى بحقيقةِ السجود ولو كان فى العمر مرَّة واحدة (699).
((اگر كسى در همه عمر يكبار حقيقتا با ادراك معنا و مفهوم سجود، به پيشگاه بارى تعالى سر به خاك بسايد خسران و زيانى نخواهد ديد)).
حال حقيقت سجود چيست ؟ در همين روايت امام عليه السلام بيان مى كنند:
فاسجد سجود متواضع ذليل عَلِمَ اءَنَّهُ خُلِقَ من تراب يَطَؤُهُ الخلق و اءَنَّه رُكِّب مِن نُطفة يستقذِرُها كل اءَحد و كُوِّن و لم يكن و قد جعل اللّه معنى السجود سبب التقرُّبِ اليه بالقلب و السرِّ و الرُّوح فمَن قَرُب منه بَعُدَ عن غيره .
((مانند انسان متواضعى سجده كند كه در پيشگاه خدا ذليل است و مى داند كه خدا او را از همان خاكى كه زير پاى بندگان او است خلق كرده است . و تركيبش از نطفه اى است كه مورد نفرت همگان است و خداوند او را بعد از نبودن به وجود آورد. خداوند سجود را وسيله نزديكى دل ، ضمير و روح انسان به خدا قرار داد. آن كسى كه به خدا نزديك شود، از همه چيز ديگر دور خواهد شد)).
و نتيجه اش اين است كه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در يك حديث قدسى فرمودند كه :
لا اءطَّلع على قلب عبد فاعلم منه حبّ الاخلاص لطاعتى لوجهى وابتغاء مرضاتى الا تولَّيت تقويمه و سياسته و مَنِ اشتغلَ فى صلاته بغيرى فهو من المُستَهزِءينَ بنفسه و مكتوب اسمُه فى ديوان الخاسرين (700).
((خدا وقتى بر قلب انسان در حال سجده و خضوع اشراف پيدا كرد و او را ديد كه عاشقانه و مخلصانه اطاعت مى كند، و در مسير طلب رضاى پروردگار است ، متولى همه امور او مى شود و آن كسى كه در نماز به غير خدا مشغول است ، و فكرش به ديگرى معطوف است ، در حقيقت خود را مسخره مى كند، و نام او در ديوان زيانكاران ثبت مى شود)).
به دلالت آن روايتى كه در اوايل بحث نماز ذكر كرديم ، براى كسى كه در سجده جز به خداى متعال توجه كند جز رنج و زحمت چيزى باقى نمى ماند.

7 - تشهد و سلام
نمازگزار پس از سجده دوم به تشهد مى نشيند بعد از به جاى آوردن همه اين مقدمات ، مقارنات و افعال دقيق كه هر يك مشتمل بر اسرار و نكته هاى لطيفى است ، موظف به تشهد است آن چنان كه گويى اين انسان نمازگزار، از آغاز تاكنون ، هيچ حاصلى نيندوخته و الآن است كه گفتگو، استدعا و گدايى او پايان پذيرد و او با دست خالى از اين ميزبانى بازگردد؛ اين جا است كه باز خود را مكلف مى داند يك بار ديگر با اظهار بندگى و اعتراف به وحدانيت ذات ذوالجلال الهى ، خود را در حصار توحيد قرار دهد. گويا مى گويد:
يا الهى و سيّدى و ربّى ! اءَتراك معذِّبى بنارك بعد توحيدك و بعد ما انطَوى عليه قلبى من معرفتك و لهج به لسانى من ذكرك و اعتقده ضميرى من حبك ... و ليت شعرى يا سيدى و الهى و مولاى ! اَتُسَلِّطُ النَّار على وجوه خَرَّت لعظمتك ساجدة و على اءلسُن نَطَقَت بِتَوحيدك صادقَة و بذكرك مادحه و على قلوب اعترفت بالهيتك محققة و على ضمائر حوت من العلم بك حتى صارت خاشعة و على جوارح سعت الى اوطان تعبُّدِكِ طائعة و اشارت باستغفارك مُذعِنَة ، ما هكذا الظَّنُّ بك و لا اءُخبرنا بفضلك عنك يا كريم و يا ربّ(701).
((اى خداى من ! خود را در حصن توحيد تو قرار مى دهم ، آيا تو مرا با آتش ‍ خود مى سوزانى ؟! آيا پس از دل سپردن به معرفت تو و زبان گشودن به ذكر تو و اعتقاد قلبى ام به دوستى تو، مرا با آتش خود مى سوزانى ؟ خدايا! آيا من كه سر و پيشانى بر خاك تو نهاده ام ، باز استحقاق آتش و عذات تو را دارم ؟ آيا زبان هايى كه به راستى گوياى توحيد تواند و مداح شكر تو و دل هايى كه با تحقيق ، اعتراف به معبوديت تو مى كنند و ضمائرى كه پر از معرفت تو شدند تا ترسان گرديدند و دست و پاهايى كه به پرستشگاه تو شتافتند تا اطاعت تو كنند و از تو آمرزش خواهند، استحقاق عذاب تو را دارند؟ چنين گمانى به تو نيست و فضل تو چنين خبرى به ما نداده است . اى كريم و اى پروردگار!)).
نمازگزار اين معنا را در تشهد تكرار مى كند و به تعبير امام صادق عليه السلام :
التَّشهد ثَناء على اللّه فكن عبدا له بالسِّرِّ خاضعا له بالفعل كما انَّك عَبد له بالقول والدَّعوى (702).
((تشهد، حمد و ثناى خداست پس همانگونه كه به زبان ، ادعاى بندگى خدا مى كنى ، در دل هم خاضع باش و ثناگوى او باش )).
شهادت به وحدانيت و يگانگى خدا، در حقيقت تكرار آن چيزى است كه از آغاز نماز تا پايان بر آن تاكيد شده است . و بعد به رسالت و عبوديت بنده برگزيده او محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم شهادت مى دهد و امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايند:
و قد امرك بالصلاة على حبيبهِ محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فاءَوصل صلاتَهُ بصلاته و طاعتَهُ بطاعته و شهادَتَهُ بشهادته وانظر الى اءَن لا تفوتك بركاتك معرفة حرمته فتُحرِمَ عن فائدة صلاته وَ اءَمرِه بالاستغفار لك و الشَّفاعةِ فيك ان اءَتيت بالواجب فى الامر و النَّهى السُّنَن والاداب و تَعلَم جليل مرتبته عند اللّه عز و جل (703).
((خداوند تو را مامور كرد كه در نمازش بعد از شهادت به يگانگى او، شهادت به رسالت و عبوديت بنده خاص او رسول خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم بدهى . پس نماز براى خدا را به دورد بر پيامبرش ، اطاعت خدا را به اطاعت او و شهادت به يگانگى خدا را به شهادت به نبوت او متصل ساز و توجه داشته باش كه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را بشناسى و منزلت و قرب او را در درگاه ربوبى بدانى و مقام شفاعت او را نزد خالق دريابى ، مراقب باش كه پيامبرت را بشناسى و معرفت او را از دست ندهى كه فايده نماز را از دست خواهى داد. او پيامبرى است كه در حقيقت ، خدا او را شفيع امت قرار داده است و تو مورد شفاعت او قرار خواهى گرفت ..

فضيلت و برترى پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و اله و سلم
پس كسى كه تشهد مى خواند، در حقيقت در اين مقام است كه آنچه را به جاى آورده مقبول نمى يابد و در مقام فراهم آوردن واسطه و شفيعى در پيشگاه خداست ؛ و چه شفيعى ارزنده تر از پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم كه همه دنيا و آفرينش ، طفيل وجود او است :
لولاك لما خلقت الافلاك (704).
((اى رسول اگر تو نبودى من آسمانها و زمين را نمى آفريدم )).
در شاءن او وراد شده است : همه انبيا و اوليا مقدمه وجود اويند؛ خود حضرت فرمودند:
اوّل ما خلق اللّه نورى (705).
((اولين مخلوق آفرينش ، نور من بوده است )).
و به تعبير ديگرى حضرت فرمودند:
كُنت نبيا و آدم عليه السلام منخول فى طينته (706).
((من پيامبر بودم و آدم هنوز در غربال بود كه آيا شايستگى آفرينش دارد يا ندارد)).
و در فرمايش ديگرى فرمودند:
آدم و من دونه تحت لوائى يوم القيامة (707).
((در روز قيامت ، آدم و همه فرزندان او زير پرچم من هستند)).

نام احمد نام جمله انبياست چون كه صد آمد نود هم پيش ‍ ماست
به طوركلى رسول مكرم اسلام صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم با ساير انبياى پيشين تفاوت هاى بيّن و بارزى دارد كه درآيات كريمه قرآن به بسيارى از اين تفاوت ها تصريح شده است . به عنوان نمونه : ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام ملقب به شيخ ‌الانبيا است ؛ يعنى بعد از رسول مكرم اسلام ، در بين ساير انبيا شرافت و برترى از آن ابراهيم عليه السلام است ؛ برخى از روايات نيز در مقام مقايسه ابراهيم عليه السلام و پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم تفاوت هاى بسيار قابل توجهى از آنچه در قرآن براى منزلت و مقام اين دو پيامبر الهى نازل شده است بيان مى كنند.
در سوره مباركه انعام وقتى مقدمات توحيدى را از زبان ابراهيم عليه السلام بيان مى كند، مى فرمايد: ابراهيم در حقيقت از ملك به ملكوت راهنمايى شد.
و كذلك نُرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض (708).
((و اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم )).
اما پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خدا به مخلوقات راهنمايى شد.
اءَلم تر الى ربك كيف مدّ الظل (709).
((آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده است )).
ابراهيم عليه السلام به دنبال يافتن خداست .
انّى ذاهب الى ربى سيهدين (710).
((ابراهيم عليه السلام گفت : من به سوى پروردگارم مى روم ، او مرا هدايت خواهد كرد)).
سبحان الَّذى اءَسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى (711).
((پاك و منزه است خدايى كه بنده اش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برد)).
يعنى برخلاف ابراهيم عليه السلام پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را سير داد و به مقام قرب برد. ابراهيم عليه السلام مى گويد: من طمع دارم كه خدا مرا بيامرزد و اميدوارم كه مورد رحمت و مغفرت الهى قرار گيرم .
والَّذى اءَطمع اءن يغفرلى (712).
((و كسى كه اميد دارم گناهم را ببخشد)).
اما درباره پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى گويد:
ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر(713).
((تا خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد)).
وقتى ابراهيم عليه السلام به دستور نمرود و نمروديان در ميان آتش قرار گرفت و مخلوقات ديگر براى كمك به او اعلام حمايت كردند، گفت : حسبى اللّه اما رسول خاتم صَلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم از آغاز مورد خطاب قرار گرفت كه :
يا ايّها النّبى حسبك اللّه (714).
((اى پيامبر! خداوند براى حمايت تو كافى است )).
ابراهيم عليه السلام از خدا مى خواهد:
واجعل لى لسان صدق (715).
((و براى من در ميان امت هاى آينده زبان صدق (و ذكر خيرى ) قرار بده )).
اما خداوند درباره پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى گويد:
و رفعنا لك ذكرك (716).
((و آوازه تو را بلند ساختيم ))
ابراهيم عليه السلام وقتى خانه خدا را ساخت ، دست به دعا برداشت كه خدايا:
و اءَرِنَا مناسكنا(717).
((و روش عبادتمان را به ما نشان ده )).
اما رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم قبل از اين كه درخواست كند، آيه لنريه من آياتنا(718). درباره او نازل شد و همه چيز از خدا مى خواهد كه :
واجعلنى من ورثة جنّة النعيم (719).
((مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده )).
اما به پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وعده داده شده است كه :
و للاخرة خير لك (720).
((و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است )).
ابراهيم عليه السلام در مقام دعا درباره فرزندان و بستگانش مى گويد:
وارزق اءهله من الثمرات (721).
((و اهل آن را از ثمرات گوناگون روزى ده )).
اما پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم درباره روزى خداوند متعال براى همه بندگان ، طورى عمل كرد كه مورد خطاب قرار گرفت :
و لا تبسطها كل البسط(722).
((و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى )).
تو نبايد اينگونه دست ودلبازى كنى ، نه در عمل و نه در دعا و خدا باز در قرآن نقل مى كند كه ابراهيم عليه السلام به خدا قسم مى خورد كه :
و تاللّه لاكيدنّ اءصنامكم (723).
((و به خدا سوگند نقشه اى براى نابودى بت هايتان مى كنم )).
اما در قرآن به جان پيامبرش صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم قسم مى خورد:
لعمرك انّهم (724).
((به جان تو سوگند)).
يا درباره مقام ابراهيم عليه السلام كه به عنوان قبله قرار گرفت ؛ قرآن مى فرمايد:
واتخذوا من مقام ابراهيم (725).
((و از مقام ابراهيم عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد)).
اما همه احوال و افعال و اهل بيت پيامبر عليهماالسلام ، قبله انسان ها هستند:
لقد كان لكم بى رسول اللّه اسوة حسنة (726).
((مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى است )).
ابراهيم وقتى كه به جنگ دشمنان خدا و بت ها مى رود، در خفا و پنهان بت ها را مى شكند و بعد هم بت بزرگ را مقصر قلمداد مى كند، اما پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در روز روشن و در پيش چشم و منظر همه ، سيصدوشصت بت را درون كعبه مى شكند و به زمين مى ريزد.
خداوند در جاهاى مختلف مقام و منزلت پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را به عنوان حبيب و دوست و يار خود تلقى مى كند و مقام ابراهيم عليه السلام را مقام خلت قرار مى دهد. ابراهيم منادى حج است :
و اءَذِّن فى الناس بالحج (727).
((و مردم را دعوت عمومى به حج كن )).
اما پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم منادى اسلام و ايمان است :
مناديا ينادى للايمان و اءَن آمنوا بربكم فآمنا(728).
((پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى كرد كه به پروردگار خود ايمان بياوريد، و ما ايمان آورديم )).
ابراهيم عليه السلام از خدا تقاضا مى كند كه :
رب اءَرِنى كيف تحى الموتى (729).
((خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى كنى )).
من مى خواهم ببينم كه تو چگونه مرده ها را زنده مى كنى ؛ راهنمايى مى شود كه چند پرنده را بگيرد و سر ببرد و بعد گوشت و پوست آنها را مخلوط كند و هريك را بر سر كوهى بگذارد و آن پرندگان را به نام صدا كند و آنها را مجددا ببيند.
بعد از اين ابراهيم عليه السلام خطاب مى شود:
اءَوَ لَم تؤ من (730).
((مگر ايمان نياورده اى ؟!))
كه او مى گويد: ايمان دارم وليكن :
ليطمئن قلبى (731).
((ولى مى خواهم قلبم آرامش يابد)).
اما نسبت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم ، پيشاپيش مى گويد:
آمَنَ الرَّسولُ بِمَا اُنزلَ اِلَيهِ مِن ربِّه (732).
((پيامبر بر آنچه كه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ، ايمان آورده است )).
درباره فرزند ابراهيم عليه السلام آمده است كه :
و فديناه بذبح عظيم (733).
((و ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم )).
درباره اسماعيل عليه السلام گوسفندى آمد كه فديه اسماعيل عليه السلام شد، اما درباره پدر پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم عبداللّه صد شتر رسيد.
از جمله تفاوت هايى كه بين كلمه حبيب و خليل است :
الخليل : من يَخالُك ، و الحبيب : من تخاله (734).
((خليل آن است كه تو را دوست مى دارد، و حبيب آن است كه تو او را دوست مى دارى )).
و لذا نسبت به پيامبر مى گويد:
و لسوف يُعطيك ربُّك فَتَرضى (735).
((آنقدر به تو عطا خواهم كرد، تا دل تو را به دست آورم )).
خليل ، مريد است و حبيب مراد. خليل ، عطشان است و حبيب ، ريّان (736).
ميان مقام و منزلت ابراهيم خليل الرحمن و رسول بزرگوار آخرالزمان تفاوتهاى فراوانى وجود دارد كه از حوصله اين گفتار بيرون است ؛ و خلاصه :
ارادةُ الرَّبّ فى مقادِيرِ اءُموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم (737).
((خواست خداوند در تقدير كارها، به سوى شما نازل شود و از خانه هاى شما صدور يابد)).
از اين روست كه بايد در انتهاى نماز بر او و آلش صلوات و سلام فرستاده شود؛ و بعد از آن سلام بر بندگان خدا و در آخر نيز نمازگزار به خود سلام كند؛ و بعد به علامت تسليم و نياز و احتياج ، دست ها را سه مرتبه تا محاذى گوش بالا آورد؛ كنايه از اين كه خدايا من محتاج دستگيرى توام و اگر تو دستم را نگيرى هيچ راه نجاتى نيست . و بدين ترتيب نماز را به پايان ببرد.
اميدواريم خداوند متعال همه ما را از نمازگزاران واقعى قرار دهد كه مقام ، منزلت و جايگاه نماز واقعى از همه عبادات و اطاعات الهى بالاتر است . چنان كه در آن مهلكه روز عاشورا، وقتى آن شخص به محضر اباعبداللّه عليه السلام آمد و نماز را يادآورى كرد، حضرت درباره اين مجاهد فى سبيل اللّه دعا كردند: ((جعلك اللّه من المصلين (738))) خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد.

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo