شهید آوینی

 

فهرست مطالب 

مقدمه مؤلف
پيشگفتار
تعريف دعا
تعريف به مفهوم
تعريف ماهوى
تعريف به خواص ماهوى
تعريف به طور وجود
تعريف به مصداق
ضرورت دعا
ضرورت عقلى نيايش
تاريخ دعا
طبيعى ترين راز هستى
اقسام دعا
تقسيم به لحاظ هماهنگى زبان ، قلب و حقيقت
دعاى لفظى
دعاى مصداقى
دعاى مصداقى و محدوديت علم دعا كننده
دعاى ملحون
دعاى قلبى
حال طلب
دعاى تكوينى
دعا در مرتبه لفظ نيست
بررسى آيه اى از قرآن
اركان دعا
ركن اول : جاذبه معنوى
دعا نوعى اجابت است
درخواست توفيق دعا از خدا
جاذبه دائمى
ركن دوم : داعى
نمونه هايى از ادب انبيا با خداى متعال
در قرآن

حضرت مسيح عليه السلام
حضرت آدم عليه السلام
حضرت ابراهيم عليه السلام
ادب دعا در كلام امام صادق عليه السلام
مراتب و مقامات داعيان
تذكر
ركن سوم : مدعو
1 - معرفت
اخلاص در دعا و سببيت اسباب وجودى
3 - قرب
نتيجه
حقيقت دعا و آثار آن
اثر اول دعا
اثر دوم دعا
اثر سوم دعا
اثر چهارم دعا
اثر پنجم دعا
اثر ششم دعا
اثر هفتم دعا
موانع دعا
زبان دعا
مقصد اول
مقصد دوم
مقصد سومين
مقصد چهارم
مقصد پنجم
مقصد ششم
الف - دعا در حق والدين و توجه به آنان
ب - نحوه تربيت و حقوق فرزند
ج - در شناسايى شيطان و نحوه دورى از او
د - در نحوه معاشرت و حقوق همسايگان
ه - بيان فضايل و رذايل اخلاقى
و - در ارتباط با نظام حكومتى
شرح صحيفه سجاديه : دعاى اول
فراز اول
شرح :
خداى ناديدنى
فراز دوم
شرح :
محبوب دوست داشتنى
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم
شرح :
فراز ششم
شرح :
فراز هفتم
شرح :
فراز هشتم
شرح :
فراز نهم
شرح :
فراز دهم
شرح :
فراز يازدهم
شرح :
فراز دوازدهم
شرح :
فراز سيزدهم
شرح :
فراز چهاردهم
شرح :
فراز پانزدهم
شرح :
فراز شانزدهم
شرح :
فراز هفدهم
شرح :
فراز هجدهم
شرح :
فراز نوزدهم
شرح :
فراز بيستم (آخرين فراز)
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى دوم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم
شرح :
وضعيت مردم هنگام بعثت
فراز ششم
شرح :
فراز هفتم
شرح :
فراز هشتم (آخرين فراز)
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى سوم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
قانونمند بودن عوالم مختلف
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم
شرح :
فراز ششم
شرح :
فراز هفتم
شرح :
فراز هشتم
شرح :
فراز نهم
شرح :
فراز دهم
شرح :
فراز يازدهم
شرح :
فراز دوازدهم (آخرين فراز)
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى چهارم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم
شرح :
فراز ششم
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى پنجم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم
شرح :
فراز ششم
شرح :
فراز هفتم
شرح :
فراز هشتم (آخرين فراز)
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى ششم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم
شرح :
فراز ششم
شرح :
فراز هفتم
شرح :
فراز هشتم
شرح :
فراز نهم
شرح :
فراز دهم
شرح :
فراز يازدهم
شرح :
فراز دوازدهم
شرح :
فراز سيزدهم
شرح :
فراز چهاردهم
شرح :
فراز پانزدهم
شرح :
فراز شانزدهم
شرح :
فراز هفدهم
شرح :
فراز هيجدهم
شرح :
فراز نوزدهم (آخرين فراز)
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى هفتم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم (آخرين فراز)
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى هشتم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم
شرح :
فراز ششم (آخرين فراز)
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى نهم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم (آخرين فراز)
شرح :
شرح صحيفه سجاديه : دعاى دهم
فراز اول
شرح :
فراز دوم
شرح :
فراز سوم
شرح :
فراز چهارم
شرح :
فراز پنجم
شرح :
فراز ششم (آخرين فراز)
شرح :

پايان كتاب .

مقدمه مؤ لف

بسم الله الرحمن الرحيم  
صحيفه مكرمه سجاديه در ضوء نزول قرآن كريم نشاءت يافته و ذخيره هاى عظيم و وراثتى برتر از همه ارزش هاست كه اهل بيت وحى و عصمت بر امت خود ارزانى داشته اند.
بلنداى محتوا و مضمون اين صحيفه الهيه معرفت و شناختى است كه از مبدئيت وحى سرچشمه يافته است و ريشه جهان بينى در آيين مقدس ‍ اسلام و مكتب دعا بر اين پايه پى ريزى شده است . به ديگر سخن ، شهود، در ديد معصومانه اولياء دين پايه شناخت و جهان بينى آنان است و اين واقعيت حيرت انگيز در فرازهاى گوناگون دعاها و نيايش ها و شكل و محتواى آن ها پيداست . از اين روى ، ترجمه و شرح اين صحيفه مكرمه را شهود و شناخت ناميديم .
هدف ما از اين نوشتار تلاش در رخنه به خاطره محبوب بود، شايد به شفاعت يا نظاره اى به ديده رحمت و مغفرت آن پاك جانان راستين نايل آييم و ذخيره اى براى روزى كه لا ينفع مال و لابنون برگيريم و در حد بضاعت مزجاه ، در توضيح و تشريح نكات بلند آن كوشش كنيم .
شيوه كار چنان بود كه ابتدا هر يك از دعاهاى صحيفه سجاديه به فرازهايى تقسيم گشت و پس از ترجمه ، به شرحى مختصر و بيان نكاتى كه به نظر برجسته تر مى نمود مبادرت گرديد.
غالب مطالب طرح شده در شرح ، با سعى در ساده نويسى از قرآن كريم و كتب روايى مرجع ، نهج البلاغه ، تفسير الميزان ، اسفار، شفا، و كتب عرفانى همانند فصوص الحكم ، فتوحات مكيه محى الدين عربى ، تمهيد القواعد ابن تركه و... تنظيم و تبيين گرديد.
البته در ترجمه سعى بر آن بود كه معنى به مقصد و مرام امام عليه السلام بسيار نزديك باشد - چنان كه هنر ترجمه در همين است - زيرا ترجمه لغات و سپس جملگى را در كنار يكديگر قرار دادن آفت بزرگى است كه چه بسا موجب دور شدن از مقصد متن مى شود، لذا اين حقير گاهى متجاوز از يك ساعت در يك لغت خاص فكر مى نمودم تا بتوانم معنى نزديك به افق متن دعا را پيدا كنم .

در اين رابطه ، بهترين و مفصل ترين شرحى كه در تبيين لغات و روشن ساختن اعراب و توضيح ريشه و تصريف افعال ، واژه ها دقت فراوان مبذول داشته و انصافا شايسته تقدير و شايان ذكر خير و طلب رحمت الهى مى باشد شرح مرحوم سيد عليخان مدنى رحمه الله است . البته ايشان گاهى با مناسبت به ذكر بعضى از مسائل كلامى و فلسفى و احيانا تاريخى نيز پرداخته است .

هم چنين شروح و حواشى بسيار قابل توجهى از مرحوم ميرداماد و فيض ‍ كاشانى بر صحيفه نيز باقى است ؛ چنان كه از مرحوم آيت الله علامه شعرانى نيز شرح دقيق و قابل ملاحظه اى به چاپ رسيده است . شروح فارسى فراوانى نيز از شارحانى همانند مرحوم علامه قمشه اى و مرحوم فيض الاسلام و ديگران موجود است كه هر يك در حد توان خود در آن مهم همت عالى گماشته اند.
خداوند منان تلاش و زحمت جملگى محققان و مؤ لفان و شارحان را را خير كثير خود در دو جهان جبران فرمايد و از اين ناچيز و خادم خادمان حريم اهل بيت عصمت و طهارت نيز به لطف و رحمت خود بپذيرد و مشمول عنايات و فيوضات خود و شفاعت امامان پاك لاسيما حضرت سجاد الائمه عليه السلام بفرمايد! والسلام عليكم و رحمه الله .

فروردين 1381 مطابق با صفر المظفر 1423  
قم المشرفه - حسن ممدوحى كرمانشاهى  

پيشگفتار

مكتب دعا، باب واسعى است از ابواب رحمت حق كه بر بندگان مفتوح گرديده ، توجه الوهيت را به اين جهان معطوف داشته ، بشر شاغل و غافل را از سرگرمى هاى غلط بيدار كرده و با هشدار بر نيازهاى راستين او، آگاهى اش ‍ بخشيده است .
عظيم ترين ذخاير علمى اسلام در اين گنجينه عالى به وديعت نهاده شده و به دست قرون و اعصار سپرده گشته است . لذا بايد قرنى از پس قرنى بگذرد تا استعداد قابلى يافت شود كه كليد فتح اين باب را بيابد و اسرارى را كه در هفت پرده ابهام محجوب مانده است مكشوف سازد.
البته در طول تاريخ ، اين سر مگو در كمون دل و جان ارباب معرفت موجود، اما مستور و مكنون بوده است و هرگز استعدادهاى موجود، لايق شرح و نشر آن نبوده اند، لذا هم چنان آن گوهر گرامى با جان پاك و نفوس قدسى اهل معرفت متحد و در جايگاه لايق و متعالى خود قرار داشته است .
اميد آن كه سير قرن و دهور چنان باشد كه از فيوضات اين فوز عظيم براى هرگز محروم نمانيم و به فرزانگان و حاملان اين اسرار فرصتى داده شود تا بتوانند در كنار اين درياى بيكران از معارف الهى ، به درس و بحث بپردازند و نورانيت اين پيام وحى را چنان به مردم ابلاغ كنند كه زمينه هاى مناسب اين امت را از دست مدعيان دروغين - كه خود را با فريب و نيرنگ به عرفان و معرفت بسته اند - بگيرند!
فرجام سخن آن كه در طول تاريخ قرن ما، رستگار مردى كه بيش از هر كس ‍ در نشر اين حقايق و تربيت شاگردان اين نظام وحيانى سهيم بوده ، سيد الاساتيد و مقتداى رهروان علم و تحقيق ، اسوه اهل كرامت و زبده تربيت يافتگان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت ، ترجمان القرآن و تبيان الآثار من الائمه الاطهار، مولانا العلامه سيد محمد حسين طباطبايى است كه اين مقال بضاعت مزجاتى است كه از باب بازگشت قطره اى به درياى بيكران ، تقديم او مى گردد. اميد كه روح مطهر و بلندش عطف توجهى فرموده و دعاى خيرش نصيب كوچك ترين ارادتمندانش گردد، ان شاء الله !

تعريف دعا 

بر اهل تحقيق پوشيده نيست كه براى توضيح و تبيين هر امر مبهم و مجهولى ، راه هاى گوناگونى وجود دارد كه هر يك از آن ها بر حسب اهداف مختلف به كار مى آيند و انسان را به مقصود مى رسانند. بعضى از اين راه ها به طور خلاصه عبارتند از :

1 - تعريف لفظى ؛ يعنى با به كار گرفتن مفهومى روشن تر، از ابهام حقيقت مورد نظر مى كاهند.
2 - تعريف حقيقى يا ماهوى ؛ يعنى در پاسخ سؤ ال از ماهيت يك شى ء، به تشريح جنس و فصل آن شى ء مى پردازند.
3 - تعريف شرح الاسمى ؛ هنگامى به كار مى رود كه از مظاهر و آثار چيزى مى پرسند، لذا در جواب ، فقط به ذكر بعضى از خواص آن چيز اكتفا مى شود.
4 - تعريف به طور وجود؛ گاهى سؤ ال از طور و چگونگى وجود است ، لذا مى بايست با كنكاش بسيار، اطوار وجودى ماهيت مورد نظر را بررسى كرد و با تنظيم آن در روشنگرى مساءله كوشيد.
5 - تعريف به مصداق ؛ يعنى در پاسخ بعضى سؤ الات ، تنها به ذكر مصداق اكتفا شود؛ بايد توجه داشت اگر عنايت خاصى در اين گونه جواب ها نباشد، ممكن است پرسشگر يا پاسخگو مبتلا به اشتباه مفهوم به مصداق شود.
تعريف مساءله دعا نيز بر حسب سؤ ال هاى مختلف و با استفاده از طرق ياد شده ، از ديرباز تاكنون معمول و متداول بوده است . اينك براى تبيين حقيقت دعا، به تمامى تعاريف آن مبادرت مى ورزيم ، شايد هر يك را ذوقى خوش آيد.

تعريف به مفهوم  

ابن فارس در معجم مقاييس اللغه ذيل كلمه دعا مى گويد : الدعاء ان تميل الشى ء اليك بصوت و كلام بكون منك : (1) دعا آن است كه كسى را با صدا و كلام خود متوجه خود كنى . و در لسان العرب آمده است : دعا الرجل : ناداه . (2) راغب نيز در مفردات آورده : الدعاء كالنداء الا اءن النداء قد يقال به يا او اءيا : (3) دعا همان ندا است ، با اين تفاوت كه در ندا از حروف ندا (يا و اءيا) استفاده مى شود.

تعريف ماهوى  

اگر مطلق طلب را جنس فرض كنيم و خصيصه هاى گوناگونى همانند دعاى تكوينى ، دعاى به زبان ، دعاى قلبى ، دعاى مخلوق ، دعاى خالق ، دعاى مردم نسبت به يكديگر و... را فصل قرار دهيم ، مى توانيم مطلق طلب را همراه با يكى از اختصاصات ذكر شده ، نوعى از دعا قرار دهيم . بدين معنا كه ان زيدا دعاه عمرو نوعى از دعا و والله يدعواالى دار السلام (4) نوعى ديگر از آن باشد. نكته دقيق در اين جا اين است كه چون دعا نسبت به شخص داعى حالت ربط محض دارد و معانى ربطيه از حقايق فوق المقوله بوده و حقايق فوق المقوله داراى ماهيت نمى باشند، لذا نمى توان آن را به تعاريف ماهوى تبيين نمود، كه ان شاء الله در فصل تعريف به خواص وجودى اين مطلب روشن تر خواهد شد.

تعريف به خواص ماهوى

از شايع ترين تعاريف در فنون علمى ، بيان خواص ماهوى است ؛ زيرا پى بردن به واقعيت و ماهيت اشياء به اتفاق همه دانشمندان محال است و ايشان جملگى بر اين باورند كه علم به حقايق هستى ، نسبى است و آنچه از علم نصيب بشر گرديده ، فقط گوشه اى از اسرار را روشن ساخته است ، ولى بسيارى از آن هم چنان در سراپرده ابهام باقى است .
معرفى دعا به آثار آن نيز شواهد بسيار دارد، چنان كه در روايات آمده است كه دعا، سلاح مؤ من ، عماد دين و نور آسمان و زمين است ؛ دعا تغيير دهنده سرنوشت است ؛ دعا دفع كننده بليات است ؛ دعا رابط بين معبود و بندگان است (5) و نظاير آن ، كه جملگى جواب به خواص و آثار است .

تعريف به طور وجود

چنان كه اشاره كرديم ، بهترين نوع تعريف تمييز وجودى است كه به وسيله ى آن مى توان مساءله را از ابهام خارج و از مشتركات جدا ساخت ؛ چنان كه قرآن كريم ، آن گاه كه از حقيقت انسان پرده برمى دارد مى فرمايد: و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طينَ ثم جعلناه نطفه فى قرار مكينَ ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاءنا خلقا آخر : (6) به راستى كه انسان را از چكيده گل آفريديمَ آن گاه او را به صورت نطفه در جايگاهى استوار قرار داديمَ آن گاه نطفه را به صورت خون بسته و سپس خون بسته را به صورت گوشت پاره درآورديم ، و سپس گوشت پاره را استخوان دار كرديم ، و آن گاه بر استخوان ها پرده اى گوشت پوشانديم ، آن گاه آن را به صورت آفرينشى ديگر پديد آورديم ؛ اين آيه كريمه انسان را به سير وجوديش معرفى كرده است .

در تبيين دعا نيز، اين تعريف در كلمات اعاظم متداول است ، چنان كه در الميزان آمده : فان حقيقه الدعاء و السؤ ال هو الذى يعمله القلب و يدعوبه لسان الفطره ، دون ما ياءتى به اللسان الذى يدور كيفما اءدير : (7) دعا آن است كه از قلب برخيزد و زبان فطرت آن را طلب كند، نه اين كه زبان هر طور خواست حركت كند. بدان معنا كه انسان چنين حقيقتى را در باطن جان خود مى شناسد و به طور روشن آن را مى فهمد.
ويژگى مهم اين تعريف آن است كه شامل دعاى تكوينى نيز مى شود، حال آن كه هيچ يك از تعاريف ديگر چنين جامعيتى ندارند، لذا علامه طباطبايى رحمه الله در ذيل همان عبارت با كمى فاصله مى نويسد : و لذالك ترى انه تعالى عد ما لا عمل للسان فيه سؤ الا، قال تعالى آتاكم من كل ماءساءلتموه (8) : و لذا مى بينيد كه خداى تعالى حتى آنچه را كه زبان در آن دخالت ندارد سؤ ال شمرده و در قرآن كريم فرموده : آنچه را سؤ ال كرده ايد به شما عطا شده ، فهم فيما لا يحصونها من النعم داعون سائلون و لم يساءلوها بلسانهم الظاهر بل بلسان فقرهم و استحقاقهم لسانا فطريا وجوديا و قال تعالى : يساءله من فى السموات (9)... الآيه و اجمال مطلب آن كه نعم الهى قابل ذكر و سؤ ال و احصاء نيست و هرگز با زبان آن را نخواسته اند. و نيز فرموده كه سؤ ال مى كند از حق متعال آنچه كه در آسمان ها و زمين است . و دلالته على ما ذكرنا اءظهر و اءوضح (10) و دلالت آيه اخير بر مطلوب واضح تر است .
شايد بتوان از مجموع تعاريف دعا چنين استفاده كرد كه بهترين و جامع ترين تعريف براى دعا، همان طلب به معنى عام است كه شامل تمامى اقسام دعا - حتى دعاى تكوينى - نيز مى شود. ويژگى هاى خاص دعا در موارد مختلف نيز، به انگيزه هاى خاصى برمى گردد كه گوينده به آن ها عنايت دارد. به همين جهت ، مى توان گفت كه كلمه دعا بر طلب مافوق از زيردست ، يا زيردست از مافوق و يا مساوى از مساوى قابل انطباق است و شامل طلب تكوينى و سؤ ال فطرى نيز مى گردد.
بنابراين ، استعمال كلمه دعا در آيه كريمه والله يدعواالى دار السلام (11) و كاربرد آن در جمله ان زيدا عمرو، هر دو به معنى طلب است ، هر چند در هر يك از اين دو مورد استعمال ، غرض ويژه اى وجود دارد.

تعريف به مصداق

مى توان گفت كه تعريف دعا به اين شيوه ، مشكل خاصى را حل نمى كند، مگر آن كه غرض خاصى را كاربرد لفظ دعا مورد نظر باشد.
فرآيند بحث حاضر اين است كه اگر در مساءله دعا، زمينه هاى مختلف را جستجو نموديم و به تعاريف گوناگون رسيديم و با تفكيك كامل به تحليل موارد پرداختيم و از هر يك بر حسب اهداف خاص خود گفتگو كرديم ، اجمال و ابهام لفظ برطرف شده و به مقصد خود به صورت روشن ترى رسيده ايم .
در عين حال ، آنچه در موضوع دعا مورد بحث ما مى باشد، طلب خلق از خالق و برقرارى رابطه با جناب او به اين وسيله است ؛ چه با زبان قلب باشد، و چه با زبان سر - كه ترجمان قلب است - و چه با زبان تكوين .

ضرورت دعا 

اين بحث را با اين سؤ ال آغاز مى كنيم كه آيا دعا امرى ضرورى و لازم است ؟
جواب اين است كه آيه كريمه قل ما يعبوا بكم ربى لولا دعاؤ كم : (12) اى رسول ما، به امت بگو كه اگر دعاهاى شما نبود؛ خدا به شما توجه نمى كرد، ناظر به همين معنا است ؛ يعنى دعا يگانه را ارتباط بندگان با مبداء بوده و تنها وسيله اى است كه خداى متعال براى ارتباط با خود مقرر فرموده است ؛ به عبارت ديگر، مجموعه ادعيه ماءثوره (نقل شده از معصومين ) رابطه اى ميان خلق و خالق برقرار مى كند كه اگر اين ارتباط و توجه به مبداء نباشد، خداى منان عنايت خاصه خود را قطع خواهد فرمود. در اين صورت ، بندگان استعداد پذيرش اين عنايت را از دست داده و مقتضاى رحمت الهى را از كف مى دهند.
قرآن كريم اين حالت را نوعى استكبار مى داند، آن هم از موجودى كه تكوينا هيچ حيثيتى جز حيثيت ربط و بندگى ندارد : و قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين : (13) و خداى شما فرمود كه مرا با خلوص دل بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم . و آنان كه از دعا و عبادت من اعراض و سركشى كنند، زود به ذلت و خوارى در دوزخ وارد شوند. البته از چنين موجودى اين حالت بسيار قبيح ، و وقاحت و زشتى آن غير قابل وصف مى باشد، به طورى كه حضرت ربوبى - جل و علا - با صراحت اعلام فرموده كه چنين افرادى مورد بى اعتنايى و قطع مراحم مبداء متعال هستند.
در نتيجه ، از مجموعه اين آيات مى توان فهميد كه چرا قرآن كريم با تعبيرات مختلف انسان را به دعا دعوت نموده است ؛ به طور مثال آيه ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين و آيات ديگرى كه به اين مساءله مهم اشاره كرده و به عاقبت ناگوار ترك دعا پرداخته اند، از جمله آيه و اءنيبوا الى ربكم و اءسلموا له من قبل اءن ياءتيكم العذاب ثم لا تنصرون : (14) و متذكر نشوند مگر آنان كه دائما رو به خدا دارند و آيه و يهدى اليه من ينيب : (15) و خداوند هر كه را كه به تضرع و دعا به بارگاه او باز آيد، هدايت مى نمايد و آيه و ما يتذكر الامن ينيب : (16) و متذكر نشوند مگر آنان كه دائما رو به خدا دارند و آيه و الذين اجتنبوا الطاغوت اءن يعبدوها و اءنابوا الى الله لهم البشرى : (17) و آنان كه از پرستش طاغوت دورى جستند و به درگاه خدا با توبه و انابه بازگشتند، آن ها را بشارت و مژده رحمت است . ملاحظه در اين آيات بيانگر دو مساءله است : يكى حلول عذاب و وعيدهاى سخت در ترك دعا و ديگرى هدايت و رشد و عنايت فوق العاده در اثر مبادرت به آن .
در اين زمينه ، روايات بسيارى در محجه البيضاء، بحار الانوار و كافى آمده است كه آن چنان به همه جوانب رسيده و تمام نكات را ذكر كرده اند كه به راستى براى هيچ گرفتار و درمانده اى عذرى باقى نمى ماند.
در محجه البيضاء از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه ان عندالله منزله لا تنال الا بمساءله : در نزد خداوند مقامى هست كه فقط به واسطه دعا مى توان به آن رسيد. (18)
از امام على عليه السلام نيز نقل شده است كه ادفعوا امواج البلاء بالدعاء : (19) امواج بلاها را به وسيله دعا از خود دور كنيد.

ضرورت عقلى نيايش 

اگر از دلايل نقل شده از معصومين قطع نظر كرده و صرفا متوجه دلايل عقلانى گرديم ، به طور قطع اين نكته را در مى يابيم كه هيچ چاره اى از خداى خويش نداريم و بايد به طور دائم به او توجه نماييم و دل را به سوى او روانه كنيم . علامه طباطبائى رحمه الله ذيل آيه شريفه الحمدلله رب العالمين مى فرمايد : و الذى يمكن التسابه اليه تعالى بحسب الحقيقه ، هو حقيقه الملك دون الملك الاعتبارى الذى يبطل ببطلان الاعتبار و الوضع . و من المعلوم ان الملك الحقيقى لا ينفك عن التدبير فاءن الشى ء اذا افتقر فى وجوده الى شى ء فلم يستقل عنه فى وجوده لم يستقل فى آثار وجوده فهم تعالى رب لما سواه ، لان الرب هو المالك المدبر و هو تعالى كذلك (20)
پس ، انسان فقط حيثيت عبوديت و بندگى دارد و اين حقيقتى است كه بستگى به آگاهى ما از آن ندارد. چه اين واقعيت را بدانيم و چه ندانيم ، اين ربط قهرى و فطرى است . اين واقعيت وجودى انسان است و ساير موجودات نيز همين گونه مى باشند.
براى تبيين بيشتر، به كلام علامه طباطبائى رحمه الله ذيل آيه شريفه ى ولله يسجد من فى السموات و الارض (21) متوسل مى شويم .
ايشان مى فرمايند : ثم ان هذا التذلل و التواضع الذى هو من عامه الموجودات لساحه ربهم عز و علا خضوع ذاتى لا ينفك عنها و لا يتخلف فهو بالطوع البته و كيف لا و ليس لها من نفسها شى ء حتى يتوهم لها كراهه او امتناع و جموح الى ان يقول فالعنايه المذكوره اى ليس للموجودات من نفسها شى توجب الطوع لجميع الموجودات فى سجودهم لله و تقطع دابر الكره عنهم البته . (22)
پس ، اگر انسان نسبت به حضرت حق - جل و علا - هيچ گونه شاءنى جز رابطه عبوديت ندارد و تمامى هستى (ما سواى انسان ) هم داراى همين خصيصه ذاتى مى باشد، براى ما چه چاره اى باقى مى ماند جز آن كه در رابطه مستقيم با خداى خود قرار گيريم و حاجات خود را از آن درگاه طلب نماييم ؟
به راستى ، اگر عقل بشرى اين واقعيت را درك مى كرد، جز با خداى خود با هيچ موجود ديگرى در ارتباط قرار نمى گرفت . البته تاءثير و تاءثر در كائنات قابل انكار نيست ، ولى جمله اين تاءثيرات به اذن و اراده حضرت رب الارباب است و يكسره در خط اراده عظماى او است :

حق تعالى كاين سماوات آفريد
از براى رفع حاجات آفريد

هر كجا دردى ، دوا آن جا رود
هر كجا فقرى ، نوا آن جا رود

آب كم جو، تشنگى آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست

اين استدلال عقلى كافى است تا معلوم سازد كه انسان ملزم به توجه تام به مبداء متعالى عالم است ، چنانچه آيه كريمه ما يعبؤ ا بكم ربى لولا دعائكم اشاره به همين ناچارى عقلى دارد.
تاءسيس مكتب دعا در آيين پرتوان اسلام و توصيه اكيد آيات و روايات بر نيايش به درگاه ايزدى ، مجموعا كاشف از رازى است كه در اين مكتب وجود دارد و دليل بر ضرورت حضور آن در نهاد زندگى بشر است ، و اين خود از ابتدايى ترين و مهم ترين مسائل در زمينه راز بين خالق و مخلوق است كه اگر بدان توجه شود، قهرا حركت و عمل را در پى خواهد داشت .

طبيعت انسان كه پيوسته در صدد جلب منافع بوده و هست ، به محض ‍ توجه به خود و واقعيات خارج از خود، به انبوهى از احتياج هاى پيوسته و دايمى مى رسد كه رسيدن به آن ها، تلاش فوق العاده اى را مى طلبد. ناچار انسان به هر وسيله اى براى رفع نيازهاى خود تمسك مى جويد و از هيچ اقدامى براى رسيدن به مقاصد خود خوددارى نمى كند. با اين حال ، هر چه انسان بيشتر كوشش مى كند، خود را در ميان يك سلسله آمال و آرزوها - كه دامنه آن ها از گذشته تا آينده امتداد دارد - مى بيند. در اين حالت است كه حركت انسان به يكى از دو راه منتهى خواهد شد : يا ياءس ، سرخوردگى و نااميدى ؛ و يا تلاش ديوانه وار. به اين معنا كه انسان براى رسيدن به اهداف خود مرز انسانيت را رها كرده و در پى خواسته هايش چنان تلاش مى كند كه گويى به هيچ امر خوب و بدى توجه ندارد، زيرا فكر حاكم بر او، وى را از همه چيز تهى كرده است .
اين جاست كه به رمز و راز توصيه هاى اكيد آيين مقدس اسلام پى مى بريم و مى بينيم كه چگونه اين دين ، خلاء معنوى و روحى انسان ها را پر كرده است و دستاويزى بس قوى به آن ها داده است تا در بين امواج سهمگين گذشته ها و پيدايش نيازهاى متراكم و سنگين ، خويش را نبازند و به دور از هر گونه عجز و ضعف ، در مقابل مشكلات بايستند.

آرى ، انسان با دعا نيروى بازوان ناتوان خود را به مبداء غير متناهى عالم مرتبط مى سازد. از اين رو در مقابل هر گونه مشكلى مى ايستد و با اين قدرت روحى تازه توانايى خود را برتر از همه نيازمندى ها مى بيند؛ زيرا او نيروى غير متناهى حق متعال را به مدد طلبيده و در رسيدن به اهداف خود - به دليل موقعيت تضمين شده اى كه دارد - مصمم است . اين را هم بگوييم كه فرزانگى انسانى ، اجازه نمى دهد كه انسان با انبوه احتياجات و لحظات ناملايم زندگى به تنهايى به مبارزه برخيزد و از كنار قدرت عظيم دعا بى تفاوت بگذرد، زيرا دعا نزديك ترين وسيله ، مطمئن ترين راه ، مددكارى خالى از شائبه ، پشتوانه اى به دور از انزجارهاى فطرت و طبيعت ، و الهامى منطبق با تماميت الهيت وجودى انسان است .

تاريخ دعا 

تاريخ دعا را مى توان با تاريخ پيدايش انسان قرين دانست ، زيرا انسان هرگز از نيازمندى ها جدا نبوده و در درون و بيرون خود اين احساس را داشته است كه بايد در پناه قدرتى آرام بگيرد.
هرگز تاريخ بشريت از توجه به مبداء عالم تهى نبوده است . كاوش ها نشان مى دهد كه حتى در دورترين ايام نيز، معبد و مسجد جز واقعيت هاى غير قابل انفكاك زندگى بشر بوده اند؛ حتى آن زمان كه بشر توان تصور يك مبداء غير متناهى و قدرت مطلق را نداشته و به اشتباه به بت ها پناه مى برده و از آن ها استمداد مى جسته ، زندگى پرماجراى خود را با اميدوارى تواءم مى ساخته است .

طبيعى ترين راز هستى 

راز نهاد هستى ارتباط محض با خالق هستى است . گويى سر حضور زبان تيز در درخواست از مبداء متعال بر استمرار فيض است . بدين معنا كه وجهه خاص هر موجود ارتباط با غنى مطلق است كه لحظه به لحظه ، هستى او در گرو عطا و فضل وى مى باشد. پس هستى با تمام حقيقتش ، زبانى است كه درخواست بقاى خود را مى نمايد؛ چه اگر كمتر آنى منع عطا فرمايد، همه چيز هيچ خواهد گرديد؛ لذا فرمود : و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم : (23) و بدان كه هيچ چيزى در عالم نيست جز آن كه منبع و خزانه آن نزد ماست ، ولى ما از آن بر عالم خلق به جز به قدر معينى كه مصلحت است ، نمى فرستيم . و نيز فرمود : ان يشاء يذهبكم و ياءت بخلق جديد : (24) اگر بخواهد نسل شما آدميان را در زمين نابود مى كند و خلقى ديگر مى آفريند : كه همه از فقر محض در كنار غناى مطلق حكايت مى كند.
محققان از اين درخواست باطنى به دعاى تكوينى ياد كرده اند. البته هم چنان كه سؤ ال در طلب اصل وجود، تكوينى است ، در احوال طبيعى موجودات نيز، مساءله به همين قرار است ؛ مثلا كودكى كه از مادر متولد مى شود، به زبان حال از خداى مهربانش غذاى متناسب با لب و دهان و حلقوم و دستگاه گوارش كودكانه خود طلب مى كند، چنان كه انسان نيز متناسب با سيستم خلقت خود، تكوينا غذا و لباس و دوا و احتياجات ديگر را مساءلت دارد؛ اصلا در جواب همين دعا و سؤ ال تكوينى است كه قرآن كريم فرمود : و آتاكم من كل ما ساءلتموه . (25)
پس ، نهاد هستى در اصل وجود خود و در جميع حالات و حاجاتش ‍ لحظه اى از دعا منفك نيست و وجود دعا از لوازم حتميه و ضروريه اى است كه جمله مخلوقات از آن متنعم و به آن مفتخرند.
البته گاهى در فلسفه ، از اين ارتباط به معلوليت تعبير شده ؛ آن گاه كه بحث در اصل ايجاد و صدور هستى است . و گاهى به معلوليت ياد شده است ؛ از آن نظر كه صحيفه هستى در محضر حضرت حق - جل و علا - حضور دارد. گاهى نيز به مخلوقيت و مقدوريت موصوف گشته ؛ بدان جهت كه منتخب دعا كننده در اختيار تام حضرت بارى تعالى قرار دارد. به هر تقدير، هر يك از اصطلاحات فوق ، در افق خاصى از مباحث فلسفى قرار دارند و با حفظ مراتب خود بايد لحاظ شوند.
با اين حال ، متاءسفانه انسان از اين ارتباط تنگاتنگ سخت غافل مانده و به توهم آن كه ياد خدا تنها در ارتباطى اختيارى قرار دارد و به انتخاب و عملكرد او وابسته است ، از كلمه دعا جز همين حركت معمول ، چيزى درك نكرده است .

صلاح كار كجا و من خراب كجا؟
ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!

آرى ، جايگاه ما كجا و مقام آن بزرگ مردانى كه با زبان راستين هستى آشنايند و راز آفرينش را در خرد و كلان نظام وجود يافته اند و به تسبيح و تمجيد آنان گوش جان بازكرده اند و تمامى مراتب را يكدل و يك زبان يافته اند و همراز با آنان دل به جانان بسته و از همه گسسته اند كجا؟
البته بايد دانست كه از جمله كمالات انسان ، همين است كه حاكميت مطلق خداى تعالى را در گستره نظام دريافته و به اطلاق ان الحكم الا لله ، (26) دانسته باشد كه از كران ازلى تا كران ابدى ، جز يك حكم واحد كارگر نيست و هر حركت و سكونى ، در افق اراده ازلى او بوده و خارج از حكم ابدى و لا يزالى او نخواهد بود.
به هر جهت ، اين رشته خود سلسله بس دراز دارد كه تفصيل آن مجالى ديگر مى طلبد و بايد آن را به زمان مناسب خود واگذار نمود :
اين شرح بى نهايت كز زلف يار گفتند
حرفى است از هزاران كاندر عبارت آمد

اقسام دعا 

شناخت ما از دعا، به اعتبارات گوناگون داراى اقسام گوناگونى خواهد بود كه خود از شرايط، شئون و مقدمات قابل توجهى برخوردار است كه ان شاء الله در فصول آينده روشن تر خواهد شد.
تقسيم به لحاظ هماهنگى زبان ، قلب و حقيقت 

دعاى لفظى  

اين دعا به درخواستى زبانى كه با درخواست قلبى همراهى ندارد اطلاق مى شود. مى دانيم كه تطابق در مفهوم ، به تنهايى براى ترتب آثار كافى نيست ، چنان كه اگر آتش را در ذهن خود تصور كنيم - با آن مفهوم آتش بر اين تصور صادق است اما - هرگز تصور ما داراى آثار آتش كه حرارت و روشنايى باشد نخواهد بود. از اين رو، درخواست زبانى دعا ناميده مى شود، ولى فقط مفهوما؛ كه در اصطلاح فلسفى از آن به دعا به حمل اولى ياد مى كنند.
در فلسفه آمده است : هر چيز آن گاه فرد راستين ماهيت خود است كه علاوه بر تطابق مفهومى (حمل اولى ) با ماهيت در مصداق (حمل شايع صناعى ) نيز منطبق باشد. در نتيجه لقلقه زبان - چون در مصداق ماهيت دعا بر آن صادق نيست - فرد راستين دعا نمى باشد. چنين كسى فقط در حد زبان به دعا مبادرت ورزيده ، ولى در واقع دعا نكرده است ، لذا نبايد به اجابت دعاى خود دل ببندد. در مثنوى معنوى آمده است :
با كدامين روى ، چون دل مرده اى
رو به سوى آسمان ها كرده اى ؟

دعاى مصداقى

دعايى كه در آن زبان با قلب همراه است (زبان ترجمان قلب است )، كه در اين صورت ، فرد راستين و حقيقى دعا بوده و به اجابت بسيار نزديك است . البته اين نوع دعا گاهى ممكن است ظاهرا اجابت نشود، ولى بايد دانست كه خود عبادتى است كه اجر قطعى بر آن مترتب است و تاءخير در اجابت فقط از مصلحتى برخاسته كه خداى متعال بر اسرار آن آگاه است . در اين معنا نهج البلاغه در وصيت اميرالمؤ منين به امام حسن عليه السلام اين چنين آمده است : و ربما ساءلت الشى ء فلا تؤ تاه و اءوتيت خيرا منه عاجلا و اجلا او صرف عنك لما هو خير لك فلرب امر قد طلبته فيه هلاك دينك لو اءوتيته : (27) چه بسا از خداى متعال چيزى را سؤ ال مى كنى كه به تو عطا نمى كند، ولى در عوض خير دنيايى يا آخرتى ديگرى به تو مى رساند. آن چيز از تو منع شده ، زيرا خير تو در آن نبوده ؛ چه بسا امرى را طلب مى كنى ولى نمى دانى كه اگر بدان برسى هلاك دين نصيب تو خواهد شد.

در حقيقت هر دعا داروى توست
دوستدار صادق و دلجوى توست

دعاى مصداقى و محدوديت علم دعا كننده 

گاهى در دعا لفظ و معنى با هم مطابقت دارند و دل و زبان با هم همراهند، ولى مشكل در محدوديت علم شخص داعى است كه آن را مى خواهد. به اين معنا كه اگر بر اسرار آن واقف باشد، نه تنها آن را نمى خواهد، بلكه عميقا از آن دورى مى جويد.
از امير مؤ منان عليه السلام نقل شده است كه انه سمع رجلا يقول : اللهم انى اءعوذ بك من الفتنه ، قال : اراك تتعوذ من مالك و ولدك ، يقول الله تعالى : انما اموالكم و اولادكم فتنه ، و لكن قل : اللهم انى اعوذ بك من مضلات الفتن : (28) حضرت امير عليه السلام شنيد كه مردى مى گويد : خدايا از فتنه ها به تو پناه مى برم ! حضرت فرمود : تو با اين دعا از خدا مى خواهى از زن ، فرزند و اموالت دورى گزينى ، زيرا خداى تعالى فرموده كه اموال و اولاد شما فتنه است ! پس به جاى آن بگو : خدايا فتنه هاى گمراه كننده را از من دور ساز.
اين فرد در دعاى خود دورى از مال و فرزند خود را تقاضا مى كرد و نمى دانست كه چه مى گويد، اما در واقع از آنچه مى خواست بيزار بود.
حضرت در جاى ديگرى مى فرمايند : و رب امر حرص الانسان عليه فلما ادركه ود ان لم يكن ادركه : چه بسا چيزى كه انسان براى رسيدن به آن حريص است ، ولى وقتى به آن مى رسد دوست مى دارد كه اى كاش هرگز به آن دست نمى يافت .
آرى ، بسيارى از ما در نيايش هاى خود از خداى متعال چيزهايى طلب مى كنيم كه به راستى و در واقع آن ها را نمى خواهيم ، ولى خداى منان ديد كوتاه ما را جبران مى فرمايد و آن خواسته ها را عطا نمى كند. با اين حال چه بسا ما از عدم اجابت دعايمان نگران مى شويم و نمى دانيم كه گلايه از عدم اجابت ، جهل ديگرى غير از جهل اول است :

حافظ از چشمه حكمت به كف آور جامى
تا كه از لوح دلت نقش جهالت برود

در دعاى افتتاح آمده است فان اءبطا عنى غتبت بجهلى عليك ، و لعل الذى اءبطا عنى هو خير لى لعلمك بعاقبه الامور، فلم اءز مولى كريما اءصبر على عبد لئيم منك على ، يا رب .
و امام صادق عليه السلام به راوى دستور مى فرمايد : و اعرف طرق نجاتك و هلاكك ، كيلا تدعو الله بشى ء، منه هلاكك و انت تظن فيه نجاتك ، قال الله عزوجل : و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا . (29)
و مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در كتاب المراقبات مى فرمايد : و لعمرى ان هذا هو السر فيما يترائى ظاهرا من عدم استجابه دعاء الاخيار، و الله تعالى وعدهم صريحا الاجابه ، و ذلك لان الله تعالى فى غايه العنايه لعباده الصالحين ، و عنايه انما تقتضى ان يمنعه عما يضره واقعا و ان كان يعتقد فيه خيره و سعادته ، و هذا نظير قتل خضر عليه السلام الغلام ، فان ابويه من جهه جهلهما كانا يعتقدان خيرهما فى بقاء ولدهما، و دعوا الله فى ذلك و الله تعالى يعلم ان فى بقائه كفرهما و هلاكهما... و الله تعالى راءى انه جاهل فى ذلك و ان خيره فى خلافه ، فاءجابته الواقعيه انما هى باعطاء ما هو خير له واقعا، لا فيما يراه خيرا و فيه هلاكه و فيه ذلك معمول عند العقلاء فيما بينهم .
در روايت نيز آمده كه پيامبر اكرم از خداى متعال خواست تا نفرين محب در حق محبوب را به اجابت نرساند، زيرا نفرين محب نسبت به محبوب ، خواست واقعى او نيست . و لطف پروردگار عالم نيز چنان است كه آن را اجابت نمى فرمايد.

دعاى ملحون  

گاهى دعا كننده در اثر عدم آشنايى يا عدم توجه ، لفظ دعا را به صورت غلط استعمال مى كند، در حالى كه درخواست روحى او خلاف آن را اراده كرده است . در روايات و اخبار، از اين دعا به دعاى ملحون تعبير شده است .
در كتاب شريف عده الداعى ، ذيل حديثى از امام جواد عليه السلام آمده است كه اعراب الفاظ دعا، شرط اجابت يا ترتيب ثواب بر دعا نيست ، بلكه فقط در ادب حضور و زيبندگى بيشتر و نتيجه عالى تر اثر دارد، لذا جمله امام جواد عليه السلام : و دعائه اليه من حيث لا يلحن به منزله مدح اين نوع دعا نيست ، زيرا هرگاه كلمات دعا صحيح ادا شود، مقصود را بهتر ادا مى كند.
دنباله فرمايش امام جواد عليه السلام ان الدعا الملحون لا يصعد الى الله نيز دلالت بر اين دارد كه دعا به صورت ملحون و غلط بالا نمى رود، زيرا اجابت دعا لطفى عظيم است كه خداوند بر بندگان روا داشته است و هرگز خلاف آن كرامت واقع نمى گردد. هم چنين فرمايش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم : ان الرجل الاعجمى من امتى ليقرء القرآن بعجمته فترفعه الملائكه على عربيه شاهد بر اين مطلب مى باشد كه اصل در دعا و مناجات با حق ، ارتباط روحى است .
در همين رابطه نقل شده است كه شخصى خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام رسيد و به ايشان عرض كرد : امروز بلال با مرد عربى مناظره مى كرد، در حين سخن مرتكب اشتباهى در لفظ شد و آن مرد به او خنديد. اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند : يا عبدالله ، انما يراد اعراب الكلام و تقويمه الاعمال و تهذيبها، ما ينفع فلانا اعرابه و تقويمه لكلامه اذا كانت افعاله ملحونه اقبح لحن و ماذا يضر بلالا لحنه فى كلامه اذا كانت افعاله مقومه احسن تقويم و مهذبه اسحن تهذيب . آرى ، به قول حكيم قاآنى : از اشهد فصيح ، به است اسهد بلال .
مرحوم ابن فهد حلى نيز در ذيل اين حديث مى فرمايد : اين حديث روشن مى كند هم چنان كه لحن (غلط) در لفظ راه دارد، در عمل هم راه دارد و اين لحن داراى ضرر فراوان است . (30) در روايتى از امام جواد عليه السلام مى خوانيم : ما استوى رجلان فى حسب و دين قط الاكان افضلهما عندالله عزوجل آدابهما. قال الراوى : قلت جعلت فداك قد علمت فضله عند الناس فى النادى و المجالس ، فما فضله عندالله عزوجل ؟ قال : بقراءه القرآن كما انزل و دعائه الله عزوجل من حيث لا يلحن ، و ذلك ان الدعاء الملحون لا يصعد الى الله عزوجل . (31)

دعاى قلبى

دعايى است كه در آن لفظ وجود ندارد، بلكه فقط قلب متوجه خداوند است ، و پيوسته اين ارتباط باطنى و راستين بين عبد و رب برقرار مى باشد، كه اين حقيقت دعا و بهترين حال يك انسان است .

حال طلب

خواسته اى است كه انسان باطنا آن را مى خواند، ولى هنوز آن را از خداى خود نخواسته است . خداى متعال اين خواسته را نيز اجابت مى كند، اما چه بسا اين اجابت در اثر عمل شايسته اى بوده كه قبلا انجام داده يا به عوض ‍ دعايى بوده است كه براى امر ديگرى داشته و به جهت مصلحتى به اجابت نرسيده است . اين مضمون هم در ادعيه و روايات زياده مشاهده مى شود. امير المؤ منين عليه السلام در دعاى كميل به خداى متعال عرض مى كند : اللهم مولاى ، كم من قبيح سترته و كم من فادح من البلاء اقلته و كم من عثار وقيته و كم من مكروه دفعته و كم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته . و در دعاى افتتاح وارده شده است : فكم يا الهى بن كربه قد فرجتها و هموم قد كشفتها و عثره قد اقلتها و رحمه قد نشرتها و خلقه بلاء قد فككتها .
در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه حضرت فرمودند : هر كس روز دوشنبه و پنج شنبه را در ماه شعبان روزه بگيرد، حق تعالى بيست حاجت از حوايج دنيا و بيست حاجت از حوايج آخرتش را برآورده مى سازد.
اين شواهد نشان مى دهند كه بسيارى از حوايج واقعى انسان كه مورد درخواست واقع نشده يا هنوز انسان شعور به آن حوايج پيدا نكرده نيز به اجابت مى رسند.

دعاى تكوينى

دعايى كه فقط نظام تكوين خواهان آن است .
اصولا نظام طبيعى عالم چنان تنظيم شده است كه به تمام نيازهاى موجودات ، گياهان ، حيوانات و... جواب مثبت داده و آن را آماده ساخته است ؛ همانند غذاى متناسب با نوزاد كه در سينه مادر قبل از تولد آماده سازى شده و كودك با تمام وجود خواهان آن است . در قرآن كريم آمده است : يساءله من فى السموات و الارض (32) تمام آنچه در آسمان و زمين هستند، از خداى خود سؤ ال مى كنند. و نيز و آتاكم من كل ما ساءلتموه و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها : (33) تمام آنچه را شما درخواست كرديد عطا نموديم و اگر نعمت هاى خدا را بخواهيد بشماريد، نخواهيد توانست .
روشن است كه انسان هرگز توانايى طلب نعمت هاى غير متناهى اى را كه بدان ها محتاج است ندارد، پس تمام نعمت هايى كه در عالم خارج هست - كه قابل شمارش هم نمى باشد - بخشش و اجابت تكوينى پروردگار عالم است .
ناگفته نماند كه بسيارى از مواهب الهى ، اصلا در مسير فكر انسان قرار نمى گيرد تا انسان آن را تمنا نمايد، از اين رو اگر دستگاه آفرينش ، بسيارى از نيازهاى ما (مانند انواع و اقسام ميوه ها، سبزى ها، رنگ ها، زيبايى ها و... را در خود نداشت ، در توان هيچ فكر و انديشه اى نبود كه حتى يكى از آن ها را تصور كند و سپس تمنا نمايد. مثلا اگر ميوه هاى زمستانى و تابستانى خلق نمى شد، در توان كدامين فكر بود كه آن ها را تصور كند و درخواست نمايد؟
پس ، بيشترين عطاياى الهى در جواب به حاجات تكوينى انسان است ، بدون آن كه تقاضايى از ما در كار باشد. فقط اوست كه مى داند اين موجود خاص به چه چيزهايى محتاج است و بدون اين كه درخواستى در كار باشد، از راه لطف به او عطا فرموده است .
ما نبوديم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفته ما مى شنود (34)
البته اين نكته هم دانستنى است كه اين گونه از دعا، هرگز از اجابت جدا نيست ؛ زيرا امرى است كه آن را نظام احسن ايجاب كرده است ، و بر اساس ‍ حكمت الهى ، آنچه كه در نظام احسن لازم باشد، وجودش حتمى بوده و تخلف ناپذير مى باشد.

قابل ذكر است كه تقسيم دعا به اقسام شش گانه فوق ، نوعى از حصر عقلى نمى باشد، لذا امكان افزايش آن خصوصا در زمينه هاى عرفانى وجود دارد؛ در عين حال ، اين مقوله فعلا از بحث ما خارج است .

دعا در مرتبه لفظ نيست 

با توجه به مطالب گذشته روشن شد كه دعا حقيقتى است كه از سطح لفظ بى جان ، خارج بوده و داراى روح خاصى است كه همان ارتباط دقيق بين داعى (دعا كننده ) و مدعو (دعا شونده ) است .
به ديگر بيان ، در دعا پس از به كارگيرى الفاظ - البته در جايى كه لفظ در كار است - بايد اراده استعمالى همراه با اراده اى جدى باشد كه معلول همان جذب و انجذاب و حالت معنوى انسان است ؛ يعنى انسان آنچه را مى خواند، به راستى همان را هم بخواهد. بنابراين ، حقيقت دعا اگر مورد تحليل قرار گيرد، خود بندگى و عبادت حضرت حق است ، به طورى كه مى توان گفت هر نوع عبادتى كه از سوى بندگان صورت مى پذيرد، نوعى نيايش ، دعا و درخواست لطف و كرامت الهى است . در همين رابطه ، استاد بزرگوار علامه طباطبايى رحمه الله در الميزان به خطاى نويسنده المنار كه توهم كرده است هر عبادتى دعا نيست (مانند روزه كه نمى توان آن را دعا دانست ، هر چند عبادت است ) اشاره فرموده و جواب داده اند كه دعا، تحليلا عبارت از طلب رحمت از مقام ربوبى است . پس ‍ روزه نيز كه خود نوعى طلب كمال ، رشد و رحمت است ، تمنا و درخواستى بسيار بااهميت مى باشد. (35)
در نتيجه ، مباحث گذشته حاكى از آن است كه اگر زبان درخواست كند، ولى قلب در سراپرده غفلت باشد، از گوينده اين الفاظ درخواست و نيايشى حقيقى نيست ، بلكه بين زبان سر و زبان قلب نيز دوگانگى در كار است ؛ يعنى زبان سر چيزى را مى خواهد كه زبان قلب از درخواست آن سرباز مى زند! به طور مثال گاهى ديده مى شود كه پدرى براى هدايت فرزند خود دست به دعا برمى دارد و از خداى متعال درخواست مى كند كه فرزندش در راه خدا قدم بردارد، ولى همين پدر در مرتبه عمل كارى مى كند كه به ضلالت فرزند مى انجامد؛ مانند معاشرت هاى نامطلوب يا ايجاد جو غير مناسب در محيط خانواده . مسلم است كه خواسته قلبى اين پدر رشد فرزند نيست ، زيرا تا وقتى توجه قلبى مقدم بر خواسته زبانى نباشد، دعاى لفظى منشاء اثرى نخواهد بود؛ همانند مريضى كه سلامت خود را درخواست مى كند، ولى از انجام هرگونه عملى كه در شفاى او مؤ ثر است خوددارى مى نمايد. بى گمان در چنين مواردى دعا نافذ نيست .
اميرالمؤ منين عليه السلام در همين رابطه به امام حسن عليه السلام مى فرمايد : فان العطيه على قدر النيه . (36) علامه طباطبايى رحمه الله در شرح اين سخن نوشته اند : ان الاستجابه تطابق الدعوه فما ساءله السائل منه تعالى على حسب ما عقد عليه حقيقه ضميره و حمله ظهر قلبه هو الذى يؤ تاه لا ما كشف عنه قوله و اظهره لفظه فاءن اللفظ ربما لا يطابق المعنى المطلوب كل المطابقه كما مر بيانه فهى احسن جمله و اجمع كلمه لبيان الارتباط بين المساءله و الاجابه . (37)
ناگفته نگذاريم كه به اين حالات ، در روايات قلب ساهى گفته مى شود. در عده الداعى از امام صادق عليه السلام نقل شده است : ان الله لا يستجيب دعائا بظهر قلب ساه فاذا دعوت فاقبل ثم استيقن بالاجابه . (38)
و نيز از حضرت امير عليه السلام نقل شده است كه فرمود : لا يقبل الله دعاء قلب لاه : (39) خداوند دعاى فردى را كه از روى (غفلت ) و بازيگرى دعا كند اجابت نمى فرمايد. در تفسير الميزان در ذيل اين دو روايت آمده است : و السر فيه عدم تحقق حقيقه الدعاء و المساءله فى السهو و اللهو : (40) راز اين عدم استجابت آن است كه دعا از روى حقيقت نبوده است .

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo