بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

كاردانى و حذاقت و زيركى

خواننده در ضمن بررسى تاريخ زندگى قيس، شواهد قويه اى بر حذاقت و كاردانى او خواهد يافت، چه اينكه موقعيت نظامى او در جنگها و پيكارها و انديشه هاى ژرف و عميقش در نبردها و نظريات او در قضايا و رويدادهاى مهم و افكار و انديشه هاى بلند او در امارت و فرماندهى و احترام و تعظيم خاصى كه امير المومنين على "ع" نسبت به او انجام ميداد و آرا و نظرياتش را تصويب مى كرد و كاردانى و لياقت او را مى ستود، اين ها هر يك شخصيت اجتماعى و سياسى قيس و امتيازات قابل ملاحظه او را مدلل و آشكار مى سازد.

هنگامى كه قيس از مصر وارد بر امير المومنين شد و دقايقى را كه بين او و بزرگان مصر اتفاق افتاده بود به آنحضرت گفت و قضاياى بين او و رجال مصر و تحريكات معاويه را شرح داد، بر امير المومنين معلوم شد كه: او با وقايع مهمى سرو كار داشته و محنت ها و سختيهاى زيادى را در راه انجام وظيفه متحمل شده، در نتيجه رتبه و مقام قيس نزد آنحضرت بالا رفت بطوريكه در تمام امور نظريه و راى او را پسنديده و مى پذيرفت. "تاريخ طبرى جلد 5 ص."231

با توجه و وقوف بر اين امور است كه سرور قبيله خزرج "قيس" را در برترين مرتبه از صاحب نظران خواهى يافت، و او را پيشتاز خردمندان و انديشمندان خواهى ديد و نمونه هاى بارزى از خرد ذاتى و عقل اكتسابى او مشاهده مى كنى و بالنتيجه او را بزرگترين سياستمدار عرب بهنگام بروز فتنه و آشوب و افروزش آتش جنگ و پيكار خواهى دانست، در صورتيكه او را دست كم گرفته و نگوئيم از سياستمداران بزرگ جهان. او را از آن پنج نفر مشهورى كه جز سياستمداران بزرگ عرب شمرده اند مقدم دانسته و از نظر خرد و عقل ژرف بين و دورانديش از ديگران برتر و شايسته تر مييابيم. و بنابر اين تصديق خواهيد كرد كه آنچه را در جلد دوم " الاستيعاب " ص 538 و ساير كتب و نوشته ها داير بر اينكه: قيس را يكى از افراد بارز و عالى مقام در ميان اكثرى ازدانايان با مهارت و كاردان عرب از صاحب نظران و اهل تدبير و پلتيك در جنگ و موصوف به بزرگوارى و سخاوت بشمار آورده اند ما دون مقام شامخ و ارجمند او است

حلبى در كتاب خود " سيره " گويد: هر كس بر آنچه كه بين او و معاويه رخ داد آگاهى يابد از وفور عقل و زيركى او دچار شگفتى خواهد شد ابن كثير در جلد هشتم البدايه ص 99 گويد: على "ع" او را بحكومت و استاندارى مصر برگمارد و او با زيركى و سياست و حيله خود با معاويه و عمرو عاص برابرى و مقاومت نمود.

امام دوم سبط پيامبر حسن بن على به عبدالله بن عباس فرمانده لشكر خود كه بر دوازده هزار تن از سواران نامى عرب و دانشمندان مصر و قاريان قرآن سمت فرماندهى داشت سفارش ميفرمود كه در نبرد با معاويه در مواقع مهم به قيس مراجعه نمايد و با او مشورت كند و در سياست و اداره سربازان و سپاهيان راى و نظر او را بكار بندد. بطوريكه داستان او خواهد آمد.

وجود قيس در طرف على و امام مجتبى بار سنگينى بود بر دوش معاويه و يارانش. آن هنگام كه از مصر بمدينه برگشت، مروان و اسود بن ابو البخترى او را تهديد كرده تحت فشار قرار دادند، قيس به خدمت امير المومنين پيوست.

معاويه نامه اى خشم آگين به اسود و مروان نوشت و تذكر داد كه شما دو نفر على را بواسطه قيس و افكار عاليه اش كمك نموديد و كارى كرديد كه قيس بطرف على رود، بخدا سوگند اگر شما صد هزار جنگجو بكمك على ميفرستاديد نزد ما از اين بدتر نبود كه قيس را وادار كرديد نزد على رود و كمك كار او باشد.

معاويه دل ياران خود را از راه ديگر بدست آورد و آنها را از جانب قيس با نامه اى كه بسوى او نوشت و جوابى را از قول او درست كرد و ساختگى بر مردم شام خواند مطمئن ساخت تفصيل اين داستان خواهد آمد.

قيس خود را در زيركى و تدبير برتر از همه و مقدم بر تمام نام آوران ميدانست و مى گفت: اگر نه اين بود كه از رسول خدا شنيدم مى فرمود: مكر و فريب در آتش است هر آينه من از مكارترين افراد اين امت بودم و مى گفت: اگر اعتقاد اسلام من نبود حيله اى مى نمودم كه هيچ عربى تاب مقاومت در مقابل آن نداشته باشد.

بنابر اين شهرت يافتن قيس به دورانديشى و كاردانى با وصف پاى بندى او بدين و دفاعش از حريم مقدس شريعت و التزام كامل او در تطبيق ايده ها و نظرياتش با متون اسلامى و هم آهنگى افكارش با خواسته هاى پروردگار و خوددارى از مخالفت دستورات خداوند، برترى او از هر جهت و پيش آهنگى و ظهور شخصيت او را در بين سياستمداران و متفكرين و زيركان عرب ثابت مى كند و جز عبدالهل بن بديل هيچ يك از كاردانان و سياستمداران پنج گانه عرب با او برابرى نخواهند كرد، علت اشتراك نامبرده با عبدالله ابن بديل اين جهت است كه ايندو در ايده و افكارشان با يكديگر شريك بوده و از يك سرچشمه سيراب مى شدند و در التزام به آئين پاك حنيف اسلامى و خوددارى از پيروى هواهاى نفسانى و وقوف در مقابل فتنه هاى گمراه كننده همصدا بودند.

سخن او بمالك اشتر "مالك چه مالكى و تو ندانى مالك كيست؟" نمودارى است از عقل سرشار و تدبير نيكو انديشه محكم و استوار و ايمان نيرومند او، اين سخن از جمله كلمات نورانى و حكمت هاى تابنده او است، شيخ الطايفه شيخ طوسى اين سخن را در ص 86 " امالى " در ضمن حديثى طولانى نقل كرده است و گويد: مالك اشتر بامير المومنين عرض كرد: اى امير المومنين اجازه بده تا حمله اى بر اين افراد متخلف كه تو را تنها گذاشته و بدنبال دشمنانت رفته اند بنمايم و بر آنها يورشى آورم.

حضرت باو فرمود: مالك دست از من بردار.

مالك اشتر غضبناك و خشم آلوده برگشت، در بين راه به قيس و چند نفر ديگر از ياران امير المومنين برخورد كرد.

قيس رو بمالك نموده و گفت اى مالك هر گاه سينه ات از برخورد با ناملايمات تنگ مى شود، آن را از دل بيرون مى اندازى و هر گاه كارى را دور مى پندارى بسوى آن شتابان حركت مى كنى، اى مالك بدان كه آئين شكيبائى تسليم است و راه و رسم شتاب و عجله مدارا كردن و آرامش داشتن است، بدترين گفتار سخنى است كه با زشتى و عيب نمانند و بدترين انديشه ها آنست كه با تهمت و بدگمانى همراه باشد، هر گاه دچار چيزى شدى بپرس و آنگاه كه ماموريتى يافتى فرمانبردار باش، قبل از آزمايش لب به سوال مگشاى و پيش از آن دستورى فرا رسد خود را مكلف مساز و بزحمت ميانداز، آنچه بر خاطر تو مى گذرد و تو در دل دارى ما نيز در دل داريم، بر صاحب و مولاى خود سخت مگير.

در آن هنگام كه امير المومنين على عليه السلام بخلافت رسيد و مردم با او بيعت كردند معاويه از بيعت با امير المومنين امتناع كرد و گفت: اگر آنحضرت حكومت شام را همانطور كه عثمان بمن سپرده بمن بسپارد و كارى بكار من نداشته باشد با او بيعت خواهم كرد، مغيره بن شعبه نزد امير المومنين آمده و گفت: اى على تو معاويه را خوب ميشناسى و خليفه پيش از تو ولايت شام را باو سپرده تو نيز اكنون كه تازه بخلافت رسيده اى تا آن هنگام كه كارها رونقى گيرد و اوضاع بر وفق مراد گردد او را در منصب خود باقى گذار، بعدها هر وقت دلت خواست و صلاح دانستى او را از مقامش بركنار كن.

امير المومنين باو فرمود: اى مغيره آيا ضمانت مى كنى كه من از هم اكنون تا آنوقت كه كارها روبراه شود زنده بمانم؟ پاسخ داد: نه.

حضرت فرمود: من نميخواهم كه خداوند مرا مواخذه نمايد و بازخواست كند كه چرا او را در يك شب تاريك بر دو نفر مسلمان مسلط كرده و زمام امور آن دو را بدست او داده ام؟ من هرگز گمراهان رايار و مددكار خود نخواهم گرفت، لكن من كسى را بدو گسيل خواهم داشت، و او را به روش حقى كه در دست دارم خواهم خواند، اگر پاسخ مثبت داد، او هم چون فردى از جامعه اسلامى هر حقى كه براى سايرين است او نيز دارا مى باشد و هر چه را كه بقيه بايد بپردازند او نيز بايد بپردازد، ولى اگر سرپيچى نمود و اطاعت نكرد كه او را بخدا واگذار كرده و حكم الهى را در باره او جارى خواهم ساخت.

مغيره از نزد آنحضرت مرخص شد در حاليكه با خود ميگفت: اى على او را بخدا واگذار و حكم خدا را در باره اش اجرا كن و در بين راه اين اشعار را با خود مى سرود:

 

نصحت عليا فى ابن حرب نصيحه

فرد فما منى له الدهر ثانيه

 

على را در باره فرزند حرب "معاويه" نصيحت نمودم او نپذيرفت و ديگر روزگار نخواهد ديد كه بار ديگر او را نصحيت كنم.

 

و لم يقبل النصح الذى جئته به

و كانت له تلك النصيحه كافيه

 

نصيحتى كه باو نمودم قبول نكرد و نپذيرفت و حال آنكه اين نصيحت او را بس بود و كافى.

 

و قالوا له: ما اخلص النصح كله

فقلت له: ان النصيحه غالبه

 

باو گفتند: تمام خيرخواهى ازروى اخلاص و صفا نيست ولى من باو گفتم: اين نصيحت و خيرخواهى كه از روى صفا و پاكى است بسيار گرانبها است.

قيس كه از اين موضوع خبردار شد از جاى حركت كرد و گفت: اى امير المومنين مغيره بن شعبه موضوعى را در باره شما اشاره كرد كه خداوندآن را نخواسته، او قدمى جلو گذاشت و پائى عقب كشيد و كارى كرد كه اگر پيروزى بدست تو باشد و بر معاويه پيروز شوى بخاطر نصيحت امروزش از نزديكان تو گردد و اگر زمام امور بدست معاويه افتد چون از خيرخواهان او بوده از نزديكان او بحساب آيد.

سپس اين اشعار را سرود:

 

يكاد و من ارسى بثيرا مكانه

مغيره من يقوى عليك معاويه

 

قسم بان كسى كه كوه بثير را بر جاى خود استوار و محكم ساخته نزديك بود مغيره معاويه را بر تو پيروز گرداند و چيره سازد.

 

و كنت بحمد الله فينا موفقا

و تلك التى اراكها غير كافيه

 

تو بحمد الله در بين ما موفق و مويد بودى -و اين نظريه ايكه اظهار داشته بهيچ وجه كافى نيست.

 

فسبحان من علا السما مكانها

و ارضا دحاها فاستقرت كماهيه

 

پاك و منزه است خداوندى كه آسمان را بر جاى خود مرتفع و بلند ساخت و زمين را گسترش داد و آنچنانكه هست بر جاى خود مستقر و پا برجا شد.

او در پيشگاه پيشواى طاهر و پاك يگانه صاحب نظرى بود كه در مقابل آرا پليد و بى ارج و پستى كه در موارد تيرگى و مهالك از انگيزه هاى روحى و معنوى بدور و محصور به زشتيها و بدى بود مقاومت مى كرد.

 

next page

fehrest page

back page

 
 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved