اگر
خداوند در قرآن كريم (البقره - 256) فرموده است كه «لا إِكراهَ فِي
الدّين». يعني در دين هيچ اجباري وجود ندارد، پس چرا نظام اسلامي و يا
خانواده، ما به رعايت واجبات يا پرهيز از محرمات ديني اجبار ميكنند؟!
معناي «در دين هيچ اجباري نيست» براي
آيهي فوقالذكر كامل نيست. چرا كه هر دو واژهي «اكراه» و «اجبار»
عربي هستند. پس اگر خداوند متعال معناي اجبار را در نظر داشت ميفرمود:
«لا إِجبارَ فِي الدّين» ولي چنين نفرمود. بلکه فرمود در دین اکراهی
وجود ندارد.
واژهي «اكراه» يعني چيزي كه نزد شما و يا براي شما نكوهيده باشد و
خداوند متعال ميفرمايد در دين هيچ چيزي كه براي ذات بشر نكوهيده باشد
و يا با فطرت و عقل او منافات داشته باشد وجود ندارد.
اگر به صورت ظاهر معناي «اكراه» را همان «اجبار» نيز در نظر بگيريم، با
تلاوت بقيهي آيه «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي - به درستي كه
راه رشد از گمراه تبيين و روشن شده است»، معلوم ميشود كه خداوند متعال
ميفرمايد: انسان را (مانند ملائك يا حيوانات يا ساير موجودات) مجبور
نيافريدم و به خداپرستي و عبادت اجبار نكردم، چرا كه به او عقل داردم و
راه را نیز براي او روشن نمودم. پس بديهي است كه انسان عاقل و سالم راه
رشد را بر گمراهي ترجيح ميدهد و بر ميگزيند.
اگر قرار بود كه در دين خدا اجباري وجود نداشته باشد، نه تنها احكام و
بايدها و نبايدهاي دين و سفارشهاي مؤكد به امر به معروف و نهي از
منكر بيمورد ميگشت، بلكه اعزام انبيا و اولياي الهي، بيان وحي و
اساساً قيامت، سؤال و جواب، كيفر و پاداش و در نهايت خلقت بهشت و جهنم
نيز بيحكمت ميگرديد! چرا كه مگر ميشود انسان در انجام يا پرهيز از
كاري آزاد باشد و سپس محاكمه و عقاب شود كه چرا چنين كردي و چنان
نكردي؟!
طرح اين گونه شبهات براي بيرنگ كردن دينداري مسلمانان و در نهايت دعوت
و آلوده نمودن آنها به گناه است. همين بشر، حتي در مقابل قوانيني كه
خودش وضع ميكند (چه صحيح باشد و چه غلط) اجبار و ضمانت اجرايي در نظر
ميگيرد و سر پيچي از آنها را مستوجب پرداخت جريمه، تحمل زندان و حتي و
یا حبس ابد و اعدام ميداند، اما نوبت به اطاعت اوامر الهي كه ميرسد،
مدعي ميشود كه در دين اجباري نيست(؟!)
در ضمن در نظر داشته باشيد كه «اجبار» در مقابل «اختيار» است. پس تا
وقتي انسان اختيار دارد كه گناه نكند يا بكند، جبري بر او تحميل
نگرديده است و انسان (عاقل و سالم) تا وقتي زنده است داراي اختيار است.
ممكن است كه رعايت برخي از قوانين اجتماعي (مانند همه قوانین اجتماعی
موجود در جهان) تا حدّي محدود بر او (اصطلاحاً) اجبار گردد تا موظف شود
حقوق دیگران را ضایع ننماید، ولي اين اجبار دليل بر سلب اختيار او
نيست. چنان چه بر اساس قانون كسي حق قاچاق مواد مخدر ندارد و اگر كشف
شود محاكمه و مجازات ميشود، اما بسياري به آن مرتكب ميگردند. يا
مثلاً ممكن است در زنداني براي مدتي دست و پاي كسي را ببندند و نگذارند
كه نماز بخواند، اما نميتوانند به قلب، نيّت و سرّ او احاطه و تسلط
پيدا كنند.
پس (به غير از خداوند متعال) كسي نميتواند انسان را به بندگي خدا و
عبادت مجبور كند، هم چنان كه كسي نميتواند انسان را به كفر يا شرك
مجبور نمايد و خداوند نيز انسان را تا وقتي زنده است مجبور ننموده است.
لذا دقت فرمایید که اولاً در دین اسلام هیچ حکم کراهت آوری وجود ندارد
و ثانیاً خداوند اختیار را از انسان سلب ننموده و او را مجبور به اطاعت
و بندگی ننموده است، نه این که آزاد است هر چه دلش خواست انجام دهد و
آن چه انجام داد بد نیست و عقابی ندارد.
x-shobhe.com |