بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

متفرقه/شبهه201

هر کسی دین و مذهب خود را به حق می‌داند. ما شیعیان نیز خرافاتی داریم. مثلاً ائمه (ع) را به جای خدا صدا می‌کنیم! آیا این شرک نیست؟ پاسخ چیست؟

 

اگر «حق و باطل» هیچ معیار و نیز ملاکی برای تشخیص نداشته باشد، به طور کلّی انسان سر در گم است و در چنین حالتی دیگر فرقی ندارد که چه کسی به کدام دین یا مذهب، یا اعتقاد، یا رسومی باور داشته و پایبند باشد؟ و جای هیچ ایراد و انتقادی به هیچ کسی و هیچ مکتبی وجود ندارد. چرا که هر کس خودش را معیار و نیز ملاک تعریف «حق و باطل» قرار داده و بر اساس «خود محوری»، خود و باورهایش را بر حق می‌داند.
الف - اگر چه معیار، ملاک و محک قرار دادن [خود = نفس] از زمان ابلیس بروز پیدا کرده و علنی شد، اما نگاه امروز فلسفه‌های غربی نیز همین است که آن را با جملاتی متفاوت و توجیهات متعددی به روز کرده و بیان می‌دارند. مثل این که می‌گویند: «انسان محور است» - «لذت ملاک تعیین حق و باطل است» - «ارزشی اصالت ندارد و همه چیز نسبی است و به خود فرد و منافعش بر می‌گردد» - «مفاهیم کلّی وجود ندارد» و ... .
این به اصطلاح فلسفه‌ها، همه به خاطر توجیه استکبار و ظلم نظام سلطه، در پوشش فرضیه و فلسفه، به اذهان عمومی القا می‌گردد تا دیگر هیچ خط کش و ترازویی نداشته باشند و نگویند: این حق است و آن باطل – این درست است و آن غلط – این اصلاح است و آن افساد – این عدل است و آن ظلم و ...، بلکه بگویند: هر کس نظری دارد، این به نظر من باطل است، اما دلیل نیست که حتماً بر باطل باشد. آن به نظر من ظلم است، اما دلیلی نیست که حتماً ظلم باشد. کار همه می‌تواند درست باشد، هم یزید و هم امام حسین (ع).
در چنین نگاهی، که هیچ معیار، ملاک و محکی برای تمیز حق از باطل و درست از نادرست و ارزش از ضد ارزش وجود ندارد، آن چه غالب می‌شود، «نظام سلطه» است. چرا که انسان نمی‌تواند بدون قانون زندگی فردی و اجتماعی داشته باشد. حق و باطل و ارزش و ضد ارزشی هم که وجود ندارد، مفاهیم کلی هم که نداریم، پس چه کنیم؟ کدام قانون را طرفداری و بر خود حاکم کنیم؟ پاسخ روشن است: قوانین آن کس را که زورش بیشتر است و می‌تواند تعاریف و قوانین خود را بر دیگران تحمیل ‌کند.
در حالی که ما [به ویژه مسلمین و بالاخص شیعیان] معتقدیم که حق و باطل، درست و نادرست، ارزش و ضد ارزش و...، معیار، ملاک و محکی دارد که در صدر آنها «عقل و فطرت» است و وحی نیز عقل و فطرت را متذکر شده و بیدار، هوشیار و بصیر می‌نماید. موجب می‌گردد پرده‌های نفس کنار رود و حقایق عالم هستی مشهود گردد.
پس اگر خواستیم بدانیم کدام دین، مذهب یا مکتبی درست می‌گوید (بر حق است) یا کدام غلط (بر باطل است)؟ معیار و ملاکی به عنوان «عقل» وجود دارد که به مدد آن «وحی» نیز درک و باور می‌شود. و ملاک ما گفته‌ها و ادعاهای افراد نیست که بگوییم: هر کسی خودش را بر حق می‌داند، پس همه عین هم و مساوی‌اند! چرا که در جهان بینی‌اسلامی، معیار و ملاک و محک، علم و حکمت الهی است نه «خود = من = نفس». و این مهم نیز با «عقل و فطرت» به اثبات می‌رسد. مگر این که در کفر و انکار لجاجی باشد.
ب – اما در خصوص خرافات شیعیان! اول در نظر داشته باشید که ملاک مذهب، متن آن است و نه رفتار گرویدگان به آن که ممکن است دستخوش خرافات گردد. دوم دقت فرمایید که ابتدا می‌گویند در تشیع نیز خرافات وجود دارد و زود زیارت یا توسل به ائمه (ع) را مثال می‌آورند که القا کنند این یک خرافه است! و سوم آن که به دروغ و اتهام می‌گویند: ما اهل بیت (ع) را به جای خدا صدا می‌کنیم و آنها را به جای خدا گذاشته‌ایم، و سپس تهمت خود را وارد دانسته و می‌پرسند: «آیا این شرک نیست؟!»
چرا، اگر عوام احمقی اهل بیت (ع) را به جای خدا بگذارد و یا به جای خدا آنها را صدا بزند، عین شرک است. اما کدام شیعه‌ای در طول تاریخ تشیع چنین کاری کرده است؟! اگر نادان‌هایی به نام تشیع یا محبت اهل بیت (ع) این کار را کرده باشند نیز از نظر تشیع مردود و بر باطل شمرده شده‌اند.
اگر شیعه امام را به جای خدا گذاشته باشد، به إله بودن آن شهادت می‌دهد و نه به ولایت آنان از جانب خدا. اگر خدا به موحدین و مؤمنین و مسلمین فرمود: که برای اطاعت من، به پیامبر اکرم (ص) رجوع کنید، از او اطاعت کنید، از او تبعیت کنید، او را اسوه (الگو) قرار دهید، اختلافات خود را نزد او ببرید، هر چه حکم کرد بپذیرید و بدانید که خارج از وحی هیچ نطقی، هیچ منطقی و هیچ گفتار و عملی ندارد، او را دوست داشته باشید، آن چه او آورد بگیرید و آن چه واگذاشت رها کنید و ... (همه موارد تصریح در آیات قرآن کریم است)، برای اطاعت خدا باید چه کنیم؟ بگوییم: خیر ما چون موحد هستیم فقط خدا را قبول داریم و رسولش را کنار می‌زنیم؟! آیا این تفکر و بدعت و جایگزین کردن نظر شخصی «خود» به جای امر الهی، خودش شرک نیست؟! کدام معرفت، محبت، اطاعت، دعا، توسل و ... در شیعیان، عین دستور پیامبر اکرم (ص) برای سعادت دنیا و آخرت نیست؟ مگر عبادت و اطاعت خدا چگونه محقق می‌گردد؟! نکند غیر از شیعیان، مابقی مستقیم از خدا اخذ وحی می‌کنند، کسب علم می‌کنند، چه باید کردها و نباید کردها در شئون مختلف را می‌پرسند، ارتباط مستقیم و بدون هیچ وسیله‌ای (که حتی نماز و روزه و تلاوت قرآن نیز وسیله‌ای برای رشد و قرب است) با خدا دارند و شیعه خبر ندارد؟ یا آن که خیر، هر وسیله‌ای جایز است، به جز رجوع و وسیله قرار دادن اهل بیت (ع)؟
ج - چه کسی گفته است که صدا کردن هر کس دیگری، حتماً قرار دادن او به جای خداوند متعال است؟! آیا چون خدا علیم و حکیم است [وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ]، هیچ کس نباید نزد عالمی تعلّم کند و معلم خود را صدا کند؟ آیا چون خدا وکیل همگان است و به موحدین و مؤمنین دستور داده شده که به خدا توکل کنند [وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ] هیچ کس نباید در هیچ امری وکیلی بگیرد؟! آیا چون خداوند متعال شفا دهنده است و در کتاب خودش برای مؤمنین شفا و رحمت قرار داده است [وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ] هیچ مؤمنی نباید برای معالجه به پزشک مراجعه نماید و...؟
د _ شیعه، هیچ احدی و هیچ چیزی و از جمله [خود = نفس] را به جای خدا قرار نداده و به جای خدا صدا نمی‌کند، بلکه به امر خدا، در راه خدا، در طی صراط مستقیم خدا، در پیروی از رسول خدا (ص) و آن چه او از جانب حق تعالی فرموده ... و در نهایت «قربة الی الله»، هر عالمی، هر حکیمی، هر مؤمنی و در رأس آنها اهل عصمت (ع) را ارج نهاده و به آنها رجوع می‌کند و همان طور که حق تعالی آنان را وسیله فیضش قرار داده است، شیعیا نیز آنان را وسیله دریافت فیض قرار می‌دهند. آنها را در راه خدا دوست دارد و به امر خدا به آنان محبّت می‌ورزد و همین محبّت به آنان سبب که انگیزه اطاعت و پیروی‌شان می‌گردد. به همین دلیل به آخرین نبی خود فرمود که به مؤمنین و اهل عمل صالح بگو، مزدی به جز موّدت (که کف و حداقل محبت است) از شما نمی‌خواهم (قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى). اگر این موّدت و محبّت بود، اطاعت نیز خواهد بود. و لازمه اطاعت نیز پیروی و تبعیت است. فرمود به بندگانم بگو، اگر خدا را دوست دارید، از من (رسول ص) تبعیت کنید. آن وقت خدا شما را دوست خواهد داشت، چرا که پاداش محبت، همان محبت است، نه بهشت و حور و قصر. و محبت و پیروی، ارتباط نزدیک و وصال و لقاء را به ارمغان می‌آورد.

«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل عمران، 31)
ترجمه: بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.

x-shobhhe.com

بازگشت به صفحه ی شبهات متفرقه

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved