شهید آوینی

 
یک نفر به من بگوید که چه بر سر پدرم آمده است

در جامعه‌ای که با جانباز این گونه رفتار می‌شود با امثال من چگونه رفتار خواهد شد و اگر بار دیگر مملکت مورد هجوم بیگانگان واقع شد ، من با کدام انگیزه باید در مقابل دشمن بایستم.

علیرضا فرزند ارشد جانباز شهید محمد رجبی ثانی  درباره وضعیت پدرش ، زمانی که او را در بیمارستان ملاقات کردند،  گفت : پدر من در یک اتاق بدون امکانات بستری بود و بعد از پیگیری هایی که از طریق بنیاد جانبازان کردیم و با تماس تلفنی یکی از مسئولین  نظام با بیمارستان، پدرم را به بخش ICU  بردند و او را تحت مراقبت ویژه قرار دادند.

وی افزود: من پدرم را از روی موهای فرفری که دارد و نیز اثر ترکشی که روی گوش او بود شناختم و تشخیص اینکه این صورت در هم کوفته پدر من است واقعا مشکل بود و از دیدن سر و صورت پدر تا روزها حال درستی نداشتم. دستهای پدر به حدی باد داشت که اندازه متکا بودند و تاول های بزرگی روی دستش ایجاد شده بود که دکتری دربیمارستان در پاسخ به سوال من که چه بلایی سر دستان پدر آمده است؟ گفت: این دستها سوخته اند.

رجبی ثانی در مورد وضعیت روحی و جسمی پدرش در بیمارستان اضافه کرد : ما چهارم آبانماه مطلع شدیم که پدرم در بیمارستان است و به دیدن او رفتیم . بعد از حدود پنج روز پدرم بهوش آمد و چشمانش را باز کرد . بعد همان شب دوباره به حال کما رفت . فردا صبح باز حالش بهتر شد و این بار می‌توانست صحبت کند . ولی هنوز از جهت روحی حال عادی نداشت . وقتی از او پرسیدیم چه اتفاقی برای دستانش افتاده است ، زد زیر گریه . هربار از او درباره دستانش سؤال می‌کردیم ، گریه می‌کرد .

وی ادامه داد : گاهی اوقات یکدفعه عصبی می‌شد و می‌گفت : « سنگ به طرف من پرتاب نکنید . پاهایم را باز کنید . بس است دیگر اینقدر مرا آویزان نکنید . » دور مچ پاهای پدرم جای طناب بود . معلوم بود آنقدر محکم بسته بودند که هنوز اثرات خون‌مردگی روی آن بود.

علیرضا ادامه داد: بیماری پدر من را « سپتی سمی » اعلام کرده اند ولی در کجای دنیا در اثر سپتی سمی  دستها  آن هم فقط دستها دچار سوختگی و تاول می شوند. چرا زیر چشم پدر من کبود شده بود؟ چرا دندانهای او شکسته بود؟ چرا بدنش پر از آثار ضرب و جرح بود ؟ آیا همه اینها در اثر سپتی سمی است؟

پسر جانباز شهید رجبی در ادامه اظهاراتش گفت: ما به مددکاری زندان گفتیم که جانباز رجبی روزی 25 عدد قرص می خورد و اگر قرصهایش را نخورد هر کاری که انجام دهد از اختیارش خارج است. حتی نامه ای از بنیاد جانبازان را به آنها دادیم که تایید می کرد این فرد دچار جنون آنی است و باید حتما قرصهایش را به موقع مصرف کند، اما آنها گفتند : انجام این کار فقط به دستور قاضی پرونده ممکن است .

وی همچنین اظهار داشت : ما در روز دادگاه پدر به قاضی گفته بودیم که جانباز رجبی باید قرص مصرف کند. به او اصرار و التماس کرده بودیم و حتی نامه بنیاد جانبازان و پرونده پزشکی پدرم را برای بار دوم بعد از زندانی شدن پدرم پیش قاضی بردیم، ولی او توجهی نکرد و حتی نامه ای را که بنیاد به ما داده بود پرت کرد. هر چه تاکید کردیم که این فرد جانباز جنگی است نپذیرفت و گفت: می خواست به جبهه نرود یکی کمتر و حتی مادر ما را تهدید کرد که اگر زیاد حرف بزند او را هم به زندان می فرستد.

***قاضی توجهی نکرد و حتی نامه ای را که بنیاد به ما داده بود پرت کرد. هر چه تاکید کردیم که این فرد جانباز جنگی است نپذیرفت و گفت: می خواست به جبهه نرود یکی کمتر و حتی مادر ما را تهدید کرد که اگر زیاد حرف بزند او را هم به زندان می فرستد.***

علیرضا رجبی ثانی  در مورد نحوه اطلاع از بسرتی شدن پدرش گفت: بار چهارم بود که برای ملاقات پدرم به زندان رفتم دفعات قبل حال پدرم خوب نبود و تمام بدنش رعشه داشت . دو هفته تمام پدرم  در زندان زجر کشید و آخرین باری که به ملاقات او رفتم گفتند او را به بند 12 که مخصوص دیوانگان است برده اند و از این به بعد یکشنبه ها روز ملاقات است. فردای آن روز که یکشنبه بود دوباره به ملاقات رفتم و هر چه منتظر شدم پدرم از بند 12 نیامد. بعد از کلی معطلی گفتند هنوز در بند 2 است و به بند 12 نرفته است . من هم گفتم دو روز است این همه راه را آمده ام . لااقل اجازه دهید پدرم را ببینم اما گفتند ملاقات بند 2 دیروز بوده است. در حالی که روز شنبه که من آنجا بودم گفتند پدرم در بند 12 است و ملاقات بند 12 روزهای یکشنبه است. مستأصل شده بودم و گریه و زاری می کردم. موقع بیرون آمدن یک خانم مرا صدا کرد  و جریان را برایش گفتم. او هم به من برگه روز غیر ملاقات برای بند 2 داد و برای ملاقات به بند 2 رفتم. بعد از دو ساعت معطلی باز هم پدرم نیامد. بعد از آن صدایم کردند و گفتند پدر شما حالش بد شده و الان در بیمارستان شهید رجایی است.  

وی افزود :‌معاون زندان من را راهنمایی کرد که به زندان شهید رجایی بروم. خودم را سریع به بیمارستان رساندم و دیدم پدرم در یک انباری که چهار تا تخت روی هم رفته تا سقف و دو ویلچر خراب در آن است بستری است. در گوشه همان اتاق پدرم را گذاشته بودند و سرباز همراهش گفت شش روز است در اینجاست .

فرزند محمد رجبی ثانی در ادامه اظهار داشت  : امکانات آن بیمارستان کافی نبود و ما می خواستیم او را به بیمارستان مخصوص جانبازان منتقل کنیم ولی می‌گفتند تا زمانی که شاکیان رضایت ندهند نمی توانیم این کار را انجام دهیم.

علیرضا با چشمان پر اشک ادامه داد: از زمانی که یادم می آید پدرم قرص می خورد . قرص هایی نظیر آرتان، تری اگزافیندیل، فلوکستین، پرفرازین چهار، نورتری تریپتیلین، کلورونازپام وامپرازول روزی سه بار قرص می خورد و گاهی در میان وعده ها نیز اگر حالش بد می شد دارو مصرف می کرد. اگر قرصهایش را به موقع نمی خورد  کارش به بیمارستان می کشید و مجبور می شدیم او را در بیمارستان بستری کنیم تا به حال عادی برگردد.


اگر بار دیگر مملکت مورد هجوم بیگانگان واقع شد من با کدام انگیزه باید در مقابل دشمن بایستم. منی که پدرم قبل از این جریانات می گفت: اگر جنگ شود باید باز هم در صف اول جبهه باشد.

وی درحالیکه صدایش می‌لرزید گفت : چرا با پدر من این کار را کردند مگر نه اینکه پدر من جانباز بود و شش سال از بهترین روزهای عمرش را در راه دفاع از این مملکت صرف کرد . فکرش را بکنید من به عنوان یک جوان که پدر جوانم به خاطر دفاع از مملکت به این روز افتاده با چه امیدی باید زندگی کنم. در جامعه‌ای که با جانباز این گونه رفتار می شود با امثال من چگونه رفتار خواهد شد و اگر بار دیگر مملکت مورد هجوم بیگانگان واقع شد من با کدام انگیزه باید در مقابل دشمن بایستم. منی که پدرم قبل از این جریانات می گفت: اگر جنگ شود باید باز هم در صف اول جبهه باشد.

علیرضا رجبی ثانی در پایان گفت : یک نفر به من بگوید که چه بر سر پدرم آمده است. پدری که سالم به زندان رفت . مسوولین باید به من پاسخ دهند که چه بلایی سر پدرم آورده اند.

منبع: خبرگزاری مهر

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo