شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
57841
نام: مقداد
شهر: اهواز
تاریخ: 9/12/2008 3:49:30 PM
کاربر مهمان
  بی حجابی و عمر کم ......

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات یه توضیح هر چند ناقص میدم امیدوارم مفید باشه ............

گل تا زمانی که بصورت غنچه است چیده نمیشه ولی هنگامیکه شکفته شد و بصورت گل درآمد و یا به اصطلاح حجاب ازش برداشته شد چیده میشه و به عبارت دیگه عمرش کوتاه میشه ........ منظور از عبارتی که موجب سوالاتی برای شما شد اینه که بدحجابی و بی حجابی یه نوع گناهه و در روایات داریم که گناه باعث کم شدن عمر انسان میشه ...... حجاب نداشتن جلوی محرم که گناه نیست که بخواهد باعث کم شدن عمر شود !!!!!!
57840
نام: ندا
شهر: یزد
تاریخ: 9/12/2008 3:11:36 PM
کاربر مهمان
  خواهش میکنم برام دعا کنید یه مشکل خیلی بزرگ دارم نمیدونم چرا خدا جوابمو نمیده
خدایا میدونم مقصر خودم بودم ولی خدایا تو منو ببخش خدایا تنهام نذار ...
اگه دل شکسته ای تواین جمع هست برام دعا کنه که خدا منو هم به بندگیش قبول کنه ومنواز این عذاب نجات بده ممنون.
57839
نام: صــآدق
شهر: قــــم المقدسه
تاریخ: 9/12/2008 1:45:58 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الشهداء والصدیقین

سلام علیکم جـمیعا

خوب هستین ان شاءالله

...


کـــلبه ای بـــرای هـــمه

روزی شیوانا در مدرسه درس اراده و نیت را می گفت. ناگهان یکی از شاگردان مدرسه که بسیار ذوق زده شده بود از جا برخاست و گفت: من می خواهم ده روز دیگر در کنار باغ مدرسه یک کلبه برای خودم بسازم. من تمام تلاش خودم را به خرج خواهم داد و اگر حرف شما درباره نیروی اراده درست باشد باید تا ده روز دیگر کلبه من آماده شود!


همان شب شاگرد ذوق زده کارش را شروع کرد. با زحمت فراوان زمین را تمیز و صاف کرد و روز بعد به تنهایی شروع به کندن پایه های کلبه نمود. هیچ یک از شاگردان و اعضای مدرسه به او کمک نمی کردند و او مجبور بود به تنهایی کار کند. روزها سپری می شد و کار او به کندی پیش می رفت. روزهای اول چند نفر از شاگردان به تماشای او می نشستند. اما کم کم همه چیز به حال عادی بازگشت و تقریباً هر کس سر کار خود رفت و آن شاگرد مجبور شد به تنهایی همه کارها را انجام دهد.
یک هفته که گذشت از شدت خستگی مریض شد و به بستر افتاد و روز دهم وقتی در سر کلاس ظاهر شد با افسردگی خطاب به شیوانا گفت: نمی دانم چرا با وجودی که تمام عزمم را جزم کردم ولی جواب نگرفتم!! اشکال کارم کجا بود!؟
شیوانا تبسمی کرد و خطاب به پسر آشپز مدرسه کرد و گفت: تو آرزویی بکن!
پسر آشپز چشمانش را بست و گفت: اراده می کنم تا ده روز دیگر در گوشه باغ یک اتاق خلوت برای همه بسازم تا هر کس دلش گرفت و جای خلوت و امنی برای مراقبه و مطالعه نیاز داشت به آن جا برود! این اتاق می تواند برای مسافران و رهگذران آینده هم یک محل سکونت موقتی باشد!
همان روز پسر آشپز به سراغ کار نیمه تمام شاگرد قبلی رفت. اما این بار او تنها نبود و تمام اهالی مدرسه برای کمک به او بسیج شده بودند. حتی خود شیوانا هم به او کمک می کرد. کمتر از یک هفته بعد کلبه به زیباترین شکل خود آماده شد.
روز بعد شیوانا همه را دور خود جمع کرد و با اشاره به کلبه گفت: شاگرد اول موفق نشد خواسته اش را در زمان مقرر محقق سازد. چرا که نیت اولش ساختن کلبه ای برای خودش و به نفع خودش بود! اما نفر دوم به طور واضح و روشن اظهار داشت که این کلبه را به نفع بقیه می سازد و دیگران نیز از این کلبه نفع خواهند برد. هرگز فراموش نکنیم که در هنگام آرزو کردن سهم و منفعت دیگران را هم در نظر بگیریم. چون اگر دیگران نباشند خیلی از آرزوها جامه عمل نخواهد پوشید!
...
...
...
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
دعـــا.
57838
نام: قطره
شهر: تبریز
تاریخ: 9/12/2008 12:45:30 PM
کاربر مهمان
  یاد عزیز همیشه در یادمان شهید آوینی گرامی با. همیشه فکر می کنم آوینی با اون صورت خندانش با ما می گردد. روحش شاد و دعاگوی ما باد.
57837
نام: الهه
شهر: ۰۰۰۰
تاریخ: 9/12/2008 12:29:29 PM
کاربر مهمان
  در خلوت دلت به جستجو صاحبخانه ای .دلت را به هر کسی سپرده ای، پشیمانی و اینک میخواهی به صاحب اصلی اش تحویل دهی کلید خانه را گرفته ای و دربه در دنبال او می گردی که در خلوت دلت بانگ برمیدارد من اینجا هستم .و خلوت دلت را میبینی که از اوست .و میبینی از همه به تو نزدیک تر است
57836
نام: سیمین
شهر: رامسر
تاریخ: 9/12/2008 11:43:54 AM
کاربر مهمان
  سلام به همی دوستان روزه دار و عبادات همگی قبل
و سلام مخصوص به سارا خانم و ممنونم از توجهتون نسبت به مطالب بنده

این مطلب نوشته ی خودم نیست ولی من یکی با خوندنش خیلی حال کردم تقدیم به همه ی عزیزان.

چندین سال پیش بود . ما در یک خانواده خیلی فقیر در یک ده دور افتاده به نام "بالارود" ، توي یک کلبه کوچك زندگی می کردیم . روزها در مزرعه کار می کردیم و شبها از خستگی خوابمان می برد.
کلبه ما نه اتاقی داشت، نه اسباب و اثاثیه ای، نه نور کافی . از برداشت محصول آنقدر گیرمان می آمد که شکم پدر و مادر و سه تا بچه سیر بشود . یادم می آيد یک سال كه نمی دانم به چه علتی محصولمان بی دلیل بیشتر از سالهای پیش شده بود، بیشتر از همیشه پول گرفتیم. یك شب مامان ذوق زده یك مجله خاک خورده و کهنه را از توي صندوق کشید بیرون و از توش یه عکس خیلی خوشگل از یك آینه نشانمان داد . همه با چشمهای هیجان زده عکس را نگاه می کردیم . مامان گفت بیایید این آینه را بخریم، حالا که کمی پول داریم، این هم خیلی خوشگل است. ما پیش از اين هیچوقت آینه نداشتیم، این هیجان انگیزترین اتفاقی بود که می توانست برايمان بیفتد . پول کافی هم برای خریدش داشتیم . پول را دادیم به همسایه تا وقتی به شهر مي رود آن آينه را برايمان بخرد . آفتاب نزده باید حرکت می کرد، از ده ما تا شهر حداقل پنج فرسخ راه بود، یعنی یک روز پیاده روی، تازه اگر تند راه می رفت.

سه روز بعد وقتی همه داشتیم در مزرعه کار می کردیم، صدای همسایمان را شنیدیم که یك بسته را از دور به ما نشان می داد . چند دقیقه بعد همه در کلبه دور مامان جمع شدیم . وقتی بسته را باز کرد مامان اولین کسی بود که جیغ زد : "وای ی ی ی ... حسین آقا، تو همیشه می گفتی من خوشگلم، واقعا" من خوشگلم!"

بابا آینه را گرفت دستش و نگاهی در آن کرد . همینطوری که سیبیلهايش را می مالید و لبخند ریزی میزد با آن صدای کلفتش گفت: آره منم خشنم، اما جذابم، نه ؟ نفر بعدی آبجی کوچیکه بود: مامان، واقعا چشمهام به تو رفته ها!

آبجی بزرگه نفر بعدی بود که با هیجان و چشمهای ورقلمبیده به آینه نگاه می کرد: می دونستم موهام رو اینطوری می بندم خیلی بهم میاد!
با عجله آینه را از دستش قاپیدم و در آن نگاه کردم. می دانید در چهار سالگی دراثر سقوط از يه درخت به قول معروف صورتم از ریخت افتاده بود. وقتی تصویرم را دیدم، یكهو داد زدم: "من زشتم ! من زشتم!" بدنم می لرزید، دلم می خواست آینه را بشکنم...
همینطور که دانه های اشک از چشمانم سرازير بود به بابا گفتم :

یعنی من همیشه همین ریختی بودم ؟

- آره عزیزم، همیشه همین ریختی بودي.

- اونوقت تو همیشه من رو دوست داشتی ؟

- آره پسرم، همیشه دوستت داشتم.

- چرا ؟ آخه چرا دوستم داری ؟

- چون تو مال من هستی!

سالها از آن قضیه گذشته، حالا من هر صبح صادقانه به خودم نگاه می کنم و می بینم ظاهرم زشت است. آن وقت از خدا می پرسم : یعنی واقعاً دوستم داری ؟

و او در جوابم مي گويد: بله.

و وقتی به او می گويم چرا دوستم داری ؟

به من لبخند مي زند و مي گويد: "چون تو مال من هستی"
57835
نام: ...
شهر: ......
تاریخ: 9/12/2008 11:19:35 AM
کاربر مهمان
  به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به همگی
آقا شهاب بزرگوار مطلبی در مورد کودک چهار ساله نوشته بودید به او بگویید هزار مرتبه با دل پاکش
وباوضو سوره کوثر را بخواند واگر خدا بخواهد پیامبر را در خواب دیده و شفا می گیرد.
واگر نمی تواند عزیز دیگری برایش بخواند.اما بهتر است خودش بخواند.
حرف دلی هااین دنیا گر چه ارزش ندارد اما برایش دعا کنید.
اللهم اجل لولیک الفرج
57834
نام: سمیه
شهر: تهران
تاریخ: 9/12/2008 11:19:07 AM
کاربر مهمان
  هميشه ميگن وقتي تشنه شدي و آب خوردي، بگو: (يا حسين عليه السلام)...
حالا وقتي تشنه شدي و نميتوني آب بخوري، آروم زير لب بگو:(يا اباالفضل سلام الله عليه)....
التماس دعا
57833
نام: امیدوار
شهر: ایران
تاریخ: 9/12/2008 10:14:31 AM
کاربر مهمان
  باسلام وعباداتتان مقبول حق تعالی.
*********************************
*همزمان بابهارقران*40ختم سوره مبارکه *یس*ازقلب قران به نیت سلامتی مسلمانان وشفای عاجل همه بیماران وبراورده شدن حاجات مسلمین تقدیم به ساحت مقدس 14معصوم(علیهم السلام).
********************************************
*سوره مبارکه**یس**:
ختم1:امیدوار
*بزرگواران ارجمند:
ختم2:چه فرقی می کنه
ختم3:زنده یادخانم سادات
ختم4:شهنازخانم
ختم5:اقاامید
ختم6:اعظم خانم
ختم7:صمن نازخانم
ختم8:مهدیه خانم
ختم9:اقاسیدمهدی
ختم10:اقاامین
ختم11:شمسی خانم
ختم12:اقاشهاب
ختم13:ساراخانم.غریب
ختم14:ساراخانم منتظر.مشهدالرضا
ختم15:مریم خانم.انتظار..
ختم16:تشنه.اصفهان
ختم17:ارام
ختم18:ناشناس
ختم19:یاس.باغچه مهربونی
ختم20:زهراخانم.غریب
ختم21:ایمان.توکل به خدا
ختم22:رزسفید
ختم23:هدهدغریب صبا.غربت
ختم24:معصومه خانم.همدان
ختم25:مهساخانم.شیراز
ختم26:نفیسه خانم(دوست تشنه گرامی)
ختم27:.....
*14ختم سوره مبارکه(یس)باقیست.
..............................
**بزرگواران گرامی اسامی خودوسایرعزیزانتان رابرای ثبت اعلام بفرمایید.

*التماس دعادرلحظات معنوی سحروافطار...

**اللهم عجل لولیک الفرج**
***اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم***
57832
نام: تشنه
شهر: اصفهان
تاریخ: 9/12/2008 8:28:23 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
از اونجایی که دوستان سرشون خیلی شلوغه و وقت نمی کنند پیشنهاد بنده حقیر رو عملی کنن به لطف خدا خودمون این کار رو شروع می کنیم ادامه اش هم خدا بزرگه...منتظر همکاری دوستان گرامی هستیم. ما رو از مطالب مفیدتون بی نصیب نذارید.
نکته هایی پیرامون آیه شریفه (بسم الله الرحمن الرحیم):
بسم الله الرحمن الرحیم:
نشانگر رنگ و صبغه الهی و بیانگر جهت گیری توحیدی ماست.
رمز توحید است، ذکر نام دیگران به جای آن رمز کفر و قرین کردن نام خدا با نام دیگران نشانه شرک است.
رمز بقا و دوام است. زیرا هرچه رنگ خدایی نداشته باشد فانی است.
رمز خروج از تکبر و اظهار عجز به درگاه الهی است.
گام اول در مسیر بندگی و عبودیت است.
مایه فرار شیطان است.
بیانگر انگیزه ماست. یعنی خدایا هدفم تو هستی نه مردم، نه طاغوت، نه جلوه ها و نه هوس ها.
در آغاز سوره رمز آن است که مطالب سوره از مبدا حق و مظهر رحمت نازل شده است.
در آغاز کتاب یعنی هدایت تنها با استعانت از او محقق می شود.
کلامی است که سخن خدا با مردم و سخن مردم با خدا با آن شروع می شود.
امام علی (ع): (بسم الله ) مایه برکت کارها و ترک آن موجب نا فرجامی است.
امام صادق (ع): (بسم الله ) تاج سوره هاست.
امام رضا (ع):بسم الله به اسم اعظم الهی از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیک تر است.
در حدیث می خوانیم: (بسم الله را فراموش نکن حتی در نوشتن یک بیت شعر)
بسم الله آرم و نشانه مسلمانی است باید همه کارهای یک مسلمان رنگ الهی داشته باشد.
(برگرفته از تفسیر نور ج اول)
در آخر کتاب سیری در سیره نبوی شهید مطهری صد سخن از سخنان پیامبر بزرگ اسلام (ص) آورده شده. تصمیم گرفتم هر روز یکی از این احادیث رو در پایان تفسیر آیه بنویسم تا علاوه بر اونکه در آیه های کلام خدا تامل می کنیم، از سخنان رسول خدا هم بهره ببریم، در موردشون فکر کنیم و سعی کنیم بهشون عمل کنیم.
پیامبر (ص) می فرمایند: چون تو را ستایش کنند بگو : ای خدا! مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمی دانند بر من ببخش و مرا مسئول آنچه می گویند قرار مده.
ببخشید اگه خیلی طولانی شد. التماس دعای خیر از همگی.
<<ابتدا <قبلی 5790 5789 5788 5787 5786 5785 5784 5783 5782 5781 5780 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved