شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
137911
نام: دیاناو درنا
شهر: زاهدان
تاریخ: 2/28/2017 6:07:30 PM
کاربر مهمان
  بسیارعالی . چه سایت خوبی دارید
137910
نام: یاغی که آدمش کردند( مهدی)
شهر: زاهدان
تاریخ: 2/28/2017 12:31:52 PM
کاربر مهمان
  سال 1385 ه ش توفیق زیارت خانه خدا نصیبم شد ، پس از یک هفته ازمدینه منوره به مکه مکرمه رفتیم هرروز دورتر از خانه خدا می ایستادم و گریه می کردم و باخود می گفتم خدایا ماه شعبان است و ماه تولد قائم آل محمد(ص) . خدایا یک نظر، فقط یک نظر آقایم راببینم و دائم گریه می کردم . صبح نیمه شعبان بعد از نماز سحر به هتل نرفتم ، ساعت 9:30 الی 10 بود که به هتل برگشتم . آن روز همه را درلابی هتل جمع کردند و چند نفراز کاروان که نامشان مهدی بود ، جانماز ازسوی رئیس کاروان هدیه گرفتند. این جانماز را هدیه و چشم روشنی آقایمان (ع) دانستم. بعد از دوهفته که به زاهدان برگشتیم یادم آمد که خدایا چه دیداری را ازدست داده ام . دیدم و نشناختم خدایا چرا طلب بهتری نکردم چرا گفتم خدایا فقط یک نظر . درحسرت آن دیدار هنوزکه هنوز است مانده ام . اکنون نیز به همه دلباختگان دیداراین سفارش رامی کنم ، تا هنگامه ظهورمولا و آقایمان (عج الله تعالی فرج الشریف) کسانی که دلتنگی های بعد از دیدار را نمی توانند تحمل کنند ، هیچ وقت از خداوند متعال نخواهند که حتی برای یک نظر آقا(عج الله تعالی فرج الشریف)راببینند چون بعد از دیدار بی قراری بی داد می کند گنه کاری همچون حقیر به مرز مجنون شدن نزدیک شدم . ولی برای آنها که طاقت دوری رادارند و دیدارآقایمان (عج الله تعالی فرج الشریف)رامی خواهند ، بهترین راهکار، اشک است .
آن روز بیادماندنی که روزنیمه شعبان بود وقتی که اشکم خشک شد بلندشدم دور خانه خدا طوافی نمودم و حجرالاسود رابوسه زدم و درحین برگشت بودم که جمعیتی اندک حدوداً 200 الی 300 نفر هم دورخانه خدا درحال طواف بودند که آقا و سرور عالمیان درحال نزدیک شدن به حجرالاسود بودند دریک نظر چشم مان درچشم همدیگر گره خورد . آقایی با جاذبه ای مافوق طبیعی . قدی نه بلند نه کوتاه لیکن با استخوان بندی قوی ، موهایی برروی گوش با محاسنی نه کوتاه نه بلند . ایشان چاق نبودند ولی لاغرهم نبودند . با پیراهنی سفید رنگ و شلواری خاکستری رنگ . همان موقع باخودم گفتم خدایا ایشان انسان هستند یا حوری . فاصله مابین ما 40 قدمی بود که درحد 30 الی 40 ثانیه ای درحال حرکت چشم درچشم هم دوختیم . ازآن دیداربه این طرف ، باحالی که سوادحوزوی یا دانشگاهی ندارم ، چیزهایی به ذهنم خطورمی کند و جرقه می زند که به هیچ عنوان درموردآن مطالعه ای نداشتم .
137909
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 2/28/2017 12:24:03 PM
کاربر مهمان
 


یانور ...


اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک ...




آوینی های عزیز سلام علیکم


ایام شهادت مظلومانه ی بی بی فاطمه ی زهرا " سلام الله علیها " رو به گلهای باغ شهید آوینی تسلیت میگم .عزیزان ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید ...
ان شاءالله همگی حاجت روا ...






بر مادر مظلومه ی مهدی صلوات ...
137908
نام: وحید تنهاترین تنهاسابق عاشق ترین عاشق
شهر: تهران شهرعاشقان
تاریخ: 2/28/2017 10:07:38 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه ی دوستان عزیزم حالم خوبه خواستم بگم بیادتونم و هرچند پیش خدا رو سیاهم اما دعا گویی شما عزیزان هستم و از همین جا به همسر عزیزم میگم دوستتت دارم تویی که نجات دهنده ی قلب من از تاریکی ها به سمت نور هستی بچه ها من سرپام واسه روزای بهتر یاعلی
137907
نام: مرضیه
شهر:
تاریخ: 2/28/2017 9:24:17 AM
کاربر مهمان
  سلام سید مرتضی خیلی دوستدارم. خیلی خوبی ممنون که حاجتم رو روا کردی و برام دعا کرد.

بازم برام دعا کن خیلی زیاد محتاج دعای شما خوبانم

عشقمی دوستدارم زیاد زیاد
137906
نام: الهام
شهر: ارومیه
تاریخ: 2/27/2017 8:34:25 PM
کاربر مهمان
  خوشبختی همون لحظه ایست که احساس میکنی خدا کنارت نشسته وتو به احترامش از گناه فاصله میگیری ...تو اوج گرفتاریام هستم اما امروز بعد کلی گریه کردن حالم خوبه نمیدونم شاید قراره همه چیز ب نفع من تموم شه خدایاااا تنها امیدم تویی تنها پناهم تویی کمک حالم باش تنهام نذار خدایاااااااااا خودت یجوری حاجت دلمو روا کن قول میدم قد دارن خوبی باشم خدایااا تورو ب فاطمه زهرااا خودت کارموسروسامون بده یا علی .رویا جان کیف احوال ؟؟خبر مبری ازت ندارم روبراهی ؟؟
137905
نام: جواد آبزن
شهر: استان گلستان گنبدکاووس
تاریخ: 2/27/2017 2:58:30 PM
کاربر مهمان
  خداوندا ایام فاطمیه است
از فاطمه اکتفاء ب نامش نکنیم
137904
نام: ابوالفضل
شهر: یزد
تاریخ: 2/27/2017 12:31:12 PM
کاربر مهمان
  ممنون ازمطالب زیبا خسته نباشیدلطفامداحی مادر چرارنگ ازرخ ماهت پریده"رادر سایت بگذارید.یااگر هست پیدانکردم لطفاجهت جستجوراهنمایی کنید.ممنون
137903
نام: یاغی که آدمش کردند( مهدی)
شهر: زاهدان
تاریخ: 2/27/2017 10:06:27 AM
کاربر مهمان
  ازموقع ازدواجم به این طرف لطف آقا امام زمان (ع) را درسراسرزندگی به عینه مشاهده نمودم .
سال 1381 ه ش چندوقتی از ازدواجم نمی گذشت در خانه ی آپارتمانی که طبقه اول جلوی درب و صحن مسجد طالقانی بودمستقرشدیم . بعداز ظهر یک روز پاییزی تنهادرمنزل بودم و برروی تخت خوابم برد ، احساس سرمای عجیبی به سراغم آمد و ناخودآگاه ازروی تخت پائین آمدم و برروی زمین درازکشیدم و پاهایم رابه طرف آفتاب درازکردم . هنوز چنددقیقه ای نگذشته بود که از طرف قبله که منتهی به دیواربود ، 3نفرهم زمان وارد شدند یک نفر سمت راست جوانی باموهاو محاسنی سیاه رنگ و نفرسمت چپ پیرمردی باموها و محاسنی بلند و سفیدرنگ و آقای وسطی که ایشان هم جوان بودند لیکن صورتشان را به یادنمی آورم اما خوب به یاد دارم لباس تن ایشان لباس رزم بود ، پوتین ایشان کرم رنگ بود . به اتاق واردشدند.
آقا با محاسن و موی سفید باصدایی ملایم آمیخته به محبت ، بهم گفتند: مهدی بلند شو امامت آمده باحالت چهاردست و پا به سمت ایشان درحرکت شدم و مکرر یا امام زمان (ع) یا امام زمان (ع) راتکرارمی کردم . نفر سمت راستی با اشاره دست که انگارحفاظ نامرئی ایجادنمودند ، اجازه نزدیک شدن را ندادند . درهمین حین آقایمان (ع) فرمودند چرانمازخودراترک کردی و نمی خوانی ، فقط سعی داشتم خود رابه پای آقا برسانم که باحفاظ نامرئی که ایجاد شده بود ، امکانش وجود نداشت ، درهمین اثنا بیدار شدم و دیدم به چهاردست و پا هستم و هیچ کس دراتاق نیست . به مدت چند هفته این واقع یادم نیامد تااینکه بعد یادم آمد که باخودعهدکردم همیشه نمازم رابخوانم. ضمناً این راهم بگویم که قبل از ازدواج توبه کرده بودم و نجسی را برای همیشه کنارگذاشتم بودم ، دیگردنبال دعواهم نبودم . به واقع سرم به لاک خودم بودو همیشه ازکردارگذشته ام ، حالت ترس مرادربرمی گرفت. خیلی به دنبال آن سیدروحانی گشتم تاازاوحلالیت بطلبم اما بی فایده بود. حق الناس های دیگر راهم به طرق مختلف و به زعم خویش ردکردم.
137902
نام: m
شهر: خرم آباد
تاریخ: 2/26/2017 8:10:17 PM
کاربر مهمان
  یا حمید به حق محمد
ویا عالی به حق علی
ویافاطر به حق فاطمه
یامحسن به حق حسن
ویاقدیم الحسان به حق حسین

چهارتا برگه یه سری دعا کنارش
<<ابتدا <قبلی 13797 13796 13795 13794 13793 13792 13791 13790 13789 13788 13787 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved