شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
136751
نام: گمنام
شهر: مشهد
تاریخ: 8/14/2016 12:01:30 PM
کاربر مهمان
  بسم رب شهدا والصدیقین
به امید روز عاشورایی شدنمان
روزی که خداوند عاشقمان شوم و مارا ببرد
روزی که مولایمان تن بی سرمان را روی پای مبارکشان بگذارند
روزی که صدای پدر مهربانمان اقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه شریف را بشنویم که میفرمایند از تو راضی شدم
به امید روزی که شهیده ای گمنام شوم
اگر خداوند بخواهند............................................انشاالله.....................
136750
نام: دلخسته
شهر: بی سرزمین
تاریخ: 8/14/2016 10:33:12 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان گلم.بچه ها می تونید بهم بگین چکار کنم که نمازم را با توجه بخونم. خیلی ذهنم موقع نماز شلوغه حواسم به همه جا هست به جز به نمازم. متاسفانه ذهنم در هر حالتی به سمتی کشیده میشه که نه خدا دوست داره نه خود من.برام دعا کنید.
136749
نام: گلي
شهر: اصفهان
تاریخ: 8/14/2016 2:13:29 AM
کاربر مهمان
  هيچي تو زندگيم كم ندارم خدارو صد هزار مرتبه شكرر بهترينارو دارم كه همه تو حسرتشن اما اخه چرا اينقدر دلم تنگه چرا هرچي خوبي ميكنم نميشه انگار هيچكس دوسم نداره خدايا فقط تورو دارم
كاش ميشد زودتر بيام پيشت اخه چي داره اين دنيا اين خوشيا همش گذراست دلم يه خوشي ابدي ميخواد!
ازين استرساي دنيايي دلنگرانيا خستم....
پول خوشبختي مياره اما دل شاد يه چيز ديگست از خدا ميخوام همه دل شادو سلامتي داشته باشن كه اين دنيا گذراست
كاش خدا زودتر خودشو نشون بده
136748
نام: راضی وخشنود ازخدا
شهر: غمواندوه
تاریخ: 8/14/2016 12:50:08 AM
کاربر مهمان
  سلام وقتی مجردبودم مسجدونمازودعاهام ترک نمیشدند اعتکاف وسفر مقدس جنوب برام براه بود همیشه دل شکسته بودم وغمگین وتنها ازخدا یه همراه میخواستم فامیلها هم تقریبا همشون ازهردوطرف پدرومادر حسودوکینه ایی والبته بخیل ن میخواستن بالاترازشون برزنیم ن پیشرفت داشته باشیم همیشه پشت سر من وداداشام حرف بودوهست وادامه داردچندبار دراون زمان تومسجدخدا انگشت نمام کردند ودلموشکستند مسجدی هاچندبار ترک مسجد کرداما خوابها ارامش جانم بودند دوباره میرفتم مسجد ودوباره حرف فامیلم نقل ب نقل حرف ماراسرزبانهاو مسجدیهای فرصت طلب مینداخت براکنکور بسبارزحمت کشیدم بی خوابی وکتابخونه فقط درس اما نذاشتند تصمیم گرفتم کلاس قران رفتم اونا داشتندمنفجر میشدندالبته همش داستان داره شهدا منوبردند خلاصه تا معلم شدم رفتم سراغ حفظ وتفسیرتاجزء5اماناکام موندم بخاطراونا باحرف وحدیث های بدشون میفتن این دختر معلوم نیس چکارسو..(بارها اودم کتاب زندگیمو بنویسم امانشده)
اعتکاف بهم تهمت وافترا میزدند ک من با پسری رفتم....بغض گلومو فسارداد ودیگه مسجدنرفتم وازخداکمک خواستم دیگه قرانم موند وازخدا کمک خواستم وبا اقایی اشنا شدمدرمرقدنورانی پسر خوب ومهربون بعد انگار جنایت قرن ومرتکب شدم گاوپیشونی سفیدم کردند ک ماجراهادارد
بعدپدرم برام توتالار جشن عقدگرفت امابیشترشون دست بیکی کردندو نیامدن تا فامیل همسرم ک فهمیدیم همه باهم دست بیکی کردند واثلا همسرم بچه اونا نبوده تاابروم بره تمام تلاششونو کردند تا منو بیعفت جلوه بدم خجالت چادری ک سرم بودونکشیدن تا هیچکس بامن ازدواج نکنه وقتی توجشن بالباس عروس وآرایش خیلی ساده منودیدن وماباتواشیح وقران مراسمو شروع کردیم ازچشم ونظر تصمییم گرفتند با صحنه سازی تصادف من وهمسرموبکشند اما خدانخواست ماسالم بودیم وخانه هرکس چون باراول بود باید میرفتیم توغذای ماسم رییختن یا دعانویسی بااین شرایط بدون عروسی وبا سفرمتبرک جنوب زندگیمون شروع کردیم بهشون برخورده بود ک چرابی احترامی کردیم بهشون بعد هرکارکردند تاما ازهم جدابشیم هرکار فیلم عکس سند کارهای خلاف مواد اماخدا نخواست بعدازاون میخواستن تابچدار نشیم تاطلاق ماراراحتتر کنن اما مانفهمیدییم چطور بچدارشدیم توشرایط سخت بفکر کشتنوجابجاکردن همسرمم ماموریت بود اما روز بدنیا امدن بچه هرکار کردن تا منو بچم بمیریم از5صبح تا 2بعدازظهر دردکشیدم تابیهوش شدم ومنو بردن اطاق عمل تابالخره بدنیا اومد حالا باکل این فامیل بدو..قطع ارتباط کردیم همیشه ازبچگی مارودشمن خودشون میدونستن چون ما باونا فرق داشتیم چوناهل بیت ودوست داشتیم هرکداممونو یکطوری چزوندن باخرابکاریها وبی ابروکردنهاشون(اینهاروگفتم تادربرابرمشکلات کم نیارید هرچندمنکم اوردم)ماه قبل امام رضا ماروبعدازاین همه سختی دعوت کرد ک اونجاهم ماجرا داره حالا ب این تولدش توقع دارم ازش حاجتمو بده اول ظهوروتعجبل درفرج دوم شفا بیمارا ازدواج وکارومسکن جوانان نابودی دشمنان اسلام وحاجت دوستان ک پیام میزارن یا میخونن مسئولین این سایت شهیداهل قلم اهل عشق وآخرآخررفتن مایاامام رضا خسته شدیم کم اوردیم دیگه ایمانمون سست شد تولدته عیدی بده بفرزندم رحم کن ای امام رئوف ک بمهربانی شهرت جهانی داری حاشا بکرمت تورا ب پهلوی شکسته وقدخمیده مادرت ک حجت برشماست قسم میدمودادم ترا جوادت میوه دلت قسم میدم دادم رفتنه ماراامضاکن آقایاضامن اهو ضمانت مارابکن دلشکسته ایم هرچند نمازقضا داریم هرچندازایمان کم داریم هرچند ب عهدباخدا وفا نکرده اییم هرچندحرف زیاداست..
136747
نام: تنهای تنهای تنها
شهر: اراک
تاریخ: 8/13/2016 4:53:23 PM
کاربر مهمان
  سلام برهمه دوستای گلم فاطمه جون اززززوذکیه ثناولبخندوفاطمه ازتاریخ ومذهب واقلیماجون وسوگندخانم وبرادرهای خوبم اقاسیدواقاوحیدتنهاترین تنها امیدوارم حال همتون خوب باشه وزندگی خوب وگرمی ازاحساس خداداشته باشیدذکیه ثناجون نمیشه ماهرکاری کردیم نشدچندسال تحمل کردیم چندسال باهاش مداراکردیم که زندگیشون خراب نشه ولی دیگه ازاین بیشترنمیشه تحمل کردطوری که داداشم هم دلش نمیخوادبرگرده سرزندگیش من خواهرم هیچ وقت دلم نمیخوادزندگی برادرم خراب بشه ولی تقدیرخداونده میشه چه کردبراش دعاکن گلم دوست دارم ممنون.اقاسیدوفاطمه جون ازتون خبری نیست نگرانتونم ازخودتون خبربدیددوستون دارم.(اللهم عجل الولیک الفرج
136746
نام: نوکرامام رضا
شهر: زیرسایه خدا
تاریخ: 8/13/2016 3:42:37 PM
کاربر مهمان
  خیلی دلم گرفته پارسال یه همچین زمانی شب تولد اقااامام رضا توصحنش روبروی گنبد زیبای طلایی رنگ بودم هیییییی اماامسال دعوت نشدمودارم به یادش غصه میخورم همه ی داراییموبه توبدهکارم من جون جوادت اقاخیلی دوستت دارم من التماس دعا
136745
نام: لبخند
شهر: زمین خدا
تاریخ: 8/13/2016 12:58:14 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستای حرف دلی عزیز
سلام به فاطمه ززز آبجی گلم با اون قلب پاکش کجایی ؟چرا پیدات نیست ؟نگرانت هستم اگه پیامم رو میبین حتما جواب خواهرو دوست قدیمیت رو بده از خدا میخوام به حرمت امام رضا ع که تولدش نزدیک هست بهترین ها رو برات رقم بزنه خیلی دوستت دارم
سلام به ذکیه ثنا عزیزم خوبی امیدوارم خداوند همیشه آرامشی از جنس خودش بهت بده
و سلام به نوکر آقا از مشهد خوشحالم گه سربازیت تموم شده من شما رو خوب یادم هست دعا گوی داداش خوبم هستم،
و سلام به دوستای گلم تنهای تنهای تنها، داداش های مهربون آقا سید ازبهبهان و آقا وحید،خادم حضرت زهرا عزیز،مهدیه از اصفهان،مجنون مهدی و بقیه دوستان دعا میکنم به حرمت امام رضا خدا به همتون عاقبت به خیری تو دو دنیا نصیب کنه
خدایا به قلب همه ما آرامش عطا کن آمین
136744
نام: بی نشان
شهر: تهران
تاریخ: 8/12/2016 8:45:25 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان عزیزم ..خیلی اتفاقی اومدم توی این وبلاگ ..وقتی مطالب خیلی از دوستان خوندم گریم گرفت و برای همشون ارزو دارم به حاجاتشون برسند ..من جوونی هستم که وقتی نوجون بودم خیلی باایمان بودم و مرید امام حسین بودم هرچی بزرگتر شدم ایمان بدتر شد و امام حسین بوسیدم گذاشتم کنار ..اما تنها کار مفیدم این بود در بدترین حالت ها هم نمازم ترک نمیکنم شاید تنها چیزی که منو نگه داشته همینه ..یکسال پیش پسری سنی توی زندگیم اومد که سعی کردم شیعه اش کنم و دوسش داشتم ..هرکاری کردم نشد ..منم بعدش گفتم اون پسر فدای امام حسین و جواب رد دادم و سنی بودنش نپذیرفتم ..بعدش امام توی خوابم اومد و ی خواب عجیب دیدم که فهمیدم چقدر قشنگ میشنوند ..مدتها گذشته الان من دوباره بی دین شدم و نمازامو بزور میخونم ..انقدر بد نماز میخونم و دیر وقت و بدون توجه بی علاقه که خیلی ناراحتم ..دوباره شدم چیزی بدتر از قبل با وجود اینکه فهمیدم امام بهم نظر داشته ..نمیدونم چه مرگم شده .حس ناامیدی حس پوچی حس بی انگیزگی از خودم خیلی بدم میاد و این اذیتم میکنه ..پسر خوب و پاکی سر راهم قرار نمیگیره ..قران نمیخونم ..به تمام چیزای دینی اصلا به همه چی بی انکیزم ..خیلی پوچی خوردم .خیلی دلم میخواد خودم پیدا کنم ..به ارامش برسم ..میخوام ی چهله با دعای عهد ببندم ..اما همش ی حسی بهم میگه نمیتونی ..چندبار با چیزای مختلف چهله بستم و شکست خوردم ..میخوام ی بار دیگه شانسم امتحان کنم ..میخوام ادم بشم..امیدوارم بهم نظر کنند ..امیدوارم ادم بشم ..برام دعا کنید بتونم به ارامش و خوشبختی برسم ..بتونم ایمانم تثبیت کنم ..ممنونم
136743
نام: اقلیما
شهر: بوشهر
تاریخ: 8/12/2016 12:50:02 PM
کاربر مهمان
  سلام خدمت همه ی دوستان و مدیر محترم سایت...
حالتون خوبه دوستان؟ من برگشتم خیلی دلم براتون تنگ شده بود...
بچه ها واقعا سفر خوبی بود سرشار از معنویت همش حرف شهدا بود به خصوص اولین شهید مدافع حرم ما
"شهید محمد احمدی جوان"یه مراسمی هم مخصوص ایشون بود که تو همون شب پرچم امام حسین(ع)و حضرت زینب(س)رو اورده بودن یعنی حتی بچه هایی که اونجا بودن و سنی نداشتن هر کاری میکردیم گریشون بند نمیومد واقعا شب خوبی بود همه سبک شدن خیلی هم برای دوستان گلم دعا کردم...
اونجا یه بنر تقریبا یه متری اورده بودن که شما حرف دلتون رو خیلی کوتاه برای شهید احمدی جوان بنویسید. شما هم میدونید من با اینکه دخترم و میدونم نمیشه ولی دوس دارم مدافع حرم بشم به خاطر همین نوشتم"می خواهیم همانند شما مدافع حرم شویم..الهم الرزقنا شهادت-اقلیما قاسمی حلقه شهید ابراهیمی"بعدم گفتن که تو اختتامیه به دو تا از برترین دلنوشته ها هدیه میدیم...تا روز اختتامیه گفتن می خوایم دلنوشته های برتر رو بخونیم..من تو دلم به شهیدمون گفتم اگه من به آرزوم میرسم پس دلنوشته منو میخونن...اولین دلنوشته دلنوشته من بود یعنی انقد خوش حال شدم که حد نداشت...یعنی من به آرزوم میرسم؟؟؟شما برام دعا کنید...یا علی
136742
نام: هاجر حمید
شهر: اهواز
تاریخ: 8/12/2016 4:05:35 AM
کاربر مهمان
  نمیدونم چیکار کنم خسته شدم
<<ابتدا <قبلی 13681 13680 13679 13678 13677 13676 13675 13674 13673 13672 13671 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved