شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
135981
نام: فاطمه
شهر: تاریخ ومذهب
تاریخ: 5/7/2016 5:10:00 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه عزیزان حر ف دل
سلام ویژه به دوستان قدیمی خادم حضرت زهرا،فاطمه جان،لبخندو....چند ماهی هست که دگه متن نذاشتم اما همیشه به سایت سر زدم و در دل شما عزیزان را خوانده ام.الان که برگشتم با دعای خیر شما عزیزان آرامش خاصی به زندگیم برگشته،وبیشتر از همیشه خدا رادر زندگیم حس میکنم وهمیشه در هر حالی توکلم به خودش هست.همیشه بیادتون هستم وبرایتان دعا میکنم. درپناه حق موفق باشید.
135980
نام: محمد
شهر: ملایر
تاریخ: 5/7/2016 3:21:23 PM
کاربر مهمان
  بسم الرب الشهداء

{ در مقابل شهدا حرفی برای گفتن نداریم }

اللهم عجل لولیک الفرج
135979
نام: اقلیماقاسمی
شهر: بوشهر
تاریخ: 5/7/2016 2:48:34 PM
کاربر مهمان
  دشوارترین قدم همان قدم اول است...
135978
نام: اقلیماقاسمی
شهر: بوشهر
تاریخ: 5/7/2016 2:01:15 PM
کاربر مهمان
  عزیزم چرااینقدرغصه میخوری؟یادت نره من همیشه حواسم بهت هست .....دوستدارتوخدا
135977
نام: سید
شهر: بهبهان
تاریخ: 5/7/2016 12:20:06 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه از تمام خوهران میخواهم که با برادر هم خون خود با مهربانی و لطافط برخورد کنن چون تمام فکر و ذکر یه برادر خواهرش من که یه خواهر کوچک دارم و به جز او یه آشنای دارم که مثل خواهرمه و از همه بیشتر دوسش دارم حتی جونمم فداش میکنم چون او با مهربانی رفتار میکنه و همین مهربانیش باعث شد که از سختی های که دارم راحت رد بشم یه برادر رو فقط یه خواهری که مهربان باشه میتونه راهنمایش کنه
135976
نام: ذکیه ثنا
شهر: کابل
تاریخ: 5/7/2016 11:09:34 AM
کاربر مهمان
  سلام بر مدیر صاحب سایت
فاطمه جون پیامت را تو سایت خوندم خدا شاید دارم اشکم میریزم عزیزم به قلب پاکت آخر چرا ما دختر ها باید یه جوری نه یه جوری درد بکشیم چرا بابات وقتی مقصر است پس را داغونت میکنه همرایش حرف بزن و بگو بهش بابا جون مگه من مقصرم ؟
اصن همه وقت از متاد بودنت آگاه میشن میرن دنبال کار شون مگه من نمیوتونم که از حقیقت برم کنار اگه قرار باشه با یه پسر نامزاد بشم بخواهیی نه خواهیی یه روز اون میدونه که متاد هستی باز اون وقت چی کار کنم عزیزم قربونت برم لطفا ناامید نشو جون به اون پسر حقیقت را گفتی اگر اون پسر درک و بفهم میدوشت باز حتما میامد اما درک نداشته از خداوند میخام یه پسر با خدا و یه خانواده عالی بصیبت کنه که از درد و رنج تموم بشی عزیزم

135975
نام: ذکیه ثنا
شهر: کابل
تاریخ: 5/7/2016 9:41:02 AM
کاربر مهمان
  سلام بر جناب مدیر صاحب سایت صبح تون بخیر
سلام بر دوست نایابم خادم حضرت زهرا جان خوبی عزیز خانواده محترم و خواهرزاده نازت خوبه مرسی عزیزم از دوعا نیک ات آرای منم خوبم اما دارم یه خورده درد میکشم انشاالله به دوعا شما کم کم دارم حالم خوب میشه مواظب خودت باش عزیز میبوسمت
سلام بر فاطمه خانم خوشگل مرسی عزیزم آری حق با خودته عزیز خدا را بار بار شکر میکنم که از اون پسره نجاتم دادم مرسی جانم منم باسی همه دوعا میکنم اما بر خودت خادم حضرت زهرا جان تنهایی تنهایی تنهایی جان دل شکسته جان لبخند جان و کبوتر جان دوعا میکنم
سلام بر تنهایی تنهایی تنهایی عزیز خوبی کجایی جانم دلم برت تنگ شده میدونی وقتی من اینجا تو سایت میام دنبال پیام تون می گردم خدا شاهد است خیلی دوستت دارم انشاالله که هر آن مشکل دارید بزودی حل بشه و شاد سر حال بشی عزیزم
سلام بر
بچه های سایت انشاالله خوب سر حال باشید پوزش میخام ازینکه نمی تون اسم همه تون را ببرم اما بر همه تون دوعا میکنم
یه سوال دارم از همه تون
اون پسر که قرار بود با من بمونه و ازواج کنه دستش را تو قرآن گذاشت و گفت ثنا با این قرآن قسم میخورم که همرایت میمونم و بجز تو با کس دگه ازواج نمیکنم و از من خواستم که قسم بخورم بعد منم دستم را بالا قرآن گذاشتم و قسم خوردم که بجز همرای آقا فیصل با هیچ پسر ازواج نمیکنم مگر حالان که اون پسر رفت دنبال کارش اما من قسم خوردم چی کار کنم ؟
آیا گناه کار شده ام و اگر با یه پسر دگه ازواج کنم حق دارم یا نه ترا خدا کمکم کنید همه تون

135974
نام: ف
شهر: قم
تاریخ: 5/7/2016 8:29:15 AM
کاربر مهمان
  مدتی دلم گرفته و حال خوبی ندارم.احساس میکنم روز به روز دارم از خدا فاصله میگیرم!
احساس میکنم خدا دوستم نداره و دیگه بهم توجه نمیکنه!
همیشه سعی کردم اونی باشم که خدا دوست داره،اما یه آرزوی بزرگ دارم که مدتهاست از خدا خواهش میکنم برآورده کنه اما خدا صدامو نمیشنوه.درحالیکه این آرزوی من شرعی و خیر دنیا و آخرت در آن هست اما خدا منو نادیده میگیره.این موضوع باعث دوری من وخدا شده.اینکه میبینم مطمئن ترین کسم(خدا)،تنها یاورم منو نمیبینه آزارم میده.دعا کنید خدا دوستم داشته باشه.
خدا... خدا منو دریاب... هوامو داشته باش .
منکه جز تو کسی رو ندارم.
135973
نام: خروش
شهر: همین حوالی
تاریخ: 5/7/2016 8:20:44 AM
کاربر مهمان
 

سلام ...

دعا و صدقه برای سلامتی و پیروزی رزمندگان عزیز مدافع حرم ، فراموش نشود ...

یاعلی...یاعلی...


135972
نام: جوان
شهر: تهران
تاریخ: 5/6/2016 11:14:45 PM
کاربر مهمان
  ببخشید یه سوال دارم خواهشا کمکم کنید
من پدرم در جوانی یک ازدواج ناموق داشت با یک فرزند که بعد از ازدواج با مادرم،مادرم داداشم را بزرگ کرد و تا ما به دنیا اومدیم و رابطمون تا الانم طوریه که اصلا مشخص نبود و با هم بزرگ شدیم و زندگی کردیم
در حال حاضر من یه خواستگار دارم که همکارمه و دوجلسه با خواهرش اومد خونه تا با هم بیشتر اشنا بشم و الان تصمیم به ازدواج داریم
به نظرتون من این مطلب را الان بهشون بگم یا بعد اینکه قضیمون رسمی تر شد بگم
خواهرشم همکارمه و احساس میکنم با فهمیدن اون کل محیط کار میفهمه و میخوام دیرتر بگم مثلا چندروز قبل عقد میترسم بگه چرا دیر گفتی هرچند قضیه خاصی نیست.
چیکار کنم؟؟؟؟
<<ابتدا <قبلی 13604 13603 13602 13601 13600 13599 13598 13597 13596 13595 13594 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved