شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
131841
نام: ندا
شهر: مشهد
تاریخ: 5/21/2015 2:25:44 PM
کاربر مهمان
  سلام روزتون بخير.
من ٨ ماهه كه عقد كردم، سر كار ميرفتم، اما همسرم كلا دوست نداوه من سركار برم، ديكه نرفتم اما بابام اسرار داره كه من برم سر كار. هر وقت صحبت سركار رفتن من ميشه بين منو همسرم دعوا و بحث ميشه. بابام ميكه اختيارت دسته منه و هنوز تو خونه ي مني نميخوام اونا تو زندكيم دخالت كنن. لطفا بهم كمك كنيد و بكيد جيكار كنم؟؟؟
نه بابام راضي به نرفتن من به سركار ميشه نه همسرم راضي به رفتن من به سر كار....
حدوود دو سه ماهه اين دعواو بحثا هست.
لطفا تو برنامه عنوان نكنيد جون مامان و بابام برنامتون رو دنبال ميكنند.
ممنون ميشم كمكم كنيد.
مرسي
131840
نام: حدیث
شهر: تهران
تاریخ: 5/21/2015 12:53:52 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه به کسایی که واسه زندگیاشون از جونشون مایه میذارن کسایی که.....
از همه دوستام میخوام که حواسشون به خداشون باشه.......
131839
نام: وحید تنهاترین تنها
شهر: تهران
تاریخ: 5/20/2015 10:57:16 PM
کاربر مهمان
  اینم یکی از آهنگهای فریدون فروغی وقتی که دلم خیلی گرفته گوش میدم.
تن تو نازک و نرمه مثه برگ تن من جون میده پرپر بزنه زیر تگرگ
دست باد پر میده برگو رو هوا
اما من موندنیم تا برسه دستای مرگ
نفسم این خاکه خون گرمم پاکه
من از تبار پاک آریایی
قشنگ ترین قصیده ی رهایی
هوای عشق تازه نیست تو رگهام
تن نمیدم به رنگ کهربایی
نفسم این خاکه خون گرمم
واسه رفتن خیلی دیره
تن من اینجا اسیره
خاک اینجا چه عزیزه عاشق قدیمی پیره
من از تبار پاک آریای
قشنگ ترین قصیده ی رهایی
هوای عشق تازه نیس تو رگهام
تن نمیدم به رنگ کهربایی
نفسم این خاکه خون گرمم پاکه
واسه رفتن دیگه دیره تن من اینجا اسیره
خاک اینجا چه عزیزه
عاشق قدیمی پیره
نفسم این خاکه خون گرمم پاکه
131838
نام: بوی باران*
شهر: صاحب دلان...
تاریخ: 5/20/2015 10:50:47 PM
کاربر مهمان
  ...
کیلومترها حرف دارم، اما در سکوت رکورد خدا را هم شکستم!!
همین
.
131837
نام: ...
شهر: ...
تاریخ: 5/20/2015 8:39:50 PM
کاربر مهمان
  دختری هستم ۱۷ ساله قبلا با پسری بودم خانوادم خبر دار شدن پدرم گفت به هیچ وجه قبول نمیکنم باهاش ازدواج کنی
یه خاستگار دارم همه چیزش خوبه یه دختر پاک میخواد به نظرتون از گذشته ام چیزی بهش بگم یا نه؟
131836
نام: مریم
شهر: اراک
تاریخ: 5/20/2015 8:15:07 PM
کاربر مهمان
  سلام به دوستان خطاب به مهتاب خانم وپریساخانم این کارشماهادقیقاعین خیانت به همسراینده پریساخانومه چون اگه اون واقعاشمارودوست داشته باشه باهرشرایطی شماروقبول میکنه واون که سه سال باهاش بودین اگه قصدازدواج داشت همون روزهای اول می اومدخاستگاری وجواب مهتاب خانم چرانگه که باکسی دوست بوده که فردانذاره یه اب خوش ازگلوی پریسا پایین بره وزندگی روبه میل خودش بگذرونه وپریساخانوم اگه مال شما سه ساله دوست من الان شیش ساله که توی این موقعیته و هنوز هم وعده الکی ازدواج.ان شاءالله مشکل همتون حل بشه.
131835
نام: فاطمه
شهر: ززز
تاریخ: 5/20/2015 7:28:51 PM
کاربر مهمان
  سلام دوستای گلم.امیدوارم حال همتون خوب باشه...دوستان امروز روز اول شعبانه..یه خواهشی ازتون دارم و اون اینه که برای حاجت رواییم 1صلوات بفرستین بخدا خیلللللللللی عاجز و تنها شدم ..ممنونم ازتون ..به قران بچه های این سایت هیچوقت از یادم نمیرن
:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دوست عزیزی که گفتی برای کار شوهرت دعا میکنی ..انشالا به حق این روزای عزیز به مراد دلت هرچه زودتر برسی:آمین
برای حاجت روایی همه تون دعا میکنم
131834
نام: مه لقا
شهر: بیرجند
تاریخ: 5/20/2015 7:04:48 PM
کاربر مهمان
  خیلی دلم گرفته26سالمه ولی هر روز از خدا میخوام منو ببخشه و مرگم فرا برسه یه دونه دختر تقریبا 3ساله دارم همیشه دعا میکنم عاقبت بخیر شه دوست ندارم جوونیش مثل من غصه بخوره من در دختری پاک بودم با هیچ
پسری رابطه نداشتم حجب و حیا زیاد داشتم الان هم همین طور.در انتخاب همسرم من هیچ نظری نداشتم چون شناخت کافی نداشتم اما پدر و مادرم کاملا موافق بودن منم به نظرشون احترام گذاشتم و قبول کردم بعد خیلی علاقه مند شدم به همسرم اما مادرم و شوهرم هر دو بسیار تند خو و دنبال دعوا. همیشه با هم در گیرن من این وسط نه میتونم بی احترامی به کسی کنم نه جواب کسی رو بدم.مادرم منو همیشه بدراهی میده که فلانی با شوهرش اینجوری کرده غیر مستقیم میگه طلاق بگیر از اینور شوهرم بد دهنی و لجباز به خونه پدرم نمیاد دیگه بریدم کارم فقط شده گریه اونم در تنهایی. تنها حامی من پدرم.میمیرم برا پدرم. تو رو خدا مخصوص دعا کنید نمیخوام حرمت کسی رو بشکنم فقط خودمو با قران خوندن و دعا اروم میکنم تحصیلاتم فوق لیسانس اما بیکارم. بی نهایت افسرده شدم
131833
نام: حسین
شهر: نکا
تاریخ: 5/20/2015 5:01:20 PM
کاربر مهمان
  سلام من نمی دونم چرا اینجا جامعه ایران اینجوریه اقا یکی به داد ما برسه چقدر فقر چقدر فقر اقا ما از نظر علم و فرهنگ فقریم یه حاج اقای خوب و مشدی باحال مثل اقای مرادی یا حاج اقا مسعود عالی بیاین دست مارو بگیرین مارو با اهل بیت اشنا کنین اقا دیگه خسته شدیم اینقدر شعار شنیدیم مانیاز به یکی داریم که خودش اهل عمل باشه ایا بیاین ما نسل جوان نیاز به شما داریم رفتم حوزه ثبت نام کنم هزار جور بلا و سنگ ریختن جلو پام یکی مگه سنت گذشت یگی میگه درست تو دانشگاه بده می خوای بیای حوزه یگی میگه دنبال یه لقمه چربی و...... اقا ولله ما دنبال حقیقتیم داد خودمون رو کجا بزنیم به کی بگیم اقا کمک کمک کمک کمک خسته ام خسته شمارو به خدا شمارو به علی اقا چه کارکنیم اقامون امام زمان کجاست ظهورش کیه خواست خدا ازما چیه بندگی واقعی چیه عشق به اهل بیت چه جوریه از کجا بدونم خدا ازم رازی یا نه علم واقعی چیه جمع کردن مسائل مختلف زندگی یعنی چی اقا نمیشه به این حرفا نیست عمل می خواد یکی که اهل عمل هست بیاد زکات علم و عملش رو بده این جا نیاز به عمل داره عاشقا بسم الله
131832
نام: وحید تنهاترین تنها
شهر: تهران
تاریخ: 5/20/2015 4:31:35 PM
کاربر مهمان
  سلام خانم پریسا از ایران اگر ماجرای عشق نافرجام منو خونده باشی توی پستهای قبلیسم چون طولانی میشد ننوشتم اما همون دختره چند مدت بعداز آشنایمون رفت با بهترین دوستم محمد دوست شد چون اون ها پولدار بودن و سرشناس بماند که چه کارهایی با هم کردن و محمد عشق بی لیاقت منو ول کرد و اون تنها شد و من وحید با بهترین رفیقم حرفم شد و دوباره با عشق نافرجامم دوست شدم محمد قسم خورد که ولش کنم انقدر وابسته شده بودم حالیم نبود تا اینکه محمد دوباره قرار گذاشت من هم از دور میدیدم داشتم خورد میشدم اما اون بی لیاقت فقط واسم نقش بازی میکرد به خدا باورم نشد دوستم محمد با کلی کادو آمد پیشم گفت خره اینا واسه توه شوکه بودم .اما آخرین روزا همه چیزو گفت گفت اگه یه موقع رفت ببخشمش چون باهام خیلی بازی کرده بود .آخرشم همونی شد که باید میشد اینا همشون مثل هم هستن خوشحالم که نرسیدم بهش چون دیگه بریده بودم خدا شاهده چقد داد زدم که نجاتم بده ممنونم خدا حالا آزاد آزادم .موفق باشی با احساس تصمیم نگیر.اینجا خدا با ماست.یاعلی
<<ابتدا <قبلی 13190 13189 13188 13187 13186 13185 13184 13183 13182 13181 13180 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved