شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
131631
نام: tooba
شهر: rasht
تاریخ: 5/7/2015 8:23:57 PM
کاربر مهمان
  salam .. nemidonam daram chikar mikonam.. nemidonam daram ba khodamo zendegim chikar mikonam.... baram khastegar omado ham dg ro kheyli dost dashtim va hata angoshtare neshon avordan o neshonam kardan.. vali bad az chandroz harfhayi poshtam shenid k ghasd dare hamechio tamom kone .. mige gozashtat kheyli bade o nemitonam tahamol konam.. az tarafi b man o tamome ehsasi k nesbat behesh dashtam tohin kardo goft k hamash film bode..enghdr delam grfteo pore k mikhasam bemiram.. vali madaram pareye tanam behem goft k hanooz omidvar basham.. madaramo kheyli dost daram kheyli ziad jolosh daram khodamo khob neshon midam vali dar vaghe aslan khob nisam. mohtaje doaaam vasam doa konid.. enshaallah k harchi k kheyre etefagh biofte.. vali man shadidan nesbat behesh alaghe daram .. shayad adame khobi nabasham,, vali bavar konid baraye on behtarin bodam..mohtaje doam baram doa konid .. kash hamechi dorost beshe .. khodaya beres b dadam .. mano b zendegi bargardon zendegie ba on.. pa feshari nmikonam vali khoda jon aberomo negah dar .. man nmitonam injori tamomesh konam..man nmitoonam khoda... negahesh cheshmash hata harf zadanesho lahne sedasho dost daram.. man aslan b fkre ezdevaj nabodam vali ba didane on ba tamome vojod zendegi i khastam k ba on dashte basham.. baraaam doa koniid k mano bebakhshe khodyaaaaaaaaa mehramo az delesh biron nakon .. khodaya negahesh dar vasam .. kari kon k msle ghabl bashe khodaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa beres b dadam
131630
نام: محمد
شهر: آبدانان
تاریخ: 5/7/2015 6:53:01 PM
کاربر مهمان
  تنها چیزی که از این دنیا یاد گرفتم این بود که آرزو چیز بی معنی می باشد.
131629
نام: بی نام
شهر: تهران
تاریخ: 5/7/2015 4:16:26 PM
کاربر مهمان
  خدایا سرده این پایین اگه میشه نگام کن
کاش کلمه ی کاش وجود نداشت،
من و دوتا از دوستام یه گناهی داشتیم میکردیم که خدا دوسمون داشت نزاشت انجام بدیم گیر افتادیم اما الان شرایطو واسمون واقعا سخت کردن خدا توبه میپذیره اما قاضی نه جالبه ن پول داریم که جریمه ی دادگاه و بدیم نه کار دیگه ای میشه کرد ما که توبه کردیم خداجون دیدی که خوب شدیم چرا خلاصمون نمیکنی
131628
نام: علی
شهر: شیراز
تاریخ: 5/7/2015 12:40:31 PM
کاربر مهمان
  خانم زهرا از نهبندان باز هم اشتباه می کنی ...
خوشبختی واقعی زمانیه که انسان از از اعماق وجود از خدا راضی باشه (یا بهتره بگیم خدا از او راضی باشه)...
کسی که خدا از او راضی باشد چنان قلبش را تسخیر می نماید که نه ترس به آن راه پیدا می کند و نه نگران و دلواپسی

أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
آگاه باشيد، كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى‏شوند.
سوره يونس آيه 62
131627
نام: زهرا
شهر: نهبندان
تاریخ: 5/7/2015 12:17:09 PM
کاربر مهمان
  کوچیک که بودم دعا میکردم روزها بگذرن که خوشبخت بشم ولی خوشبختی همون روزهایی بود که گذشت...
131626
نام: لبخند خدا
شهر: ایران
تاریخ: 5/7/2015 11:49:50 AM
کاربر مهمان
  من اینجا بس دلم تنگ است !
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟ بسان رَهنوردانی که در افسانه‌ها گویند
گرفته کولبارِ زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز


سه ره پیداست،
نوشته بر سر هر یک به سنگ اَندر
حدیثی کَش نمی‌خوانی بر آن دیگر
نخستین: راهِ نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر: راه نیمَش ننگ، نیمَش نام
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام


من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟


تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام، این جاوید خون آشام
سوی ناهید، این بد بیوه گرگ قحبه‌ی بی‌غم
که می‌زد جام شومش را به جام «حافظ» و «خیام»
و می‌رقصید دست افشان و پاکوبان بسان دختر کولی
و کنون می‌زند با ساغرِ «مَک‌نیس» یا «نیما»
و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سوی پهندشت بی‌خداوندی‌ست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند


بهِل کاین آسمان پاک
چرا گاهِ کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرْشان کیست؟
و یا سود و ثمرْشان چیست؟


بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی که دیدارش
بسان شعله‌ی آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده‌ی بیدار
نه این خونی که دارم، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم
که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
کشاند خویشتن را، همچو مستان دست بر دیوار
به سوی قلب من، این غرفه‌ی با پرده های تار
و می پرسد، صدایش ناله ای بی نور
«کسی اینجاست؟
هَلا! من با شمایم ، های!... می پرسم کسی اینجاست؟
کسی اینجا پیام آورد؟
نگاهی، یا که لبخندی؟
فشار گرم دست دوست مانندی؟»
و می‌بیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه
مرده‌ای هم رد پایی نیست
صدایی نیست الا پِت پِت رنجور شمعی در جوار مرگ
مَلول و با سحر نزدیک و دستش گرمِ کار مرگ
وز آن سو می رود بیرون، به سوی غرفه ای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازه‌ی آزاد
ولی آنجا حدیث بَنگ و افیون است - از اِعطای درویشی که می‌خواند
«جهان پیر است و بی‌بنیاد، ازین فرهادکش فریاد»
وز آنجا می‌رود بیرون، به سوی جمله ساحلها
پس از گشتی کسالت بار
بدان سان باز می پرسد سر اندر غرفه‌ی با پرده‌های تار
کسی اینجاست؟
و می‌بیند همان شمع و همان نجواست
که می‌گویند بمان اینجا؟
که پرسی همچو آن پیر به درد آلوده‌ی مهجور
«خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خود را؟»


بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم

کجا؟ هر جا که پیش آید
بدآنجایی که می‌گویند خورشید غروب ما
زند بر پرده‌ی شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید: «زود!»
وزین دستش فُتاده مشعلی خاموش و نالد دیر

کجا؟ هر جا که پیش آید
به آنجایی که می گویند
چو گل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمه‌هایی هست
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و می نوشد از آن مردی که می گوید
چرا بر خویشتن هموار
131625
نام: رضا
شهر: بوشهر
تاریخ: 5/7/2015 11:27:09 AM
کاربر مهمان
  تنها از مشهد خیلی متاسفم برای طرز فکرتون .........آخه اینجا حرف دله و هرکی میاد هرچی دوس داره میگه و خودشو سبک میکنه (هرچی که درست باشه مدیر تایید میکنه) پس فک نکین اینجا فقط مال شماس که میگین ما اینجا از این حرفا نمیزنیم؟؟ مگه بنده خدا چی گفته گفته واسم دعا کنین....شاید اون پیش خدا اعتبارش بیشتر از من و شما باشه ....
131624
نام: سمیرا
شهر: فسا
تاریخ: 5/7/2015 10:42:37 AM
کاربر مهمان
  سلام مردم نمیدونم چقدر صحبت های ولی زمان رو دنبال میکنین ولی من ازغربت اقا بین دولتی ها قلبم درفشاره چطور میتونن ولایت رو نادیده بگیرن وهرغلطی که دلشون میخواد میکنن.مردم هووشیار باشید ازصدقه سری این دولت فتنه گران سال ۸۸دوباره فعال شدن ودارن برا انتخاب مجلس ورییس جمهوری اینده برنامه هاشون رو پیاده میکنن شروع کارشون ازدانشگاهها بوده.مرگ برفتنه گر
131623
نام: ندا
شهر: جویبار
تاریخ: 5/7/2015 10:22:11 AM
کاربر مهمان
  سلام
امروز تصمیم گرفتم یه تصمیم بزرگ و سخت که بارها توش شکست خوردم.اما حس میکنم نباید ناامید بشم.شاید خدا هنوز منو به حال خودم رها نکرده که دوباره تصمیم گرفتم خودش یه نشونست واسم.

بچه های آوینی دات کام.عاجزانه ازتون میخواهم دعا کنید ثابت قدم بمونم و دوباره پام نلغزه.خدا خیلی دوستم داره از این بابت خوشحالم.نمیدونم شایدم نداشته باشه.ولی من به مهربونی بی حدومرزش ایمان دارم.
دعا کنید منو ببخشه و خودش ثابت قدمم کنه
131622
نام: حسین
شهر: زاهدان
تاریخ: 5/6/2015 11:43:35 PM
کاربر مهمان
  سلام بر تو ای امام حجت ای صاحب امر من .
شما را به اندازه ستایش خدا دوست میدارم اگه بعضی وقتا با عملم ناراحتت میکنم من رو ببخش .از خدا طلب مغفرت دارم شرمسارم مولای من مال حرام را ازم دور گردان
<<ابتدا <قبلی 13169 13168 13167 13166 13165 13164 13163 13162 13161 13160 13159 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved