شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
128371
نام: هدهد
شهر: آسمان
تاریخ: 10/1/2014 10:47:10 AM
کاربر مهمان
  خدايا يعني ميشه منم بشم عروس۹۴-۹۳؟
خدايا يعني ميشه اون زندگي كه دوست دارم قسمتم شه؟
خدايا يعني ميشه اون جور آدمي كه دوست دارم قسمتم شه؟
خدايا يعني ميشه به آرزوهام برسم؟
خدايا يعني ميشه پشت همه ي آرزوهام خودت باشي؟
خدايا يعني ميشه توي خوشبختي از همه ي بچه ها سر باشم؟
خدايا يعني ميشه دعاي پدرو مادرم درموردم مستجاب شه؟
خدايا يعني ميشه يعني ميشه؟
خدايا يعني ميشه يه روزي بيام و تو دلنوشته بنويسم آره شد؟همه ي اون چيزهايي كه فكر ميكردم شدن سخته ولي شد؟
128370
نام: غریبه
شهر: تهران
تاریخ: 10/1/2014 10:43:07 AM
کاربر مهمان
  ﺷﻮﺥ ﻃبعی بی‌نظیر ﻳﮏ شهید ﺍﻳﺮﺍنی ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ…
ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ:
ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ.
ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ
ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ می‌زﺩ.
ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴ‌‌ﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ می‌فرستن، ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ!
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﮕﻮ
ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ: آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده…!
و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد…………"
شهید رضا قنبری، معروف به "شهید خندان"تهران سال 1364
128369
نام: خاک پای مولا (عطیه )
شهر: کربلا
تاریخ: 10/1/2014 10:39:55 AM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وال محمد صلوات الله علیه والله

درود وسلام بردوستان واهالی حرف دل

آورده اند که شخصی در راه حج در بیابان افتاد و تشنگی عظیم بر وی غالب شد، از دور خیمه ای خرد و کهن دید. آنجا رفت. کنیزکی دید. آواز داد که : « من مهمانم » و آنجا فرود آمد و نشست و آب خواست. آبش دادند که خوردن آن آب از آتش گرمتر بود و از نمک شورتر. از لب تا کام آنجا که فرو می رفت همه را می سوخت. این مرد از غایت شفقت در نصیحت آن زن مشغول گشت و گفت: « شما را جهت این قدر آسایش که از شما یافتم بر من حق است. آنچه به شما گویم پاس دارید. اینک بغداد نزدیک است و کوفه و واسط و غیره. حتی اگر مبتلا {بیمار} باشید، نشسته و نشسته و غلتان غلتان می توانید خود را آنجا برسانید که آنجا آبهای شیرین خنک بسیار است.» و طعامهای گوناگون و تنعمها و خوشیها و لذتهای آن شهرها را بر شمرد.
لحظه ای دیگر مردی بیامد که شوهرش بود. چند تایی از موشان دشتی صید کرده بود. زن را فرمود که آن را پخت و چیزی از آن به مهمان داد. مهمان چنانکه بود، کور و کبود از آن تناول کرد. بعد از آن در نیمه شب میهمان بیرون خیمه خفت.
زن به شوهر گفت: « هیچ شنیدی که این مهمان چه وصفها و حکایتها کرد؟ » و قصه مهمان تمام بر شوهر بخواند.
شوهر گفت: « همانا ای زن مشنو از این چیزها که حسودان در عالم بسیارند. چون بینند بعضی را که به آسایش و دولتی رسیده اند حسدها کنند و خواهند که ایشان را از آنجا آواره کنند و از آن دولت محروم کنند. » ...
اکنون این خلق چنیند: چون کسی از روی شفقت پندی دهد حمل بر حسد کنند. و الا چون در وی اصلی باشد عاقبت روی به معنی آرد. چون بر وی از روز اَلست قطره ای چکانیده باشند، عاقبت آن قطره او را از تشویشها و محنتها برهاند. بیا! آخر، چند از ما دوری و بیگانه و در میان تشویشها و سوداها؟
فیه مافیه
مولوی

128368
نام:
شهر:
تاریخ: 10/1/2014 9:26:23 AM
کاربر مهمان
  سلام جهت خشنودی قلب نازنین آقا امام زمان ۲ صلوات با وعجل فرجهم بفرستید
ممنون
128367
نام: دانلود رایگان گناه
شهر:
تاریخ: 10/1/2014 1:44:48 AM
کاربر مهمان
  سلام. خدا قوت.جالب بود. دست شما درد نکنه
128366
نام: اکرم
شهر: اصفهان
تاریخ: 10/1/2014 12:26:34 AM
کاربر مهمان
  سلام ممنون ازمطالب خوبتون چندروزی است بااین سایت اشناشدم عالیه دستتون دردنکنه خیلی کمکم کرده اگه میشه طرزدرست کردن ایمیل راهم درسایتتون بگذاریید ممنون
128365
نام: حسین
شهر: اندیمشک
تاریخ: 9/30/2014 11:12:47 PM
کاربر مهمان
  کربلا کعبه دلهاست خدا میداند
128364
نام: فرزاد
شهر: قزوین
تاریخ: 9/30/2014 10:18:23 PM
کاربر مهمان
  سلام نمیدونم راجع به چی بگم اما از وقتی زندیگینامه عباس بابایی خوندم دلم میخواد ی ادم بشم خوب .راستش منو کسی دوس نداره احساس تنهایی میکنم اما بگذریم .خداوند به من خوبی کردفقط در اخر بگم من ار دست همه پرم خستم .......
128363
نام:
شهر:
تاریخ: 9/30/2014 8:39:39 PM
کاربر مهمان
  khodaya khodet ye faraji bereson khodaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
128362
نام: بنده
شهر: گرگان
تاریخ: 9/30/2014 8:24:22 PM
کاربر مهمان
  خدایا به جق بهترین مقربانت منو دریاب خدا جووووووووون
<<ابتدا <قبلی 12843 12842 12841 12840 12839 12838 12837 12836 12835 12834 12833 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved