اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| | هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
| 117481 |
نام:
عطار
شهر:
نیشابور
تاریخ:
9/15/2013 3:19:05 PM
کاربر مهمان
|
نیدونم از کجا بگم .
زوقتی که کوچک بودم ودوست داشتم دوستم داشته باشند و به هم ابراز علاقه کنند
برهرکی دل بستم نشد که نشد
صادقانه همه رو دوست داشتم براشون کارهای مفید انجام میدادم ازدهن خوددرمی آور م میکردم تو دهن این اون
شاید به فکر دیگران بودن همیشه خوب نباشد . من همیشه بفکر دیگران بودم . همشه هم را برخودم ارجح می دیدم
اما چی شد
الان موندم
سفیر وسرگردون .. ..
خدا این حقم نیی که همه کارا انجام بدم .
بگم اگه یه چیز براخودم بخوام اشتباه کردم
در مورد دیگران دعا کنم
بگم اول جار بعدم دار
ولی الان چی ازهمه دوستام و بروبچ عقب بمونم
اونایی که برای بیشرفتتشون تلاش کردم
به یه جای که رسیدن یادشون رفت کسی هست .
عطاری بوده که جانفشانی می کرده براشون
به شون احترام می گذاشتم . یه حرفی می زند
مواظبشون بودم . یه حرف وحدیتی بود
احترام را نیازم می دونستند .
اخرسر چی شد . ..............
خدا دیگه خسته شدم
تو خسته نشدی ؟؟
|
|
| 117480 |
نام:
سایه
شهر:
تهران
تاریخ:
9/15/2013 2:50:11 PM
کاربر مهمان
|
شاید این آخرین باری باشه که اینجا حرف دل مینویسم اخه ی مدت طولانی دیگه نیستم دلم باز عجیب گرفته خدایا یادت هس خودت قول دادی کمکم کنی خدایا کاش اینبار همونی که میخواستم رو بهم میدادی خدایا من که صد دفعه گفتم دردمو بهت خدایا حالا باز من در اوج شلوغی تنهام در اوج شادی ناراحتم اخه چرا باید اینجوری باشه؟؟؟؟؟ خدایا چرا هوامو نداری ؟ داری با دلم چی کار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ها؟ خدایا قربونت برم چرا سر به سر دلم میذاری اخه؟؟؟؟؟؟ اصن چی شد که اینجوری شد؟؟؟؟چرا دارم مثل کره زمین دور خودم میچرخم اخه من؟؟؟؟؟ من که همیشه توکلم به تو بوده هی خداجون خلاصه بازم این بنده تنهات مث همیشه با دل شکسته داره میره.
چی میشد اگه ایبار با ی دل خوش برمیگشتم؟؟
خدایا فقط ی دل خوشی ازت خواهستم خدایش زیاده؟؟
نه جدا زیاده؟؟!! هی خدا خوش به حالت تو دنیای ما آدما ی چیزی هس به نام کم آوردن الآن من بدجوری کم آوردم بد جوری
میگن خنده خیلی خوبه ، گریه آدمو سبک میکنه ولی امان از بغض...
نمیدونم چه قدر دیگه طول میکشه تا حالم خوب شه
ولی خدایا میدونم میدونی که این دفعه فرق داشت قبول داری؟؟
ولی دیگه چاره چیه این سرنوشت منه نمیشه که باهاش بجنگم میخوام برم تو فاز بیخیالی کاش بتونم...
خدایا خیلی خسته از بس که خواستم ونشد ...
خدایا فکر کنم بعضی رو از سنگ ساختی نه از خاک.
خدایا حالم بده حوصله ام سر رفته دلم گرفته بغض داره به گلوم چنگ میزنه مگه من چیز زیادی خواسته بودم ازت ها؟؟؟؟
خدایا بازم راضیم به رضای تو خدایا تو رو به پنج تن قسمت میدم هوامو داشته باش نذار باز داغون شم...
|
|
| 117479 |
نام:
عسل
شهر:
کاشمر
تاریخ:
9/15/2013 2:49:27 PM
کاربر مهمان
|
دلم یک اسمان پر از خدا میخواهد
دوست دارم همه به جایی برسیم که خدا را ببینیم و خدا را بشنویم خدا را حس کنیم
خدایا چقدر غریبی رو زمین
|
|
| 117478 |
نام:
علیرضا
شهر:
اصفهان
تاریخ:
9/15/2013 2:14:02 PM
کاربر مهمان
|
با سلام و خسته نباشید ممنون از سایت خوبتون
من خیلی از دعاها را دانلود کردم اما وقتی داخل گوشی میریزنم پخش نمیکنه علتش چیه؟
خواهشاً دعای معراج رو هم بذاری یا برام ایمیل کنید
|
|
| 117477 |
نام:
سلمان
شهر:
ساری
تاریخ:
9/15/2013 1:25:03 PM
کاربر مهمان
|
باسلام،وتشکر فراوان سایت بسیارجذاب وپرازمحتوای علمی،فرهنگی،سیاسی هستش خسته نباشی وخدا قوت
http://adabehkhandanehnamaz.blogfa.com/
http://leaderiran.blogfa.com/
|
|
| 117476 |
نام:
غریب
شهر:
تنهایی
تاریخ:
9/15/2013 1:11:36 PM
کاربر مهمان
|
چرا حرف دل اینطوری خبری نیست
|
|
| 117475 |
نام:
بهار
شهر:
کاشان
تاریخ:
9/15/2013 12:42:13 PM
کاربر مهمان
|
خدایا........
من حسین را دوست دارم................
|
|
| 117474 |
نام:
حسن
شهر:
داراب
تاریخ:
9/15/2013 12:12:28 PM
کاربر مهمان
|
حرف دل:
به جان خود جان ندادن حرام است، حرام . . .
(منظور امام زمان " عج " )
|
|
| 117473 |
نام:
محمد
شهر:
ماسال
تاریخ:
9/15/2013 12:05:03 PM
کاربر مهمان
|
سلام.سایت خیلی خوبی دارین خوشم اومد.
|
|
| 117472 |
نام:
غريبه در ميان آشنايان
شهر:
دردسر
تاریخ:
9/15/2013 11:39:35 AM
کاربر مهمان
|
دلم چه مي خواهد مگر فرقي مي كند كه چه بخواهد يا نخواهد ما كه هر چه خواستيم نه نشد پس من به دلم ياد دادم كه ديگر هيچي را نخواهد زبان حاليش نيست دلم را مي گويم هر چه به او مي گويم ديگر چيزي نخواهد ولي باز بهانه مي گيرد بهانه هايش را دوست دارم ولي واهمه دارم باز بشكنم من شكسته ام دل من ترك برداشته مي ترسم باز تركي نو بردارد مطمئنم اگر بار ديگر بشكند ديگر خوب نمي شود پس خدايا كمكم كن كه بار ديگر نشكنم و ديگر نمي توانم دلم را سركوب كنم و به او بفهمانم كه ديگر چيزي نخواه
|
|
