شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
117351
نام: ابوذر
شهر: استکهلم
تاریخ: 9/12/2013 1:02:14 AM
کاربر مهمان
  تواگر درتپش ابرخدارادیدی همتی کن وبگو ماهی هاحوضشان بی آب است............به هردری که زدم بسته بودتوکمکم کن ای خداااااااااااااا.
117350
نام: منم گدای فاطمه
شهر: انتظار
تاریخ: 9/12/2013 12:13:04 AM
کاربر مهمان
  به نام الله
سلام سیدی:(
سلام رفقا:( میدونید چرا ناراحتم متأسفانه مدیر حوزمون به جای

همکاری با بچه هاییکه سطح سه قبول شدن سازناسازگاری نواختن و وقتی

رفتم خدوتشون گه گواهی فارغ التحصیلیم رو امضا کنن که ببرم برای

حوزه عبدالعظیم لطف فرمودند بعد از امضا و تحویل برگه مججدا بنده

رو صدا زدن و با عصبانیت هرچه تمام تر برگه امضا شده رو گرفتن و در

کشوی میز مبارک گذاشته و با لحن تندی فرمودند که تا صحفی شده پایان

نامه هاتون رو نیارید گواهی بی گواهی،هرچی قسم و آیه خوردم که

باباجان براتون میاریم اصلا وظیفمونه که بیاریم گفتن نه الا و لابد

نمیشه گفتم خانم... من دست رو قرآن میذارم که براتون میارم گفتن

نهفالبته قبلا به صورت فکس فرستاده بودن ولی حوزه عبداعظیم قبول

نکردو گفت باید اصلشو بیارید خلاصه راضی به زنگزدن شد ولی وقتی زنگ

زد یه جوری صحبت کرد که فکر کنم حوزه عبدالعظیم فکر کرد ما ازون

طلبه های بیخودی هستیم(البته الانم همچین باخودی نیستیم ولی خب)منم

بغض گلومو گرفته بودو گفتم آخه اگه برگه هارو ندید ببریم که سطح سه

بی سطح سه گفتن اشکال نداره،نمیدونید چه حال و روزی داشتم.خلاصه نا

امیدانه از حوزه اومدم بیرون و بعد به مسئول پذیرش حوزه عبدالعظیم

زنگ زدم گفتم با این اوصاف شما بهده و دوستم رو ثبت نام میفرمایید

که خداروشکر گفتن بله،امروزم(چهار شنبه) با اجازتون رفتیم حوزه

عبدالعظیم جهت اطمینان حاصل کردن از ثبت نام و بعدشم که در مراسم

افتتاحیه شرکت کردیم فقط یه مشکلی که هست چون تعداد بچه های فقه و

اصول ده نفر بیشتر نیستن امکان کنسل شدن کلاساشون هست تو رو خدا دعا

کنید کنسل نشه>در حال حاضر در آمپاس شدید تایپ پایان نامه هستم و

مدیرمون فرمودن تا شنبه باید پایان نامه هامون صحافی شده تقدیمشون

شه دعا کنید برسم(ازمون چهارتا صحافی شدشو خواستن)تو رو خدا دعام

کنید
یا حق...

یا علی...

117349
نام: دلشکسته دلسوخته
شهر: تهران
تاریخ: 9/11/2013 10:34:14 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه حرف دلیهای عزیز خصوصا
دوستان عزیزم: ریحانه از نظراباد کرج و ایه از مرداد سرد
ممنون از اینکه به یادم هستید
اگر قابل باشم دعاگوی همه شما عزیزان هستم
التماس دعا
117348
نام: سمیه
شهر:
تاریخ: 9/11/2013 9:51:03 PM
کاربر مهمان
  سلام بر اهالی حرف دل
التماااااس دعاااااااااااااااااااا
117347
نام: محمد
شهر:
تاریخ: 9/11/2013 9:44:11 PM
کاربر مهمان
  سلام خواهشا برام دعا کنین نتایج نیمه متمرکز کنکور هنوز نیامده استرس دارم خدا بحق پنج تن انشالا کمکم میکنه قبول میشم ولی محتاج دعا های شما عزیزان هستم ،دعام کنین...
117346
نام: صبر
شهر: هفت شهرعشق
تاریخ: 9/11/2013 8:54:13 PM
کاربر مهمان
 
سلام به همگی و محتاج دعای عزیز:

چنان قلبت شکسته بود که شکستگی آن دست و قلب مرا پاره کرد.ای عزیز شاید عطیه پیام تو را ندیده!این شعر را تقدیمت میکنم.همیشه بیادتم.



می شنوی صدای اندوهم را

می شنوی صدای بغضم را که با کوچکترین ضربه ای خواهد ترکید

باید گریست برای شاخه های شکسته

باید فریاد زد به حال شقایق پرپر شده

باید اشک ریخت با دیدن پروانه سوخته

باید گریست برای چشم انتظاری عاشقان

پنجره ها خالی است،هوا تنهاست،ستاره سرگردان است،خورشید گریان است

پس محبت کجاست؟

کجاست؟
=========================================================
الهی:
ما به امید عطای تو چنین بی کاریم
کار ما را به امید دگران نگذار
............................
از اهل زمان عار می باید داشت
وز صحبتشان کنار می باید داشت
از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید ، به کردگار می باید داشت

117345
نام: *m2*
شهر:
تاریخ: 9/11/2013 8:38:29 PM
کاربر مهمان
  خیلی حرفاست که تو دلمه و نمیتونم به کسی بگم!!!! :(
ولی یچیزی هست که الان 7ماهه فکرو ذهنمو درگیر کرده نمیدونم چیکار کنم...
حدود 7ماهه یه نفری شدیدا بهم علاقه مند شده اون اوایل بهم پیشنهاد دوستی داد قبول نکردم،برای اینکه ببینم واقعا دوسم داره یانه بهش گفتم میتونی با خانوادم درمیون بذاری و از بابام اجازه بگیری تا باهم رابطه داشته باشیم،اونم بی برو برگرد حرفمو قبول کردو اومد خواستگاریم،راستش من دودل بودم که کار درستی کردم گفتم بیاد یا نه!! ولی الان که چندین باره اومده هرسری به هر بهونه ای جواب دادن و به تعویق میندازم،البته چند باری خود پسررو ردش کردم یبارم مامانم ردشون کرده ولی بازم دس بردار نیستن!!
موقعیت خوبی داره کارمنده،خونه هم داره،جوهره ی کار هم داره
ولی مخالفت من بخاطر اینه که1- سطح خانوادگیشون نسبتا پایینه بیشتر از لحاظ مادی،2-سطح تحصیلاتشم درحد دیپلمه!و3- از لحاظ ظاهری خوبه ولی درحدی نیس که من همیشه تصورش رو داشتم،
من اگه دوسش داشتم عمرا اگه این مخالفتارو میکردم ولی متاسفانه من هیچ حسی نسبت بهش ندارم!! نه دوسش دارم نه ازش بدم میاد
117344
نام: فاطمه
شهر: تهران
تاریخ: 9/11/2013 8:28:51 PM
کاربر مهمان
  خدایا روحم رو محکم بغل کن،نذار روحم از بغلت بیرون بیاد

دوست دارم خدا
117343
نام: فدایی آقا
شهر: تهران
تاریخ: 9/11/2013 8:17:21 PM
کاربر مهمان
  موفقیتتون رو تبریک میگم...

امید وارم همونی که باهاش عهد بستی کمکت کنه...به خدای او توکل کن...

حضرت زهرا پشت و پناهتون....
117342
نام: رها
شهر: بی کسی
تاریخ: 9/11/2013 7:47:25 PM
کاربر مهمان
  سلام
سعید و فدایی رهبر گرامی : خوش اومدین.
بچه ها: از برکت دعاتون. امروز نتایج کنکور رو زدن.همون رشته ای که می خواستم خدارو شکر قبول شدم.
یه جشن قراره برامون بگیرن. با حضرت عباس عهد بستم که با چفیه برم روی سن. توی بد مسئولیتی افتادم. به حضرت زهرا هم قول دادم تا آخر عمرم کنیزی بچه هاش رو کنم.
برام دعا کنید. حالا بیشتر به دعاتون نیازدارم.دعا کنید که بتونم رو قولم بمونم.
یازهرا...
<<ابتدا <قبلی 11741 11740 11739 11738 11737 11736 11735 11734 11733 11732 11731 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved