شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
117301
نام: مجنون مهدي(عج)
شهر: كوفه
تاریخ: 9/10/2013 4:23:17 PM
کاربر مهمان
  سلام وعلي آل ياسين....

امشب نیز خواب از چشمانم گریخته است و من، به دنبال مأمنی هستم تا تنهایی لحظه های بی حضور تو را با او قسمت کنم و به راستی چه پناهگاهی بهتر از خودت؟!
نمیدانم کجایی و کی وعده ی ظهورت تحقّق خواهد یافت،اما، ندایی در درونم میگوید:
دوست پا در رکاب خواهد شد
یار مالک رقاب خواهد شد
با این امید زنده ام که گاه آمدنت غبار کفشهایت را سرمه ی چشمانم کنم.
بیا،بیا که جهان تاریک شده است و دلمان تنگ،
بیا،بیا که طعنه ی اعداء نمک بر زخم ندیدنت می زند،
بیا،بیا و یوسف وار، پیمانه مان را پر کن،
یا شمیمی از بوی پیراهنت را به دل هایمان هدیه نما....


التماس دعاي فرج
117300
نام: بهناز
شهر: همدان
تاریخ: 9/10/2013 4:20:38 PM
کاربر مهمان
  خدا جون سلام خودت میدونی چقدر کربلا دلم میخواد وقتی مامان بابا رفتن دیدی بهم چی گفتن نگو قسمت نبود بگو همت نکردم نخواستم.خودت که شاهد بودی پول سفر مامان بابا یه دفعه جور شد نشد من برم کیه که دلش نخواد بره کربلا دلم شکسته وآخر هفته جواب کنکور میاد داغونم دلم نمیخواد وقتی جواب میاد حالم خراب شه خودت شاهد بودی من همه تلاشم کردم ولی انقدر رتبه ام بد شد
117299
نام: سحرخيزمدينه
شهر: كوفه
تاریخ: 9/10/2013 4:05:22 PM
کاربر مهمان
  سلام وعلي آل ياسين....
مانند شاپرکی شده ام در هوای مولایم در این حوالی
که به عطر بوی پیراهنش سر میزنم به هر کجای این زمین ...
دوست دارم به نام مهدی بنویسم، لبریز از عشقم به نام مهدی ...آن هم ازنوع مجنونش...افسوس كه هنوز خالص نشده ام وتكه هاي ناخالصي دروجودم افزون است.هرچه قدر هوس ميكنم بايارباشم ازاو دورترمي شوم....اي واي برمن كه اسيرنفس گشته ام.من برای تمام اهل زمین می نویسم، عاشقانه ام از نوع رمان های عشقی ست که جاذبه ی کلماتش؛ از جاذبه ی زمین هم بیشتر است ... مدت ها بود در آسمان ها بودم و در آغوش خدا ... هر لحظه صدای بال ملائک به گوش جانم می رسید ...
که از اعمال اهل زمین برای خداوند قصه ها می گفتند و من فقط می شنیدم ...که در گوشه ای از زمین، کودکی متولد شده که به نور چهره ی دلربایش نه تنها اهل زمین که اهل آسمان را هم مجذوب خود کرده ... شنیدم که می گفتند، این کودک زیبارو قرار است بزودی زمین را از ظلم و بیداد پاک کند قرار است منجی دنیا باشد...
شنیدم در اوصافش چنین می گفتند: که اگر به سن جوانی برسد و اگر انسانی ( چه مردش و چه زنش) او را ببیند کار قلب و دلش تمام است ..محال است هزاران دل، عاشق او نگرددشنیدم می گفتند، اگر به سن جوانی برسد، چهره اش در زیبارویی مانند ندارد در زمانه اش ...
که اگر به سن جوانی برسد، و در برابر نگاه اهل زمین بایستد، زمینیان، از شدت علاقه به او جان می دهند .برایم عجیب بود، مگر همچنین انسانی هم در زمین وجود دارد ؟صحبت های اهل آسمان که تمامی نداشت ..تا اینکه نوبت به حضور من در دنیا رسید
از آغوش خدا مسافر زمین شدم و به آغوش مادرم رسیدم ...
مدت ها گذشت و ..من به سن جوانی رسیدم ...
دوست داشتم کسی را دوست بدارم ....
به دنبال انسانی بودم که لایق دوست داشتن باشد و مرا هم دوست بدارد در دنیا می گشتم تا به دنبال جذبه ی نگاهی و قامتی و ....
دلم را به دیگری بسپارم .دلم عشق بی ریا میخواست که مرا مجذوب خود کند در دنیا که دلم را به او بسپارم و تا آخرین نفس در کنارش بمانم .عشق های زمینی، برای من کم بود، مجذوب عشق های زمینی نمی شدم .تا اینکه روزی در زمین، به یاد خاطرات آسمان افتادم که اهل آسمان از انسانی سخن می گفتند که اگر کسی او را ببیند، مجذوبش می شود و دلباخته اش .صدای تپش های قلب مشتاقم برای یافتنش به آسمان هم رسید، من می گشتم ، اما او را در میان اهل زمین نمی دیدم ...
دلباخته ی انسانی شدم که او را ندیده بودم ...
دلم را برده بود، اشتیاقم برای رسیدن به او، مرا به نیمه شبی عاشقانه رساند که به نامش رسیدم ...
به مهدی ...
به مرد مهربان قصه های آسمان ...
به عشقی رسیدم لبریز از پاکی ...
به دلداری رسیدم دلرباتر از هر معشوقی در زمین ...
هر چند، من ندیده او را عاشقی می کنم به حکم قانون غیبتش اما دلربایی اش تمامی ندارد برای من ...
مرد لحظه های عاشقانه ام را در نیمه شبی عارفانه در میان آیه های ناب خداوندی پیدا کردم، که بشارت حضورش را داده بود
تازه فهمیدم مرد عاشقانه های من، امام اهل زمین است، مولاست... که قرار زمین و آسمان به حضور اوست در آفرینش...
به دنبال نشانه ای رفتم تا مهدی شناسی بیاموزم، دیدم هزار سال پیش از من به دنیا آمده و تا به روز عاشق شدنم، هزار و صد سالی از حضورش در دنیا گذشته اما می گویند روزی که از سفر برگردد، مانند جوانی سی ساله است که دلربایی می کند برای اهل زمین ...
اما به گمانم کمی غریب مانده در زمین که به اسم غایب بودنش از منظر نگاه اهل دنیا، در تمام هستی او را به غیبت رسانده اند ...
117298
نام: عطیه
شهر: کربلا
تاریخ: 9/10/2013 3:47:00 PM
کاربر مهمان
  باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد

درود وسلام بردوستان واهالی حرف دل


باسپاس فراوان ازبرادر بزرگوار خروش گرامی و رها خانم گلم و حبیبه خانم مهربانم . انشاالله قسمت وروزی شما وهمه بچه های حرف دلی از جدید وقدیم بشه !

خیلی دوستتون دارم . برای همتون تو دعای عالیه المضامین . درایوان با صفای نجف و طواف حرمهای معصومین . تو قنوتهای نماز شب حرم سید شهدا و داداش عباسش توهرجا که حال خوبی داشتم دعاتون کردم .

به خدا گفتم به خون ناحق ریخته اباعبدالله . به جگر تفیده بچه های ابی عبدالله . به حلق بریده علی اصغر . به پاهای پر آبله بی بی رقیه خانم ... به آبروی این آبرو دار آبروی منو بخر منو دست پر بفرست . بگردم همه گره ها بازشده باشه !!


یا ابوفاضل مدد . دخیلللللم
117297
نام: فاطمه
شهر: تهران
تاریخ: 9/10/2013 3:41:43 PM
کاربر مهمان
  در ای کاش هایم هزار بار خودم رو به جای دیگران می گذارم ولی وقتی عمیق می شم می بینم بهترین کار اینه که اصلا من نباشم نه به جای خودم و نه به جای دیگران


نبودنم را آرزوست
117296
نام: نورا
شهر: هر جا مهدی باشه
تاریخ: 9/10/2013 3:27:40 PM
کاربر مهمان
  سلام مهدی....


با اجازه از یا عباس.....

کلید قفل مشکلهاست عباس...

اگر چه مادرش ام البنین است...


فروغ دیده ی زهراست عباس..

الا ای دردمندان زمانه

امید مردم دنیاست عباس...



یک لحظه هم نمیتونم باور کنم نباشی...

من حاضرم بمیرم تا تو زنده باشی............یا حضرت عباس


فدای آن دو دستی که جدا شد در ره قران

فدای چشم شهلایی که خورده تیر عدوانش

فدای تو.....


کجا افتاده آن سرو خرامان.........


برای تو......
117295
نام: بوی سیب
شهر: مطلع الفجر
تاریخ: 9/10/2013 3:20:30 PM
کاربر مهمان
  *** سیره و خاطراتی از شهدا

خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به یک روستا در نزدیکی سنندج، دکتر جهاد را به اسارت درآورده اند.
صبح اول وقت راه افتادیم.
"مصطفی ردانی پور" عمامه به سر،اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ به دور کمر،قوت قلب همه بود.
پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند،چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند.

هیچکدام باور نمی کردند او هم مثل بقیه اهل رزم و درگیری باشد.
متاسفانه همان صبح،ضد انقلاب،دکتر جهاد را به شهادت رسانده بود، اما درگیری ها تا عصر ادامه داشت.
وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت شیخ مصطفی،ول کن او نبودند.

یکی از آن ها، طوری که همه بشنوند گفت:" اینو میگن آخوند، اینو میگن آخوند!"
مصطفی که می خندید دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت:"اینو میگن سبیل.اینو میگن سبیل!".

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ای از شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور/ بوی باران، ص12
117294
نام: محمد جواد
شهر: تهران
تاریخ: 9/10/2013 2:43:18 PM
کاربر مهمان
  خدایا ما را از بندگان مخلصت قرار بده
117293
نام: غریب
شهر: تنهایی
تاریخ: 9/10/2013 1:15:53 PM
کاربر مهمان
  سلام خدا خوبی خوشی اون بالا خوش میگذره چه خبراست اون بالا؟
خدا جون میشه امروز یک خورده باهات خودمونی صحبت کنم؟

ممنونم خدا جون که اجازه دادی که باهات خودمونی صحبت کنم وبهم نگفتی بروگم شو لوس نکن خودتو وحوصلتو ندارم ممنونم

خداجون میدونی که بدم وبدم شدم.میدونی که کسی رو جز توائمه ندارم که ازشون کمک بخوام.میدونی که فقط به بچه های حرف دل میتونم بگم واسم دعا کنند.میدونی که از مشکلاتم فقط خودت خبر داری وائمه البته بعضی مشکلاتمو حرف دلیهایی عزیز میدونند.میدونی که چقدر دلم گرفته ومثل اسپند روی اتیش میپرم ومیسوزم.میدونی که چقدر تنهام وکسی رو جز خودت وائمه ندارم.میدونی که چقدر توزندگی شکست خوردم جزر کشیدم وسختی درد.میدونی که وضع مالیم چطوره وپیش خودم چقدر قرض به اینو اون دارم که باید بدم.میدونی که اگه این قرار دادتمدید نشه بیکار میشم وقرضها میمونه(کمک کن قرار دادتمدید بشه وسرهمین کار بمونم همین جاپیش همه پیش شهید اوینی ودوستان حرف دل قول میدم که قرضهامو پرداخت کنم کمکم باشه خداجون سرقولم هستم پس توهم کمکم کن دوستان شما هم دعاکنید.میدونی که چقدر تحقیر شدم تابحال ولی تحمل کردم به خاطر اینکه نگندچقدر ضعیفه.میدونی که بیکار بشم روم نمیشه به بابام بگم پول بده لااقل همین هست که زیاد دستم به جیب بابام نباشه خودت که میدونی وضعمون خوب نیست.خداجون خیلی جاهاکج رفتم خیلی جاهااشتباه رفتم ولی پشیمونم خداجون دستتو بیار پایین ودستامو بگیر نگاه کن دستهام خالیه خالیه هیچی نداره چشم به کرم وبزرگی تودوختند دستام ودلم. امیدم فقط توی وائمه ودهای دوستان
خداجون امیدمو ناامید نکن مثل خیلی جاها
دوستان التماس دعا دارم ازتون که بانفسهای گرمتون. که خدابه واسه این نفسهای گرم وپاک کمک کپمن بکنه الهی امین
117292
نام: فدایی آقا
شهر: تهران
تاریخ: 9/10/2013 1:09:52 PM
کاربر مهمان
  هر چند حال وروز زمین و زمان بد است/یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است/حتی فرشته ای که به پابوس آمده/اینجا میان رفتن و ماندن مردد است/اینجا مدینه نیست نه اینجا مدینه نیست/پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟/حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای/اینجا برای عشق شروعی مجدد است/جایی که آسمان به زمین وصل میشود/جایی که بین عالم وآدم زبانزد است/هرجا دلی شکست به اینجا بیاورید/اینجا بهشت شهر خدا شهر مشهد است/
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
التماس دعای زیاد...
<<ابتدا <قبلی 11736 11735 11734 11733 11732 11731 11730 11729 11728 11727 11726 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved