شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
37721
نام: مقداد
شهر: اهواز
تاریخ: 4/22/2007 1:32:11 AM
کاربر مهمان
  سلام به اهالی اهل دل

علیک سلام بر فارااز تهران (ورود شما به حرف دل رو تبریک عرض میکنم انشاءالله حرف دلی بمانید ) و روشنک خانم
سلام بر
fatemeh خانم خوش آمدید - ببینم از سارا خانم خبری ندارید - آیا موفق شدید در ایران ایشون رو زیارت کنید .

آقا علیرضا مرد مومن همین جا سوالات خودت رو مطرح کن جواب میدیم.اگر هم میخواهی به این آدرس ایمیل بفرست Meghdad25g@yahoo.com

قرار بود یکی بیاد شیرینی بده پس چی شد ؟؟؟؟

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم وحشرنامعهم


37720
نام: فرناز
شهر: تحران
تاریخ: 4/22/2007 1:22:15 AM
کاربر مهمان
  مشکل بزرگی دارم در دادگا حقوقی وکیفری برام دعا کنید.
37719
نام: دوست
شهر: شهر دوستی
تاریخ: 4/22/2007 1:06:30 AM
کاربر مهمان
  بسم رب شهداو صدیقین
سلام یاران
التماس دعا تو را خدا خیلی منا دعا کنید
37718
نام: پیام
شهر: تبریز
تاریخ: 4/22/2007 12:17:33 AM
کاربر مهمان
  Ashege kasi budam 7 sal bud bahash dus budam
bade inhame sal raftam khastegarish. . .BEHEM NADADAND.hage man in nabud man ba un zendegi karde budam NA refagat.ta zende hastam cheshm berahesham
37717
نام: حسن
شهر: .....
تاریخ: 4/21/2007 11:05:42 PM
کاربر مهمان
  اي دل تو چه مي كني مي ماني يا مروي

خذايا خودت كمكم كن...
37716
نام: مونا
شهر: تهران
تاریخ: 4/21/2007 9:57:26 PM
کاربر مهمان
  تعين رشته
37715
نام: سحرناز
شهر: شیراز
تاریخ: 4/21/2007 9:08:03 PM
کاربر مهمان
  اي خاک نشيناني که سخنان مرا مي خوانيد يا مي شنويد!! به مردم بگوييد:اگر پرده ي ناداني از برابر چشمانمان کنار رود خار و خونابه ي اندوه را در چشم و دلمان خواهيم ديد..............اي زندگان خاک نشين!! از کساني مانند من تقوا و ترس از خدا را از ياد بردند عبرت بگيريد مبادا کاري کنيد که آيندگان از شما سرنوشت تلخ عبرت بگيرند .............اي زندگان عالم دنيا !! اگر انچه را که ما مي بينيم شما مي ديديد همانند زنان فرزند مرده که مشت عزا و اندوه به سينه مي کوبند و اشک جدايي از ديده مي بارند سراسيمه و پريشان سر به بيابان مي گذاشتيد و بر کردار زشت خويش اشک پشيماني مي ريختيد و آن چنان آشفته پريشان احوال و سرگردان مي شديد که دارايي خويش را بي نگهبان رها مي کرديد و سر به کوه و دشت مي گذاشتيد...............شما اي انسان ها !! بدانيد بالاخره از دنيا و آنچه در آن است روزي دست خواهيد کشيد و از آن جدا خواهيد شد و به راهش روان خواهيد گرديد که ما آن راه را رفتيم ما با آن همه قدرت و توانايي که داشتيم روزي پيکر بي جانمان را با ناتواني بسيار بر مرکبي چوبين سوار کرده اند و به سوي قبرستان خاموش بردند و در قبر ميهمان اعمالمان کردند..................به هوش باشيد براي جسم ما از اغوش زمين گوري و از مال هاي دنيا کفني و از استخوان پوسيده ي مردگان گذشته همسايه و همخانه اي بر گزيدند همسايه اي که هر چند با بانگ بلند او را فرياد زني او نمي شنود و پاسخ نمي دهد......................بدانيد همانگونه که روزي عريان قدم به عالم خاک گذاشتيم روزي برهنه درون خاک خواهيم خفت و به ديار خاموشان مي شتابيم.اکنون ما در دياري هستيم که اهالي ان جملگي در هول و هراسند در ميان گروهي هستيم که به ظاهر آسوده خوابيده اند اما در واقع اسير و گرفتارند انان هيچ وقت به اقامتگاهمان نمي ايند و با ما انس نمي گيرند و با همه ي نزديکي همچون همسايگان با هم معاشرت نمي کنند
اي بندگان خدا ! اکنون که در ارامش هستيد و قلم فرشتگان نويسنده ي کردار به کار است به کردار و رفتار پسنديده بکوشيد حال که توبه ي توبه کنندگان با ايمان پذيرفته و قبول مي گردد هرچه زودتر توبه ي حقيقي کنيد..................اي مردمي که کوشش شما به دست آوردن دنياست !! اين را بدانيد که بهره ي هر يک از شما از اين همه ثروت دنيا يک قطعه ي کفن و يک قطعه ي زمين به قدر درازي و پهناي شماست...............اي مردم دنيا تا فرصت داريد و مرگ گريبانتان را نگرفته است باقي مانده ي عمر را غنيمت دانيد و خانه ي قبر و عالم برزخ و قيامت خود را آباد و اصلاح کنيد .............. اي فرزندان دنيا !! تا چشمانتان باز و گوش هايتان شنوا و زبانتان گويا است از دفتر زندگي پر خاطره ي ما عبرت بگيريد و آنچه را که دشمنان دين و از خدا بي خبران به شما گفته اند از آن دوري نماييد و از عقوبت سرنوشتتان در بيم و هراس باشيد.

37714
نام: مسعود
شهر: امارات - دبی
تاریخ: 4/21/2007 9:02:03 PM
کاربر مهمان
  من دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر هستم خوشحال میشم بتونم یاری خوب و عاشق برای خودم داشته باشم
اگه خواستید برای آشنایی برام پیام بگذارید
elayehezibaee@yahoo.com
37713
نام: سحرناز
شهر: شیراز
تاریخ: 4/21/2007 8:59:40 PM
کاربر مهمان
  در ميان بني اسرائيل عابدي به نام «برصيصا»زندگي مي کرد،او زماني طولاني عبادت کرده بود و در اين راستا به حدي از قرب الهي رسيده بود که مردم بيماران رواني را نزد او مي آوردند،او دعا مي کرد،آنها سلامتي خود را باز مي يافتند.
روزي زن جوان بيماري را که از يک خانواده ي با شخصيت بود،برادرانش نزد او آوردند و بنا شد آن زن مدتي در نزد برصيصا بماند تا شفا يابد.
شيطان از فرصت استفاده کرده و به وسوسه گري پرداخت و آنقدر زن را به نظر او زينت داد که آن مرد عابد به آن زن تجاوز کرد چيزي نگذشت که معلوم شد آن زن باردار است،عابد خود را در تنگناي سخت ديد،براي اينکه گناهش کشف نگردد آن زن را کشت و در گوشه اي از بيابان دفن کرد.
برادران آن زن از اين جنايت هولناک آگاه شدند و اين خبر در تمام شهر پيچيد و به گوش امير رسيد امير با جمعي به تحقيق پرداختند پس از قطعيت خبر،آن عابد را از عبادتگاهش فرو کشيده و فرمان اعدام او صادر گرديد.در روز معيني در حضور جمعيت بسيار،عابد را بالاي چوبه ي دار بردند وقتي که او در بالاي چوبه ي دار قرار گرفت،شيطان در نظرش مجسم شد و به او گفت:«اين من بودم که تو را به اين روز افکندم،و اگر آنچه را مي گويم اطاعت کني تو را از اين مهلکه نجات خواهم داد.:»
عابد گفت:چه کنم؟
شيطان گفت:تنها يک سجده براي من انجام دهي کافي است.
عابد گفت:در اين حالت که مي بيني ، نمي توانم سجده کنم.
شيطان گفت:اشاره اي کفايت مي کند.
عابد با گوشه ي چشم خود ،يا بادستش اشاره کرد و شيطان را اينگونه سجده کرد و هماندم جان سپرد و از دنيا رفت.
اين است نمونه اي از عاقبت سوءِ پيروان شيطان،وکفر و درماندگي آنها در لحظه ي سخت مرگ.
قابل تجه اينکه امام صادق (ع)فرمود:«هر کسي که لحظه ي مرگش فرا رسد ابليس يکي از شيطان هاي خود را نزد او مي فرستد تا او را يه سوي کفر بکشاند و يا او را در دينش مشکوک سازد تا او با اين حال از دنيا برود کسي که با ايمان باشد شيطان قدرت ندارد که او را به کفر يا شک در دينش وادارد،آنگاه فرمود:
«هرگاه به بالين آنان که در حال مرگ هستند حاضر شديد آنها را به گواهي دادن به يکتائي خدا،و رسالت محمد(ص)تلقين کنيد»



37712
نام: سحرناز
شهر: شیراز
تاریخ: 4/21/2007 8:57:33 PM
کاربر مهمان
  روزي عزرائيل نزد موسي (ع)آمدف،موسي(ع)پرسيد:براي زيارتم آمده اي يا براي قبض روحم؟
عزرائيل:براي قبض روحت.
موسي:ساعتي به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.
عزرائيل:مهلتي در کار نيست.
موسي(ع)به سجده افتاد و ازخدا خواست تا به عزرائيل بفرمايد،مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.
خداوند به عزرائيل فرمود:«به موسي (ع)مهلت بده»،عزرائيل مهلت داد.
موسي(ع)نزد مادرش آمد و گفت:«سفري در پيش دارم!»
مادر گفت:چه سفري؟
موسي:سفر آخرت.
مادر گريه کرد.
موسي(ع) نزد همسرش آمد،کودکش را در دامن همسرش ديد،با همسر وداع کرد کودک دست به دامن موسي(ع)زد و گريه کرد،دل موسي از گريه ي کودکش سوخت و گريه کرد،خداوند به موسي(ع)وحي کرد:«اي موسي!تو به درگاه ما مي آئي اين گريه و زاريت چيست؟
موسي(ع) عرض کرد:«دلم به حال کودکانم مي سوزد».
خداوند فرمود:"اي موسي دل از آنها بکن من از آنها نگهداري مي کنم،وآنها را در آغوش محبتم مي پرورانم."
دل موسي(ع)آرام گرفت و به عزرائيل گفت:جانم را از کدام عضو مي گيري؟
عزرائيل:از دهانت.
موسي:آيا از دهاني که بي واسطه با خدا سخن گفته است جانم را مي گيري؟
عزرائيل:از دستت.
موسي:آيا از دستي که الوات تورات را گرفته است؟
عزرائيل:از پايت.
موسي:آيا از پايي که با آن به کوه طور براي مناجات با خدا رفته ام؟
عزرائيل نارنجي خوشبو به موسي(ع)داد،موسي(ع)آن را بو کرد و جان سپرد.
فرشتگان به موسي (ع)گفتند:"اي کسي که در ميان پيامبران،از همه راحتتر مُردي،مرگ را چگونه يافتي؟"
موسي(ع)گفت:"مرگ را مانند گوسفندي که زنده پوستش را بکَنند يافتم"

<<ابتدا <قبلی 3778 3777 3776 3775 3774 3773 3772 3771 3770 3769 3768 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved