بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

آيـه مـى گـويـد: ((افرادى كه بخل مى ورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نـمـى دهـنـد، تـصور نكنند به سود آنهاست ، بلكه اين كار به زيان آنهاتمام مى شود)) (ولا يحسبن الذين يبخلون بما اتيهم اللّه من فضله هو خيرا لهم).

((بلكه (برخلاف تصور آنها) اين كار به زيان آنها تمام مى شود)) (بل هو شر لهم).

سـپـس سـرنـوشـت آنـهـا را در رستاخيز، چنين توصيف مى كند: ((به زودى درروز قيامت آنچه (اموالى) را كه نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقى درگردنشان مى افكنند)) (سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة).

از ايـن جـمـله استفاده مى شود، اموالى كه حقوق واجب آن ، پرداخت نشده واجتماع از آن بهره اى نـگـرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كار گرفته شده و يا بـى دليل روى هم انباشته گرديده ، همانند سايراعمال زشت انسان ، در روز رستاخيز طبق قانون ((تجسم اعمال)) تجسم مى يابد و به صورت عذاب دردناكى در خواهد آمد.

سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مى كند، و مى گويد: اين اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود، بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد ((وخداوند وارث همه ميراثهاى زمين و آسمان خواهد بود)) (وللّه ميراث السموات والا رض).

اكـنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنه، از بركات معنوى آن بهره مند گردند، نه تنها از حسرت و مسؤوليت آن !.

و در پايان آيه مى فرمايد: ((خدا از اعمال شما آگاه است)) (واللّه بما تعملون خبير).

بـنابراين ، اگر بخل بورزيد مى داند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مى داند و به هركس پاداش مناسبى خواهد داد.

(آيـه 181) ـ شان نزول : اين آيه و آيه بعد در باره توبيخ و سرزنش يهود نازل شده است پيامبر(ص) نـامـه اى به يهود ((بنى قينقاع)) نوشت و در طى آن ، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات ، و دادن قـرض به خدا (منظور از اين جمله انفاق در راه خداست كه براى تحريك حداكثر عواطف مردم از آن چنين تعبير شده است)دعوت نمود.

فـرسـتـاده پيامبر(ص) به خانه اى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بود وبيت المدارس نام داشت وارد شـد، و نـامـه را به دست ((فنحاص)) دانشمند بزرگ يهود داد، او پس از مطالعه نامه ، با لحن استهزا آميزى گفت : اگر سخنان شما راست باشد، بايد گفت : خدا فقير است و ما غنى و بى نياز ! زيرا اگر او فقير نبود، از ما قرض نمى خواست !.

بـه علاوه محمد(ص) معتقد است ، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده ، در حالى كه خود او در برابر انفاقها به شما و عده ربا و فزونى مى دهد!.

ولى بعدا ((فنحاص)) انكار كرد چنين سخنانى را گفته باشد در اين موقع اين دو آيه نازل گشت.

تـفسير: در اين آيه مى گويد: ((خدا سخن كفرآميز آنان (يهود) را كه گفتند:خداوند فقير است و ما غنى هستيم شنيد)) (لقد سمع اللّه قول الذين قالوا ان اللّه فقيرونحن اغنيا).

بـنابراين ، انكار آنها بيهوده است ، سپس مى گويد: نه تنها سخنان آنها رامى شنويم ((بلكه همه آنها را خواهيم نوشت و (همچنين) به قتل رسانيدن پيامبران رابه ناحق)) مى نويسيم (سنكتب ما قالوا وقتلهم الا نبيا بغير حق).

ثـبـت و حـفـظ اعـمـال آنـها براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابر آنها قرارمى دهيم ((و مـى گـويـيـم اكنون نتيجه اعمال خود را به صورت عذاب سوزان بچشيد))(ونقول ذوقوا عذاب الحريق).

(آيه 182)ـ در اين آيه مى افزايد: ((اين عذاب دردناك (كه هم اكنون ، تلخى آن را مى چشيد) نتيجه اعـمـال خـود شـمـاست ، اين شما بوديد كه به خود ستم كرديد،خدا هرگز به كسى ستم نخواهد كرد)) (ذلك بما قدمت ايديكم وان اللّه ليس بظلا م للعبيد).

اصـولا اگـر امـثـال شـمـا جـنايتكاران ، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرار گيريد، اين نهايت ظلم است و اگر خد، چنين نكند ((ظلا م)) (بسيارظلم كننده) خواهد بود.

آيـه 183ـ شـان نزول : در مورد نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده : جمعى ازبزرگان يهود به حضور پـيامبر(ص) رسيدند و گفتند: تو ادعا مى كنى كه خداوند تو رابه سوى ما فرستاده و كتابى هم بر تـو نـازل كـرده اسـت ، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته است به كسى كه ادعاى نـبـوت كند، ايمان نياوريم مگر اين كه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش (صاعقه اى) از آسمان بـيـايد و آن را بسوزاند اگر تو نيزچنين كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد، اين دو آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسير:.

بهانه جويى يهود.

ـ يـهود، براى اين كه از قبول اسلام ، سر باز زنند، بهانه هاى عجيبى مى آوردنداز جمله همان است كـه در شـان نزول ، به آن اشاره شد، آنها مى گفتند: ((خداوند از ماپيمان گرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم ، تا براى ما قربانى بياورد كه آتش ، آن را بخورد)) (الذين قالوا ان اللّه عهد الينا الا نؤمن لرسول حتى ياتينا بقربان تاكله النار).

سـپـس مى افزايد: در پاسخ اين بهانه جوييها به آنها ((بگو: گروهى از پيامبران بنى اسرائيل پيش از مـن آمـدنـد و نشانه هاى روشنى با خود آوردند و حتى چنين قربانى براى شما آوردند اگر راست مى گوييدچرا به آنها ايمان نياورديدو چرا آنها راكشتيد)) اشاره به زكريا و يحيى و جمع ديگرى از پـيـامـبـران بنى اسرائيل است كه به دست خود آنان به قتل رسيدند (قل قد جاكم رسل من قبلى بالبينات وبالذى قلتم فلم قتلتموهم ان كنتم صادقين).

(آيـه 184)ـ در ايـن آيـه خـداونـد پـيـامـبـر خود را دلدارى مى دهد، مى فرمايد:((پس اگر (اين بـهانه جويان) تو را تكذيب كنند (چيز تازه اى نيست) رسولان پيش ازتو (نيز) تكذيب شدند)) (فان كذبوك فقد كذب رسل من قبلك).

((در حالى كه آن پيامبران ، هم نشانه هاى روشن و معجزات آشكار با خودداشتند)) (جؤا بالبينات) ((و هم نوشته هاى متين و محكم و كتاب روشنى بخش آورده بودند)) (والزبر والكتاب المنير).

(آيه 185).

قانون عمومى مرگ !.

ايـن آيـه نـخست اشاره به قانونى مى كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مى گويد: ((تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد)) (كل نفس ذائقة الموت).

گـرچه بسيارى از مردم مايلند، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند، ولى اين واقعيتى است كه اگر ما آن را فراموش كنيم ، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد.

سـپـس مـى گويد: بعد از زندگى اين جهان ، مرحله پاداش و كيفر اعمال شروع مى شود((و شما پاداش خود را بطوركامل در روز قيامت خواهيد گرفت)) (وانما توفون اجوركم يوم القيمة).

سـپـس اضـافـه مى كند: ((كسانى كه از تحت تاثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند وداخل در بهشت گـردنـد، نـجـات يافته ، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كرده اند)) (فمن زحزح عن النار وادخل الجنة فقد فاز).

گـويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى كند، و راستى عواملى كه انسان را به سـوى آن مـى كـشاند جاذبه عجيبى دارند آيا هوسهاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع ، مقامها و ثروتهاى غيرمباح ، براى هر انسانى جاذبه ندارد ؟!.

در جـمـلـه بـعـد بحث گذشته را تكميل مى كند، مى گويد: ((و زندگى دنيا چيزى جز تمتع و بهره بردارى غرورآميز نيست)) (وما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور).

مـهـم ايـن است كه جهان ماده و لذات آن هدف نهايى انسان قرار نگيرد، وگرنه استفاده از جهان ماده و مواهب آن به عنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى ،نه تنها نكوهيده نيست ، بلكه لازم و ضرورى مى باشد.

آيـه 186ـ شان نزول : هنگامى كه مسلمانان ، از مكه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشركان دست تجاوز به اموال آنها درازكرده و به تصرف خود در آوردند.

و بـه هنگامى كه به مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگويى و آزار يهوديان مدينه شدند، مخصوصا يـكى از آنان به نام كعب بن اشرف شاعرى بدزبان و كينه توز بود كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را به وسـيـلـه اشعار خود هجو مى كرد، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرايى و عشقبازى خـود قـرار مـى داد خلاصه كار وقاحت رابه جايى رسانيد كه پيامبر(ص) به ناچار دستور قتل او را صادر كرد، و به دست مسلمانان كشته شد.

تفسير:.

از مقاومت خسته نشويدـ.

ايـن آيـه در حـقـيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زنـدگـى آنه، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف ،شاعر بدزبان و آشوب طلب ، ديگر نـاراحـتـى و زخـم زبـان از دشـمـن نـخـواهـنـد ديد،نخست مى فرمايد: ((شما در جان و مالتان موردآزمايش قرار خواهيد گرفت)) (لتبلون فى اموالكم وانفسكم).

در جـمـله بعد مى گويد: ((بطورمسلم در آينده از اهل كتاب (يهود و نصارى) ومشركان سخنان نـاراحـت كـننده فراوانى خواهيد شنيد)) (ولتسمعن من الذين اوتواالكتاب من قبلكم ومن الذين اشركوا اذى كثيرا).

سـپـس قـرآن بـه وظيفه اى كه مسلمانان در برابر اين گونه حوادث سخت ودردناك دارند اشاره كـرده و مى گويد: ((اگر استقامت به خرج دهيد، شكيبا باشيد، وتقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد، ايـن از كـارهـايـى اسـت كه (نتيجه آن روشن است و لذا)هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد)) (وان تصبروا وتتقوا فان ذلك من عزم الا مور).

تـقـارن ((صـبـر)) و ((تـقـوا)) در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شـكيبايى ، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى كنند، ولى مؤمنان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوا مى آميزند، و از اين امور دورند.

(آيه 187)ـ به دنبال ذكر پاره اى از خلافكاريهاى اهل كتاب ، اين آيه به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كـه مـكتوم ساختن حقايق بوده اشاره مى كند، و مى گويد:((به يادآور زمانى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آيات كتاب را براى مردم آشكار سازيد، و هرگز آن را كتمان نكنيد)) (واذ اخذاللّه ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس ولا تكتمونه).

اما با اين همه در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند و لذا مى گويد: ((آنها كتاب خدا را پشت سرانداختند)) (فنبذوه وراظهورهم).

در جمله بعد اشاره به دنياپرستى شديد و انحطاط فكرى آنها مى كند ومى گويد: ((آنها با اين كار تـنـهـا بـهـاى نـاچيزى به دست آوردند و چه بد متاعى خريدند))(واشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون).

آيه فوق گرچه در باره دانشمندان اهل كتاب (يهود و نصارى) وارد شده ولى درحقيقت اخطارى بـه تـمـام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظفند درتبيين و روشن ساختن فرمانهاى الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه آنهاپيمان مؤكدى در اين زمينه گرفته است.

آيـه 188ـ شـان نـزول : نـقـل كرده اند: جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تـحـريـف و كـتمان مى كردند، از اين عمل خود بسيار شاد و مسروربودند، و در عين حال دوست مـى داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند، آيه نازل شد و به پندار غلط آنها پاسخ گفت.

تفسير:.

از خود راضيهاـ.

ايـن آيه در پاسخ جمعى از دانشمندان يهود كه آيات خدا را تحريف مى كردند مى فرمايد: ((گمان مـبـر آنـهـا كـه از اعـمـال (زشت) خود خوشحالند، ودوست دارند، در برابر كار (نيكى) كه انجام نـداده انـد، از آنـهـا تـقدير شود گمان مبر كه ايشان از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند يـافـت)) بلكه نجات براى كسانى است كه از كار بد خود شرمنده اند (لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا ويحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب).

در پـايـان آيـه مى گويد: نه تنها اين گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نيستند، بلكه ((عذاب دردناكى در انتظار آنهاست)) (ولهم عذاب اليم).

(آيـه 189)ـ در اين آيه كه بشارتى است براى مؤمنان و تهديدى است نسبت به كافران ، مى فرمايد: ((و حكومت آسمانها و زمين از آن خداست ، و خداوندبر همه چيز قادر است)) (وللّه ملك السموات والا رض واللّه على كل شى قدير).

يعنى ، دليلى ندارد كه مؤمنان براى پيشرفت خود از راههاى انحرافى واردشوند، آنها مى توانند در پرتو قدرت خداوند با استفاده از طرق مشروع و صحيح به پيشروى خود ادامه دهند.

(آيه 190).

روشن ترين راه خداشناسى !.

آيات قرآن تنها براى خواندن نيست ، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده وتلاوت و خواندن آيات مـقـدمـه اى است ، براى انديشيدن ، لذا در آيه مورد بحث اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كـرده و مـى گـويد: ((در آفرينش آسمانها وزمين و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است)) ((ان فى خلق السموات والا رض واختلاف الليل والنهار لا يات لاولى الا لباب).

(آيه 191)ـ نقشه دلربا و شگفت انگيز اين جهان آنچنان قلوب صاحبان خرد را به خود جذب مى كند كـه در جـمـيـع حـالات بـه يـاد پـديدآورنده اين نظام واسرار شگرف آن مى باشند لذا آيه شريفه مـى فـرمـايـد: ((خـردمـندان آنها هستند كه خدارا در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرارآفرينش آسمانها و زمين مى انديشند)) (الذين يذكرون اللّه قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات والا رض).

يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند.

لـذا خـردمندان ، با توجه به اين حقيقت ، اين زمزمه را سر مى دهند كه :((خداوندا ! اين (دستگاه با عظمت) را بيهوده ، نيافريده اى)) و همه روى حكمت وهدف صحيحى آفريده شده (ربنا ما خلقت هذا باطل).

در اين موقع متوجه مسؤوليتهاى خود مى شوند، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى طلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى گويند: ((خداوندا ! تومنزه و پاكى ما را از عذاب آتش نگاهدار)) (سبحانك فقنا عذاب النار).

(آيـه 192)ـ ((بـار الـها ! هر كه را تو (بر اثر اعمالش) به دوزخ افكنى او را خوارو رسوا ساخته اى ، و براى افراد ستمگر، ياورى نيست)) (ربنا انك من تدخل النارفقد اخزيته وما للظالمين من انصار).

از ايـن آيـه اسـتـفـاده مـى شـود كه دردناكترين عذاب رستاخيز، همان رسوايى درپيشگاه خدا و بندگان خداست.

(آيه 193)ـ صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش ، اين نكته را نيزمتوجه مى شوند، كه اين راه پرفراز و نشيب را بدون رهبران الهى ، هرگز نمى توانندبپيمايند لذا همواره منتظر شنيدن صداى مناديان ايمان هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند، و بـا تـمـام وجـود ايـمان مى آورند و به پيشگاه پروردگار خود عرض مى كنند: ((بار الها ! ما صداى مـنـادى تـوحيد را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان به پروردگارمان مى كرد، و به دنبال آن ايمان آورديم))(ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للا يمان ان آمنوا بربكم فمنا).

بـار الـها ! اكنون ما با تمام وجود خود ايمان آورديم ، اما از آنجا كه در معرض وزش توفانهاى شديد غـرايـز گـونـاگـون قـرار داريم ، گاهى لغزشهايى از ما سر مى زند ومرتكب گناهانى مى شويم ، ((خداوندا ! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان ، بميران)) (ربنا فاغفرلنا ذنوبناوكفر عنا سيئاتنا وتوفنا مع الا برار).

سوره نسا.

اين سوره در ((مد ينه)) نازل شد و 176 آيه است.

سوره نسا از نظر ترتيب نزول ، بعد از سوره ((ممتحنه)) قرار دارد.

زيرا مى دانيم ترتيب كنونى سوره هاى قرآن مطابق ترتيب نزول سوره هانيست.

هـمـچـنـيـن از نـظر تعداد كلمات و حروف ، اين سوره طولانى ترين سوره هاى قرآن بعد از سوره ((بـقـره)) مـى باشد و نظر به اين كه بحثهاى فراوانى در مورد احكام وحقوق زنان در آن آمده ، به سوره ((نسا)) ناميده شده است.

محتواى سوره :.

بحثهاى مختلف اين سوره عبارتند از:

1ـ دعوت به ايمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت.

2ـ قسمتى از سرگذشت پيشينيان براى آشنايى به سرنوشت جامعه هاى ناسالم.

3ـ حمايت از نيازمندان ، مانند يتيمان.

4ـ قانون ارث بر اساس يك روش طبيعى و عادلانه.

5ـ قوانين مربوط به ازدواج و برنامه هايى براى حفظ عفت عمومى.

6ـ قوانين كلى براى حفظ اموال عمومى.

7ـ معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بيدارباش به مسلمانان در برابر آنها.

8ـ حكومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنين حكومتى.

9ـ اهميت هجرت و موارد لزوم آن.

فضيلت تلاوت اين سوره :.

پـيامبر اسلام (ص) طبق روايتى فرمود: ((هركس سوره نسا را بخواند، گويا به اندزه هر مسلمانى كـه طـبـق مفاد اين سوره ارث مى برد، در راه خدا انفاق كرده است و همچينن پاداش كسى را كه برده اى را آزاد كرده به او مى دهند)).

بـديـهـى اسـت در ايـن روايـت و در تمام روايات مشابه آن ، منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن ، مقدمه اى است براى فهم و درك ، و آن نيز به نوبه خودمقدمه اى است براى پياده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى.

(آيه 1).

مبارزه با تبعيضها!.

روى سـخـن در نـخـسـتـيـن آيـه ايـن سوره به تمام افراد انسان است و آنها رادعوت به تقوى و پرهيزكارى مى كند و مى فرمايد: ((اى مردم از پروردگارتان بپرهيزيد)) (ي ايها الناس اتقوا ربكم).

سـپس براى معرفى خدايى كه نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به يكى ازصفات او اشاره مى كند كـه ريـشه وحدت اجتماعى بشر است ((آن خدايى كه همه شما را از يك انسان پديد آورد)) (الذى خلقكم من نفس واحدة).

((نفس وا حدة)) اشاره به نخستين انسانى است كه قرآن او را به نام آدم پدرانسانهاى امروز معرفى كرده و تعبير ((بنى آدم)) در آيات قرآن نيزاشاره به همين است.

سپس درجمله بعد مى گويد: ((همسر آدم را از او آفريد)) (وخلق منها زوجها).

و معنى آن اين است كه همسر آدم را از جنس او قرار داد نه از اعضاى بدن اوو طبق روايتى از امام بـاقـر(ع)، خلقت حوا از يكى از دنده هاى آدم شديدا تكذيب شده و تصريح شده كه حوا از باقيمانده خاك آدم آفريده شده است.

سـپس در جمله بعد مى فرمايد: ((خداوند از آدم و همسرش ، مردان و زنان فراوانى به وجود آورد)) (وبث منهما رجالا كثيرا ونس).

از ايـن تـعـبـيـر استفاده مى شود كه تكثير نسل فرزندان آدم تنها از طريق آدم وهمسرش صورت گرفته است و موجود ديگرى در آن دخالت نداشته است.

سپس به خاطر اهميتى كه تقوا در ساختن زيربناى يك جامعه سالم داردمجددا در ذيل آيه مردم را به پرهيزكارى و تقوا دعوت مى كند و مى فرمايد: ((ازخدايى بپرهيزيد كه در نظر شما عظمت دارد و بـه هـنـگـامـى كـه مـى خواهيد چيزى ازديگرى طلب كنيد نام او را مى بريد)) (واتقوا اللّه الذى تسئلون به).

و اضافه مى كند: ((از خويشاوندان خود و (قطع پيوند آنها) بپرهيزيد))(والا رحام).

ذكر اين موضوع در اينجا نشانه اهميت فوق العاده اى است كه قرآن براى صله رحم قائل است.

در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند مراقب شماست)) (ان اللّه كان عليكم رقيبا).

و تمام اعمال و نيات شما را مى بيند و در ضمن نگهبان شما در برابر حوادث است.

آيـه 2ـ شان نزول : شخصى از قبيله ((بنى غطفان)) برادر ثروتمندى داشت كه از دنيا رفت ، و او به عنوان سرپرستى از يتيمان برادر، اموال او را به تصرف درآورد،و هنگامى كه برادرزاده به حد رشد رسـيـد، از دادن حـق او امـتـنـاع ورزيـد، موضوع را به خدمت پيامبر(ص) عرض كردند، آيه نازل گـرديد، و مرد غاصب بر اثر شنيدن آن توبه كرد و اموال را به صاحبش باز گرداند و گفت : اعوذ باللّه من الحوب الكبير: ((به خداپناه مى برم از اين كه آلوده به گناه بزرگى شوم)).

تفسير:.

خيانت در اموال يتيمان ممنوع.

در هـر اجـتـماعى بر اثر حوادث گوناگون پدرانى از دنيا مى روند و فرزندان صغيرى از آنها باقى مى مانند.

در اين آيه سه دستور مهم در باره اموال يتيمان داده شده است.

1ـ نخست دستور مى دهد كه : ((اموال يتيمان را (به هنگامى كه رشد پيداكنند) به آنها بدهيد)) (و اتوا اليتامى اموالهم).

يعنى ، تصرف شما در اين اموال تنها به عنوان امين و ناظر است نه مالك.

2ـ دسـتـور بعد براى جلوگيرى از حيف و ميلهايى است ، كه گاهى سرپرستهاى يتيمان به بهانه ايـن كـه تـبـديل كردن مال به نفع يتيم است يا تفاوتى با هم ندارد، و يااگر بماند ضايع مى شود، امـوال خوب و زبده يتيمان را بر مى داشتند و اموال بد ونامرغوب خود را به جاى آن مى گذاشتند قـرآن مـى گـويد: ((و هيچ گاه اموال پاكيزه آنهارا با اموال ناپاك و پست خود تبديل نكنيد)) (ولا تتبدلوا الخبيث بالطيب).

3ـ ((و اموال آنها را با اموال خود نخوريد)) (ولا تاكلوا اموالهم الى اموالكم).

يـعـنى ، اموال يتيمان را با اموال خود مخلوط نكنيد بطورى كه نتيجه اش تملك همه باشد، و يا اين كه اموال بد خود را با اموال خوب آنها مخلوط نسازيد كه نتيجه اش پايمال شدن حق يتيمان باشد.

در پـايـان آيـه ، بـراى تاكيد و اثبات اهميت موضوع مى فرمايد: ((اين گونه تعدى و تجاوز به اموال يتيمان ، گناه بزرگى است)) (انه كان حوبا كبيرا).

آيـه 3ـ شـان نـزول : قبل از اسلام معمول بود كه بسيارى از مردم حجاز،دختران يتيم را به عنوان تـكـفـل و سـرپـرسـتـى به خانه خود مى بردند، و بعد با آنهاازدواج كرده و اموال آنها را هم تملك مـى كـردنـد، و چـون هـمه كار، دست آنها بودحتى مهريه آنها را كمتر از معمول قرار مى دادند، و هنگامى كه كمترين ناراحتى ازآنها پيدا مى كردند به آسانى آنها را رها مى ساختند.

در ايـن هنگام آيه نازل شد و به سرپرستان ايتام دستور داد در صورتى بادختران يتيم ازدواج كنند كه عدالت را بطوركامل در باره آنها رعايت نمايند.

تـفـسـير: در اين آيه اشاره به يكى ديگر از حقوق يتيمان مى كند و مى فرمايد:((اگر مى ترسيد به هنگام ازدواج با دختران يتيم رعايت حق و عدالت را در باره حقوق زوجيت و اموال آنان ننماييد از ازدواج با آنها چشم بپوشيد و به سراغ زنان ديگر برويد)) (وان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النس).

سـپـس مـى فـرمايد: ((از آنها دو نفر يا سه نفر يا چهار نفر به همسرى خودانتخاب كنيد)) (مثنى وثلاث ورباع).

سـپـس بلافاصله مى گويد: اين در صورت حفظ عدالت كامل است ((اما اگرمى ترسيد عدالت را (در مـورد هـمـسـران مـتعدد) رعايت ننماييد تنها به يك همسراكتفا كنيد)) تا از ظلم و ستم بر ديگران بركنار باشيد (فان خفتم الا تعدلوا فواحدة).

((و يـا (بـه جـاى انتخاب همسر دوم) از كنيزى كه مال شما است استفاده كنيد))زيرا شرايط آنها سبكتر است ، اگرچه آنها نيز بايد از حقوق حقه خود برخوردارباشند (او ما ملكت ايمانكم).

((اين كار (انتخاب يك همسر و يا انتخاب كنيز) از ظلم و ستم و انحراف از عدالت ،بهتر جلوگيرى مى كند)) (ذلك ادنى الا تعولوا).

در باره عدالت همسران ، آنچه مرد موظف به آن است رعايت عدالت درجنبه هاى عملى و خارجى است چه اين كه عدالت در محبتهاى قلبى خارج ازقدرت انسان است ((30)).

(آيه 4).

مهر زنان !.

بـه دنبال بحثى كه درآيه گذشته در باره انتخاب همسر بود، دراين آيه اشاره به يكى از حقوق مسلم زنان مى كند وتاكيد مى نمايد كه : مهر زنان را بطوركامل به عنوان يك عطيه (الهى) بپردازيد)) (وا توا النس صدقاتهن نحلة).

سـپـس در ذيـل آيـه براى احترام گذاردن به احساسات طرفين و محكم شدن پيوندهاى قلبى و جلب عواطف مى گويد: ((اگر زنان با رضايت كامل خواستندمقدارى از مهر خود را ببخشند براى شما حلال و گواراست)) (فان طبن لكم عن شى منه نفسا فكلوه هنيئا مريئا).

تا در محيط زندگى زناشويى تنها قانون و مقررات خشك حكومت نكند،بلكه به موازات آن عاطفه و محبت نيز حكمفرما باشد.

((مهر)) يك پشتوانه اجتماعى براى زن.

در عـصـر جاهليت نظر به اين كه براى زنان ارزشى قائل نبودند، غالبا مهر راكه حق مسلم زن بود در اخـتـيار اولياى او قرار مى دادند، و آن را ملك مسلم آنهامى دانستند، گاهى نيز مهر يك زن را ازدواج زن ديـگـرى قـرار مى دادند، اسلام بر تمام اين رسوم ظالمانه خط بطلان كشيد و مهر رابه عنوان يك حق مسلم به زن اختصاص داد.

و اگـر بعضى براى ((مهر)) تفسير غلطى كرده اند و آن را يك نوع ((بهاى زن)) پنداشته اندارتباط بـه قـوانين اسلام ندارد، زيرا در اسلام ((مهر)) به هيچ وجه جنبه بها و قيمت كالاندارد، و بهترين دلـيـل آن هـمـان صيغه ازدواج است كه در آن رسما ((مرد)) و ((زن)) به عنوان دو ركن اساسى پـيـمـان ازدواج بـه حساب آمده اند و مهر يك چيز اضافى و درحاشيه قرار گرفته است به همين دليل اگر در صيغه عقد اسمى از مهر نبرند، عقدباطل نيست ، در حالى كه اگر در خريد و فروش و معاملات اسمى از قيمت برده نشود مسلما باطل خواهد بود.

(آيه 5).

سفيه كيست ؟.

بـه دنبال بحثى كه در آيات پيش در باره يتيمان گذشت اين آيه و آيه بعد، آن را تكميل مى كند، و مـى فـرمايد: ((اموال و ثروتهاى خود را به دست افراد سفيه نسپاريد)) (ولا تؤتوا السفها اموالكم) و بگذاريد در مسائل اقتصادى رشد پيداكنند تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگيرد.

منظور از ((سفاهت)) در اين جمله ، عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است بطورى كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد و در مبادلات ،منافع خود را تامين نمايد.

در جمله بعد قرآن تعبير جالبى در باره اموال و ثروتها كرده و مى گويد: ((اين سرمايه هاى شما كه قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن نمى توانيدكمر راست كنيد)) به دست سفيهان و اسرافكاران نسپاريد (التى جعل اللّه لكم قياما).

از اين تعبير به خوبى اهميتى را كه اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مى شود، و بـه عكس آنچه در انجيل كنونى ((31)) مى خوانيم كه ((شخص پولدار هرگز وارد ملكوت آسمانها نمى شود)) اسلام مى گويد ملتى كه فقير باشد هرگزنمى تواند كمر راست كند و عجب اين است كـه آنـهـا بـا آن تـعـلـيمات غلط به كجارسيده اند و ما با اين تعليمات عالى در چه مرحله اى سير مى كنيم !.

در پـايـان آيـه دو دسـتور مهم در باره يتيمان مى دهد نخست اين كه ((خوراك وپوشاك آنها را از طريق اموالشان تامين كنيد)) (وارزقوهم فيها واكسوهم).

تا با آبرومندى بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند.

ديگر اين كه : ((بايتيمان بطورشايسته سخن گوييد)) (وقولوا لهم قولا معروفا).

يعنى ، با عبارات و سخنان دلنشين و شايسته هم كمبود روانى آنها را برطرف سازيدو هم به ((رشد عقلى)) آنها كمك كنيد تا به موقع بلوغ از رشد عقلى كافى برخوردارباشند، و به اين ترتيب برنامه سازندگى شخصيت آنها نيز جز وظايف سرپرستان خواهد بود.

(آيه 6)ـ در اين آيه دستور ديگرى در باره يتيمان و سرنوشت اموال آنها داده و مى فرمايد: ((يتيمان را بيازماييد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند)) (وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح).

((و اگـر در ايـن مـوقـع در آنـهـا رشـد (كـافى) براى اداره اموال خود يافتيد،اموالشان را به آنها بازگردانيد)) (فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم).

سپس بار ديگر به سرپرستان تاكيد مى كند، مى گويد: ((و پيش از آن كه بزرگ شوند اموالشان را از روى اسراف نخوريد)) (ولا تاكلوها اسرافا وبدارا ان يكبروا).

و ديـگـر ايـن كـه : ((سـرپرستان ايتام اگر متمكن و ثروتمندند نبايد به هيچ عنوانى از اموال ايتام اسـتـفـاده كنند و اگر فقير و نادار باشند تنها مى توانند (در برابر زحماتى كه به خاطر حفظ اموال يـتيم متحمل مى شوند) با رعايت عدالت و انصاف ،حق الزحمه خود را از اموال آنها بردارند)) (ومن كان غنيا فليستعفف ومن كان فقيرافلياكل بالمعروف).

سپس به آخرين حكم در باره اوليا ايتام اشاره كرده ، مى فرمايد: ((هنگامى كه مى خواهيد اموال آنها را بـه دسـت آنـهـا بسپاريد گواه بگيريد)) تا جاى اتهام و نزاع وگفتگو باقى نماند)) (فاذا دفعتم اليهم اموالهم فاشهدوا عليهم).

در پـايان آيه مى فرمايد: اما بدانيد كه حساب كننده واقعى خداست و مهمتر ازهر چيز اين است كه حساب شما نزد او روشن باشد، اوست كه اگر خيانتى از شماسر زند و بر گواهان مخفى بماند به حساب آن رسيدگى خواهد كرد ((و خداوند براى محاسبه كافى است)) (وكفى باللّه حسيبا).

آيـه 7ـ شـان نزول : در عصر جاهليت عرب ، رسم چنين بود كه تنها مردان را وارث مى شناختند، و زنـان و كودكان را از ارث محروم مى ساختند و ثروت ميت را (درصورتى كه مرد نزديكى نبود) در مـيـان مردان دورتر قسمت مى كردند، تا اين كه يكى از انصار به نام ((اوس بن ثابت)) از دنيا رفت ، عـمـوزاده هـاى وى امـوال او را ميان خودتقسيم كردند، و به همسر و فرزندان خردسال او چيزى ندادند، همسر او به پيامبر(ص) شكايت كرد.

در ايـن مـوقع آيه نازل شد و پيامبر آنها را خواست و دستور داد در اموال مزبور، هيچ گونه دخالت نكنند و آن را براى بازماندگان درجه اول او بگذارند.

تفسير:.

گام ديگرى براى حفظ حقوق زن.

اعـراب بـا رسـم غـلـط و ظـالـمـانه اى كه داشتند زنان و فرزندان خردسال را ازحق ارث محروم مى ساختند، آيه مورد بحث روى اين قانون غلط خط بطلان كشيده ، مى فرمايد: ((مردان از اموالى كـه پـدر و مـادر و نـزديـكـان بـه جـاى مى گذارندسهمى دارند و زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خـويشاوندان مى گذارند سهمى ، خواه آن مال كم باشد يا زياد)) (للرجال نصيب مما ترك الوالدان والا قـربـون ولـلـنسانصيب مما ترك الولدان والا قربون مما قل منه او كثر) بنابراين ، هيچ يك حق نداردسهم ديگرى را غصب كند.

سـپـس در پـايـان آيه براى تاكيد مطلب مى فرمايد: ((اين سهمى است تعيين شده و لازم الادا)) تا هيچ گونه ترديد در اين بحث باقى نماند (نصيبا مفروضا).

(آيه 8).

يك حكم اخلاقى !.

اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث ، نازل شده ، زيرا مى گويد: ((هرگاه درمجلس تقسيم ارث ، خـويـشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند چيزى از آن به آنها بدهيد)) (واذا حضر القسمة اولوا القربى واليتامى والمساكين فارزقوهم منه).

كـلمه ((يتامى)) و ((مساكين)) اگرچه بطورمطلق ذكر شده ولى منظور از آن ايتام ونيازمندان فاميل است.

در پـايـان آيـه دستور مى دهد كه ((به اين دسته از محرومان ، با زبان خوب و طرزشايسته صحبت كنيد)) (وقولوا لهم قولا معروفا).

(آيه 9).

جلب عواطف به سوى يتيمان !.

قـرآن بـراى بـرانگيختن عواطف مردم در برابر وضع يتيمان اشاره به حقيقتى مى كند كه گاهى مردم از آن غافل مى شوند، مى فرمايد: ((كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از آيـنـده آنان مى ترسند بايد (از ستم در باره يتيمان مردم) بترسند)) (وليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم).

اصـولا مـسـائل اجـتـمـاعـى هـمـواره به شكل يك سنت ازامروز به فرد، واز فردا به آينده دوردست سرايت مى كند بنابراين ،آنهاكه اساس ظلم وستم بر ايتام را دراجتماع مى گذارند بالاخره روزى اين بدعت غلط، دامان فرزندان خود آنهارا خواهد گرفت.

در پـايـان آيـه مـى فـرمـايد: ((اكنون كه چنين است بايد سرپرستان ايتام ، ازمخالفت با احكام خدا بپرهيزند و با يتيمان ، با زبان ملايم و عباراتى سرشار ازعواطف انسانى سخن بگويند)) (فليتقوا اللّه وليقولوا قولا سديدا).

تا ناراحتى درونى و زخمهاى قلب آنها به اين وسيله التيام يابد.

ايـن دسـتـور عالى اسلامى اشاره به يك نكته روانى در مورد پرورش يتيمان مى كند و آن اين كه : نيازمندى كودك يتيم ، منحصر به خوراك و پوشاك نيست ، بلكه بايد علاوه بر مراقبتهاى جسمى از نـظـر تـمـايـلات روانـى نيز اشباع شود وگرنه كودكى سنگدل ، شكست خورده ، فاقد شخصيت و خطرناك به عمل خواهد آمد.

(آيه 10).

چهره باطنى اعمال ما!.

در آغـاز ايـن سـوره تـعـبـيـر شـديدى پيرامون تصرفهاى ناروا در اموال يتيمان ديده مى شود كه صـريـحـتـريـن آنـها آيه مورد بحث است مى گويد: ((كسانى كه اموال يتيمان را به ناحق تصرف مـى كـنند (در حقيقت) در شكمشان تنها آتش مى خورند))(ان الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا).

سـپـس در پـايان آيه مى گويد: علاوه بر اين كه آنها در همين جهان در واقع آتش مى خورند ((به زودى در جـهـان ديـگـر داخـل در آتـش بـرافروخته اى مى شوند)) كه آنها رابه شدت مى سوزاند (وسيصلون سعيرا).

از ايـن آيه استفاده مى شود كه اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، يك چهره واقعى نيز دارد كه در اين جهان از نظر ما پنهان است اما اين چهره هاى درونى درجهان ديگر ظاهر مى شوند و مساله ((تجسم اعمال)) را تشكيل مى دهند.

آيـه 11ـ شـان نزول : در مورد نزول اين آيه و آيه بعد، از ((جابربن عبداللّه)) نقل شده كه مى گويد: بـيـمـار شده بودم ، پيامبر(ص) از من عيادت كرد، من بى هوش بودم ،پيامبر(ص) آبى خواست و با مـقـدارى از آن وضو گرفت ، و بقيه را بر من پاشيد، من به هوش آمدم ، عرض كردم اى رسولخدا ! تـكـلـيـف اموال من بعد از من چه خواهد شد؟ پيامبر(ص) خاموش گشت ، چيزى نگذشت كه آيه نازل گرديد و سهم وراث در آن تعيين شد.

تفسير:.

سهام ارث.

ر اين آيه حكم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران) بيان شده است.

در جـمـله نخست مى گويد: ((خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مى كند كه براى پسران دو برابر سهم دختران قائل شويد)) (يوصيكم اللّه فى اولادكم للذكر مثل حظ الا نثيين).

و ايـن يـك نـوع تـاكـيد روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى است كه آنها را بكلى محروم مى كردند.

سـپـس مـى فـرمـايـد: ((اگـر فرزندان ميت ، منحصرا دو دختر يا بيشتر باشند دوثلث مال از آن آنهاست)) (فان كن نس فوق اثنتين فلهن ثلثا ما ترك).

((ولـى اگـر تـنـهـا يـك دختر بوده باشد نصف مجموع مال از آن اوست)) (وان كانت واحدة فلها النصف).

اما ميراث پدران و مادران كه آنها نيز جز طبقه اول و هم رديف فرزندان مى باشند، سه حالت دارد.

حالت اول : ((شخص متوفى ، فرزند يا فرزندانى داشته باشد كه در اين صورت براى پدر و مادر او هر كدام يك ششم ميراث است)) (ولا بويه لكل واحد منهماالسدس مما ترك ان كان له ولد).

حـالـت دوم : ((فـرزندى در ميان نباشد و وارث ، تنها پدر و مادر او باشند در اين صورت سهم مادر يك سوم مجموع مال و بقيه از آن پدر است)) (فان لم يكن له ولدورثه ابواه فلا مه الثلث).

حالت سوم : اين است كه وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در كارنباشد، ((ولى شخص متوفى بـرادرانـى (از طـرف پـدر و مـادر، يـا تنها از طرف پدر)داشته باشد، در اين صورت سهم مادر از يـك سوم به يك ششم تنزل مى يابد وپنج ششم باقيمانده براى پدر است)) (فان كان له اخوة فلا مه السدس).

در واقع برادران با اين كه ارث نمى برند، مانع مقدار اضافى ارث مادرمى شوند و به همين جهت آنها را ((حاجب)) مى نامند.

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved