شهید آوینی

 

 

سید هادی نصرالله

... یک هفته پس از عملیات انصاریه، واقعه بسیار مهم دیگری اتفاق افتاد، در 12 سپتامبر 1997 (21/6/76) دو تن از رزمندگان حزب الله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه "جبل الرفیع" در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد. تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خون آلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص گردید که یکی از این دو تن، "سید هادی" فرزند سید حسن نصر الله دبیر کل حزب الله می باشد.(1)

انتشار این خبر همانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی در پی داشت.
 در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچگاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد. به رغم اینکه رهبران سیاسی لبنان در واقع رهبران گروههای شبه نظامی نیز بودند و تحت رهبری آنان بسیاری از جوانان لبنان جان خود را از دست داده اند، اما همیشه فرزندان این نوع رهبران به دنبال عیش و عشرت و یا تحصیل در اروپا و امریکا بوده اند.

اما برای اولین بار یکی از رهبران سیاسی و نظامی فرزند خود را در راه مبارزه علیه اشغالگری اسرائیل از دست می داد. نکته جالب این بود که شهادت سید هادی نصرالله بر اثر بمباران و یا بمبگذاری اتفاق نیفتاد، بلکه به دنبال مشارکت در عملیات نظامی هجومی علیه مواضع ارتش اسرائیل، وی به شهادت رسید و پیکر پاکش به دست ارتش اسرائیل افتاد.

این واقعه موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر کل حزب الله در میان تمامی طوائف مذهبی لبنان در پی داشت به گونه ای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تاثیر شدید این واقعه قرار گرفتند. رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سید حسن نصر الله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سید هادی نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر کل حزب الله مراتب قدردانی و احترام خود را ابراز داشتند. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادی چون "امیر عبد الله" ولیعهد عربستان نیز برای اولین بار در تاریخ حزب الله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزب الله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام نمود.

درمیان سخنان سید حسن این نکته توجه مرا جلب کرد که گفت خبر شهادت سید هادی و سه نفر از همرزمانش را روز جمعه ای به او اطلاع دادند که فردای آن روز قرار بوده مراسم پرشوری با حضور توده مردم به منظور همبستگی با مقاومت برگزار شود این مراسم طبق سنت های نوگرایانه شیعه با عزاداری برای امام حسین آغاز میشود و مراسم تعزیه خوانی نام دارد . سید حسن نصرالله به من گفت : سعی کردم با لغو مجلس عزاداری ، برنامه مراسم را تغییر دهم تا برخی گمان نکنند به خاطر هادی و همرزمان او ترتیب داده شده است . این شیوه مناسبی برای استقبال از پیکرهای شهدا نیست . بر شهید نباید گریست . شهید الگو و اسوه و مایه عزت و سربلندی امت است .

طبق برنامه قرار بود بعد از مراسم عزاداری سخنرانی کنم . هنگامی که پشت تریبون قرار گرفتم با دهها دوربین تلویزیونی با نورافکن های قوی روبرو شدم . گرما فوق العاده طاقت فرسا بود ، بویژه اینکه نورافکن ها گرمای زیادی تولید میکردند و به چشم انسان آسیب میرساندند مخصوصاً برای من که از عینک استفاده میکردم ، خیلی دشوار بود . لحظاتی بعد از شروع سخنرانی احساس کردم چیزی نمیبینم .

از شدت گرما عرق از سرو صورتم سرازیر شده بود و شیشه های عینکم را پوشانده بود . خواستم دستم را دراز کنم و دستمال کاغذی بردارم و عرق روی چشم و صورتم و دست کم شیشه های عینکم را تمیز کنم . اما در یک لحظه به ذهنم رسید که برخی از رسانه ها هویت بیگانه دارند و ممکن است برنامه تولیدی خود را به اسراییل بفروشند و همه گمان کنند که من برای فرزندم گریه میکنم . بنابراین ترجیح دادم صورتم خیس بماند ، ولی به دست دشمن بهانه ندهم که بگوید پدر داغدیده ، پشت تریبون ایستاده بود و برای جوان ارشد خویش گریه میکرد و در عین حال دیگران را به شهادت فرا می خواند . من یکی از خانواده های شهدا بیش نیستم .

به نقل از http://hezboallah.blogfa.com

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo