شهید آوینی


روی گونه های تو

فراموشت کرده بودم
مثل هوا
با بمبها به یادم آمدی
و نفسم به شماره افتادوجنوبقلبی شد
در سینه ام
حالا منفجر می شوی
و تکه تکه ات
در بازدمم
و با لخته های جگرم
منتشر می شود
فراموشت کرده بودم
وقتی که سنگهایت
دیگر نه سنگ،
که پاره های روحم بود
که روی رختخواب جهان می ریخت.
حالا در سایتهای سیاست
آرامش برقرار است
تُفدانها را
برای کنفرانس بعدی
تمیز شسته اند
و بوی نفت
بوی خون را برده است
حالا دقیق دو ساعت به چرخش زمین مانده است
کافی است تا بلند شوی
تا لرزه اش بگیرد آوار
کافی است تا دقیق شوی روی سنگها
چه لبخند شیرینی است مرگ
روی گونه های تو
چه فریاد بلندی است نام تو
در دهان کودکانت
که می کشند بر سر تانکها و تکاورها
به یادم می آیی با نسیم باغهای زیتون
با خاطرات خیس سواحل
و نام تو مثل مدالی
بر سینه جنوب می درخشد
حالا اذان بگو
تا نخلها در ادامه خون تو
برخیزند.

شعری از مجید اکبرزاده

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo