شهید آوینی

 


 

اختلافات داخلی هنگام جنگ

جنگ اسرائيل عليه لبنان و ابعاد مختلف آن (3)

هنگام جنگ دودستگي سياسي شديدي در لبنان وجود داشت، در يك سو، جريان 14مارس و در سوي ديگر حزب‌الله و جنبش امل و برخي از نيروهاي ملي لبنان قرار داشتند با ابتكار سياسي رئيس پارلمان به منظور اداره بحران، موضوع گفت وگوي وفاق ملي شروع شد و نيروهاي ملي ومذهبي موفق شدند نگاه به خارج را به سمت نگاه به داخل برگردانند و اينكه تصميمات به جاي اينكه در سفارت امريكا يا فرانسه گرفته شود در چارچوب همين گفت وگوها اتخاذ گردد. نه دوره از اين گفت وگوها برگزار شد.

مسايل مختلفي از بررسي ترور حريري تا مساله رياست جمهوري همه را پشت سر گذاشتند و به نقطه حساسي رسيدند كه بحث آينده يا سرنوشت سلاح حزب‌الله بود.اساسا حزب‌الله پايگاه اجتماعي بسيار گسترده و برتري نظامي دارد وديگران قادر به تغيير شرايط سياسي در لبنان نيستند. اسرائيل بدان علت وارد جنگ شد كه توان نظامي حزب‌الله را تضعيف كند و با نابودي مناطق شيعه‌نشين بر اساس استراتژي جداسازي ماهي و آب، حزب‌الله را از پايگاه اجتماعي خود دور و دچار تصاد و تعارض كند و در نتيجه تضعيف حزب‌الله شرايط جديدي را در لبنان بوجود بياورد تا تحولات سياسي مورد نظر در لبنان به صورت روان‌تر انجام بگيرد.

مساله بسيار مهم ديگر در تصميم‌ حمله به لبنان، تاثيرگذاري مستقيم حزب‌الله بر شرايطي داخلي فلسطين بود.زماني كه حزب‌الله در سال 1982 الگوي تشكيلاتي خود رابر اساس حركت توده‌وار در لبنان شروع كرد تاثير آن بر انتفاضه 1987 در فلسطين كاملا آشكار بود . با شروع مقاومت مسلحانه حز‌ب‌الله بر ضد اشغالگران بازتاب اين مساله در انتفاضه مسجدالاقصي نمايان بود و الگوبرداري‌ها به خصوص در ارتباط با علميات شهادت‌طلبانه شدت گرفت.

زماني كه حزب‌الله در سال 1993 از طريق پارلمان وارد نظام رسمي شد حماس هم همان تصميم راگرفت و در انتخابات مي 2005 شركت كرد. حتي حزب‌الله و امل در مورد گفت وگوهاي وفاق ملي هم در يك جهت حركت كردند. حماس نيز هنگامي كه در قدرت با فشار مواجه مي‌شود بازالگوي خود را از حزب‌آلله مي‌گيرد بنابر اين از آنجا كه حزب‌الله الگوي جامعه فلسطين و نيروهاي مقاومت آن قرار گرفته بهانه ديگري به اسراييل در حمله به حزب‌الله داده است.

مساله مهم ديگر اين است كه اين جنگ قطعا با جنگ‌هاي ديگر بسيار متفاوت است خيلي‌ها مي‌گويند اين جنگ نسل چهارم جنگ‌هاست كه عموما از آغاز قرن بيست ويكم در منطقه در حال نهادينه شدن يا تاسيس و‌پي‌ريزي است. برخلاف جنگ‌هاي قبلي كه بين كشورهاي همسايه به علت اختلاف قلمرو بود يا جنگ‌هاي استعماري كه از آن سوي دنيا بعضي از قدرت‌ها مي‌آمدند وبراي مقاصد خود برخي كشورها را اشغال مي‌كردند تا حتي جنگ‌هاي مختلط كه بيشتر در قرن بيستم اتفاق افتاد، در اين جنگ در يك طرف، يك قدرت نظامي و در طرف ديگر، يك حزب يا گروه وجود دارد كه از پايگاه اجتماعي گسترده‌اي برخوردار است .اين مدل جنگ كه در افغانستان، عراق و فلسطين وجود دارد در لبنان هم ديده مي‌شود. پس خود اين جنگ اساسا نسل جديدي از جنگ‌ها به شمار مي‌رود وبايد بررسي شود.

در حمله لبنان بالاترين امكانات نظامي براي يكسره كردن جنگ به كار گرفته شد حتي در فرهنگ نظامي نمي‌توان تصور كرد كه براي ترور افراد از هواپيماي اف- 16 استفاده شود ولي در لبنان چنين اتفاقي رخ داد. در اين جنگ اسراييل تمام نيروي هوايي، دريايي و زميني خود را با پيشر فته‌ترين سلاح‌ها به كار گرفت ولي شكست خورد. اين امر نشان مي‌دهد كه در نسل جديد جنگ‌ها كه در منطقه در حال روي دادن است امكان پيروزي نظامي وجود ندارد چون اساسا جنگي نامتقارن است كه يك طرف با روش‌هاي كاملا كلاسيك و طرف ديگر با روش‌هايي كاملا متفاوت و چريكي مي‌جنگد.

در چنين جنگي احتمال پيروز شدن يكي از قدرت‌هاي نظامي با استفاده از روش‌هاي كلاسيك كه امكان‌پذير نيست لذا جنگ لبنان نشان داد كه در تمام جنگ‌هاي نامتقارن، پيروزي نظامي امكانپذير نيست.به همين دليل راهكارهاي جايگزين در تغيير اولويت‌هاي طرف مقابل دارد مطرح مي‌شود؛ شرايطي كه در لبنان بعد از جنگ يا بعد از آتش‌بس و توقف عمليات جنگي ودقيق‌تر، طبق تعريف قطعنامه اتفاق افتاده است اين است كه نيروهاي داخل از طرف قدرت‌هاي بين‌المللي كاملا تحريك شدند تا اولويت اول حزب‌الله را كه تضاد با اسراييل است با اولويت‌هاي داخلي تغيير دهند.اين روند حتي در سطح منطقه نيز رايج است .
به نظر مي‌رسد در عراق هم آمريكا در گرداب فرو رفته و نمي‌تواند جنگ را يكسره كند لذا مي‌كوشد اولويت‌هاي تضاد مذهبي شيعيان و سني‌ها را جايگزين تضاد با آمريكا كند و از طريق عوامل نامريي و به صورت غيرمستقيم اين كار را دنبال مي‌كند حتي در فلسطين اين مساله در حال پيگيري است. حماس با جنبش فتح در مورد كابينه آشتي ملي توافق‌هايي انجام داد اما وقتي كميته چهارگانه و امريكا پيش‌شرط‌هايي مطرح كردند. ابومازن تمام عمليات را متوقف كرد تا به فرانسه و نيويورك برود وطي جلسه‌اي از ديدگاه‌هاي آنها در اين مورد مطلع شود و سپس در مورد كابينه آشتي ملي صحبت كند.

در نتيجه اساسا راهكارهاي جايگزيني پس از جنگ به سمت جايگزين كردن اولويت‌هاي داخلي به جاي تضادهاي خارجي در حركت است.

در واقع، نيروهاي اروپايي مي‌خواستند با طرح "فاشيسم اسلامي" همان كاري را با حزب‌الله انجام دهند كه كشورهاي متحد عليه فاشيسم در اسپانيا انجام دادند.جنگ اخير نتيجه خوبي داشت، حتي برخي دوستان دانشگاهي ما فكر مي‌كردند اسراييل در هر جنگي كه وارد شود پيروز است.

يكي ازمهم‌ترين ابعاد شكست‌ اسراييل از نظر روان‌شناختي بود يعني اين جرات پيدا شد كه هر ضربه را با ضربه پاسخ دهي.در واقع، باحمايت‌هايي كه در سطح منطقه صورت گرفت اين ذهنيت ايجاد شد كه مسلمانان واعراب مي‌توانند به دشمنانشان ضربه واردكنند الان اين اميدواري به سمت شيعه چرخش پيدا كرده است آن دل نگراني كه شاه اردن با عنوان "هلال شيعه" مطرح كرد ، نگراني مصر را نيز برانگيخت. اصلا در اين مدت كه عراق اشغال شد مرتب مي‌گفتند كه شيعه متحد امريكاست. شيعه مي‌تواند در هر كشوري منافع خودش، يعني استراتژي و تاكتيك‌هاي خاص خود را داشته باشد و اگر در عراق به آن صورت عمل مي‌كند مي‌خواهد تجربه دهه 20 تكرار نشود كه عده‌اي انقلاب كردند، اما ديگران قدرت را به دست گرفتند.

به نظر مي‌رسد گروه 14 مارس مي‌خواهد همان نقشي را بازي كند كه در وضعيت مشابه در گرجستان و اكراين بازي شد، يعني همان تعريفي كه به عنوان "انقلاب كاج‌ها" در لبنان شده است. حضور سيدحسن نصرالله نشان داد كه جامعه لبنان چقدر پلوراليزاسيون، يعني جامعه دوقطبي است. دنيا فهميد اگر اين اتفاقات رخ دهد، ممكن است جنگ داخلي قبل لبنان اتفاق بيفتد. در واقع، حزب‌الله بيش از آنكه از قطعنامه 1701 ضربه بخورد، از سينيوره ضربه خورد.
سينيوره درست فرداي جنگ به كشورهايي سفر كرد كه موضع‌گيري بسيار نامناسبي داشتند، از جمله مصر و اردن. هم چنين بلر را به لبنان دعوت كرد. اين كار نوعي صف بندي بود.

اين اولين جنگي بود كه در آن، دولت موضع‌گيري نمي‌كرد، بيانيه صادر نمي‌كرد و اصلا نمي‌دانست كجا موشك شليك مي‌شود يا برنامه چيست؟ حزب‌الله به تنهايي قوه مجريه، مقننه و قضائيه بود. حزب‌الله هم از امريكايي‌ها و هم از اروپائي‌ها ضربه مي‌خورد. طبق طرحي كه امريكا درباره خاورميانه جديد ارائه كرد، حزب‌الله حتي تا آينده مياني هم تحمل نمي‌شد. يعني اصلا براي غربي‌ها معنا ندارد كه سرزمين و دولتي باشد اما يك گروه مسلح و دولت ديگري در آن كشور حاكم باشد.
يك پيش‌بيني بسيار بد اين است كه آن را مثل مسئله كوزوو بين‌المللي كنند كه نماينده سازمان ملل رهبر كوزووست، يا مثل تيمور شرقي سابق عمل كنند يا اينكه مثل سومالي دچار جنگ داخلي‌اش كنند.

*منبع:فصلنامه مطالعات منطقه اي؛ جهان اسلام





Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo