شهید آوینی

 

مسیحیت و عرفان (1)

عرفان از جمله واژه هایی است که در جهان مسیحیت همراه با ابهام و غموض می باشد. عرفان به منزله نماد است و در واقع این نقطه نظرها نوعی کنایه، اشاره و سمبل نسبت به جهان بالاست. در یک تعریف ساده، عرفان شهود مستقیم و تجربه ی بی واسطه ی خداست. لذا عرفان را می توان نوعی تجربه دانست و در این رابطه سخن از تجربه ی عرفانی نمود.

عرفان از جمله واژه هایی است که در جهان مسیحیت همراه با ابهام و غموض می باشد. عرفان به منزله نماد است و در واقع این نقطه نظرها نوعی کنایه، اشاره و سمبل نسبت به جهان بالاست. در یک تعریف ساده، عرفان شهود مستقیم و تجربه ی بی واسطه ی خداست. لذا عرفان را می توان نوعی تجربه دانست و در این رابطه سخن از تجربه ی عرفانی نمود.
پیداست که تجربه ی عرفانی در فضای دینی تحقق پیدا می کند و در حقیقت نویددهنده ی حیات معنوی و دینی است. عرفان یک حس معنوی، یک خلسه ی روحانی و یک رهیافت کاملاً عمیق و باطنی است. تجربه ی عاطفی پیام آورِ آرامش، اقتدار و اتحاد است. چنان که معادل واژه ی عرفان یعنی Mysticism از ریشه ی Mystea به معنای راز و رمز می باشد.
البته هیچ یک از تجارب عرفانی، خدا را آن گونه که هست به ما نشان نمی دهد. زیرا ذات اقدس الهی فوق همه ی تصورات بشری است. تمام گزارش های عارفان حکایت گر تلاش هایی است که آنان برای توصیف حالات و خلسه های خود بیان کرده اند. ما حتی اگر آنها را با تمام همدلی و نگاه مثبت هم بنگریم، نهایت این است که عارفان خواسته اند اوصاف لایتناهی او را به وصف در آورند. اما این امر از سوی انسانِ متناهی ناشدنی است. همان گونه که یک هنرمند می تواند با چشم ها و گوش های بسیار حساس و دقیق خود تمام زیبایی ها را دریابد اما هرگز نمی تواند آنها را آن گونه که هستند برای دیگران تشریح و توصیف کند.
اگر عرفان را حیات معنوی، بودن با خدا، تجلی خدا در انسان، علم رؤیت خدا و علم محبت به خدا تلقی کنیم، در این صورت باید از حیات عرفانی سخن گفت. عارف با او زندگی می کند و هدف از زندگی اتحاد و اتصال با اوست زیرا محبت، وحدت زاست و اتحاد از شوق و عشق زاده می شود و دقیقاً در همین جاست که عرفان می تواند روح و معنای زندگی باشد و انسان ها را از خشکی، سردی و خلأ خارج کند. به بیان دیگر زندگی تنها از این طریق رشد می یابد. بنابراین تنها عارفان به بلوغ  می رسند و بلوغ انسانی در گرو حیات عاشقانه و عرفانی است.

 

منابع معرفت خدا در عرفان مسیحی 

مسیحیت,عرفان,مسیحی,تجربه عرفانی,مسیح,حضرت مسیح,عاشقانه,خدا,عاطفی,زیبایی

بر اساس آثار برخی نویسندگان مسیحی معرفت ما به خدا از سه منبع می تواند باشد. (1) یکی مراجعه به جهان طبیعت است. انسان با عقل خود می تواند براساس آفریده های الهی و با نمود در عالم طبیعت به امور مفارق و ماوراء ماده دسترسی پیدا کند که در اصطلاح « الهیات طبیعی » گفته می شود. « الهیات جزمی » کسب معرفت از طریق متون مقدس و نیز تجلی خداوند در صورت مسیح است. مسائل الهیات جزمی در قالب مسأله ی تثلیت، هبوط و خلقت مطرح می شود. اما طریق سوم، تجربه ی بی واسطه خداست که به آن « الهیات عرفانی » گفته می شود.
برای پرورش روح به معنی جامع،  بهره مندی از هر سه منبع لازم است. اما باید بدانیم که عشق ورزی به خدا و حضور دائم در محضر او و داشتن حیات معنوی و باطنی سرآغاز ورود به دو وادی دیگر است.

 

دو جریان در عرفان مسیحی

در جهان مسیحیت در رابطه با تجربه ی عرفانی و حیات روحی دو جریان متمایز شکل گرفته است. (2) از یک سو ما با گروهی از عارفان مسیحی مواجهیم که به اصطلاح خدامحورند؛ یعنی خدا نزد آنها انسان وار نیست، وجود متمایز دارد ولی با محبت عشق می توان به او رسید و با او اتحاد یافت. عارفانی نظیر قدیس آگوستین و قدیسه کاترین جنوایی در این دسته قرار می گیرند. از سوی دیگر گروهی از عرفان مسیحی از طریق احساس ارتباط مستقیم و شخصی با عیسی مسیح هدایت می شوند. برای آنان خدا، لطف و عیسی مسیح یکی است و تجربه ی دینی آنان حضور در محضر عیسای زنده است، فنلون می گوید:
کلمه، آن هنگام که در حالت دعا و در صورت تجسد با ما سخن می گوید، باید سخنانش با توجه تام شنیده شود، همچنین است وقتی که او بدون تجسد یافتن با ما سخن می گوید. (3)

 

منبع تغذیه دو جریان عرفانی

 

دو جریان عرفان مسیحی یعنی عرفان خدا محور و عرفان مسیح محور با تمام ابعاد گوناگون خود از دو منبع تغذیه می کنند. عرفان خدا محور از طریق آگوستین قدیس به جهان مسیحیت راه یافته است و عرفان مسیح محور براساس تعالیم پولس قدیس در سده ی نخستین میلادی شکل گرفته است. در عین حال که محور مشترک هر دو جریان بزرگ در عالم مسیحیت، پیوند عاشقانه با خداست. عارفان می توانند خدای نامتجسد را به عنوان امر و نور مطلق احساس کرده، حضور او را دریابند و نیز می توانند خدا را در حالت تجسدش به عنوان عیسی مسیح دریافت کنند. اما در کامل ترین شکل آن، عمیق ترین پیوند انسان با خدا به صورت عشق معنوی تجلی کرده است.

 

مراحل سلوک عرفانی مسیحی

یکی از مطالب مهم عرفانی که از زمان پولس قدیس مطرح بوده است، سلوک عارفانه است. سلوک عرفانی در تمامی تأملات و اندیشه های عارفان مسیحی مجموعاً سه مرحله داشته است (4) که عبارتند از: تزکیه، اشراق و اتحاد.
تزکیه یا تصفیه معمولاً به معنای تهذیب نفس و کناره گیری از علایق دنیوی است که تا به حدی، به واسطه ی ندامت و تلاش خود سالک از هنگامی که با جدیت، حیات معنوی را آغاز می کند به دست می آید و تا حدودی به واسطه ی لطف ساری و جاری خدا فراهم می آید. این تهذیب همواره بیان گر مراتب اولیه ی تجربه ی عرفانی است و نمودی قوی از سختی غلبه بر نفس است که همه ی کسانی که واقعاً با مسائل زندگی و واقعیات طبیعت خود مواجه اند، به آن دعوت می شوند.
اشراق یعنی یقین توأم با آرامش سالک به خدا و ادراک ارزش های حقیقی زیستن در نور او، که پاداش اراده ی تسلیم شده است، ادراکی که همچنان که رشد می کند، باعث تعمق بیش از پیش سالک در حقایق دین و معنای زندگی و دوست داشتن آن می شوند. همان طور که آنجلا فولینیویی دریافت که «تمام عالم آکنده از خداست». تمام هنرمندانی که در وجودشان، عشق به زیبایی از عشق به خود قوی تر است، بهره ای از این اشراق دارند.
این دو مرحله کاملاً متمایز از یکدیگر نیستند. در واقع در بسیاری از عارفان، تهذیب و اشراق تدریجی، همراه یکدیگر بوده اند؛ زیرا هر چه عارفان به رؤیت کمال مطلق نزدیک تر می شوند، نواقص بیشتری را در خود کشف می کنند.
و بالاخره اتحاد به معنای هماهنگی کامل و عاری از خودبینی و اراده ی تازه تولد یافته با خداست که نسبت عارف کامل به خیر ازلی را همچون نسبت دست انسان به خود او قرار می دهد. عارف در حالی که در مراتب قبلی، خود را در مسیر حرکت به سمت روح پاک می دید، اکنون خود را غرق در آن می یابد، به نحوی که در تمام اعمال، خود را ملهم از محبت باطنی خدا می بیند. در این مرحله، کل حیات با برکت شده و اغلب با نوعی تحمل و توان شگفت آور همراه است؛ نوعی توان برخورد با اشخاص و رویدادها که فراتر از توانایی های «طبیعی» نفس است، نمونه هایی از این گونه حیات را در اعمال شجاعانه پیروان اولیه ی فرقه ی فرانسیسیان، نظیر قدیسه ترزا ، یا قدیسان فرقه ی کواکر شاهدیم.
این است معنای حقیقی « نکاح روحانی » نفس؛ یعنی اتحاد با خدا، که چنان کامل و پابرجاست که با وجود موانع دنیوی، همچنان ناگسستنی باقی می ماند و اغلب کسانی را که به آن نائل آمده اند را به ترک لذات خصوصی ناشی از مکاشفات، برای کارکردن در راه خدا می کشاند. «دعای اتحاد» که قدیسه ترزا و دیگران داشته اند، انعکاس این تسلیم کامل و خلاق در زندگی عبادی است. از آنجا که عرفان مسیحی با رساله های پولس قدیس آغاز می شود مناسب است در این رابطه از معنویت آغازین مسیحیت سخن گفته شود.

 

پولس قدیس !

مسیحیت,عرفان,مسیحی,تجربه عرفانی,مسیح,حضرت مسیح,عاشقانه,خدا,عاطفی,زیبایی

پولس (64 یا 67 م 3 م) معروف به یهودی طرسوس (آسیای صغیر)، یکی از بزرگ ترین رسولان، مبلغان و متألهان مسیحی است. (5) وی در یک خانواده ی یهودی و به عنوان یک شهروند رومی متولد شد. نام یهودی وی شائول بود و نام رومی اش پولس. (یهودیان آن زمان اغلب دو نام داشتند، یکی عبری، و دیگری لاتین یا یونانی). در آغاز به شائول مشهور بود. اما بعدها که به عنوان یکی از بزرگ ترین مبلغان مسیحیت سفر خود را به سراسر جهان متمدن آن روزگار آغاز کرد، نام پولس را برگزید. چرا که اعتقاد داشت برای گستراندن آیین برتر و جهان شمول، نباید به صورت طایفه ای و نژادی عمل کرد و برای همین، نامی را برگزید که برای امپراتوری روم که بخش عظیمی از جهان را تحت سلطه ی فرهنگی خود داشت، آشناتر بود.
از آن جا که هر یهودی موظف به آموختن حرفه ای بود، پدر و مادر پولس برای او حرفه ی «خیمه سازی» را برگزیدند. پولس در اورشلیم در مدرسه یهودی غمالائیل به تحصیل پرداخت و تحصیلات وسیعی در متون مقدس و ادبیان قدیم یهود و رم دریافت کرد و سرانجام در میان فرقه ی فریسیان به مقام استادی رسید. وی هرگز در دوران حیات حضرت عیسی مسیح (ع) با او ملاقاتی نداشت، هر چند به هنگام تصلیب در اورشلیم بود.
پس از عروج مسیح، وی یکی از بی رحم ترین شکنجه گران مسیحیان بود و در تعقیب و نابودی مسیحیان از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. با شهادت استفان قدیس ثبت شده است که او نقش به سزایی در محاکمه و به قتل رساندن این نخستین شهید تاریخ مسیحت داشت. سپس شائول به عنوان حاکم شرع به طرف دمشق حرکت کرد تا مسیحیان منطقه ی شام را نیز تار و مار کند. اما به عقیده ی مسیحیان در میان راه، ناگهان نوری از آسمان فرود آمد و او را در برگرفت و آواز عیسی مسیح را شنید که می گفت:
ای شائول، ای شائول، چرا بر من جفا می کنی.
و وقتی شائول از او پرسید که کیست، پاسخ داد:
من همان عیسی هستم که به او جفا می کنی. اما اکنون برخیز و به شهر برو، آن جا به تو گفته می شود چه باید کرد.
در همین لحظه شائول نابینا شد. به کمک همراهانش خود را به دمشق رساند. در دمشق عیسی مسیح بر شخصی به نام حنانیا ظاهر شد و از او خواست به نزد شائول برود و او را شفا دهد. وقتی شائول شفا یافت، به مسیحیت ایمان آورد و از بزرگ ترین مبلغان مسیحیت شد.
سه سال در عربستان عزلت گزید، و پس از سه سال به اورشلیم برگشت. یاران مسیح به زحمت او را که بزرگ ترین آزاردهندگان مسیحیان بود، در میان خود پذیرفتند. اما سرانجام به موجب یک قرعه ی آسمانی [!] او را به عنوان حواری دوازدهم و جانشین یهودا که به عیسی مسیح خیانت کرده بود، برگزیدند.
میان شائول و پطرس از بزرگ ترین حواریان مسیح اختلاف نظر شدیدی وجود داشت. پطرس معتقد بود مسیحیت شعبه ای از آیین یهود است و باید قوانین موسایی را با دقت و بدون مسامحه اجرا کرد و ظهور مسیح صرفاً به خاطر نجات یهود بوده و یهود قوم برگزیده ی خدا و وارث سرزمین موعد است. شائول معتقد بود که عیسی مسیح، مبلغ آیین عشق است و عشق قومیت و ملیت نمی شناسد و مسیح برای نجات درستکاری نوع بشر به صلیب کشیده شد، بنابراین باید آیین عشق مسیح را در سراسر جهان گستراند و به تبلیغ و حفظ محدود آن در میان قوم یهود اکتفا نکرد.
اگر تلاش های پولس نبود، مسیحیت هنوز فرقه ای از یهودیت به شمار می رفت. اما پولس در سراسر جهانِ متمدن آن روز و در میان اقوام گوناگون، به تبلیغ و معرفی اصول آیین مسیح پرداخت. در سال 46 پس از میلاد، شائول و برنابا نخستین سفر تبلیغی خود را به سوی قبرس و آسیای صغیر آغاز کردند. در قبرس شائول تصمیم گرفت از آن پس از نام دوم خود «پولس» استفاده کند که برای جهان رم آشناتر و شناخته شده تر بود.
سفر تبلیغی دوم پولس در سال 49 میلادی آغاز شد و به همراه سیلاس، انجیل را به آسیای صغیر بردند و هر جا توانستند کلیسایی تأسیس کردند. سپس به اروپا رفتند و در شهرهای یونانی تسالونیکا و فیلیپی، کلیساهایی بیان گذاشتند. پولس در آتن موعظه ی آتشینی کرد که در آن «خدای ناشناخته» را تنها خدا دانست. به دنبال آن کلیسایی در شهر قرنت تأسیس کرد.
سومین سفر تبلیغی پولس در سال 53 میلادی آغاز شد و به شهرهای گالاتیا و فریقیه در آسیای صغیر رفت و یک سال در افسُس ماند. سپس دوباره به اروپا رفت و از کلیسای خود در قرنت دیدار کرد. در همین دوران بود که مهم ترین رساله های خود یعنی «رساله به رومیان» و «رساله به قرنتیان» را نوشت.
در سال 57 یا 59 میلادی به اورشلیم بازگشت و یهودیان متعصب ترتیبی دادند که مقامات رم او را دست گیر کنند. بدین ترتیب دو سال تمام در قیصریه زندانی شد و بعد در پاسخ درخواستش او را به رم فرستادند. پولس دو سال دیگر نیز در رم زندانی شد و در خانه ی خودش تحت نظر قرار گرفت. پس از آزادی، سفرهای تبلیغی اش را از سر گرفت، در افسُس دستگیر شد و دوباره به رم فرستاده شد. در آن جا، هنگامی که نرون دستور قتل عام مسیحیان را داد، پولس به همراه پطرس به صلیب کشیده شد.
در کتاب عهد جدید، چهارده ساله به پولس نسبت داده شده است که چهار رساله ی آن به اذعان تمامی علمای مسیحی مطمئناً توسط خود پولس نوشته شده اند و از نخستین متون مسیحیت به شمار می روند: رساله به قرنتیان، رساله به غلاطی ها، رساله به رومیان و رساله به تسالونیکیان.
در این میان، رساله ی اول پولس به قرنتیان به دلیل شکوه و زیبایی نثر و تنوع و اهمیت مضمون آن، ارزشمندترین نوشته ی او به شمار می رود. در این رساله، پولس الاهیات، اخلاقیات، احکام، مکتومات و عرفان مسیحی را به تفکیک بحث می کند و بارها و بارها، چه در متون مذهبی و چه در متون ادبی، به آن ارجاع شده است.
قدیمی ترین مجموعه ی عرفانی در عالم مسیحیت به رساله های پولس باز می گردد. براساس گفته ی مورخین، پولس کاملاً از تعالیم عهد قدیم و از دین یهود تأثیر پذیرفته بود. بر این اساس جامعه ی مسیحیتِ نخستین در حوزه ی معنویت و عرفان، حیات عبادی خود را مرهون عهد قدیم، ادبیات یهود و حتی شعر یهود است.
پولس در اوایل سده ی نخستین میلادی به آیین مسیحیت گرایید و این تغییر کیش بر اساس اشراقات درونی و مکاشفات فراوانی بود که او تجربه کرد. در «اعمال رسولان» آمده است (22: 17، 18) که وقتی در معبد اورشلیم مشغول دعا بود به حالت خلسه فرو رفت و در آن حالت به دعوت منحصر به فرد خویش آگاه شد. پولس در میان خلسه ها و حالاتِ آگاهی بخش توأم با جذبه ی خویش سعی دارد رؤیت خدا را توصیف کند. هر چند خود را در این زمینه چندان کامیاب نمی یافت. او این گونه تجربه های شوق انگیز و اسرار مقدس را ناگفتنی و وصف ناپذیر می دادند. پولس ضمن غلبه بر هوای نفس خویش به احساسی عمیق نسبت به مسیح نائل می شود و در این مسیر سختی های طاقت فرسا را برای خود قابل تحمل می نماید.
رساله های پولس در طول زمانی تقریباً 14 ساله فراهم آمده اند. آشنایی با سیر این رساله ها نشان دهنده ی تکامل معنوی اوست. هر چه به سمت دوره های متأخر می رویم، پولس از حالات عقلانی به سمت روح باطنی و حکمت پنهان سیر می کند. در این میان مفهوم لطف برای او جایگاه ویژه ای دارد. پولس از لطف به عنوان یک نیروی مؤثر که تحولی بنیادین در او ایجاد کرد، یاد می کند. او ثمرات عرفانی خود را در آرامش و قدرت جست و جو می کند.
بسیاری از راهبان و عارفان دوره های بعدی در عالم مسیحیت همچون بندیکت، برنارد، لویولایی از پولس متأثر بوده اند. عرفان این عارفان و حیات عرفانی آنان و نیروی ناشی از ترک تعلقات دنیوی که در عرفان مسیحیت ظهور پیدا کرد به تأملات و اندیشه های عرفانی پولس باز می گردد. در این بین، عرفان قدیسه ترزا ویژگی خاصی دارد، زیرا وجوه مشابهت هایی متعددی میان قدیسه ترزا از یکسو و پولس به چشم می خورد.
ادامه دارد...

پی نوشت ها:
1. اولین اندرهیل، عارفان مسیحی، ترجمه احمدرضا مویدی و حمید محمودیان، ص18-17.
2. همان، ص32-30.
3. همان، ص31.
4. همان، ص36-33.
5. ر.ک: تاریخ جامع ادیان، ص620 -609.

منبع: فعالی، محمدتقی؛ آفتاب و سایه ها (نگرشی بر جنبش های نوظهور معنویت گرا)، تهران: انتشارات عابد، 1390.


منبع: حرف آخر

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo