شهید آوینی
بدن شهيد

اسلام دينی حكيمانه است ، دستوری خالی از مصلحت و راز و رمز ، مخصوصا راز و رمز اجتماعی ، ندارد . يكی از دستورهای اسلامی اين است كه هر فرد مسلمان كه می‏ميرد ، بر ديگران واجب است كه بدن او را به ترتيب مخصوصا غسل دهند و شستشو نمايند ، در جامه‏های پاك به ترتيب مخصوص كفن كنند و سپس نماز بخوانند و دفن نمايند .

همه اينها حكمتها و رازها و رمزها دارد كه فعلا در مقام بحث از آنها نيستيم .
ولی اين دستور ، يك استثنا دارد . آن استثنا شهيد است . از اين‏ دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهيد اجرا می‏شود ، اما غسل و شستشو يا كندن لباسهای دوران زندگی و پيچيدن در جامه‏ای ديگر به ترتيب خاص ، ابدا .

اين استثنا خود راز و رمزی دارد . نشانه اين است كه روح و شخصيت شهيد آن چنان پاك و وارسته شده كه در بدنش و در خونش و حتی در جامه‏اش اثر گذاشته است .

بدن شهيد يك " جسد متروح " است ، يعنی جسدی است كه احكام روح بر آن جاری شده است ، همچنانكه جامعه شهادتش " لباس متجسد " است ، يعنی حكم روح بر بدن جاری شده و حكم جاری شده بر بدن ، بر لباس و جامه‏ جاری شده است . بدن و جامه شهيد از ناحيه روح و انديشه و حق پرستی و پا كباختگيش كسب‏ شرافت كرده است .

شهيد اگر در ميدان معركه جان به جان آفرين تسليم كند ، بدون غسل و كفن‏ ، با همان تن خون آلوده و جامه خون آلوده دفن می‏شود .

خون ، شهيدان راز آب اوليتر است

اين خطا از صد صواب اوليتر است

در درون كعبه رسم قبله نيست

چه غم از غواص را پا چيله نيست

تو ز سرمستان قلاووزی مجو

جامه چاكان را چه فرمائی رفو

لعل را گر مهر نبود باك نيست

عشق در دريای غم ، غمناك نيست

ملت عشق از همه دينها جدا است

عاشقانرا مذهب و ملت خدا است

اين احكام خاص در فقه اسلامی درباره بدن شهيد نشانه ديگری است از قداست شهيد در اسلام .


منشأ قداست

شهادت ، قداست خود را از ناحيه چه امری دارد ؟ بديهی است كه شهادت‏ از آن جهت كه كشته شدن است تقدس ندارد . بسياری از كشته شدنها است كه‏ " نفله " شدن است . احيانا به جای اينكه افتخار باشد ننگ است . اين جا لازم است توضيح بيشتری بدهم : می‏دانيم مرگ و ميرهای اشخاص انواع و اقسام دارد :

1 - مرگ طبيعی - شخصی عمر طبيعی خود را به پايان می‏رساند و به طور طبيعی می‏ميرد . اين گونه مرگها قهرا عادی تلقی می‏شود ، نه افتخار آميز است و نه ملامت خيز ، و حتی تأسف زيادی به دنبال خود نمی‏آورد و قهرا
اينگونه مردنها " نفله شدن " هم تلقی نمی‏شود .

2 - مرگ اخترامی در اثر بيماريها ، مثلا حصبه ، وبا و غيره ، يا در اثر حوادث يا سوانحی از قبيل زلزله و سيل و حوادثی از اين قبيل . اين گونه‏ مرگها هر چند ملامت يا افتخاری ندارد ، اما " نفله شدن " هست ، و قهرا موجب تأسف .

3 - مرگهائی كه پای يك جنايت در كار است . يعنی مرگهائی كه از طرف‏ مقتول هيچ عملی صورت نگرفته است و قاتل صرفا به موجب هوی و هوس خود كه وجود طرف را مزاحم منافع خود تشخيص می‏دهد او را هدف قرار می‏دهد . در روزنامه‏ها مكرر می‏خوانيم كه فلان زن فرزند خردسال شوهرشرا سربه نيست‏ كرد ، فقط به خاطر اينكه مورد علاقه شوهرش بوده است و می‏خواسته قلب‏ شوهر منحصرا در تملك خودش باشد . يا فلان مرد به دليل اينكه فلان زن عشق‏ او را نپذيرفته است او را كشته است .

يا در تاريخ می‏خوانيم كه فلان‏ حكمران همه فرزندان حكمران ديگر را قتل عام كرده است كه در آينده رقابت‏ نكنند .

در اينگونه جريانها در ناحيه قاتل ، جنايت و خباثت وجود دارد و عملش‏ نفرت انگيز تلقی می‏شود و در ناحيه مقتول ، مظلوميت ، بی دخالتی ، نفله‏ شدن ، هدر رفتن وجود دارد و عكس‏العملش در انسانهای ديگر تأسف و ترحم‏ است . بديهی است كه اينچنين مردن در عين اينكه تأسف انگيز و ترحم خيز است ، تحسين آميز نيست ، افتخار شمرده نمی‏شود ، زيرا مقتول به هيچ وجه‏ دخالتی نداشته است .

حسادت ، عداوت و حقارت طرف موجب شده كه بی‏ سبب كشته شود .

4 - مرگهائی كه خود آن مرگها " جنايت " است : از قبيل خود كشيها . اينگونه مرگها نفله كردن و هدر دادن خود است بدترين‏ مرگها است . كسانی كه در تصادف اتومبيل كشته می‏شوند و خود مقصرند ، مرگشان از اين قبيل مرگها است و همچنين كسانی كه در راه يك گناه به هر شكل و به هر صورت باشد كشته شوند .

5 - مرگهائی كه " شهادت " است : مرگی شهادت است كه انسان با توجه‏ به خطرات احتمالی يا ظنی يا يقينی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به‏ تعبير قرآن " « فی سبيل الله »" از آن استقبال كند .

شهادت دو ركن دارد : يكی اينكه در راه خدا و فی سبيل الله باشد . هدف‏ ، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نمايد . ديگر اينكه‏ آگاهانه صورت گرفته باشد . معمولا در مورد شهادت ، جنايت هم هست . يعنی عملی كه از جهت‏ انتسابش به مقتول ، شهادت است و مقدس است ، از جهت انتسابش به‏ قاتل جنايت و پليدی است .

شهادت ، به حكم اينكه عملی آگاهانه و اختياری است و در راه هدفی‏ مقدس است و از هر گونه انگيزه خود گرايانه منزه و مبرا است ، تحسين‏ انگيز و افتخار آميز است و عملی قهرمانانه تلقی می‏شود .

در ميان انواع‏ مرگ و ميرها تنها اين نوع از مرگ است كه از حيات و زندگی برتر و مقدستر و عظيمتر و فخيم‏تر است .

اينجا با كمال تأسف بايد به نكته‏ای اشاره كنم ، و آن اينست كه غالب‏ ذاكران سيد الشهداء ( ع ) با آنكه آن حضرت را با لقب مقدس شهيد ياد می‏كنند و سيد الشهدا می‏خوانند ، در اثر اينكه تحليلی در اين مسائل ندارند
، تلقی‏شان از مرگ ابا عبدالله ( ع ) از نوع سوم است ، يعنی نفله شدن و هدر رفتن .

بسياری از مردم ما صرفا بر مظلوميت ابا عبدالله و بی جرمی و بی دخالتی‏ آن حضرت می‏گريند ، و تاسفشان از اينست كه امام حسين مانند كودكی كه‏ قربانی هوس يك جاه طلب می‏شود نفله شد و خونش هدر رفت .

در صورتی كه‏ اگر اينچنين باشد آن حضرت مظلوم و بی تقصير هست ، همچنانكه همه‏ قربانيان آنگونه جنايات مظلوم و بی تقصيرند ، ولی ديگر شهيد نيست تا چه‏ رسد كه سيد الشهداء باشد . امام حسين صرفا يك قربانی هوسهای جاه طلبانه ديگران نيست .

شك ندارد كه از آن جهت كه اين فاجعه به كشندگان او انتساب دارد ، جنايت است ، هوس است ، جاه طلبی است . ولی از آن جهت كه به شخص او انتساب دارد ، شهادت است ، يعنی ايستادگی آگاهانه و مقاومت هوشيارانه در راه هدف‏ مقدس است . از او بيعت و امضا و تسليم می‏خواستند و او با توجه به همه‏ عواقب زير بار نرفت ، به علاوه او سخت معترض بود و سكوت در آن شرائط را گناهی عظيم تلقی می‏كرد .

تاريخ آن حضرت ، مخصوصا بيانات آن حضرت گواه روشن اين مطلب است . پس شهادت ، قداست خود را از اينجا كسب می‏كند كه فدا كردن آگاهانه‏ تمام هستی خود است در راه هدف مقدس .
 
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo