شهید آوینی
دعوت‌ از خويشان‌ و نزديكان‌

پس‌ از سه‌ سال‌ كه‌ مسلمانان‌ در كنار پيامبر بزرگوار خود به‌ عبادت‌ و دعوت‌ مى‌پرداختند و كار خود را از ديگران‌ پنهان‌ مى‌داشتند ، فرمان‌ الهى‌ فرود آمد : " فاصدع‌ بما تؤمر... آنچه‌ را كه‌ بدان‌ مأمورى‌ آشكار كن‌ و از مشركان‌ روى‌ بگردان‌ " . بدين‌ جهت‌ ، پيامبر ( ص‌ ) مأمور شد كه‌ دعوت‌ خويش‌ را آشكار نمايد ، براى‌ اين‌ مقصود قرار شد از خويشان‌ و نزديكان‌ خود آغاز نمايد و اين‌ نيز دستور الهى‌ بود : " وأنذر عشيرتك‌ الاقربين‌ . نزديكانت‌ را بيم‌ ده‌ " .

وقتى‌ اين‌ دستور آمد ، پيامبر ( ص‌ ) به‌ على‌ كه‌ سنش‌ از 15 سال‌ تجاوز نمى‌كرد دستور داد تا غذايى‌ فراهم‌ كند و خاندان‌ عبد المطلب‌ را دعوت‌ نمايد تا دعوت‌ خود را رسول‌ مكرم‌ ( ص‌ ) به‌ آنها ابلاغ‌ فرمايد . در اين‌ مجلس‌ حمزه‌ و ابو طالب‌ و ابو لهب‌ و افرادى‌ نزديك‌ يا كمى‌ بيشتر از 40 نفر حاضر شدند . اما ابو لهب‌ كه‌ دلش‌ از كينه‌ و حسد پر بود با سخنان‌ ياوه‌ و مسخره‌ آميز خود ، جلسه‌ را بر هم‌ زد . پيامبر ( ص‌ ) مصلحت‌ ديد كه‌ اين‌ دعوت‌ فردا تكرار شود .

وقتى‌ حاضران‌ غذا خوردند و سير شدند ، پيامبر اكرم‌ ( ص‌ ) سخنان‌ خود را با نام‌ خدا و ستايش‌ او و اقرار به‌ يگانگى‌اش‌ چنين‌ آغاز كرد: " ... براستى‌ هيچ‌ راهنماى‌ جمعيتى‌ به‌ كسان‌ خود دروغ‌ نمى‌گويد . به‌ خدايى‌ كه‌ جز او خدايى‌ نيست‌ ، من‌ فرستاده‌ او به‌ سوى‌ شما و همه‌ جهانيان‌ هستم‌ . اى‌ خويشان‌ من‌ ، شما چنانكه‌ به‌ خواب‌ مى‌رويد مى‌ميريد و چنانكه‌ بيدار مى‌گرديد در قيامت‌ زنده‌ مى‌شويد ، شما نتيجه‌ كردار و اعمال‌ خود را مى‌بينيد .

براى‌ نيكوكاران‌ بهشت‌ ابدى‌ خدا و براى‌ بدكاران‌ دوزخ‌ ابدى‌ خدا آماده‌ است‌ . هيچكس‌ بهتر از آنچه‌ من‌ براى‌ شما آورده‌ام‌ ، براى‌ شما نياورده‌ . من‌ خير دنيا و آخرت‌ را براى‌ شما آورده‌ام‌ . من‌ از جانب‌ خدا مأمورم‌ شما را به‌ جانب‌ او بخوانم‌ . هر يك‌ از شما پشتيبان‌ من‌ باشد برادر و وصى‌ و جانشين‌ من‌ نيز خواهد بود " .

وقتى‌ سخنان‌ پيامبر ( ص‌ ) پايان‌ گرفت‌ ، سكوت‌ كامل‌ بر جلسه‌ حكمفرما شد . همه‌ درفكر فرو رفته‌ بودند . عاقبت‌ حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) كه‌ نوجوانى‌ 15 ساله‌ بود برخاست‌ و گفت‌ : اى‌ پيامبر خدا من‌ آماده‌ پشتيبانى‌ از شما هستم‌ . رسول‌ خدا ( ص‌ ) دستور داد بنشيند . باز هم‌ كلمات‌ خود را تا سه‌ بار تكرار كرد و هر بار على‌ بلند مى‌شد . سپس‌ پيامبر ( ص‌ ) رو به‌ خويشان‌ خود كرد و گفت‌ : اين‌ جوان‌ ( على‌ ) برادر و وصى‌ و جانشين‌ من‌ است‌ ميان‌ شما . به‌ سخنان‌ او گوش‌ دهيد و از او پيروى‌ كنيد .

وقتى‌ جلسه‌ تمام‌ شد ، ابو لهب‌ و برخى‌ ديگر به‌ ابو طالب‌ پدر على‌ ( ع‌ ) مى‌گفتند : ديدى‌ ، محمد دستور داد كه‌ از پسرت‌ پيروى‌ كنى‌ ! ديدى‌ او را بزرگ‌ تو قرار داد ! اين‌ حقيقت‌ از همان‌ سرآغاز دعوت‌ پيغمبر ( ص‌ ) آشكار شد كه‌ اين‌ منصب‌ الهى‌ : نبوت‌ و امامت‌ ( وصايت‌ و ولايت‌ ) از هم‌ جدا نيستند و نيز روشن‌ شد كه‌ قدرت‌ روحى‌ و ايمان‌ و معرفت‌ على‌ ( ع‌ ) به‌ مقام‌ نبوت‌ به‌ قدرى‌ زياد بوده‌ است‌ كه‌ در جلسه‌اى‌ كه‌ همه‌ پيران‌ قوم‌ حاضر بودند ، بدون‌ ترديد ، پشتيبانى‌ خود را - با همه‌ مشكلات‌ - از پيامبر مكرم‌ ( ص‌ ) اعلام‌ مى‌كند. .

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo