مشكلات حضرت زهرا (س) در خانه پدرى بعد از فوت مادر
از مشكلات و گرفتاريهايى كه چهرهى زيبا و روشن زندگى را بر دخت سرفراز پيامبر تيره مىساخت، اين بود كه آن گرانمايهى عصرها و نسلها به برخى از زن پدرهايى گرفتار آمده بود كه دچار ضعف شخصيت و عقدهى حقارت بودند. به همين جهت نسبت به موهبتها و برترىها و شكوه و عظمت فاطمه عليهاالسلام حسد مىورزيدند، بويژه كه با چشم خود نظاره مىكردند كه چگونه پيشواى بزرگ توحيد و عدالت، دخت بىهمتاى خويش را زير باران عواطف و احساسات و الطاف بىهمانند خود مىگيرد و بىنظيرترين مهرها و محبتها را نثار او مىكند. درست اينجا بود كه شعلههاى حسد آنان زبانه مىكشيد و آن بحران درونى و روانى خويش را بگونهاى بروز و ظهور مىدادند.
علامهى «مجلسى» از امام صادق عليهالسلام در اين مورد آورده است كه: روزى پيامبر وارد خانه شد و ديد كه «عايشه» پرخاشگرانه به دخت گرانمايهاش فرياد مىكشد كه، «اى دختر خديجه! به خدا قسم تو مىپندارى كه مادرت بر ما برترى داشته است!» او چه برترى بر ما داشته است؟ او هم همانند ما زن بود و همسر پيامبر!!
پيامبر گرامى سخن «عايشه» را شنيد. هنگامى كه چشم فاطمه عليهاالسلام به چهرهى نورافشان پدر افتاد، باران اشك از ديدگان فروباريد اما لب نگشود. پيامبر پيشتر رفت و فرمود: دختر گرانمايهى محمد! چرا گريه مىكنى؟
او در پاسخ پدر گفت: «عايشه» از مادرم سخن به ميان آورد و او را تحقير كرد...
پيامبر گرامى خشمگين شد و فرمود: هان اى «حميرا» بس كن، بس، و از روش خويش دست بردار كه خداوند در بانوى پرمهر و محبتى كه فرزند آورد، خير و بركت قرار داده است و خديجه كه درود و مهر خدا بر او باد، براى من چنين بانويى بود.
خدا از او به من فرزندانى چون «طاهره»، «قاسم»، «رقيه»، «امكلثوم» و «زينب» را ارزانى داشت و تو كسى هستى كه خدا تو را نازا خواسته و فرزندى براى من نزادهاى.
آرى متأسفانه «عايشه» موضعگيريهاى ناپسند و نادرستى در برابر بانوى بانوان «فاطمه» عليهاالسلام از خود به نمايش نهاد و اين رويارويىها نشانگر حسادت و كينهتوزى ژرف و ريشهدار اوست. به گونهاى كه از ديگران همسران پيامبر هرگز نه چنين رويارويىها و موضعگيريهايى در برابر دخت سرفراز پيامبر، ديده شد و نه چنين سخنانى شنيده شد.
از آن جمله:
1- به هنگامهى مطالعهى ماجراى غمبار «فدك» خواهى خواند كه: همين بانو در برابر پدرش «ابىبكر» به ناروا گواهى داد كه پيامبران از خود چيزى به ارث نمىگذارند تا بدينوسيله دخت گرانمايهى پيامبر را از ارث پدرش محروم سازد.
2- و نيز از لغزشهاى نابخشودنى او اين است كه هنگامى كه خبر جانسوز شهادت فاطمه به او رسيد، تبسم كرد.
3- و در بخشهاى آينده كتاب خواهد آمد كه دخت ارجمند پيامبر به «اسماء» سفارش كرد كه به «عايشه» اجازه ندهد تا در واپسين ساعات زندگىاش در اين سرا در كنار بستر حضور يابد و نيز اجازه ندهد تا در كنار پيكر مطهرش حاضر گردد. و اين نشانگر ناخشنودى و خشم آن حضرت از رفتار و كردار ناهنجار نامبرده است.
و مىدانيم كه پيامبر فرمود: «ان اللَّه يغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها.»
«خداوند با خشم فاطمه خشمگين مىگردد و با خشنودى او خشنود.»
يادآورى مىگردد كه در روايتى كه گذشت تصريح شده است كه همهى دختران بانوى بزرگ حجاز «خديجه»، از پيامبر گرامى بودند و نه از شوهر ديگر، و تنها اين روايت نيست كه اين نكته را بيان مىكند بلكه دلائل بسيار ديگرى نيز هست كه همهى آنان دختران حقيقى پيامبر گرامى بودند.