شهید آوینی

 

ايمان آوردن زنان

علامه سيد محمد حسين طباطبايى قدس سره

بسم الله الرحمن الرحيم

يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوي و عدوكم اولياءتلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله‏ربكم ان كنتم خرجتم جهادا في سبيلي و ابتغاء مرضاتي تسرون اليهم بالمودة و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم و من يفعله‏منكم فقد ضل سواء السبيل (10))
و ان فاتكم شي‏ء من ازواجكم الى الكفار فعاقبتم فآتوا الذين ذهبت ازواجهم مثل ما انفقواو اتقوا الله الذي انتم به مؤمنون (11)
يا ايها النبي اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن بالله شيئا و لا يسرقن‏و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا ياتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك في معروف فبايعهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحيم (12)
يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله‏عليهم قد يئسوا من الآخرة كما يئس الكفار من اصحاب القبور (13)

ترجمه آيات

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد زنانى كه به عنوان اسلام‏و ايمان(از ديار خود)هجرت كرده و به‏سوى شما آمدند خدا(به صدق و كذب)ايمانشان داناتر است‏شما از آنها تحقيق‏كرده و امتحانشان كنيداگر با ايمانشان شناختيد آنها را(بپذيريد)و ديگر به شوهران كافرشان برمگردانيد كه هرگز اين‏زنان مؤمن برآن كفار و آن شوهران كافر بر اين زنان حلال نيستند، ولى مهر و نفقه‏اى را كه شوهران مخارج آن زنان كرده‏اند

به آنها بپردازيد و باكى نيست كه شما با آنان ازدواج كنيد درصورتى كه اجر و مهرشان را بدهيد و هرگزتمسك مكنيد به عصمتهاى زنان كافر و شما(اگر زنانتان از اسلام به كفربرگشتند)از كفار مهر و نفقه‏مطالبه كنيد آنها هم(اگر زنانشان ايمان آوردند)مهر و نفقه بطلبند، اين حكم‏خداست ميان شما بندگان وخدا به حقايق امور دانا و به مصالح خلق آگاه است(10).

و اگر از زنان شما كسانى(مرتد شده)به سوى كافران رفتند شما درمقام انتقام برآييد و به قدرهمان مهر و نفقه‏اى كه خرج كرده‏ايد به مردانى كه زنانشان رفته‏اندبدهيد و از خدايى كه به او ايمان‏آورده‏ايد بترسيد و پرهيزكار شويد(11).

اى پيغمبر!چون زنان مؤمن آيند كه با تو بر ايمان بيعت كنندكه ديگر هرگز شرك به خدا نياورند وسرقت و زنا نكنند و اولاد خود را به قتل نرسانند، و بر كسى افتراءو بهتان ميان دست و پاى خود نبندند(يعنى فرزندى كه ميان دست و پاى خود پرورده و علم به آن از انعقاد نطفه دارند به‏دروغ به كسى نبندند)وبا تو در هيچ امر به معروفى(كه به آنها كنى) مخالفت نكنند بدين شرايط با آنهابيعت كن و بر آنان از خداآمرزش و غفران طلب كن كه خدا بسيار آمرزنده و مهربانست(12).

اى اهل ايمان هرگز قومى را كه خدا بر آنان غضب كرده(يعنى‏جهودان)يار و دوستدار خودمگيريد كه آنها از عالم آخرت به كلى مايوسند چنان كه كافران از اهل قبور نوميدند(13).

بيان آيات‏حكم زنانى كه ايمان آورده به سوى پيامبر(صلى الله‏عليه و آله و سلم)هجرت مى‏كردند ازدواج با آنها و...

يا ايهاالذين امنوا اذا جاءكم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن...سياق‏و زمينه اين آيه شريفه چنين مى‏رساند كه بعد از صلح حديبيه نازل شده.و درعهدنامه‏هايى‏كه بين رسول خدا(ص)و مردم مكه برقرار گرديده نوشته‏شده است كه اگر از اهل مكه مردى ملحق به مسلمانان شد، مسلمانان موظفنداو را به اهل‏مكه برگردانند، ولى اگر از مسلمانان مردى ملحق به اهل مكه شد اهل مكه موظف نيستند او رابه مسلمانان‏برگردانند.و نيز از آيه شريفه چنين برمى‏آيد كه يكى از زنان مشركين مسلمان‏شده، و به سوى مدينه‏مهاجرت كرده و همسر مشركش به دنبالش آمده و درخواست كرده كه‏رسول الله(ص)او را به وى برگرداند، و رسول خدا(ص)درپاسخ فرموده: آنچه در عهدنامه آمده اين است كه اگر مردى از طرفين به طرف ديگرملحق شود بايد چنين و چنان عمل‏كرد، و در عهدنامه در باره زنان چيزى نيامده، و به همين‏مدرك رسول الله(ص)آن زن را به شوهرش نداد، و حتى مهريه‏اى راكه شوهر به همسرش داده بود به آن مرد برگردانيد.اينها مطالبى‏است كه از آيه استفاده‏مى‏شود، و آيه شريفه دلالت بر احكامى مناسب اين مطالب نيز دارد، البته احكام مربوط به زنان.

پس اينكه درآيهيا ايها الذين امنوا اذا جاءكم المؤمنات مهاجراتزنان‏را قبل ازامتحان و پى بردن به ايمانشانمؤمنات خوانده از اين جهت بوده كه خود آنان تظاهر به‏اسلام و ايمان مى‏كردند.

فامتحنوهن- يعنى ايمان آن زنان را بيازماييد، يا افرادى به‏ايمان آنان شهادت‏دهند، و يا خودشان سوگند ياد كنند به طورى‏كه يقين و يا اطمينان پيدا كنيد كه به راستى‏ايمان آورده‏اند.ودر اينكه فرمود: الله اعلم بايمانهناشاره است به اينكه شما مسلمانان‏نمى‏توانيد به واقعيت امورعلم پيدا كنيد، چنين علمى خاص خداى تعالى است، و اما شماكافى است كه علم عادى به دست آوريد.و در جملهفان علمتموهن‏مؤمنات فلا ترجعوهن‏الى الكفارمى‏توانست بفرمايد: فان علمتموهن صادقاتولى چنين نفرمود، بلكه صفت‏ايمان‏را دوباره ذكر كرد، و فرمود: اگر ديديد مؤمنندو اين براى آن است كه به علت‏حكم اشاره نموده، فهمانده باشداينكه گفتيم چنين زنانى را نزد خود نگهداريد، براى ايمان‏آنان است، چون ايمان باعث انقطاع علقه زوجيت بين زن مؤمن و مرد كافر است.

و دو جملهلاهن حل لهموو لا هم يحلون لهنمجموعا كنايه‏است از همان‏انقطاع رابطه همسرى، نه اينكه بخواهد حرمت زنان مؤمن بر مردان كافر و به عكس را توجيه كند.

و اتوهم ما انفقوا - يعنى شما مسلمانان مهريه‏اى راكه مردان كافر به زنان مؤمن خودداده‏اند به آنان بدهيد.

و لا جناح عليكم‏ان تنكحوهن اذا اتيتموهن اجورهن - كلمهاجردراين آيه به‏معناى مهريه است، مى‏فرمايد: وقتى مهريه آن زنان را به همسران‏كافرشان داديد، ديگر مانعى‏براى ازدواج شما با آن زنان باقى نمى‏ماند.

و لا تمسكوابعصم الكوافر - كلمهعصمجمععصمتاست‏كه به معناى‏عقد و ازدواج دائمى است، و بدين جهت آن را عصمت ناميده‏اند كه زن را حفظ و ناموسش رانگهدارى‏مى‏كند.وامساك عصمتبه معناى اين است كه در صورت كافر بودن زن بازهم عقد ازدواج او را ابقاء دارند.پس‏به حكم اين جمله مردان مسلمان بايد در اولين روزى كه به اسلام‏در مى‏آيند، زنان كافر خود را رها كنند،چه اينكه زنان مشرك باشند، و يا يهود و يا نصارى و يا مجوس.

در سابق يعنى در تفسير آيه شريفهولا تنكحوا المشركات حتى يؤمن(1) و نيز در


(1)سوره بقره، آيه 221.

معناى آيه شريفه: وان فاتكم شى‏ء من ازواجكم...تفسير آيه شريفهو المحصنات‏من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم(1) گفتيم كه: بين اين دو آيه‏و آيه مورد بحث نسخى واقع نشده.

و اسئلوا ما انفقتم و ليسالواما انفقوا - ضمير جمع در كلمهو اسئلوابه مؤمنين،وضمير دريسئلوابه كفار برمى‏گردد، و معناى جمله مورد بحث اين است كه: اگر زنى ازشمامسلمانان به كفار پيوست، شما نيز بايد از كفار مهريه‏اى كه به آن زن داده‏ايد مطالبه‏كنيد، همچنان كه آنها مى‏توانند مهريه‏زنى را كه به شما مسلمانان پيوسته از شما مطالبه‏كنند، آيه شريفه با جمله‏اى ختم شده كه در آن به اين معنا اشاره‏شده است، كه احكام مذكوردر آيه حكم خداست، مى‏فرمايد: ذلكم حكم الله يحكم بينكم و الله عليم حكيم.

و ان فاتكم‏شى‏ء من ازواجكم الى الكفار فعاقبتم فاتوا الذين ذهبت‏ازواجهم‏مثل ما انفقوا...راغب گفته: كلمهفوتبه معناى دور شدن چيزى از آدمى است، به نحوى كه‏دسترسى‏به آن ممكن نباشد، و در آيهو ان فاتكم شى‏ء من ازواجكم الى الكفاربه همين‏معنااست(2) و كلمهمعاقبهوعقاببه‏معناى رسيدن به آخر و عاقبت هر چيز تفسير شده، و منظور ازآن در آيه اين است كه اگر از كفار غنيمتى كه عاقبت جنگ است به شمارسيد.وبعضى(3) گفته‏اند كه: عاقبتمبا اينكه از باب‏مفاعله است به معناىعقبتم - با تشديدقاف - از باب تفعيل‏است.بعضى(4) ديگر گفته‏اند: از عقبه به معناى توبه گرفته شده.

و آنچه‏به ذهن نزديك‏تر مى‏رسد اين است كه مراد از كلمهشى‏ءدرآيه شريفه‏مهريه باشد، و حرفمندر جملهمن ازواجكمابتداى‏غايت را برساند، و جملهالى‏الكفارمتعلق باشدبه جملهفاتكمو مراد از جملهالذين ذهبت ازواجهم بعضى ازمؤمنين باشد، و ضمير درانفقوابه همانان‏برگردد، در نتيجه معناى آيه چنين باشد: واگر از شما مهريه‏اى از همسران كافرتان نزد كفار مانده و از دست‏رفته باشد، و همسرانتان به‏كفار پيوسته باشند، اگر مؤمنين در جنگ به غنيمتى رسيدند، مهريه اين‏گونه افراد را به همان‏مقدارى كه از چنگشان رفته به آنان بدهند.

البته آيه شريفه به وجوهى ديگر نيز تفسير شده، اما وجوهى‏است كه از فهم دور است، و به همين جهت از نقل آنها چشم پوشيديم.

و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون- در اين جمله امر به تقوى نموده، و خداى تعالى راحكم بيعت زنان مؤمن با رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)وشرايط آن‏با صله و موصول توصيف كرده، تا علت لزوم تقوى را بيان كرده باشد، در نتيجه معنايش‏اين‏مى‏شود كه: از خدا پروا كنيد، براى اينكه به او ايمان داريد.


(1)سوره مائده، آيه 5. (2)مفردات راغب، مادهفوت. (3 و 4)روح المعانى، ج 28، ص 79.

 

ياايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك...اين آيه شريفه‏حكم بيعت زنان مؤمن با رسول خدا(ص)را معين‏مى‏كند، و در آن امورى را بر آنان شرط كرده است كه بعضى‏مشترك بين زنان و مردان‏است، مانند شرك نورزيدن، و نافرمانى نكردن از رسول خدا(ص)دركارهاى نيك، وبعضى ديگر ارتباطش به زنان بيشتر است، مانند احتراز جستن از سرقت وزنا، و كشتن اولاد، و اولاد ديگران را به شوهر نسبت‏دادن كه اين امور هر چند به وجهى‏مشترك بين زن و مرد است، و مردان هم مى‏توانند چنين جرائمى را مرتكب شوند،و ليكن‏ارتباط آنها با زنان بيشتر است، چون زنان به حسب طبع عهده‏دار تدبير منزلند، و اين زنانند كه‏بايد عفت دودمان‏را حفظ كنند، و اينها چيزهايى است كه نسل پاك و فرزندان حلال‏زاده به‏وسيله آنان حاصل مى‏شود.

بنا بر اين،جملهيا ايها النبى اذ جاءك المؤمنات يبايعنكجمله‏اى‏است‏شرطيه، وجواب شرط جملهفبايعهن و استغفر لهن اللهمى‏باشد.

وجملهعلى ان لا يشركن بالله شيئاشرط اول را بيان مى‏كند،مى‏فرمايد با ايشان‏شرط كن كه هيچ چيزى را شريك خدا نگيرند، نه بت، و نه اوثان، و نه ارباب اصنام‏را.واين شرطى است كه هيچ انسانى در هيچ حالى از اين شرط بى‏نياز نيست.

و لا يسرقن - اين شرط دوم است مى‏فرمايد: و نيزاز شوهران و از غير شوهران چيزى‏ندزدند.و از سياق استفاده مى‏شود كه بيشتر، منظور ندزديدن از شوهران مورد عنايت‏است.ولا يزنينيعنى با گرفتن دوستان اجنبى و با هيچ كس ديگر زنا نكنند، و چنين نباشد كه ازراه زنا حامله‏شوند، آن وقت فرزند حرام‏زاده، را به شوهر خود ملحق سازند كه اين عمل كذب وبهتانى است، كه با دست‏و پاى خود مرتكب شده‏اند، چون زن وقتى بچه مى‏آورد، بچه‏اش‏بين دست و پايش مى‏افتد، و اين شرط غير از شرط قبلى‏است كه از زنا جلوگيرى مى‏كرد، چون دو عمل است و دو تا نهى لازم دارد.

و لا يعصينك‏فى معروف - در اين جمله فرموده تو را معصيت نكنند،و نفرموده خدارا معصيت نكنند، با اينكه معصيت رسول خدا(ص)و نافرمانى نسبت به‏آن جناب هم،منتهى به نافرمانى خدا مى‏شود، و اين بدان جهت بوده كه بفهماند آنچه رسول‏خدا(ص)در مجتمع اسلامى سنت و مرسوم مى‏كند، براى جامعه ياد آورى شقاوت و هلاكت ابدى يهود(مغضوب عليهم)و نهى‏از دوستى با آنان‏اسلامى عملى معروف و پسنديده مى‏شود، و مخالفت با آن در حقيقت تخلف از سنت‏اجتماعى و بى‏اعتبار كردن آن است.

از اين بيان روشن مى‏شود كه عبارتمعصيت در معروفعبارتى‏است كه هم‏شامل ترك معروف، از قبيل نماز، روزه، و زكات مى‏شود، و هم شامل ارتكاب منكر،از قبيل‏تبرج، و عشوه‏گرى زنان - كه از رسوم جاهليت اولى است - مى‏شود.

ان الله غفور رحيم - اين جمله بيان مقتضاى‏مغفرت است، و هم حس اميد را در آن‏زنان تقويت مى‏كند.

يا ايها الذين امنوا لاتتولوا قوما غضب الله عليهم...مراد از اينقوميهوداست كه در قرآن مجيد مكرر به عنوانمغضوب عليهمازايشان‏ياد شده، از آن جمله در باره آنان فرموده: و باءوا بغضب‏من الله (1) شاهد اينكه منظوريهود است ذيل آيه است كه از ظاهر آن برمى‏آيد كه غير از كفار سابق الذكر است.

قديئسوا من الاخرة كما يئس الكفار من اصحاب القبور - مراداز آخرت، ثواب‏آخرت است، و مراد ازكفاردر اين جمله همان طور كه گفتيم كفار در آيه قبلى است كه‏منكرخدا و قيامت بودند مى‏فرمايد: يهوديان مغضوب عليهم مانند كفار مشرك بت‏پرست منكرمعادند.بعضى از مفسرين(2) گفته‏اند:مراد از اين كفار فقط مشركين مكه‏اند، چون الف و لام در الكفارالف و لام عهد است، و حرفمندر جملهمن‏اصحاب القبوربراى ابتداى‏غايت است.خداى تعالى مى‏خواهد در اين آيه شقاوت دائمى و هلاكت ابدى يهود را به‏يادمؤمنين بياورد تا از دوستى با آنان و نشست و برخاست با ايشان پرهيز كنند، مى‏فرمايد: يهوديان‏از ثواب آخرت مايوسند،همان طور كه منكرين قيامت از مردگان خود مايوسند، يعنى براى آنهاوجود و حياتى قائل نيستند، چون مرگ را هيچ و پوچ شدن مى‏دانند.

بعضى‏از مفسرين(3) گفته‏اند: مراد از كفار، معناى معروف‏آن نيست، بلكه منظور همه‏مردگان است كه در قبر نهفته شده‏اند، چون كلمهكفربه معناى ستر و نهفتن‏است.درنتيجه به قول اين مفسرين معنا چنين مى‏شود: همانطور كه نهفته شدگان در قبر مايوسند.

بعضى ديگر گفته‏اند:(4) مراداز كفار همان كفار اصطلاحى است، و كلمهمنبيانيه‏است،و معناى جمله اين است كه: يهوديان از ثواب آخرت مايوسند، همانطور كه كفار مدفون حكم بيعت زنان مؤمن با رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)وشرايط آن‏با صله و موصول توصيف كرده، تا علت لزوم تقوى را بيان كرده باشد، در نتيجه معنايش‏اين‏مى‏شود كه: از خدا پروا كنيد، براى اينكه به او ايمان داريد.(5)


(1)سوره بقره، آيه 61.
(2)روح المعانى، ج 28، ص 82.
(3)مجمع البيان، ج 9، ص 277.
(4)روح المعانى، ج 28، ص 82.
(5)كسانى كه كافر شدند،و با حالت كفر مردند، لعنت‏خدا شامل حالشان است.سوره بقره، آيه 161.

بحث روايتى‏رواياتى در باره زنان مهاجر، امتحان ايمان آنها، بيعتشان‏با پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم)، حكم ازدواج با آنها و...

در مجمع البيان از ابن عباس روايت آورده كه گفت: رسول‏خدا(ص)در حديبيه با مشركين مكه صلح كرد به اينكه هر كس از اهل مكه نزد مسلمانان آيد، به‏اهل مكه‏برگردانند، و هر كس از اصحاب رسول خدا(ص)به مكه آيد، اهل مكه او را به آن جناب برنگردانند، و اين صلح نامه را نوشتند و مهر كردند.

بعد از اين جريان، زنى به نام سبيعة دختر حارث اسلميه‏در همان حديبيه مسلمان شد، و نزد رسول خدا(ص)آمد.به دنبالش شوهر كافرش - كه بنا به روايتى‏نامش مسافرو از قبيله بنى مخزوم بوده، و به قول مقاتل، صيفى بن راهب بوده - به طلب‏همسرش آمد، و عرضه داشت: اى‏محمد!زن مرا به من برگردان، چون تو شرط كردى كه هركس از ما نزد تو آيد به ما برگردانى، و مهر عهدنامه تو هنوز خشك نشده،در همين بين بود كه‏آيه شريفهيا ايها الذين امنوا اذا جاءكم المؤمنات‏مهاجرات - من دار الكفر الى دار الاسلام فامتحنوهننازل گرديد.

ابن عباس مى‏گويد: امتحان زنان نامبرده اين بود كه سوگندبخورند كه بيرون‏آمدنشان از دار الكفر فقط به خاطر محبتى بوده كه به خدا و رسولش داشته‏اند،نه اينكه ازشوهرشان قهر كرده باشند، و يا مثلا از زندگى در فلان محل بدشان مى‏آمده، و از فلان‏سرزمين خوششان‏مى‏آمده، و يا در مكه در مضيقه مالى قرار داشته‏اند، و خواسته‏اند در مدينه‏زندگى بهترى به دست آورند، و يا در مدينه عشق‏مردى از مسلمانان را در دل داشته‏اند، بلكه‏تنها و تنها انگيزه‏شان در بيرون آمدن عشق به اسلام بوده.و سوگند را به‏اين عبارت ياد كنندبه‏خدايى كه به جز او هيچ معبودى نيست، من جز به خاطر علاقه به اسلام از شهر خود بيرون‏نيامده‏امسبيعه‏دختر حارث اسلميه اين سوگند را خورد، و رسول خدا(ص) مهريه‏اى را كه او از شوهر كافر خود گرفته بودبه شوهرش داد.مخارجى هم كه براى اوكرده بود داد، و خود او را به وى رد نكرد، و عمر بن خطاب با وى ازدواج نمود.

رسول خدا(ص)هر مردى كه از طرف كفار به مدينه مى‏آمد به كفار پس مى‏داد، ولى زنان را نگه مى‏داشت تا امتحان كند،بعد از امتحان مهريه‏شان را به‏همسران كافرشان مى‏رسانيد.

سپس‏مى‏گويد: زهرى گفته است: وقتى اين آيه نازل شد، كه در آن مى‏فرمايد:و لاتمسكوا بعصم الكوافرعمر بن خطاب دو تا از زنان خود را كه در مكه و مشرك بودند، طلاق‏گفت،يكى از آن دو قرينه(و يا قريبه)دختر ابى امية بن مغيره بود كه بعد از طلاق عمر، معاوية بن ابى سفيان‏با او ازدواج كرد، و هر دو در مكه بودند، و مشرك مى‏زيستند.و ديگرى‏ام كلثوم دختر عمرو بن جرول خزاعى، مادر عبد الله‏بن عمر بود كه بعد از طلاق عمر ابو جهم‏بن حذاقة بن غانم كه يكى از مردان‏قبيله خزاعه بود با وى ازدواج نموده، و مشرك در مكه‏زندگى كردند.

از آن جملهاروىدختر ربيعة بن حارث بن عبد المطلب،همسر طلحة بن عبيد الله‏بود كه اسلام بين آن دو جدايى انداخت،چون فرموده بود: و لا تمسكوا بعصم الكوافرطلحه‏مسلمان‏شد، و مهاجرت كرد، و اروى همچنان در مكه نزد فاميل خود بماند، ولى چيزى‏نگذشت كه‏مسلمان شد، و بعد از طلحه شوهر اولش خالد بن سعيد بن عاص بن اميه با اوازدواج نمود.البته وى نيز از آن زنانى بودكه از مكه فرار كرد و به سوى رسول خدا(ص)به مدينه آمد، و رسول خدا(ص) او را نگه داشت، وپس از چندى او را به عقد خالد در آورد.

يكى ديگر اميه دختر بشر بود كه در مكه همسر ثابت بن دحداحه‏بود، و مسلمان شد واز مكه به سوى مدينه فرار كرد، چون شوهرش در آن ايام كافر بود.رسول‏خدا(ص)او را نگه داشت و به عقد سهل بن حنيف در آورد، و از سهل داراى فرزندى به نام‏عبد الله بن سهل شد.

باز مى‏گويد: شعبى گفته: (يكى ديگر)زينب دختر رسول‏خدا(ص)همسر ابو العاص بن ربيع بود، كه مسلمان شد، و خود را در مدينه به رسول خدا(ص)رسانيد، و شوهرش‏ابو العاص مشرك و كافر در مكه بماند، و پس از چندى‏به مدينه آمد، و زينب به اوامان داد، و سرانجام مسلمان شد، و رسول خدا(ص)همسرش را به او برگردانيد.

و از جبائى نقل مى‏كند كه گفته: در مواد صلح نامه حديبيه بيش ازاين نيامده بود كه‏اگر مردى از كفار مكه به مدينه آمد بايد مسلمانان او را به اهل مكه برگردانند، و نامى‏از زنان‏ برده نشده بود، و به همين جهت وقتى ام كلثوم دختر عقبة بن ابى معيط مسلمان شد، و به مدينه زن‏هايى كه از اسلام خارج شدند و به كفار پيوستندمهاجرت‏كرد، دو برادرش به مدينه آمدند، و از رسول خدا(ص) خواستندخواهرشان را به ايشان رد كند، حضرت‏فرمود شرط ميان ما و شما در خصوص مردان بود، و به‏همين دليل ام كلثوم را به ايشان نداد (1) .

مؤلف: اين معانى در روايت ديگر از طرق اهل سنت وارد شده،و بسيارى از آن‏روايات را سيوطى در تفسير الدر المنثور خود آورده(2) و نيز داستان امتحان اين گونه زنان،و برنگرداندن آنان به كفار، و دادن مهريه‏هايشان را به شوهرانشان در تفسير قمى آمده (3) .

در آن تفسير مى‏گويد: زهرى گفته: و اما زنانى كه از حوزه اسلام‏گريختند و به كفارپيوستند، مجموعا شش نفر بودند: 1 - ام الحكم دختر ابى سفيان كه همسر عياض بن‏شدادفهرى بود 2 - فاطمه دختر ابى امية بن مغيرة، خواهر ام سلمه كه همسر عمر بن خطاب بود، وداستانش‏چنين بود كه وقتى عمر بن خطاب خواست مهاجرت كند فاطمه حاضر نمى‏شد، ودر آخر از دين اسلام برگشت و درمكه باقى ماند 3 - بروع دختر عقبه همسر شماس بن عثمان‏4 - عبده دختر عبد العزى بن فضله بود كه همسر عمرو بن عبدودبود 5 - هند دختر ابى جهل بن‏هشام، همسر هشام بن عاص بن وائل 6 - كلثوم دختر جرول، همسر عمر كه رسول خدا(ص)مهريه‏هاى‏اين زنان را از غنيمت به شوهرانشان داد، و شوهرانشان، آن‏مهريه را به همسران سابق خود رساندند (4) .

و در كافى‏به سند خود از زراره از امام باقر(ع)روايت كرده كه فرمود: سزاوار نيست مسلمان با اهل كتاب ازدواج كند.عرضه‏داشتم فدايت‏شوم!حرمت اين عمل‏در كجاى قرآن است.فرمودو لا تمسكوا بعصم الكوافر (5) .

مؤلف:اين روايت بر اين اساس درست است كهامساك بعصمعموميت‏داشته‏باشد و در نكاح دائمى، هم شامل حدوث آن باشد، و هم شامل بقائش.

و نيزدر همان كتاب است كه زراره از امام باقر(ع)معناى آيهوالمحصنات‏من الذين اوتوا الكتاب من قبلكمرا پرسيد، فرمود: اين آيه به‏وسيله آيهو لاتمسكوا بعصم الكوافرنسخ شده (6) .


(1)مجمع البيان، ج 9، ص 273 و 274. (2)الدر المنثور، ج 6، ص 205 - 211. (3)تفسير قمى، ج 2، ص 63 - 64. (4)مجمع البيان، ج 9، ص 275. (5 و 6)كافى، ج 5، ص 358، ح 7 و 8.

چند روايت در باره‏ازدواج با زنان كافر و توضيحى در باره جمع بين آيه: و لا تمسكوابعصم الكوافرو آيهو المحصناتمن الذين اوتواالكتاب...مؤلف: شايد مراد از نسخ آيه مذكور به وسيله آيهولا تمسكوا...اين باشد كه آيه سوره مائده‏يعنى آيه و المحصنات من الذين اوتوا الكتابازدواج با زنان اهل‏كتاب هم به طور دائم راشامل مى‏شده و هم به طور متعه را، و آيه و لا تمسكوا بعصم الكوافرتنها نكاح دائم با آنان‏را نسخ‏كرده و اما نكاح متعه آنان همچنان بر جواز خود باقى است.و بنا بر اين، پس منظور از نسخ، نسخ اصطلاحى‏نيست، بلكه منظور تخصيص است، و چطور مى‏تواند نسخ اصطلاحى باشد بااينكه آيه مورد بحث قبل از آيه سوره مائده نازل‏شده، و معنا ندارد آيه‏اى كه قبلا نازل شده، آيه‏اى را كه بعدا نازل خواهد شد نسخ كند.خواهى گفت اين اشكال درتخصيص هم وارداست.مى‏گوييم: خير، آيه‏اى كه قبلا نازل شده تنها يك قسم نكاح با زنان اهل كتاب راحرام مى‏كرده،و آن نكاح دائمى بوده، و آيه سوره مائده آن قسم ديگرش را حلال كرده. علاوه‏بر اين، آيه مائده در زمينه منت‏گذارى نازل‏شده، و خواسته است گشايشى به كار مؤمنان‏بدهد، و آيه‏اى كه چنين زمينه‏اى دارد قابل نسخ نيست.

و در مجمع البيان‏در ذيل آيهو المحصنات من الذين اوتوا الكتابمى‏گويد:ابى‏الجارود از امام ابى جعفر(ع)روايت كرده كه اين آيه به‏وسيله آيهو لا تنكحواالمشركات حتى يؤمنو نيز به وسيله‏آيهو لا تمسكوا بعصم الكوافرنسخ شده است (1) .

مؤلف: اين روايت غير از ضعف راوى‏اش از يك جهت ديگر ضعيف است،و آن‏اين است كه آيهو لا تنكحوا المشركات...، تنها شامل زنان مشرك از بت‏پرستان‏مى‏شود، و آيه شريفهوالمحصنات...اين معنا را افاده مى‏كند كه ازدواج با زنان اهل‏كتاب جائز است، و بين اين دو آيه منافات‏و معارضه‏اى نيست تا يكى از آن دو ناسخ ديگرى‏باشد.ما در سابق در باره نسخ شدن آيهوالمحصنات...به وسيله آيهو لا تمسكوا بعصم‏الكوافربحث‏كرديم، و در تفسير آيهو المحصنات من الذين اوتواالكتاب من قبلكمنيزمطالبى گذشت كه مفيد مطالب اين بحث است.

و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر(ع)آمده كه‏در ذيل‏جملهو ان فاتكم شى‏ء من ازواجكمفرمود: يعنى اگر زنانى از شما مسلمانان به طرف‏كفارى كه با آنان‏عهدنامه نوشته‏ايد رفتند، مهريه آنان را از ايشان بگيريد، و اگر از زنان كفارافرادى به شما پيوستند، شما هم‏مهريه آنان را به شوهران كافرشان بدهيد.اين حكم خداى‏شما است كه در بينتان مقرر نموده (2) .


(1)مجمع البيان، ج 3، ص 162. (2)تفسير قمى، ج 2، ص 363.

مؤلف: از ظاهر اين حديث برمى‏آيد كه امام(ع)خواسته‏است كلمهشى‏ءرا بهزنتفسير كند.

و در كافى‏به سند خود از ابان از امام صادق(ع)روايت كرده كه فرمود: بعد از آنكه رسول خدا(ص)مكه را فتح كرد بامردان بيعت فرمود.سپس‏زنان آمدند تا بيعت كنند، خداى تعالى اين آيه را فرستادياايها النبى اذا جاءك المؤمنات‏يبايعنك....هندگفت: خدا شرط كرده كه اولاد خود را به قتل نرسانيم و ما اين كار راكرده‏ايم، بچه‏هايى را بزرگ كرديم‏و بعد كشتيم.ام حكيم دختر حارث بن هشام همسرعكرمة بن ابى جهل هم عرضه داشت: يا رسول الله!اين معروفى كه‏خدا شرط كرده تو را درمورد آن معصيت نكنيم، چيست؟فرمود: اين است كه لطمه به صورت نزنيد، و چهره خود رانخراشيد،و موى خود مكنيد، و گريبان چاك نكنيد، و جامه سياه نپوشيد، و صدا به واويلا بلندنكنيد.زنان‏مكه پذيرفتند، و با آن جناب بر طبق اين شرايط بيعت كردند.

هند پرسيد: چه جور بيعت كنيم، رسول خدا(ص)فرمود: من‏بازنان مصافحه نمى‏كنم، لذا دستور داد قدحى آب آوردند، خودش دست در آب‏نهاد، و بيرون‏آورد و فرمود حال دست‏خود را در اين آب كنيد (1) .

مؤلف: روايات در اين معانى بسيارزياد وارد شده، هم از طرق شيعه و هم از طرق‏اهل سنت.

و در تفسير قمى به سند خود از عبد الله بن سنان روايت آورده كه‏گفت: من از امام‏صادق(ع)از معناى جمله شريفهو لا يعصينك فى معروفسؤال كردم، فرمود: معروف همان امورى است كه خداى تعالى برزنان واجب كرده، مانند نماز و زكات و هر عمل‏خير ديگرى كه به ايشان دستور داده (2) .

مؤلف:اين روايت‏شاهد رواياتى است كهمعروفرا تفسير مى‏كرد به‏اينكه‏لطمه به صورت نزنيد، و چه نكنيد و چه نكنيد، و در بعضى از آنها آمده كه فرمود: وعشوه‏گرى‏هاى‏دوران جاهليت را ترك كنيد.و همه اينها از باب اشاره به بعضى از مصاديق‏آن است.


(1)كافى، ج 5، ص 527، ح 5. (2)تفسير قمى، ج 2، ص 364.

 ترجمه تفسير الميزان جلد 19 صفحه 407

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo