شهید آوینی

 

قصيده واره غريب


هر كس هر آن چه ديده اگر هر كجا، تويى
يعنى كهابتدا تويى و انتها تويى‏

در تو خدا تجلى هر روزه مى‏كند
«آيينه تمام نماى خدا» تويى‏

ميلاد تو تولد توحيد و روشنى است
اى مادر پدر! غرض از روشنا تويى

چيزى نديده‏ام كه تو در آن نبوده‏اى
تا چشم كار مى‏كند، اى آشنا! تويى

نخل ولايت از تو نشسته چنين به بار
سرچشمه فقاهت آل عبا تويى‏

غير از على نبود كسى همطراز تو
غير از على نديد كسى تا كجا تويى

تو با على و با تو على روح واحديد
نقش على است در دل آيينه، يا تويى؟

شوق شريف رابطه‏هاى حريم وح ى‏
روح الامين روشن غار حرا تويى‏

ايمان خلاصه در تو و مهر تو مى‏شود
مكه تويى، مدينه تويى، كربلا تويى

زمزم ظهور زمزمه‏هاى زلال توست
مروه تويى، قداست قدسى! صفا تويى

بعد از تو هر زنى كه به پاكى زبانزد است
سوگند خورده است كه خير النساء تويى

شوق تلاوت تو شفا مى‏دهد مرا
اى كوثر كثير! حديث كسا تويى

آن منجى بزرگ كه در هر سحر به او
مى‏گفت مادرم به - تضرع - بيا! تويى

آن راز سر به مهر كه «حافظ» غريب وار
مى‏گفت صبح زود به باد صبا تويى

هنگام حشر جز تو شفاعت كننده نيست
تنها تويى شفيعه روز جزا تويى‏

در خانه تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همه انبيا تويى‏

«آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند»
بى تو چه مى‏كنند؟ تويى كيميا تويى‏

قرآن ستوده است تو را روشن و صريح
يعنى كه كاشف همه آيه‏ها تويى

درد مرا كه هيچ طبيبى دوا نكرد
- آه‏اى دواى درد دو عالم! - دوا تويى‏

من از خدا به غير تو چيزى نخواستم
اى چلچراغ سبز اجابت! دعا تويى‏

«پهلو شكسته‏اى تو و من دل شكسته‏ام»
دريابم اى كريمه كه دارالشفا تويى‏

ذكر زكيه تو شب و روز با من است
بى تاب و گرم در نفس من رها تويى

كى مى‏كنم نگاه به اين لعبتان كور
با من در اين سراچه بازيچه تا تويى

پيچيده در سراسر هستى نداى تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تويى

گفتم تو اى بزرگ! خطاى مرا ببخش
لطفت نمى‏گذاشت بگويم «شما» تويى‏

بارى، كجا بقعه قبر غريب تو ؟
بر ما بتاب، روشنى چشم ما تويى


مرتضى اميرى اسفندقه
قتيل قبله /63

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo