شهید آوینی


بانوى بانوان زینب کبری(س)

ستاره درخشانى در آسمان تقوا طلوع كرد؛ گوهر گران بهایى در معدن فضیلت و انسانیت تكون یافت و در اصلاب شامخه وارحام مطهره نگه دارى شد. نوگلى بویا در گلستان شرافت و بزرگوارى نمو یافت؛ نوزادى از مقدس ترین پستان ها شیر خورد و در آغوش پاكیزه ترین مادران چشم گشود. كودكى در دامان با فضیلت ترین بانوى عالم پرورش یافت.

دخترى كه دانشمندترین اساتید به تربیتش همت گمارد. دوشیزه اى كه در ساده ترین و بى آلایش ترین زندگى ها رشد كرد و در تمام شؤون زندگى، پیوسته با واقعیت و حقیقت سروكار داشت وهرگز با زندگى خیالى و پندارى ارتباطى حاصل نكرد و در مكتب مقدسى كه در جهان بشرى نظیر نداشت، عالى ترین تعلیمات را فراگرفت و مورد عنایت مخصوص موجد مكتب واستادان بزرگ آن كه بزرگ ترین مربیان بشر بوده اند قرار داشت و هر روز درس جدیدى ازدانش و بینش و تقوا و فضیلت مى آموخت و با هوش سرشار و استعداد فوق العاده، همه آن تعلیمات مقدس را در خزینه دل مى اندوخت و پیاپى، خود را براى گرفتن درس هاى بالاتر،آماده مى نمود؛ شاگردى كه در محیط تحصیلى خود هیچ گونه رادع و مانعى نداشت و هر روزبهتر از دیروز، بر نردبان ترقى و تعالى صعود مى كرد.

خردمند بانویى كه از آغاز عمر در مركزحوادث بزرگ و پیش آمدهایى كه در تحولات زندگى بشر، داراى بزرگ ترین تاثیر بوده،جاى داشت و از نزدیك، با هوشى سرشار و نظرى دقیق به حقیقت آن حوادث پى مى برد وموقعیت شخصیت هاى رحمانى و شیطانى را، كه در برابر یك دیگر قرار گرفته بود؛ تشخیص مى داد و تاثیر هركدام را به خوبى درك مى كرد و از راز پیروزى این و رمز شكست آن آگاه بودو موفقیت هاى ابدى را كه در آغاز با شكست صورى جلوه گر مى شد، از شكست قطعى، كه در ابتدا با موفقیت پندارى همراه بود، تمیز مى داد.

یكتا زنى كه نه تنها در زنان، بلكه در مردان عالم، كمتر نظیرش را مى توان دید. توانابانویى كه عالى ترین نمونه اى از شهامت و دلیرى، دانش و بینش، كفایت و خردمندى، قدرت روحى و تشخیص موقعیت بوده وهر وظیفه اى از وظایف گوناگون اجتماعى را كه به عهده گرفت، به خوبى انجام داد.

دانشمند بانویى كه باید مردان جهان از خوان تعلیماتش بهره برگیرند و از خرمن كمالاتش خوشه ها بچینند.

او بانوى بانوان، زینب، دختر امیرالمؤمنین بود. تا ریخ، خانواده اى مانند خانواده كوچك على علیه السلام سراغ ندارد، كه تمام افراد آن شخصیت هایى باشند كه در سیر تاریخ تاثیرى عمیق داشته و تحولى فوق العاده ایجاد كرده باشند. تا ریخ به ما چنین نشان مى دهد كه اگر نابغه اى بزرگ از خانواده اى برخاست، نابغه دیگرى ازآن كمتر برمى خیزد؛ گویا او همه برجستگى ها و شایستگى هاى افرادخانواده رامى گیرد و براى دگران چیزى نمى گذارد.

لذا، او همه چیز مى شود و افراد دیگر خانواده هیچ...خانواده امیرالمؤمنین از این قانون اجتماعى جداست.

زیرا همه افراد آن از بزرگان جهان مى باشند:

على علیه السلام بزرگ است، زهراعلیها السلام بزرگ است، حسن علیه السلام بزرگ است، حسین علیه السلام بزرگ است،زینب علیها السلام بزرگ است.

هر چه رشد فكرى بشر بیشتر شود، عظمت اینان آشكارتر و شایستگى هاى آن هانمایان تر مى گردد.

نویسندگان جهان در باره هركدام، كتاب ها نوشته اند، ولى هنوز كسى نتوانسته عظمت آن ها را، آن طورى كه بوده، نشان دهد.

اگر اندكى چشم خود را بازتر كنیم و طبقه اعلاى این خانواده را بنگریم، بزرگى وعظمتشان، عقل را مات مى كند.

مؤسس این خانواده، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم بزرگ ترین مرد تاریخ است. مادر زهرا «خدیجه »نمونه اى از بزرگ ترین فداكارى است. پدر على، ابوطالب، بزرگ ترین پشتیبان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و سرور قریش بوده؛ او كسى است كه اسلام بر دوشش پایه گذارى شد.

مادر على علیه السلام فاطمه دخت اسد، مهربان ترین مادر براى رسول و بهترین پرستارآن حضرت بوده است.

كسانى كه در طبقات سه گانه این خاندان قراردارند، هرچندخودشان در عظمت بایك دیگر تفاوت دارند، ولى همه آن ها از بزرگ ترین عظماى جهان مى باشند.

جد عظیم است، جده عظیم است.

پدر عظیم است، مادر عظیم است.

پسر عظیم است، دختر عظیم است.

زینب یكى از این عظماست.

من زینبى مى گویم و شما زینبى مى شنوید؛ كه نه خود به حقیقت كمالات و فضایل اورسیده ام و نه شما مى توانید به این حقیقت عالى برسید.

من از دور ایستاده، آفتاب درخشان فضایل او را مى نگرم و هنگام مطالعه زندگى پرحادثه او از بس فوق العادگى از خود نشان داده، در برابر پیشگاه باعظمت او سر فرود مى آورم.

آرى، چنان مادرى باید چنین دخترى بیاورد. و آن مكتب، باید این شاگرد را تربیت كند.

مكتب مقدسى كه جدش رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم ایجاد كرده، و بزرگانى هم چون پدر و مادر ودو برادرش، اساتید آن مكتب بوده اند. شایسته است كه نمونه شاگردى آن، زینب دلیر،دانشمند، بزرگ روح، با اراده باشد. آن هم شاگردى كه، خون اساتیدش در رگ و پوستش وجود دارد و خوى آن ها را به ارث برده است.

زینب، ماهى است كه از پنج خورشید تابان كسب نور كرده و ازهر كدام به طورشایسته اى بهره بر گرفته، و آن گاه جهانى را روشنایى بخشیده است.

خون پاك، ریشه پاك، شیر پاك، ذكاوت سرشار، مربیان بزرگ، شركت در بزرگ ترین انقلاب هاى بشرى، تجربه حوادث و تحولات بزرگ جهان، زینب را، آن طور كه شایسته بود،پرورش داد و او را نمونه اى از عالى ترین مراتب انسانیت قرار داد.

زنان جهان عموما و بانوان مسلمان خصوصا، باید از گفتار و رفتار زینب سرمشق بگیرندو از تعلیمات عالیه این بانوى بزرگ بهره مند گردند و از افتخار شاگردى مكتب زینب، برخودببالند. دختر زهرا در دوره زندگى ساده و كوتاهش، كمتر خوش بوده و بیشتر با رنج و غم همراه بود، ولى این رنج و اندوه به جاى آن كه او را از اداى وظیفه باز دارد، بر استقامتش افزوده وقواى روحى اش را فشرده تر و نیرومندتر كرده است.

بانوى بانوان در دوره زندگى، وظایف گوناگونى بر عهده گرفته است.

هنگام كودكى، اداره خانه پدر را به عهده داشته و از برادران ارجمندش پرستارى مى كرده و بار فراق مادر را بردوش آن ها سبك مى كرده است.

آن دم كه به خانه شوهر رفته، همسرى گران بها براى شوهر و مادرى بى نظیر براى فرزندانش بوده است.

زمانى به تعلیم و تربیت بانوان مسلمان مى پرداخته است.

در كربلا نیز، وظایف بزرگ و گوناگونى را انجام داده است.

از برادر نگه دارى مى كرده، بیوه زنان و داغ دیدگان را غم گسار بوده، آن دم كه وظیفه ایجاب كرد، كه از خیمه بیرون آید و سپاه پیروزمندكوفه را سرزنش كند، و سپس كاروان دل شكسته و مصیبت كشیده را قافله سالار باشد، این وظیفه را نیز به خوبى انجام داد.دختر زهراعلیها السلام معناى زیربار ظلم نرفتن و در برابر ظالم استقامت ورزیدن را نشان داد وبا قدرت روحى خود، كاخ ستم گران را ویران ساخت و به جهانیان اعلام كرد كه با از خودگذشتن مى توان قدرت مندترین ستم كاران راكوبید.

خواهر حسین علیه السلام در این جهاد مقدس، ترس و بیمى به خود راه نداد و با نهایت دلیرى،ابن زیاد شوم سركش بى رحم، و یزید پلید مقتدر بى عرضه را مفتضح ساخت. آرى، یزیدمقتدر بود؛ زیرا او وارث قدرتى بود كه دگران ایجاد كرده بودند، بى عرضه بود؛ زیرا خودلیاقت ایجاد قدرتى نداشت، و بر سر خوان قدرتى گسترده نشسته بود.

بانوى خردمند بنى هاشم، كوفیان را كه دوستان دغل باز بودند، رسوا كرد، دوستانى كه هنگام خوشى و سیادت یارند، و موقع سختى خار، و با دشمن هم گام.

روز به روز بدنامى كوفیان و رسوایى آن ها افزوده مى شود و تا دنیا باقى است، جهان خردو انسانیت، بر آن ها لعنت مى فرستد.

زینب، تا برادر والامقامش در حیات بود، او را خدمت گزار و فرزندانش را پرستار بود، وهنگامى كه برادر عازم كشته شدن گردید، زینب هر چه در قدرت داشت، براى حفظجان برادر نثار كرد.

فرزند دل بندش را در راه برادر بزرگوارش فدا كرد. براى برادر در فكر جمع آورى سپاه بود. روحیه سربازان برادر را تقویت مى كرد. هنگامى كه جوان برومند برادرش در خاك وخون غلتید، و پدر داغ دیده ایستاده، مى نگریست، زینب خود را رسانید كه توجه برادر رابه جاى دیگر منعطف سازد، مبادا در اثر این مصیبت جان فرسا، نیروى برادر كاسته شود.وقتى كه برادر تنها ماند و یك تنه به نبرد ادامه مى داد، زینب، جان خود را در كف دست گرفت، و به سوى عمر سعد و سپاه بى رحم كوفه روان شد؛ شاید ساعتى، شهادت برادر رابه تاخیر اندازد.

شب یازدهم محرم، زینب بى كس شد.

در ساعتى چند به قول خودش: جدش و پدرش و مادرش و برادرانش و همه كسانش ازدستش رفتند، و همگى در خاك و خون غلتیدند.

شب دهم و شام دهم!

چقدر تفاوت میان این شب سپید و آن شام سیاه وجود داشت! و ه كه چه شام تیره اى بود!

زینب در شب دهم همه كس داشت، ولى در شام دهم هیچ كس نداشت!

در شب دهم پشت و پناه داشت، سرور داشت، نقطه اتكا داشت، برادر داشت، پسرداشت، جوان داشت، كودك داشت، شیرخوارداشت، ولى در شب یازدهم، هیچ كدام رانداشت!

زینب در شب دهم، خواهر بود، مادر بود، عمه بود، سروربود، ولى در شام دهم نبود!

در شب دهم، خیمه و خرگاه داشت، جامه نو برتن داشت، چراغ داشت، بستر خواب داشت، خدمت گزاران بسیار داشت، ولى در شام دهم نداشت!

در شب دهم، تنش سالم بود، ولى در شام دهم، از تازیانه مجروح !

آرى... در شام دهم زینب چیزى داشت، كه درشب دهم نداشت!

آیا آن چه بود؟

آب بود! آرى آب بود!

زینب در شام دهم آب داشت، ولى درشب دهم نداشت!

آیا دمى كه آب، حلال گردید، اول خودش نوشید، یا به زنان خون جگر و كودكان یتیم دربه در داد؟

نخستین دفعه اى كه خواست آب بنوشد چه حالى داشت؟

چه خاطراتى در قلبش مى تپید؟! چه تشنه كامان بزرگوارى را كه با لب تشنه جان دادند،به خاطر مى آورد؟ آیا قدرت بر نوشیدن آب داشت؟ چگونه به كودكان یتیم و زنان داغ دیده آب داد؟!

من كه از جواب ناتوانم!

من نمى دانم خداوند در این تن رنجور چقدر نیرو نهفته بود؟

زیرا این همه مصیبت موجب نشد كه زینب را از سرپرستى زنان داغ دیده، و كودكان یتیم باز دارد. در میان آن همه كودك، یكى به زیر سم ستور نرفت! و در آتش سوزى خیمه هانسوخت! ویكى در آن شام شوم، و در آن بیابان بى رحم، گم نشد... هنگام حركت كاروان اسیربه سوى كوفه، وقتى كه خواهر حسین علیه السلام مى بیند یادگار برادرش امام سجادعلیه السلام از شدت مصیبت حالش دگرگون شده، براى تسلیت برادرزاده اقدام مى كند!

در طول راه، زینب، كودكان پدركشته را مادر بود و پدرى مى كرد! و تنش در برابرتازیانه هایى كه به سوى آن ها مى آمد سپر بود، و در نگه دارى آن ها جان فشانى مى كرد.

اگر بیوه زنى از كاروان عقب مى ماند، ویاكودكى از محمل بر زمین مى افتاد، دختر على علیه السلام زن را به كاروان مى رسانید و كودك را سوار مى كرد!

زینب، با پلیدترین مرد روى زمین یعنى ابن زیاد طورى سخن گفت و نوعى رفتار كرد،وبا یزید كه شوم ترین امپراتوران فاتح بود، جور دگر سخن گفت و رفتار دگر داشت. و قتى كه ابن زیاد تصمیم به كشتن امام سجادعلیه السلام گرفت، خواهر حسین علیه السلام چنان فداكارى و از خودگذشتگى نشان داد، كه آن ناپاك را از آن تصمیم شوم منصرف ساخت.

هنگامى كه یزید، سرمست باده ورزى شده بود، و با چوب دستى بر دندان هاى سربریده برادر مى نواخت، خواهر كارى كرد و سخنى گفت كه شیرینى پیروزى را تاابد در كام یزیدتلخ كرد.

پس از بازگشت از شام، خواهر یك سره به سوى قبر برادر رفت تا مطمئن شود كه آن پیكر مقدس و یارانش دفن شده اند، آن گاه به مدینه بازگشت . و لى! و لى در طول این مدت، اشك دیده و سوز دلش آرام نگرفت.

آسایش زینب وقتى بود كه مى نشست و سر به زانوى غم مى نهاد و مى گریست.

دختر امیرالمؤمنین علیه السلام آن قدر گریست، تا اشك هایش بخشكید.

در میان این همه فشار و مصیبت، چیزى كه نمایان شد، بزرگى و عظمت زینب بود، ومعلوم شد كه نواده رسول خداصلى الله علیه وآله چقدر نیرو دارد؟ و خداوند به آن پیكر ستم كشیده، وآن روح رنج دیده، چقدرتوانایى داده است!

بزرگ ترین مصیبت ناگوارى كه در تاریخ بشر كمتر نظیر داشته، بر این پیكر رنجور و آن روح نازنین وارد آمد، ولى وى دست و پاى خود را گم نكرد و از هدف خود منحرف نشد ومانند كوه استوار بماند. دختر امیرالمؤمنین، مصیبت هاى گوناگون داشت:

داغ عزیزان و پیكر پاره پاره آن ها، اسیرى و دربه درى، آتش سوزى و خون جگرى، ذلت پس از عزت، گشاده رویى تازیانه هاى عرب هاى بى رحم، زخم زبان هاى مردم پلید، تذكرزمان خلافت پدر در كوفه، و حقوقى كه پدرش بر گردن اهل كوفه داشت، و رفتار كوفیان،هركدام از این ها بس است كه انسانى را از پا بیندازد، چه برسد كه تمام آن ها بر یك تن هجوم بیاورد.

اضافه براین، وظایف سنگینى را نیز باید عهده دار شود. ولى دختر على علیها السلام خم به ابرونیاورد، و آن چه كه عقل در وقت آسایش خاطرتشخیص مى دهد، انجام داد. تا كنون نشده از نظر سیاسى براى گفتار و رفتار زینب در سفر اسارت، یك اشتباه سیاسى گرفت؛ عقل هر چه بیندیشد كه درآن جایى كه زینب سخنى گفته و یا رفتارى كرده، سخنى بهتر ویا رفتارى خردمندانه تر بجوید، نخواهد یافت.

شاهكارهاى سیاسى زینب بسیار است كه شمارش آن موجب تفصیل خواهد بود.

زینب در هنگام سخن از رسول خداصلى الله علیه وآله «به پدرم » تعبیر كرد، و به جهانیان اعلام داشت كه یزیدیان چگونه مردمى هستند! و چه كسى را كشتند، وچه كسى را اسیر كردند! و قدرتى كه در دست آنان بود، ازكجا آمده بود، و نكته هاى دیگرى كه بیانش مقدمه مارا از صورت مقدمه بودن خارج مى سازد.

این جاست كه رازى نهفته آشكار مى شود، كه چرا سیدالشهداعلیه السلام بانوى بانوان و زنان وكودكان راهمراه برد، با آن كه خودش به سر انجام سفرش آگاه بود واهل كوفه را خوب مى شناخت.

اسارت بانوان، فاجعه كربلا و جنایات بنى امیه و فداكارى حسین علیه السلام را از پس پرده بیرون آورد.

اگر اسارت آن ها نبود، دشمنان آل محمدصلى الله علیه وآله پرده اى برجنایات كربلا مى كشیدند ونمى گذاشتند كسى از آن آگاه شود، وكسانى را كه اطلاع داشتند، زبانشان را به وسیله پول و یازور مى بستند، واین جنایت هولناك، و این فداكارى بزرگ را از صفحات تاریخ محومى كردند.

چنان كه بسیارى از جنایت كاران، آثار جرم وجنایت خود را محو كردند؛ مگر ستمى كه بر مادر زینب شد، از صفحات تاریخ محونگردید؟! و لى زینب باید در كربلا باشد، فداكارى برادر، و جنایت كارى بنى امیه را ببیند، و سپس اسیر شود، تا این قیقت بزرگ محو نشود.

گزافه نگفته ایم اگر بگوییم: اسارت زینب موجب زنده شدن پدرش على علیه السلام و جدش رسول خداصلى الله علیه وآله و تجدید حیات اسلام بود؛ زیرا بنى امیه با زور و پول و حیله گرى مى خواستندهمه را محوونابود كنند واثرى از رسالت رسول صلى الله علیه وآله باقى نگذارند.

كشته شدن حسین علیه السلام این نقشه پلید را برباد داد و اسارت زینب، كشته شدن حسین را برملا ساخت.

زینب(س)، عمر درازى نكرد و در جوانى از دنیا رفت. و لى این حقیقت از وى به یادگار بماند.

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo