یک
دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در کمال تعجب دیدم شهید
بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:" دست سنگینی داری پسر! یکی هم این
طرف بزن تا میزان بشه".
94/03/04
۳۲ سال پیش در
اول خردادماه ۱۳۶۲ محمد بروجردی، فرمانده قرارگاه حمزه
سیدالشهدا به خون خود غلطید. آنچه در ادامه می خوانیم، خاطره
ای است از دوران حیات مادی اش:
در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه
هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر گفت:" این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره
تقاضای مرخصی داره".
فرمانده گفت:" خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره
بری".
یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در
کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو
و گفت:" دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه".
بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت:"ببخشید،
نمی دانستم این قدر ضروری است.می گم سه روز برات مرخصی بنویسند".
سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با
کارگزینی هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت:"برای کی می
خوای مرخصی بنویسی؟برای من؟نمی خواد. من لیاقتش را ندارم".
بعد هم با گریه بیرون رفت.بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ
شهید بروجردی شده؛یازده ماه بعد هم به شهادت رسید.آخرش هم به
مرخصی نرفت.