شهید آوینی

اینجا هم پای فرزندان حضرت روح الله(ره) درمیان است + تصاویر 

بعضی از این جوانان در خانواده های بسیار مرفه زیسته اند و می‌توانند در بهترین نقاط دنیا برای گذراندن تعطیلات سفر کنند اما خوشی هایشان را در چیز دیگری پیدا می‌کنند و راهی این سرزمین می‌شوند...

 94/01/31


تعطیلات نوروز همیشه تاریخ جزو مناسبت های بسیار با اهمیت بوده است. کمتر خانواده ایرانی با هر قومیتی و یا در هر طبقه ای از جامعه به لحاظ مادی قرار گرفته باشند به انجام آن توجه خاص نشان می دهند.

اسفند که آغاز می شود با خود تب و تاب شروع سال جدید را نیز می آورد و مردم علاوه بر خرید شب عید به دنبال برنامه ریزی برای رفتن به یک هجرت موقت هستند.

همه سعی می‌کنند جایی انتخاب شود که هم زیبا باشد هم جذاب و هم آب و هوای خوبی داشته باشد و خلاصه کلام اینکه سفری باید رفت که استراحت کرد از یک سال ازدحام و شلوغی ذهن و زندگی.

چند سالی است که بعضی‌ها مدل سفرشان را در تعطیلات نوروز عوض کرده اند. جوانانی که به جای رفتن به مناطق خوش آب و هوا برای استراحت، به نقاط دور دستی از کشور می‌روند که حتی ممکن است آب شرینی هم دم دستشان نباشد چه برسد به راحتی و این حرف ها. استراحت را حتی بی خیال می‌شوند و داوطلبانه می روند برای کار آن هم بدون هیچ مزدی.

جوانانی که بعضا در خانواده های بسیار مرفه زیسته اند و می‌توانند در بهترین نقاط دنیا برای گذراندن تعطیلات سفر کنند اما خوشی هایشان را در چیز دیگری پیدا می‌کنند و آن کمک و عمرانی به هم وطنانی است که از امکانات زیادی بی بهره اند.

آنها با چنان شور و شوقی به این دیارها قدم می‌گذارند که اهالی نیز سر شوق می آیند و اگر به دلیل وجود مشکلات زیاد دست از کار شسته اند دست به زانو می‌زنند و در پی بهتر شدن مکان زندگی‌شان بر می‌آیند.

ما هم در نوروز 94 همراه گروهی که جهادی های «قرارگاه نجف» نامشان بود عازم دیاری شدیم که چند صباحی نامش شد خونین شهر و هنوز تاخرم شهر شدنش فاصله زیادی دارد.

اغلب بچه های جهادی از دانشجویان دانشگاه‌های دولتی مثل تهران و شهید بهشتی بودند و نیز طلابی که در حوزه های علمیه تحصیل می‌کردند. از قم، کرج، شهر تهران و ... در جمعشان دیده می‌شد.

روستا به روستا برای دیدن پروژه های عمرانی که دستشان بود می‌رفتیم. با پسرها که صحبت می‌کردیم همه با عشق و علاقه مشغول ساخت خانه و بنایی بودند. یکی می‌گفت من مهندس الکترونیکم و دیگری عمران خوانده بود. یکی دیگر مهندس شیمی بود و یکی با خنده گفت من قرار است قاضی شوم، فقه می‌خواند.

آنقدر از جان و دل کار می‌کردند که خستگی برایشان بی معنی شده بود. در یک پروژه شنیدیم سه شبانه روز نخوابیدند تا خانه یک زوج جوان را که آتش گرفته بود دوباره بسازند و تحویلشان دهند.

در هر روستا کافی بود بگوییم بچه های جهادی اینجا هستند؟ بلافاصله می بردنمان پیششان و همه اهالی دوستشان داشتند و کنارشان بودند.

این جوانان پایتخت نشین هر کاری که از دستشان بر می آمد از موزاییک کردن کف خانه تا ساخت حمام و سرویس بهداشتی انجام می‌دادند بدون اینکه کمترین اخمی در چهره شان پیدا شود.

پرسیدم بهتر نبود عید را در خانه پای تلویزیون سپری می کردین یا یک سفر آرام تری می رفتید؟ این کارها را بسپارید به دولت، شما درستان را بخوانید. می خندیدند و می گفتند دولت مگر جدای از ملت است؟! ما آمدیم به اندازه خودمان کشورمان را آباد کنیم و کمکی باشیم به اهالی روستاهایی که محرومند.

جهادی ها فقط ظاهر روستا را عمران نمی کنند بلکه راه به دل آنها می‌برند و این را می شد از بچه هایی که کنار یکیشان حلقه زده بودند فهمید. این جوان جهادی برای کودکان قصه‌های شیرین قرآنی و موضوعاتی که پیرامون قرآن بود و جذاب تعریف می کرد.

یکی دیگر که کارش تمام شده بود داشت با بچه ها در کوچه فوتبال بازی می‌کرد. از او پرسیدم شما چه می خوانید؟ گفت: طلبه هستم. پرسیدم بهتر نیست کار فرهنگی کمی پررنگ تر باشد؟ با لبخندی پاسخ داد: کار فرهنگی تا زمانی که دل مردم با تو نباشد انجام شدنی نیست. ما همین قدر که رفتار خوبی از خودمان نشان دهیم و سر وقت کار را رها کنیم و بایستیم به نماز بهترین کار است و ناخودآگاه الگویی ارائه خواهد شد که مردم نیز از آن استقبال می‌کنند.

به روستای دیگری رفتیم که پیرزنی به استقبالمان آمد و شروع کرد مادرانه از جوانانی تعریف کردن که به قول خودش شده بودند پسرهایش. مدت ها بود شوهرش را از دست داده بود و فرزندانش رهایش کرده بودند. می‌گفت خیلی وقت بود که خانه ام به خاطر مشکل برقش چراغ نداشت اما حالا این پسرهایم بی وقفه در حال تعمیر خانه هستند.

در مسافتی که پشت سر می‌گذاشتیم نهرهایی که اطرافش را نیزارها پوشانده بودند نظرمان را جلب کرد که یکی از بومی ها گفت: این رودهای کوچک را سالیان پیش اجداد ما با دست می کندند تا آب را از این طریق به زمین های کشاورزی شان برسانند.

بچه های جهادی شب که می شد تازه دور هم در مقرشان جمع می شدند و شروع می کردند به شوخی و چک کردن صفحات مجازی گوشی و بعضی ها هم جزوه های درسی شان را پهن می کردند و درس می خواندند. ساعتی هم اختصاص داشت به درس و بحث موضوعات اخلاقی که علی رغم خستگی فراوان استقبال خوبی از طرف بچه ها می شد.

البته بودند کم و بیش گروه هایی که حتی شب ها با نور کم دست از کار نمی کشیدند و تا می توانستند سعی می کردند کار تعمیر یک خانه زودتر تمام شود تا بتوانند کارهای بیشتری انجام دهند.

کار این بچه ها زمانی ارزشمند می شود که شما در عمق محرومیت ها قدم می گذارید و می بینید جوی مقابل هر خانه که بچه های کوچک کوچه روزانه در آن رفت و آمد دارند تبدیل شده به مکانی برای جمع شدن فاضلاب خانه به دلیل خرابی یا نبود سرویس بهداشتی.

گروه های جهادی ظرفیتی هستند که شاید در برنامه ریزی های رسمی قابل گنجاندن نباشند اما بدون شک تداعی کننده جهاد سازندگی اوایل جنگ هستند با همان اخلاص و پشت کار. کمبود امکانات و قوانین دست و پا گیر پروسه های اداری نمی تواند باعث نشستن آنها شود و هر کسی که یکبار در کنار این جوانان سفر کند بدون استثناء دلش می خواهد در سفرهای بعدی نیز این گروه ها را همراهی کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

منبع :فرهنگ نیوز

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo