شهید آوینی
 
رنج‏هاى فاطمه (س) از زبان على (ع)

نويسنده:مهدى عزيزان

فاطمه و على عليهما السلام دو يار همراه و دو ستاره آسمانى‏اند كه براى نشان دادن راه آسمان چند روزى به زمين آمدند و سپس به آسمان بازگشتند . آن دو يار مهربان، نامهربانى‏ها و بى مهرى‏هاى بى حسابى از خاكيان ديدند و بزرگوارانه از كنار مزاحمت‏هاى شب پره‏هاى مزاحم گذشتند . از اين بى مهرى‏ها و مزاحمت‏ها، حكايات فراوانى گفته‏اند و شنيده‏ايم، اما در اين اوراق معدود، برآنيم تا از زبان تنها همتاى زهرا، گوشه‏اى اندك از تلخى‏هاى رفته بر آن عزيز را بخوانيم و بدانيم . پيش از ذكر اين تلخى‏ها، جملاتى چند در بلنداى مقام آن زهره درخشنده را از زبان على عليه السلام نقل مى‏كنيم و سپس به بيان رنج‏هاى حضرت زهرا عليها السلام مى‏پردازيم .

فاطمه، برترين بانو
معاويه در نامه‏اى كه به امام على عليه السلام مى‏نويسد، به فخر فروشى در مقابل امام مى‏پردازد . امام در پاسخ به نامه او، به بيان فضيلت‏هاى بنى هاشم و فضيحت‏هاى بنى اميه مى‏پردازد:
«وانى يكون ذلك كذلك، ومنا النبى ومنكم المكذب ومنا اسد الله ومنكم اسد الاحلاف ومنا سيدا شباب اهل الجنة ومنكم صبية النار ومنا "خير نساء العالمين" ومنكم حمالة الحطب فى كثير مما لنا وعليكم (1) .

شما چگونه و كجا با ما برابريد! كه از ميان ما پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و دروغزن (ابوجهل) از شما است، واسد الله (حمزه سيد الشهدا) از ما و اسد الاحلاف (شير سوگندها; اسد بن عبد العزى) از شما، و از ماست دو سيد جوانان اهل بهشت (حسن عليه السلام و حسين عليه السلام) و از شما است كودكانى (2) كه آتش نصيب آنان گرديد . و از ما است‏بهترين زنان جهان (فاطمه عليها السلام) و از شماست آن كه هيزم كشد براى دوزخيان (ام جميل همسر ابى لهب) (3) وبيش از اين ما را فضيلت‏ها و شما را فضيحت‏ها است .»

على و فاطمه عليهما السلام از زبان يكديگر
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله پس از ازدواج حضرت على و فاطمه عليهما السلام و سپرى شدن مراسم عروسى، ابتدا از على عليه السلام پرسيدند: همسرت فاطمه عليها السلام را چگونه يافتى؟ امام پاسخ داد: «نعم العون على طاعة الله; در اطاعت كردن از خدا خوب يار و ياورى است .» سپس از دختر خود، فاطمه عليها السلام پرسيدند: شوهرت را چگونه يافتى؟ آن حضرت پاسخ داد: «خير بعل; بهترين شوهراست . (4) »

زحمات فاطمه عليها السلام در منزل
به دنبال تقسيم كار پيامبر صلى الله عليه و آله بين حضرت زهرا عليها السلام و على عليه السلام و واگذارى كارهاى داخل منزل به فاطمه عليها السلام، گرچه على عليه السلام نيز در كمك به همسرش از هيچ كوششى دريغ نمى‏كرد، اما در عين حال انجام تمام كارهاى منزل براى فاطمه عليها السلام بارى گران بود . براى كاهش زحمت‏هاى منزل، على عليه السلام راه حلى به فاطمه پيشنهاد مى‏كند . آن حضرت بعدها اين ماجرا را چنين نقل فرمود: «فاطمه زهرا عليها السلام، عزيزترين عزيزان رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه من بود . فاطمه عليها السلام آنقدر با آسياب آرد كرد تا دست هايش پينه بست و آنقدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينه‏اش باقى مانده بود و به اندازه‏اى خانه را روبيد تا اينكه لباس هايش غبار آلود شد، و آن قدر زير ديگ آتش بر افروخت تا لباسش كثيف و گرد آلود گرديد و به همين علت، به سختى و زحمت افتاد . روزى شنيدم چند غلام خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آورده‏اند . به فاطمه گفتم: وقتى خدمت پدر رفتى از او خادمى بخواه تا در كارها مدد رسان تو باشد و از اين همه رنج و محنت آسوده شوى .

فاطمه زهرا عليها السلام خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت . ملاحظه كرد كه گروهى با ايشان مشغول بحث و گفت و گو هستند . لذا بدون اينكه با پدر سخنى بگويد از شرم و حيا بازگشت . چون رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏دانست كه فاطمه عليها السلام براى حاجت و نيازى مراجعه كرده است، خود به منزل ما آمد . ما در بستر استراحت‏بوديم، وى بالاى سر فاطمه عليها السلام نشست و فاطمه عليها السلام از جهت‏شرم و حيا سر خود را زير رخت‏خواب كرد .

حضرت فرمود: فاطمه جان! براى چه منظورى نزد من آمدى؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساكت‏بود .

عرض كردم: اى رسول خدا! من علت را براى شما عرض مى‏كنم . فاطمه آن قدر سنگ آسياب را چرخانده كه دستش پينه بسته و آن قدر آب كشيده كه بر سينه‏اش اثر آن باقى مانده و آن قدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاك آلود شده، و آن قدر آتش در زير ديگ افروخته كه پيراهن او كثيف شده و بوى دود گرفته است . شنيديم كه غلامان و خادمان چندى را خدمت‏شما آوردند، به فاطمه عليها السلام گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ايشان خدمت كارى بخواه تا تو را كمك كند .

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «الا ادلكما على خير مما سالتما . اذا اخذتما مضاجعكما تكبرا اربعا وثلاثين وتسبحا ثلاثا وثلاثين وتحمدا ثلاثا وثلاثين فهو خير لكما من خادم يخدمكما; شما را از مطلبى آگاه كنم كه براى شما از خادمى كه خواستيد بهتر است . وقتى از خواب برخاستيد (دربعضى روايات است وقتى به رختخواب رفتيد) سى و چهار مرتبه «الله اكبر» ، سى و سه بار «سبحان الله‏» و سى و سه بار «الحمد لله‏» بگوييد، اين براى شما از خادمى كه به شما خدمت كند بهتر است .»

آنگاه فاطمه سر خود را بيرون آورد و سه بار فرمود: «رضيت عن الله ورسوله; از خدا و رسول او راضى و خشنود شدم . (5) »

عيادت ناتمام
وقتى عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله براى عيادت فاطمه عليها السلام به منزل على عليه السلام آمد، به دليل سالت‏شديد آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ايشان، موفق به عيادت آن عزيز نشد . به منزل خود بازگشت و پيكى روانه منزل على عليه السلام كرد، تا به على عليه السلام اين پيغام را برساند: «آن گونه كه من احساس مى‏كنم، فاطمه عليها السلام روزهاى پايان عمر خود را مى‏گذراند و اول كسى است كه به پيامبر صلى الله عليه و آله ملحق مى‏شود . من پيشنهاد مى‏كنم در صورت رحلت ايشان، مهاجرين و انصار را خبر كنيد تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شركت كنند، كه اين كار، هم باعث فيض معنوى و ثواب حاضران است، و هم باعث تقويت‏شعائر دينى .»

على عليه السلام در پاسخ به پيشنهاد عمويش عباس بن عبد المطلب، فرستاده‏اى به نزد او روانه كرد تا اين پيام را برساند: «ابلغ عمى السلام وقل لا عدمت اشفاقك وتحيتك وقد عرفت مشورتك ولرايك فضله . ان فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله لم تزل مظلومة من حقها ممنوعة وعن ميراثها مدفوعة . لم تحفظ فيها وصية رسول الله صلى الله عليه و آله ولا رعى فيها حقه ولا حق الله عزوجل وكفى بالله حاكما ومن الظالمين منتقما وانا اسالك يا عم ان تسمح لى بترك ما اشرت به فانها وصتنى بستر امرها; سلام مرا به عمويم برسان و بگو: خير خواهى شما را فراموش نمى‏كنم . نظر شما را به خوبى دريافتم و البته احترام آن - در جاى خود - محفوظ است . فاطمه عليها السلام هميشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بى بهره گرديد . سفارش رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد او عمل نشد و حقى كه خدا و رسول او در مورد فاطمه عليها السلام داشتند، رعايت نگرديد و خداوند براى حكمرانى و انتقام از ظالمين [ما را] بس است .

عموى گرامى! از شما مى‏خواهم به من رخصت دهيد كه به نظر شما عمل نكنم، چرا كه فاطمه عليها السلام خودش به من وصيت كرده است كه امر [كفن و دفن] او مخفى باشد .»

وقتى كه فرستاده عباس با اين پيام به سوى او بازگشت، عباس گفت: غفران الهى نثار فرزند برادرم كه البته او آمرزيده است . به راستى كه نظر او بدون اشكال و صحيح است . براى عبد المطلب فرزندى با بركت‏تر از على عليه السلام زاده نشد، مگر پيامبر صلى الله عليه و آله . . . (6) .

آهنگ جدايى
آن گاه كه فاطمه زهرا عليها السلام احساس كرد زمان رحلتش فرا رسيده است، در حالى كه در بستر بيمارى آرميده بود خطاب به على عليه السلام فرمود: «يا ابن عم، انه قد نعيت الى نفسى واننى لا ارى ما بى الا اننى لاحق بابى ساعة بعد ساعة وانا اوصيك باشياء فى قلبى; اى پسر عمو! خبر مرگ به من رسيده و آنگونه كه در مى‏يابم پس از اندك زمانى، به پدرم ملحق مى‏شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصيت مى‏كنم .»

على عليه السلام به فاطمه عليها السلام فرمود: «اوصينى بما احببت‏يا بنت رسول الله; اى دخت رسول خدا! آنچه دوست دارى وصيت كن .»

آنگاه على عليه السلام كنار سر فاطمه عليها السلام نشست و به آنان كه در اتاق بودند فرمود بيرون روند . سپس فاطمه عليها السلام به على عليه السلام فرمود: «يا ابن عم! ، ما عهدتنى كاذبة ولاخائنة ولا خالفتك منذ عاشرتنى; اى پسر عمو! از روزى كه با من زندگى كردى، از من دروغ و خيانت نديدى و هيچ گاه با تو مخالفت ننمودم.»

و على عليه السلام در پاسخش چنين گفت: «معاذ الله انت اعلم بالله وابر واتقى واكرم واشد خوفا من الله [من] ان اوبخك بمخالفتى . قد عز على مفارقتك وتفقدك، الا انه امر لابد منه . والله جددت على مصيبة رسول الله وقد عظمت وفاتك وفقدك فانا لله وانا اليه راجعون من مصيبة ما افجعها وآلمها وامضها واحزنها، هذه والله مصيبة لا عزاءلها ورزية لا خلف لها; نه، هرگز! تو نسبت‏به خداوند آگاه‏تر، نيكوكارتر، پرهيزگارتر، گرامى‏تر، و خائف‏تر از آن هستى كه تو را به عنوان مخالفت‏با من سرزنش كنم . جدايى و فقدان تو براى من بسيار سخت است . ولى چه بايد كرد كه چاره‏اى براى مرگ نيست . سوگند به خدا، مصيبت رسول خدا براى من تازه شد و وفات و فقدان تو، [براى من] بسيار بزرگ [و دشوار] است . پس «انا لله وانا اليه راجعون‏» از مصيبتى كه بسيار دلخراش و دردناك و دشوار و اندوه آور است . به خدا قسم! اين مصيبتى است كه تسليت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزى است كه جبران‏ناپذير است . »

سپس مدتى با هم گريستند و على عليه السلام سر فاطمه عليها السلام را به سينه چسبانيد و فرمود: «اوصينى بما شئت فانك تجدنى فيما امضى كما امرتنى به واختار امرك على امرى; آنچه مى‏خواهى وصيت كن، همانا مرا آن گونه خواهى يافت كه به وصيت تو بخوبى عمل كنم و امر تو را بر امر خودم مقدم مى‏دارم .»

سپس فاطمه عليها السلام به بيان وصاياى خود پرداخت (7) .

آغاز جدايى
پس از شهادت حضرت زهرا عليها السلام، امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنين عليهما السلام گفت: به نزد پدرتان على عليه السلام رويد و خبر شهادت فاطمه عليها السلام را به او رسانيد . حسنين عليهما السلام از خانه بيرون آمدند و در حالى كه فرياد مى‏زدند: «يا محمداه! يا احمداه! اليوم جدد لنا موتك اذ ماتت امنا» ، وارد مسجد شدند و على عليه السلام را كه در مسجد بود، از شهادت فاطمه عليها السلام آگاه نمودند . على عليه السلام با شنيدن اين خبر، آنچنان دگرگون شد كه بى حال افتاد . آب به صورتش پاشيدند و به حال آمد . با سوز و گداز فرمود: «بمن العزاء يا بنت محمد كنت‏بك اتعزى ففيم العزاء من بعدك; اى دختر محمد صلى الله عليه و آله! به چه كسى خود را تسليت دهم. [تا زنده بودى] مصيبتم را به تو تسليت مى‏دادم، اكنون پس از تو چگونه آرام و قرار گيرم؟ (8) »

در سوگ يار
على عليه السلام پس از به خاك سپارى يار ديرينه و همراه روزگار خوشى‏ها و تلخى‏هاى خود، در كنار تربت آن عزيز، با رسول خدا چنين درد دل كرد:
«السلام عليك يا رسول الله عنى . والسلام عليك عن ابنتك و زائرتك والبائتة فى الثرى ببقعتك والمختار الله لها سرعة اللحاق بك . قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى وعفا عن سيدة نساء العالمين تجلدى . الا ان لى فى التاسى بسنتك فى فرقتك موضع تعز فلقد وسدتك فى ملحودة قبرك وماضت نفسك بين نحرى وصدرى . بلى وفى كتاب الله [لى] انعم القبول «انا لله وانا اليه راجعون‏» قد استرجعت الوديعة واخذت الرهينة واخلست الزهراء فما اقبح الخضراء والغبراء، اما حزنى فسرمد واما ليلى فمسهد . وهم لا يبرح من قلبى او يختار الله لى دارك التى انت فيها مقيم . كمد مقيح و هم مهيج . سرعان ما فرق بيننا والى الله اشكو وستنبئك ابنتك بتظافر امتك على هضمها . فاحفها السؤال والستخبرها الحال . فكم من غليل معتلج‏بصدرها لم تجد الى بثه سبيلا . وستقول ويحكم الله وهو خير الحاكمين . سلام مودع لا قال ولا سئم . فان انصرف فلا عن ملالة وان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين . واها واها والصبر ايمن واجمل .

ولولا غلبة المستولين لجعلت المقام واللبث لزاما معكوفا ولاعولت اعوال الثكلى على جليل الرزية . فبعين الله تدفن ابنتك سرا وتهضم حقها وتمنع ارثها ولم يتباعد العهد ولم يخلف منك الذكر والى الله يا رسول الله المشتكى وفيك يا رسول الله احسن العزاء .

صلى الله عليك و عليها السلام والرضوان;

اى پيغمبر خدا! از من و از دخترت كه به ديدن تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته است، بر تو درود باد! همان كه خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختيار كرد . اى رسول خدا! پس از دختر برگزيده‏ات شكيبايى من به پايان رسيده و خويشتن دارى من به خاطر سيده زنان جهان از دست رفته است . اما براى من پيروى از سنت تو [كه همان صبر باشد] در جدايى تو موجب تسليت است [ . اى پيامبر خدا!] تو را به دست‏خود در دل خاك سپردم! و تو بر روى سينه من جان دادى! آرى، قرآن خبر داده است كه همه از خدائيم و به سوى او باز مى‏گرديم . اكنون امانت‏به صاحبش رسيد، و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت [ . پس از او] آسمان و زمين زشت مى‏نمايد و هيچگاه اندوه دلم نمى‏گشايد و شبم بى خواب است و غم از دلم نمى‏رود، تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند .

[مرگ زهرا] ضربتى بود كه دل را خسته و غصه را پيوسته گردانيد، چه زود جمع ما به پريشانى كشيده شد . شكايت [خود را] به خدا مى‏برم و دخترت خواهد گفت كه امتت پس از تو با وى چه ستم‏ها كردند . آنچه خواهى از او بپرس و احوال را از او جويا شو . تا سر دل بر تو گشايد و خونى كه خورده است‏بيرون آيد . او به زودى خواهد گفت و خدا كه بهترين داور است [ميان او و ستمكاران داورى] نمايد .

[سلامى كه به تو مى‏دهم] سلام وداع كننده است نه از روى ملالت و كسالت . اگر مى‏ورم ملول [و خسته جان] نيستم و اگر مى‏مانم به وعده خدا بد گمان نيستم، به خاطر وعده‏اى كه خداوند به شكيبايان داده است . در انتظار پاداش مى‏مانم كه شكيبايى نيكوتر است .

اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه در كنار قبرت مى‏ماندم و در اين مصيبت‏بزرگ چون فرزند مرده جوى اشك از ديدگانم مى‏راندم .

خدا گواه است كه دخترت پنهانى به خاك مى‏رود و در حالى كه هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان‏ها نرفته، حق او برده مى‏شود و از ميراث او منع مى‏شود .

اى رسول خدا! شكايت را به سوى خدا مى‏برم و دل را به ياد تو خوش مى‏دارم، كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه . (9) »

وقتى آن حضرت از دفن فاطمه‏3 فراغت‏يافت‏بر سر قبر او ايستاد و اين دو بيت را انشاء كرد:

لكل اجتماع من خليلين فرقة
وكل الذى دون الممات قليل
وان افتقادى واحدا بعد واحد
دليل على ان لا يدوم خليل (10)

«جمع هر دو دوست را پريشانى است و هر چيز جز مرگ ناچيز است . اينكه من يكى را پس از ديگرى از دست مى‏دهم، نشان آن است كه هيچ دوستى جاويد نمى‏ماند .»

***

مرا شفاعت اين پنج تن بسنده بود
كه روز محشر بدين پنج تن رسانم تن
بهين خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و على و فاطمه حسين و حسن (11)

***

آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پيش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پيمبر
بدهد بتمام ايزد دادار تعالى (12)

پى‏نوشت‏ها:
1) نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه دكتر شهيدى .
2) اشاره به جمله رسول خدا صلى الله عليه و آله است . وقتى آن حضرت پس از جنگ بدر دستور كشتن عقبة بن ابى معيط را داد، عقبة گفت: «من للصبية يا محمد; چه كسى براى كودكان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «النار; آتش .»
3) ام جميل، خواهر ابوسفيان، زن ابولهب و عمه معاويه بود .
4) بحار الانوار، ج‏43، ص‏117 و 133 .
5) حلية الاولياء، ج‏2، ص‏41; بحار الانوار، ج‏43، ص‏82 .
6) بحار الانوار، ج‏43، ص‏210 و 211 .
7) بيت الاحزان، محدث قمى، با ترجمه محمدى اشتهاردى، ص‏241; بحار الانوار، ج‏43، ص‏191 .
8) همان، ص‏249 .
9) اصول كافى، ج‏1، ص‏458و459; بحار الانوار، ج‏43صص 194 و 193 .
10) الاخبار الموفقيات، زبير ابن بكار، ص‏194 .
11) غضائرى رازى .
12) ناصر خسرو .

منبع:نشريه مبلغان، شماره 31

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo