شهید آوینی
 
جانباز شیمیایی: بعد از سالها به بنیاد مراجعه کردیم،امّا . . .

علی خطیب جانباز شیمیایی و اعصاب و روان : من در مورد دورانی که به جبهه رفتم هیچ توقعی ندارم ، چون معتقدم فقط وظیفه ام را انجام داده ام . حتی می خواستم این مسئله مجروحیت در درون خودم بماند . اما به خاطر شرایط بد جسمانی و وضعیت فرزندانم مجبور شدم به بنیاد مراجعه کنم.

به خانه استیجاری جانباز شیمیایی و اعصاب و روان علی خطیب در جنوب شرق تهران رفتم. خانه ای که در نگاه اول از وضعیت بد اقتصادی این خانواده حکایت داشت؛وقتی وارد خانه شدم نگاهم به مردی نحیف و لاغردر اتاق سمت راست افتاد که در بستر بود.

جانباز علی خطیب که در سال 62 در جزیره مجنون علاوه بر مسمومیت با گاز خردل و تاول زا،بر اثر موج انفجار نیز از جهت اعصاب و روان دچار مصدومیت شده است هم اکنون خود و خانواده اش در شرایط سختی به سر می برند.

به گفته همسر وی - که خود نیز فرزند وخواهر شهید - است، خطیب قادر به کار کردن وفعالیتهای معمولی اجتماعی نمی باشد،او حتی به تنهایی نمی تواند از منزل خارج شود،این در حالی است که آنان هیچ حقوق و امکاناتی از بنیاد شهید و امور ایثارگران دریافت نمی کنند!

آنچه در پی می آید گفتگوی اختصاصی گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر با جانباز شیمیایی و اعصاب و روان علی خطیب و همسر وی عصمت جوادیان است.

خانم جوادیان چه سالی با آقای خطیب ازدواج کردید ؟

اردیبهشت 59 با هم ازدواج کردیم و چهار دختر دارم که محصل و دانشجو هستند.

در چه تاریخی همسرتان به جبهه رفت و مجروح شد؟

زمانی که بچه هایم کوچک بودند به جبهه رفت که در سال 62 در جزیره مجنون شیمیایی شد و بر اثر موج انفجارناراحتی اعصاب و روان پیدا کرد و یک گوش ایشان هم ناشنوا شد. 

با این وضعیت که همسرتان در خانه است و نمی تواند کار کند منبع درآمدتان چیست؟

زمانی که ایشان توانایی داشت در کارخانه جنرال استیل سابق یا ایران پویای فعلی کارگرفنی بود وکار می کرد و درآمدی جزیی داشتیم . اما از وقتی که همسرم کم کم توانایی‌اش را به خاطر مجروحیت از دست داد ودیگر نتوانست کار کند به اصرار دیگران بعد از سالها به بنیاد برای تشکیل پروند مراجعه کرد وبا پیگیریهایی که کردیم بنیاد فقط مجروحیت شیمیایی ایشان را پذیرفت و گفتند قانون جدید تصویب شده که دیگر مجروح اعصاب و روان را نمی پذیریم در صورتی که از طرف پادگانی که اعزام شده بود هم مصدومیت بر اثر موج انفجار ثبت شده وهم مسمومیت شیمیایی و در نهایت 25% برای ایشان زده اند؛بر اثر گازهای خردل و تاول زا مشکلات داخلی و بیماریهای دیگری هم دارد.

بنیاد تنها کاری که کرد این بود که تاییدیه ای برای از کار افتادگی همسرم به کارخانه ایران پویا فرستاد و ما حتی یک قرص مدیون بنیاد نیستیم و تنها شش ماه اول که برای همسرم  پرونده تشکیل دادند ماهانه سه هزار تومان می دادند که آنرا هم قطع کردند؛ تنها با حقوق  از کار افتادگی که کارخانه ایران پویا می دهد باید هزینه های سنگین دارو ودرمان واجاره

بهاء خانه را هم بپردازیم؛یک بیمارشیمیایی و اعصاب و روان احتیاج به تقویت جسمی وروحی دارد،همسرم از اینکه نمی تواند امکانات معمولی  فرزندانمان را تهیه کند بسیار خسته و افسرده است.

این بیت المال و این بودجه ای که در اختیار بنیاد می گذارند کجا خرج می شود؟! مدام تبلیغ می کنند که بنیاد فلان امکانات و خدمات را به جانبازان میدهند. کجاست؟بعد می گویند به جانبازان خانه،ماشین،امکانات رفاهی می دهند؛مسئولین دانشگاه آزاد تبلیغ می کنند برای خانواده شهدا و جانبازان تخفیف می دهد اما دریغ از یک قران که کم کنند و من باید با وام و قرض خرج تحصیل بچه هایم را تهیه کنم. مردم به این تبلیغات نگاه می کنند وچه می دانند ما در چه شرایطی زندگیمان را می گذرانیم.

آیا به مراکز دیگری برای این مسئله مراجعه کرده اید؟

رمضان سال گذشته به بیت رهبری می رفتم،مردم نامه می دادند برای آقا من هم در یک نامه شرایط زندگیمان را نوشتم؛بعد از یک هفته به منزل صاحب خانه مان تماس گرفتند چون تلفن نداشتیم و مسئول دفتر بیت رهبری گفت«ما ازبنیاد استعلام کرده‌ایم ، اما جانبازی به این نام اصلا نداریم»؛که من شماره کارت و پرونده همسرم را به ایشان دادم؛بعد از چند روز از بیت تماس گرفتند و گفتند که پرونده همسرتان در بنیاد جانبازان در حال بررسی است. خدا خیرشان بدهد بیت معلوم بود واقعا پیگیری می‌کند .

بعد از این جریان مسئول بنیاد جنوب تهران آقای عبدالرحیمی به خاطر تماس بیت رهبری به منزل ما آمد و تنها ما مدیون یک جعبه شیرینی ایشان شدیم وگفتند پیگیری می کنیم و دیگر هیچ کاری برای همسرم که در این شرایط و از کار افتاده است انجام ندادند. یعنی فقط کاری می‌کنند که اگر بیت رهبری از آنها سوال کرد ، بگویند رسیدگی کردیم . 

علی خطیب جانبازشیمیایی و اعصاب و روان با اینکه توانایی یک گفتگوی طولانی را ندارد، اما با گشاده رویی به سوالات ما پاسخ می‌دهد .

آقای خطیب اهل کجایید و درچه تاریخی و چه عملیاتی مجروح شدید؟

اهل شهر نور هستم ودرسال 61ـ62درعملیات بیت المقدس براثرموج انفجار مجروح شدم که برای درمان اقدام نکردم و درعملیات خیبر درمنطقه جفیر شیمیایی شدم. 

در دوران جنگ چه مسئولیتی داشتید؟

بسیجی وعضو گروه شش نفره شناسایی بودم؛یک گروه خاصی بود که پیش حاج احمد متوسلیان رفتیم؛چون قبل از انقلاب در خرمشهر کار می کردم کاملا آنجا را می شناختم. 

از بنیاد شهید و امور ایثارگران چه خواسته‌ای دارید ؟

من در مورد دورانی که به جبهه رفتم هیچ توقعی ندارم ، چون معتقدم فقط وظیفه ام را انجام داده ام . حتی می خواستم این مسئله(مجروحیت) در درون خودم بماند . اما به خاطر شرایط بد جسمانی مجبور شدم به بنیاد مراجعه کنم؛تا موقعی که روی پا بودم خودم کار می کردم و با درآمد کمی که درمی آوردم چرخ زندگی را می چرخاندم اما از وقتی که کم کم بعد از سالها دوباره عوارض شیمیایی خود را نشان داد به تدریج ضعیف شدم و حدود 40 کیلو وزن کم کردم و دیگر نتوانستم کار کنم؛به اصرار نزدیکان و دوستانم برای تشکیل پرونده به بنیاد - آن هم به خاطر فرزندانم - مراجعه کردم. بنیاد هم تنها نامه ای مبنی بر از کار افتادگی من به کارخانه ایران پویا فرستاد. پس از حدود 24 سال سابقه کارفنی اکنون با حقوق از کارافتادگی باید مخارج زندگی را بپردازم. 

آیا برای دارو ودرمان به بنیاد مراجعه کرده اید؟

اوایل جنگ که مجروح شدم توجه نمی کردم اما بعد از سالها بر اثر گاز تاول زا حتی نمی توانستم بنشینم و تمام بدنم تاول می زد و دچار خارش شدید پوست بودم و گاهی این مسئله عود می کند ولی براثر گاز خردل دچار بیماریهای داخلی شده ام و دیگر نمی توانم کار کنم و بنیاد از نظر درمانی حتی یک قرص مسکن هم به من نداده است.

علی خطیب شرایط مناسبی برای صحبت کردن نداشت . او نمی خواست از خودش بگوید و در بین سخنانش بیشتر از دوستان سفر کرده و خاطرات آنان سخن می گفت، وقتی سخن از مشکلات به میان می‌آمد با چشمانی خسته و گود رفته و چهره ای زرد گفت : وضعیت ما به اندازه برخی دیگر از جانبازان بد نیست و من راضی ام به قضای الهی .

جانبازعلی خطیب با یادآوری خاطرات جنگ از شهید حاج احمد متوسلیان یاد می کند و اشک در چشمانش حلقه می زند و به درگاه خداوند برای آزادی اودعا می کند؛در خلال بیان خاطراتش از دوران دفاع مقدس از اینکه از کاروان شهدا عقب مانده افسوس می خورد اما همچنان راضی به رضای الهی است.

درموقع خداحافظی احساس شرمندگی تمام وجودم را گرفته بود گویی یکی از مقصران این وضعیت خود من هستم. آنها با تمام بی عدالتی‌ها و مشکلات و کاستیهای زندگی هنوز سرمایه های اصلی انقلاب هستند و نسبت به انقلاب و نظام وفادارند،تا آخرین لحظه در این فکر بودم که آیا با تهیه این گزارش می توانم وظیفه ام را نسبت به این جانباز و خانواده اش ادا کنم یا اینکه نتیجه این گزارش هم کنار خبرها و گزارشات وگفتگوهایی از همین دست به فراموشی سپرده می شود؟

در راه بازگشت در این فکر بودم آیا آشنایی دارم تا در بنیاد شهید و امور ایثارگران وضعیت این جانباز را با داشتن چهار دخترمحصل و اجاره نشینی دنبال کنم ، اما نه ...کسی به نظرم نرسید. و بعد ناگهان با خودم گفتم : چرا ؟ اصلا چرا وضعیت ادارات و ارگانهای دولتی ایران طوری شده است که برای حل مشکلات و مسائل اداری،درمانی،تحصیلی و...اولین چیزی که به فکرمان می رسد ، این باشد که آشنایی را در فلان اداره،فلان بیمارستان یا مدرسه یا.... پیدا کنیم؟

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo