محمد برای کدام نسل بود
... و تو نیز فراموش شدی ، پشت خروارها احساسی که از آن
روزها مانده بود ، یادگار سالهای جنگ! هنوز دستهایت بوی
باروت می دهند یا که همراه احساست پشت خاکریزها فراموش شده
اند؟ اما نه ، تو فراموش نشده ای این ماییم که پشت خروارها
فراموشی گم شده ایم.
به راستی ما کجای کاریم ، مایی که
ادعای دوستداری جبهه و فرزندان جبهه را داریم ؟ چگونه بود
که محمد درد می کشید و التماس می کرد اما ما ، من و تو و
تمام مسوولانی که ادعای دوست داشتن او را داشتیم در برابرش
سکوت کردیم و به دردهای چند ساله اش نیش خند زدیم.
... و محمد کجای کار بود ، دلش در
کشاکش نگاه های پر تمسخر بود یا هم قسمی همرزمانش ، محمد
برای کدام نسل بود و چقدر این نسل با ما فاصله دارد؟
محمد اولی نبود ، دومی و آخری نیز نیست
، کمتر از یک ماه پیش احمد فرجی نیز قربانی ادعاهای بزرگ و
بی توجهی من و تو و بیشتر مسوولین شد ، قربانی که شاید با
کمی توجه دوباره به زندگی عادی خود در کنار خانواده اش باز
می گشت.
... و ما باز کجای کاریم ، چه کسی
تاوان درد دست های سوخته ای که زمانی برای نجات ناموس
کشور می جنگید را می پردازد ، چه کسی می تواند تاوان اشک
های پسر 17 ساله و دختر 14 ساله محمد را بپردازد ، به
راستی تاوان این اشک ها چیست؟
آیا اینکه خدمت به خانواده های شهیدان،
جانبازان، آزادگان و ایثارگران محترم است و واجب ، فقط یک
شعار است ؟
پس چرا به فاصله چند روز بعد احمد فرجی در بیمارستان
ساسان تهران به دلیل عدم حضور پزشک متخصص جام شهادت می
نوشد ؟ دستهای محمد رجبی می سوزد ؟ و حتی اجازه استفاده
از قرص های درمانش را به وی نمی دهند؟
منبع:خبرگزاری مهر