شهید آوینی

 
دست‌هایی به وسعت درد

روزنامه قدس در شماره دیروز پنجشنبه پنجم آذرماه گزارش پیگیری خبرنگار خود از چگونگی شهادت جانباز اعصاب و روان « محمد رجبی ثانی » را منتشر کرد که متن کامل آن در ذیل می‌آید.

وقتی وارد بیمارستان شدم سالن انتظار انباشته از کپسولهای قد بلندی بود که به دیوار تکیه کرده بودند. در انتهای یکی از راهروهای بیمارستان شهید رجایی کرج در یک اتاق انباری که پر از ویلچر و تخت های کهنه بود  یک تخت کهنه افتاده بود که تا چندی پیش " محمد رجبی ثانی" جانباز 35 درصد اعضاب و روان روی آن بستری بود.

وقتی او را روی تخت نمی بینم به سراغ مدیر بیمارستان می روم . مدیر بیمارستان از اتاق خود خارج می شود و با دیدن خبرنگاران ، آنها را از تهیه گزارش منع می کند و می گوید: باید از دانشگاه علوم پزشکی تهران نامه بیاورید. ناگفته نماند که مدیر بیمارستان نهایت همکاری با خبرنگاران داشت اما آنها را از چاپ اطلاعات منع کرد، مطلع شدیم که محمد را به CCU  منتقل کرده اند.

لحظات پرالتهابی بود . دو روز قبل که محمد روی تخت فلزی خاک گرفته خوابیده بود یک سرم یک لیتری که چند میلی لیتر بیشتر از آن باقی نمانده بود به دستش وصل بود  و بوی  بدی از اتاق بیرون می زد. دستان محمد وضعیت وحشتناکی داشت. معلوم نبود چه بر سر آنها آمده بود! تاولهایی  به بزرگی کف دست و زخم هایی که هیچ پانسمانی نداشتند. زیر چشمان محمد کبود بود و لبهایش به شدت متورم ، دست و پای او به تخت بسته بود و یک سرباز از او مراقبت می کرد.

در حیاط بیمارستان به هر سختی بود با همسر جانباز محمد رجبی ثانی وارد گفتگو شدم.

درحالی که قطرات اشک تمام پهنای صورت او را گرفته بود ، با صدای لرزان گفت: همسرم جانباز اعصاب و روان بود، گاه عصبی می‌شد اما به محض استفاده از قرص هایش آرام می شد. برای خرید به مغازه رفته بود که مورد تمسخر دو تن از راننده های آژانس در محل قرار می گیرد.

یک برخورد لفظی منجر به عصبانیت او می شود و آن دو به جان همسرم می افتند و او برای  دفاع از خود با چوب خودشان شیشه های ماشین شان را می شکند. روز بعد شکایتی علیه همسرم تنظیم شده و وی را به دادگاه بردند و قضای بازپرس شعبه 21 دادگاه رسالت حکم زندان با قرار وثیقه 10 میلیون تومانی را صادرکرد.

گریه امان او را می برد و ادامه می دهد: چون ما نمی توانستیم وثیقه بگذاریم محمد را به زندان بردند. بعد از  چهار روز که به ملاقات او رفتم متوجه شدم همسرم را به  " قزل حصار" برده اند. پس از کلی رفت و آمد بالاخره موفق شدم او را پیدا کنم.

همسر مرحوم رجبی درحالی  که مرتب اشک می ریخت ادامه داد: بعد فهمیدم قرصهای او را قطع کرده اند و بعد اطلاع پیدا کردم محمد در زندان مدام پابرهنه به این طرف و آن طرف می دویده  و از توپ و تانک و جنگ می گفته . دفعه بعد که به زندان رفتم دیدم او را به بیمارستان شهید رجایی منتقل کرده اند و بقیه اش را هم که خودتان شاهد بودید.

او می افزاید : چیزی که مرا آزار می دهد این است که چرا قرص های محمد را در زندان قطع کردند؟ چرا دستها و پاهایش تاول زده و عفونت کرده ؟ چرا قسمتهایی از بدنش  کبود است ؟ من از قاضی حکم گرفته بودم که او باید قرص مصرف کند ، اما چنین نشد ، چرا؟

پسر نوجوان محمد در ادامه صحبتهای مادرش می گوید: چشمان پدرم که روزی به پیروزی این انقلاب روشن بود، امروز کبود است. لبهایش ترکیده ، دندانهایش شکسته، دستهایش عفونی شده وتاول دارد. خانم دکتر به من گفت: اینها در اثر سوختگی است با آتش . دکتر دیگری گفت: عفونت است اما کسی نگفت که چه شده است. از هرکس پرسیدیم ، می گفت نمی داند چه شده است.

سراغ مدیر حقوقی اداره کل جانبازان غرب استان می رویم او می گوید: از جمله مواردی که اسلام برای عدم مسوولیت کیفری افراد در نظر دارد کودکی و جنون است. یعنی اگر در چنین موردی فرد مرتکب جرم شود مجازات و مسوولیت کیفری نخواهد داشت.

همه طوری صحبت می کنند که انگار محمد رجبی ثانی آدمی را کشته باشد.

همسر محمد می گوید: او سابقه هیچ گونه بیماری عفونی نداشته و سوابق پزشکی او منحصر به اعصاب و روان است و تنها مشکل او جنون آنی در نتیجه موج انفجار اعلام شده است.

هزار حیف که هرگز صدای محمد رانشنیدیم تا بدانیم به واقع  بر او چه گذشته است؟ چه بر سر دستان او آمده است چه شد که دستانی که در دفاع از مملکت آستین بالا زده بودند با عفونت خود بلای جان محمد شدند؟

اصلا ماجرای زندانی شدن او ، آن هم به دلیل شکستن شیشه یک ماشین البته در شرایطی که تعادل روانی نداشت ، چیست؟ درزندان چه اتفاقی برای او افتاده است ، چرا در بیمارستان با او این گونه برخورد شد. چرا بدن محمد عفونت کرد؟ و چرا او به حالت کما رفت؟

اینها سوالاتی است که هر چه زودتر باید پاسخگویی داشته باشد.

ملیحه خدمتخواه همسر محمد قبل از فوت او با امید می گفت: شما بگویید اگر ما پیگیر قضیه نبودیم محمد تا کی در انباری بیمارستان دوام می آورد و آیا کسی پیدا می شد که از او مراقبت ویژه کند؟ اگرمحمد دوام بیاورد باید 4 تا 6  ماه در بیمارستان بستری شود تا به حال عادی باز گردد.
اما امروز دیگر محمد نیست و برای همیشه از درد خلاص شده است. امروز محمد رفته است و بنیاد جانبازان باید تقاضای کالبد شکافی او را پیگیری کند تا معلوم شود، به راستی چه بر سر محمد آمد وما هم منتظریم تا به جواب سوالهایمان برسیم .

 

منبع:خبرگزاری مهر

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo