بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بخوانيد و بخنديد

يک افتراي خنده آور

10- مى گويد: ابو عثمان بحر الجاحظ گفته است: مردى از روساى تجار به من خبر داده گفت: پير مردى بد اخلاق اخمو و خاموش، دركشتى با ما بود كه سرش را از زمين بر نمى داشت و هر وقت اسم شيعه را مى شنيد در خشم فرو مى رفت و چهره اش دگر گون شده، ابروهايش را سخت درهم مى كشيد. روزى به او گفتم: خدا تورا رحمت كند مگر از چه چيز شيعه اين قدر بدت مى آيد، كه مى بينم هر وقت اسم شيعه در برابرت برده مى شود، سخت بر آشفته و نگران مى شوى؟ گفت: من از هيچ چيز شيعه به اندازه اين شين اول اسمش بدم نمى آيد، زيرا من شين را نديده ام مگر در اول هر كلمه زشتى، از قبيل: شر، شوم، شيطان، شغب " شر بيار "، شقاء، شفار " نقص " شرر، شين، شوك " خار " شكوى، شره " افتضاح " شتم " فحش " شح " حرص و بخل ". ابو عثمان گفت: بدين ترتيب ديگر اساس تشيع واژگونه شد.
شگفتى از سفاهت پير مرد بد اخلاق، و كوته بينى اوست كه چون نتوانسته عيبى براى شيعه دست و پا كند، دشمنى شديد، او را وادار كرده تا با سفسطه چينى، عيبى برايش بتراشد، از اين رو شروع كرده فقط براى اينكه حرف اول اين اسم با حرف اول اسماء زننده اى با هم متحدند، شيعه را بدان مواخذه كند.
اگر اين بهانه گيريها باشد نسبت به بسيارى از اسماء مقدس، بايد سرايت كند و حتى به كتاب خداى عزيز كه در آن لفظ شيعه را مى خوانيم؟
و ان من شيعته لابراهيم...
و آيات ديگر.
بدتر از پير مرد بد اخلاق، ابو عثمان است كه گمان كرده بعد از اين كلمه بى مايه، اساس تشيع واژگونه گرديده است، گويا اين صاعقه اى بود كه بر شيعيان باريده و يا زمين در زير پاى آنها فرو رفته و يا كوهها برسرشان فرو باريده و آنان را هلاك ساخته است يا دلائل آنان وسيله برهانى قاطع مردود واقع شده رسوا شدند او نمى دانست كه پير مرد بد اخلاق، با سخنى كه به زبان آورده، سوء نيت خود را، و دليل بد اخلاق اش را آشكار ساخته است و ابو عثمان هم به عقل ناقصش از او پيروى كرده است.
از اين نابخردى، ابن عبد ربه " صاحب عقد الفريد " نيز دور نمانده است كه آن را در كتاب خود با اظهار رضايت نسبت به آن آورده است، چرا پير مرد بد اخلاق از شين كلمه شيعه به مناسبت اتحاد حرف اولش با كلماتى از قبيل: شريعت، شمس، شروق " تابش " شعاع، شهد، شفاعت، شرف، شباب " جوانى "، شكر، شهامت، شان، شجاعت، شفق، خوشش نيامد كه بسيار از آنها مانند لفظ شيعه در قرآن هم آمده است؟ چرا شيخ در اين قصه دروغين ميكوشد تا شين را فقط در آن الفاظ بيابد نه در اين الفاظ. شايد هم اعور يا احول بوده و مقابل چشمان معيوبش را، نمى ديده است.
آيا شيعه نمى تواند مانند پير مرد بد اخلاق بگويد: من از سنى بخاطر سين اول اسمش بدم مى آيد كه آن را در كلمات سام، سئم، سعر " آتش " سقر " دوزخ " سبى " اسارت " سقم " بيمارى " سم، سموم، سوئه " بدى " سهم " تير "، سهود، سرطان، سرقت، سفه، سفل، سخب " سر و صدا " سخط، سخف، سقط، سل سليطه، سماجت، مى يابم.
ولى شيعيان عقلا و حكمايند و بدين ياوه ها توجه نمى كنند، با عواطف مردم به خاطر اين ياوه هاى بى سروته، در نمى افتند و هيچ نوع بنيادى را با اين خرافات، بد نام نمى كنند.
اين بود پاره اى از دروغ و جعليات ابن عبد ربه. و چه بسيار نظائرى مى توان براى آن يافت كه هر گاه بخواهيم همه را متعرض شويم، كتاب بزرگى را تشكيل مى دهد. از اينها گذشته، اشتباهات تاريخى در اين كتاب نيز ديده مى شود، مثل اينكه گويد: زيد شهيد در خراسان خروج كرد و آنجا كشته شد و بدار آويخته گرديد كه هرگاه بخواهيم به نقد و برسى آن پردازيم، از موضوع بحث خارج مى شويم و عارف را يك اشارت بس است.
ابن تيميه كه در كتاب " منهاج السنه ر خود نسبت ها و مجعولات ابن عبد ربه رانقل كرده چون خوشش آمده نشان دهد به مردم كه من از گذشتگانم بيشتر مى توانم دروغ ببافم و بيش از آنان، از راستى و امانت فاصله دارم، لذا اضافه كرده است:
يهوديان با اخلاص به مومنان سلام نمى كنند بلكه مى گويند السلام عليك " مرگ بر شما "، رافضيان نيز چنين اند.
يهوديان، مسح برموزه " پاى پوش " را جايز نمى دانند، همچنين رافضيان. يهوديان، اموال مردم را حلال مى دانند، همچنين رافضيان.
يهوديان، در نماز سجده بر فرق سر مى كنند، همچنين رافضيان.
يهوديان، عقيده به فريب مردم دارند، همچنين رافضيان.
و امثال اين سخنان خرافى و ياوه.
ما تكذيب دروغهاى نسبت داده شده را به نيروى درك و فهم آزاد شما، واگذار مى كنيم و مطلب را به احاطه شما به فقه شيعه و كتب عقائد و احكامشان، آنچه از قديم و جديد از شيعه شناخته شده، موكول مى سازيم.
" و هر گاه پس از علمى كه تو را فراهم آمده، پيروى از تمايلات و هواهاى آنان كنى، نه دوست خواهى داشت و نه ياورى "

نقد کتاب انتصار

نظري به ياوه هاي ابي الحسين خياط معتزلي

خواننده عزيز، شما اگر اين كتاب را مصدر اكاذيب بخوانيد، دروغ نگفته ايد. و اگر نام صفحات آن را كه بيش از 173 صفحه نيست، دروغ نامه بگذاريد خلافى مرتكب نشده ايد. شما اگر خلال اين صفحات كاوش كنيد، از دروغهاى شاخدار، ادعاى بى دليل، طنز هاى دردآور و نسبت هاى ساختگى او، سخت به شگفتى خواهيد افتاد. ما اميدواريم اين بررسى كوتاه باعث شود شما به خود كتاب كه در مصر چاپ و منتشر شده، دست بيابيد تا ما بيش از اين، چهره صفحات كتابمان را به نقل افسانه هايش سياه نكنيم.
در اينجا فقط به ذكر نمونه هائى از آن مى پردازيم تا به ميزان زياده روى او در نسبت هاى دروغين، و ياوه هاى بى اساس، و شدت غليان كينه در ضمير او، كه باعث شده نام و شهرت ملتى بزرگ و پاك و منزه را آلوده كند، واقف گرديد. او گفته است:
1- رافضيان معتقدند خداى آنها داراى صورت و هيئتى است كه حركت مى كند بى حركت مى ماند، محو مى شود و جابجا مى گردد. او در آغاز دانا نبوده، سپس دانا شده " تا آنجا كه گويد " اين است توحيد همه رافضيان، مگر تعداد ناچيزى از آنها كه با معتزله همنشين بوده اند و به عقيده توحيد گرائيده اند، در نتيجه اين گروه را رافضيان از خود طرد كرده و از آنان بيزارى جسته اند. اما غالب آنها و بزرگانشان مثل " هشام سالم "، " شيطان الطاق "، " مراد مومن طاق است " " على بن ميثم "، " هشام بن حكم بن منصور " و " سكاك " عقيده آنان همه است كه بيان داشتيم " ص 5".
2- رافضيان را عقيده اين است كه مى گويند خدايشان داراى پيكرى است با شكل و صورت حركت مى كند، بى حركت مى ماند، زوال مى پذيرد، نقل مكان مى دهد، نادان بوده سپس دانا شده است. " ص 7".
3- در روى زمين يك نفر رافضى پيدا نمى شود، مگر اينكه معتقد است كه خدا شكل دارد در اين باره رواياتى مى آورند، و به احاديثى از پيشوايانشان احتجاج مى كنند؟ مگر آن عده از آنها كه با معتزليان از قديم هم نشينى كرده، عقيده به توحيد پيدا كرده اند در نتيجه رافضيان آنان را طرد و از خود دور ساخته اند " ص 144".
4- رافضيان معتقدند صد مرد در يك روز، مى توانند بدون پاك شدن و نگهداشتن عده، زنى را به مباشرت گيرند، و اين امر مخالف عقيده همه امت محمد است " ص 89 ".
به زودى وضع همه اين مطالب به وضوح، آشكار خواهد شد و معلوم مى گردد شيعيان از روز نخست، از اين سخنان مبرا بوده اند.
هر گاه پيروى از هواهاى نفسانى آنان كنى، با وجود علمى كه ترا فرا رسيده در اين صورت تو از ستمگران خواهى بود ".

الفرق بين الفرق

پاسخي به ياوه هاي ابي منصور بغدادي
تاليف ابى منصور عبد القاهر بن طاهر بغدادى متوفى 420 در 355 صفحه.
اين نويسنده در كمان تيرهاى افتراهايش از هر گونه نسبت ناروا فرو گذار نكرده است. تنها چيزى كه او را تا اين اندازه به ورطه جهالت افكنده پندارى است كه در صفحه 309 بيان داشته، مبنى بر اينكه: " در بين رافضيان پيشوائى در فقه و حديث و لغت و دستور زبان عرب، وجود ندارد، و نيز در سيره نويسى و تواريخ و نبرد هاى اسلامى و تفسير و تاويل قرآن هيچ شخص مورد وثوقى ديده نمى شود و تنها پيشوايان اين رشته از علوم منحصر به اهل سنت و جماعت اند ".
او خدا را هم بر اين نعمت سپاس گفته، گويا اين پندار جنبه عموميت دارد و زمانهاى آينده را نيز شامل مى شود و ايشان آينده را از پشت پرده رقيق زمان نگريسته است. و در نسبت هائى كه داده از نظر امانت، خدشه اى وارد سازد يا كتب و دانشمندان شيعه در خارج خود به خود، مشت او را باز كنند.
جاى تعجب است كه در مقابل دو چشم او و در محيط اجتماعى اش " در بغداد " شخصيت هاى بزرگى از شيعه وجود داشته اند، كه احدى نمى تواند در امامت و پيشوائى آنان، در رشته هاى نامبرده خدشه اى وارد سازد. و زمام رهبرى بدست آنها بوده است مانند بزرگ پيشوايى ملت اسلام و معلم آن " محمد بن محمد بن نعمان مفيد " و " علم الهدى سيد مرتضى " و " شريف رضى "، و " ابى الحسين نجاشى " و " شيخ ابو الفتح كراچكى " و " شريف ابى يعلى " و " سلار ديلمى " و امثال آنان.
ما نمى دانيم اينكه او از اين شخصيت هابى خبر مانده است، آيا حواس عمومى او معيوب بوده، يا از روى كينه و دشمنى، وجود اين همه دانشمند را انكار كرده است. در هر صورت ما براى شخص او اهميتى قائل نيستيم، ما مى خواهيم توجه خواننده را به راه و رسم اپو، جلب كنيم تا كسى را جار و جنجالعايش نفريبد. شايد شما بتوانيد پاره اى از مضامين دروغ و تزوير، افترا و تحريف و تغيير حقايق را در صفحات كتابش كه سرا پا دروغ است از بحثهائى كه درباره كتابهاى مشابهش بعمل مى آوريم، دريابيد.
" و هر گاه از هواهاى آنان پيروى كنى با وجود علمى كه براى تو حاصل شده هيچ گونه مدد و نگهبانى از خدا نخواهى داشت ".

نقد کتاب الفصل فى الملل و النحل ابن حزم اندلسي

هر كس بخواهد درباره ملل و نحل مطلبى بنويسد، بايد قبل از هر چيز به مراتب بيش از نويسنده تاريخ ادبيات، خود را به امانت و صدق مقيد سازد تا از عواقب خطرناك اين فن كه آلودگى به نسبتهاى بى پايه و بى دليل محكم است محفوظ ماند، و آبروى ملتها و اقوام بى گناه را، بر اساس پندار يا خيالى نبرد، و به طور كلى هيچ گام بر ندارد مگر كه در نقل مطالب آن محققانه باشد، و در ماخذ خود تكيه بر موثق ترين آنها كند تا در پيشگاه خدا معذور و از گرفتارى وجدان به افترا مصون ماند.
ولى " ابن حزم " نه تنها به اين وظيفه بى توجه است بلكه در نوشته هايش درست رفتارى مخالف اين رويه دارد، او از نقل هر كس باشد براى رده بندى بيشتر مذاهبر، استفاده مى كند، از كثرات مذاهب خوشش مى آيد و از دادن هر گونه نسبت بى اساس به مخالفان عقيده اش رو گردان نيست نمونه سخنانش را در زير ملاحظه ميكنيد:

رافضيان مسلمان نيستند

1- رافضيان مسلمان نيستند اينان دسته هائى هستند كه به فاصله بيست و پنج سال پس از رحلت پيغمبر پديد آمدند. آغاز كارشان براى پاسخ به دعوت كسى بود " خذله الله " كه با اسلام مكر و دشمنى مى ورزيد و درست مانند يهود و نصارى كفر و دروغ نشان مى داد.
پاسخ- سوگند به حق، كه او با اين عبارات كوبنده اش، انسانيت را شرمگين كرده، و اگر او بخواهد از عهده سخنش بر آيد بايد از شرم و آزرم سرا پا عرق ريزد.
من نمى دانم چگونه مى توان منكر اسلام مردمى در نمازهاى خود را به سوى قبله مى ايستند و به شهادتين اقرار مى كنند، قرآن را حامل اند و به آن عامل، از سنت هاى پيغمبر اكرم پيروى مى كنند، كتابهاى آنان در عقائد و احكام دنيا را پر كرده و همه گواه صدق گفتار ما است و عمر خارجى آنان، اسلامشان را نشان مى دهد. چگونه اين مرد مى تواند حكم قطعى به نامسلمانى اين طائفه كند در حاليكه هزارها كس از شيعيان بوده اند كه استادان و رجال بزرگ اهل سنت، روايات خود را در زمينه مذهب از آنها گرفته و راويان احاديثشان در صحاح ست و ساير روايات مسنده آنها را شيعيان تشكيل مى دهند.
اين روايات در حقيقت مرجع عقائد، احكام و آراء دينى اين قوم است.

next page

fehrest page

back page

 

 
 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved