بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

زيد شهيد و شيعه اماميه اثنى عشريه

او يكى از مخالفان سر سخت بيداد گرى و پيشروان علماى اهل البيت است فضائل بسيار از هر سو او را فرا گرفته: دانشى سر شار، ورعى پاك، شجاعتى آشكار، نيروى مردانگى بيمانندى در نبرد، و ديگر فضائلى كه هر مرد كاردانى در برابرش احساس خضوع مى كند و حالت مناعت طبعى كه بمقابله با هر ستمى برخيزد اينها همه باضافه شرافت نبوى كه او پيغمبر، و بزرگى علوى كه از امير المومنين، و سيرت فاطمى كه از مادرش زهرا، و روح شجاعت حسينى كه از جدش سيد الشهداء به ارث برده بود.
شيعيان از روز نخست جز به پاكى و نيكى، او را ياد نميكرده اند و از وظايف خود مى دانند كليه اعمال او را از جهاد درخشان، نهضت عالى، دعوت او براى رضا از آل محمد را بخوبى ياد كنند. گواه اين امر، احاديث پيغمبر " ص " و ائمه " ع " و بخصوص دانشمندان شيعه، و مدايح شعراى آنان، و عزادارى براى او، و اختصاص مولفان شيعه تاليفات خود را بنام او، و براى تدوين، اخبار اوست.
اما احاديث: يكى از آنها گفتار رسول خدا " ص " است كه به حسين سبط فرمود: از پشت تو مردى بيرون مى آيد كه او را زيد گويند او و يارانش گام بر گردن مردم مى نهند تا بى حساب وارد بهشت گردند.
ديگر گفتار پيغمبر اكرم " ص " كه فرمود: زيد خروج مى كند و در كوفه كشته مى شود، و در كناسه او را به دار مى آويزند، قبرش را نبش كرده او را بيرون مى آورند. براى ورود روحش به ملا اعلى، درهاى آسمان گشوده مى شود و اهل آسمان و زمين " از عظمتش " اظهار بهجت و سرور مى كنند.
و سخن امير المومنين " ع " در حاليكه جاى مخصوص دار او، ايستاده گريه كرد و اصحابش گريستند و گفتند يا امير المومنين چه چيز شما را گريان مى سازد؟ فرمود: مردى از فرزندانم در اين مكان بدار آويخته مى شود، كسيكه به خود رضا دهد نگاه به اعضاى ممنوع بدنش كند، خداوند او را برو در آتش مى افكند.
و كلام امام باقر محمد بن على " ع ": پروردگارا، پشت مرا بزيد محكم گردن.
اللهم اشدد ازرى بزيد.
و چون او را ميديد به اشعارى كه اغانى 20ر127 نقل كرده تمثل جسته مى فرمود:
" بجان تو سوگند كه فلانى سست اراده و زبون نيست.
و نه پر خاش گرى كه اگر برادرش او را از كارى نهى كند كينه و دشمنى او را بدل گيرد.
ولى او خوش سرشت و نرم اخلاق است، مانند نوك نى كه نرم و آرام بهر طرف ميچرخد ولى ريشه و تنه اش محكم است.
اگر بر او فرمانروا و گردى كاملا مطيع خواهد بود، و اگر كارى بدو محول كنى آنرا با كفايت بانجام رساند.
فلانى فقر و بى نوائيش براى خود اوست و غنا و ثروتش براى ديگران ".
روزى زيد بر آن حضرت وارد شد وقتى امام او را ديد اين آيه را خواند:
يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله.
" اى كسانى كه ايمان آورديد از پايدارندگان سر سخت عدالت باشيد و براى خدا گواهى دهيد "
آنگاه فرمود: توئى زيد بخدا توئى اهل اين آيه
و سخن امام صادق " ع " كه فرمود او با ايمان، عارف، دانشمند و صادق بود او هر گاه پيروز ميشد به پيمان خود وفا مى كرد، او قطعا اگر قدرت بدست مى آورد خوب ميدانست آن را بدست كه بسپارد
و سخن ديگر آن حضرت كه وقتى خبر قتل او را شنيد فرمود:
" در راه خدا حساب مى كنم، عمويم خوب عموئى بود عمويم را در مردى بود دنيا و آخرت ما بودو بخدا سوگند عمويم چون شهداى ركاب پيغمبر و على و حسين شهيد در گذشت و بخدا قسم شهيد از دنيا رفت ".
و بيان ديگر امام: همانا زيد دانشمند و سخت راستگو بود، شما را به رهبرى خود دعوت نمى كرد او به " رضا از آل محمد " فرا مى خواند. و اگر پيروز شده بود به قولش وفادار مى ماند، او بر يك قدرت متمركزى شوريد، تا آن را بشكند.
و سخن ديگر امام:
اما الباكى على زيد فمعه فى الجنه اما الشامت فشريك فى دمه:
" كسى كه بر او گريه كند در بهشت با اوست، و كسى كه او را شماتت كند شريك در خون اوست "
و سخن رضا " ع ": " اواز علماى آل محمد است براى خدا خشم گرفت، با دشمنانش جنگيد و كشته شد "
احاديث در اين زمينه بسيار است به ملاحظه اختصار به همين اندازه اكتفا شد. اما تصريحات دانشمندان بزرگ شيعه: " شيخ مفيد " در " ارشاد "، " خزاز قمى " در " كفايه الاثر "، " نسابه عمرى " در " المجدى "، " ابن داود " در حالش، " شهيد اول " در " قواعدش "، شيخ " محمد بن شيخ صاحب معالم " در " شرح استبصار "، " استرابادى " در " رجالش "، علامه " مجلسى " در " مرآه العقول " " ميرزا عبد الله اصفهانى " در " رياض الصالحين، " شيخ عبد النبى كاظمى " در " تكمله الرجال "، " شيخ حر عاملى " در " خاتمه الوسائل "، سيد " محمد جد آيه الله بحر العلوم " در رساله خود، شيخ " ابى على " در " رجالش "، " شيخ نورى " در " خاتمه " مستدرك، شيخ ما، " ما مقانى " در " تنقيح المقال "،، بسيارى از امثال اين دانشمندان كه همه در يك مطلب اتفاق دارند و آن پاك كردن دامن مقدس زيد از هر عيب و نقص و اينكه دعوتش الهى و جهادش فى سبيل الله بود.
نظريه كلى شيعه دانشمند بزرگ شيعيان شيخ " بهاء المله و الدين " " عاملى " در رساله، " اثبات وجود امام منتظر " چنين شرح مى دهد: ما گروه شيعه اماميه درباره زيد بن على سخنى جز خير و خوبى ابراز نمى كنيم و رواياتى كه از امامان ما درباره عظمت مقام زيد رسيده، بسيار است، علامه كاظمى در تكلمه گفته است: همه علماى اسلام بر جلالت قدر و فضيلت و ورع زيد، اتفاق نظر دارند.
اما شعراى شيعه: كميت در هاشميات خود قصيده اى دار دكه زيد بن على و فرزندش حسين را رثا، و بنى هاشم را با اين مطلع مدح گفته است:

الاهل عم فى رايه متامل
و هل مدبر بعد الاساءه مقبل

آيا مرد گمراهى يافت ميشود كه در راى خود انديشه كند، و آيا كسى هست كه بعد از اعراض و بدى بحق رو آورد.
و در حضور زيد چنين گفته:
" بر پيغمبر مصيبت فرزندش كه ديروز از يوسف بن عمر ثقفى حاكم شام وارد شد، سخت است.
او خبيثى در گروه خبيثان است و اگر بگوئى از گروه زانيان، نسبت ناروائى باو نداده اى. سديف بن ميمون هم در قصيده گويد:
" از خطاهاى بنى عبد شمس مگذريد و بنياد آنها را از پير و جوان بكنيد.
شهادت حسين و زيد بن على را بخاطر آوريد و آن كشته ايكه در كنار مهراس بجا ماند ".
و ابو محمد عبدى كوفى كه ترجمه اش در كتاب الغدير ج 2 ص 329- 326 طبع دوم " متن عربى " گذشته چنين گويد:
بنى اميه پندارند كه بنى هاشم بالاخره از آنان در ميگذرند و خون زيد و حسين " ع " پامال ميشود.
ابدا بخداى محمد قسم كه خون آنها پامال نشود تا آنجا كه نروم و درشت آنانرا بر سوى كوى و بازار بفروشند.
چنان خوار شوند مانند خوارى زن در برابر شوهر، آنهم با شمشير آبدار و دين همه خونهاى ريخته شده بازيافته گردد.
سيد حميرى كه ترجمه اش در ج 2 ص 228- 231 " متن عربى " گذشته طبق و روايت طبرى در ج 8 ص 278 تاريخش گفته:
" من آنشب را بيدار ماندم، و عمدا نگذاشتم پلك چشمانم بهم بر آيد.
من خود سخنى گفتم و پيوسته در تحير و سرگردانى بسر بردم.
خداوند حوشب و حراش و مزيد را لعن و نفرت فرستد.
و خدا يزيد را لعنت كند او ستمگر تر و كينه توز تر بود.
هزار هزار و هزار هزار بار لعن ابدى بر آنها.
اينان با خدا جنگيدند و محمد را آزردند.
در خون مطهر زيد از روى عناد شركت جستند.
آنگاه پيكر او را بر بالاى شاخ درخت برهنه آويختند.
اى خراش بن حوشب تو فردا از تمام مردم شقى تر خواهى بود "
فضل بن عبد الرحمن بن ربيعه بن حارث بن عبد المطلب در گذشته سال 129 در قصيده او را رثا گفته كه اولش اين است:
" اى چشم مبادا خشك شوى. اشك فرو ريز كه اينك وقت خشك شدن نيست.
آنهم در روزيكه پسر پيامبر ابو حسين " زيد " در زباله دانى كوفه بر روى دار رفته است ".
ابو ثميله صالح بن ذبيان كه از زيد روايت دارد، در قصيده او را مرثيه گفته كه اولش اينست:
" اى ابا الحسين فقدان تو دردى در دل ما جاى داده است كه هر كس آنچه بروز تو آمد بروزگارش بيايد غمگين و دردمند خواهد بود ".
صاحب بن عباد وزير هم در يك قطعه از چكامه خود او را رثا گفته و اول آن چنين است:
" تارهاى سپيد مو بر سر من آشكار شده و وقت آن رسيده كه بازوى و بيهوده كارى را طلاق گفته نابود سازم.
تازه كدام سرگرمى و بازى بعد از غم و اندوهى كه مرا از هر كارى باز ميدارد و روزگار زيد بن على شهيد را بخاطر مياورد، البته برخى اندوها باعث تعويق هر كارى است ".
ابو الحسن بن حماد هم در ابياتى كه خواهد آمد چنين گفته:
" گواه مطلب سخن جعفر بن محمد " ع " است، هنگاميكه او را در شهادت زيد " ع " تعزيت گفتند، بحال گريه فرمود:
اگر عمويم پيروز ميشد به تعهدات خود دائر به واگذارى حق به صاحب آن وفا ميكرد، ولى پيروز نگشت ". شيخ صالح كو از هم در ضمن اشعارى كه امام سبط " ع " رثا گفته ميگويد: " و زيد كه سرفرازى خلق و خوى پدران گراميش بود و هيچگاه زير بار ستم نميرفتند.
گويا در نظر دشمن، همان شبحى بر او افتاد كه بر شبيه عيسى بن مريم افتادتا او را بدار كشيدند ".
شيخ يعقوب نجفى در گذشته 1329 ه هم گفته است.
" امام صادق بخاطر شهادت زيد گريست، همان زيدى كه ميگفتند با يك تير از پاى در آمد.
در اين صورت حال پدرش على بن الحسين چه بود كه فرزندش را هدف رگبار تير قوم ديد ".
شيخ ميرزا على اوردبادى در قصيده اى كه در مدح و رثاى او سروده بيت اول آن چنين است.
" اعتلاء نفس او از قبول هر چيزى جز آقائى و كرامت امتناع كرد، و لذا نفس او در حال سر شكستگى و خوارى در گور نرفت ".
اين قصيده بيست و پنج بيت است.
سيد مهدى اعرجى هم قصيده در رثاى او دارد و مطلع آن اينست:
اى برادران مرا بسوى آن ديار " آرامگاه زيد " بريد، تا اگر باران بهارى از ريزش بر آن دريغ ورزيده من با اشك چشمم سير اب سازم.
اين قصيده 19 بيت است.
سيد على نقى نقوى لكهنوى با قصيده كه اولش اينست او را رثا گفته:
خداوند نخواسته كه بزرگان بنى هاشم بنحو ديگرى جان سپارند، مگر در سايه شمشيرها.
اين قصيده 22 بيت است.
شيخ جعفر نقدى هم قصيده در 31 بيت در رثاى زيد گفته كه اولشت اين است: " اى سرزمينى كه آثار و خرابه هايش با بلا و گرفتارى پوشيده است و عاشق زارش از دور بر او ميگريد ".
بسيارى از علماى اماميه در خصوص زيد و فضائل او تاليفاتى اختصاص داده اند از قبيل:
1- " ابراهيم بن سعيد بن هلال ثقفى " متوفى سال 283 " كتاب اخبار زيد ".
2- " محمد بن زكريا " مولى بنى غلاب متوفى بسال 298 " كتاب در اخبار زيد ".
3- " حافظ احمد بن عقده " متوفى بسال 333 بنام " من روى اخبار زيد و مسنده ".
4- " عبد العزيز بن يحيى الجلودى " متوفى بسال 368 " كتاب اخبار زيد ".
5- " محمد بن عبد الله الشيبانى " متوفى بسال 372 " فضائل زيد ".
6- " شيخ صدوق ابو جعفر قمى " متوفى بسال 381 بنام ر اخبار زيد ".
7- " ميرزا محمد استرآبادى " صاحب رجال كبير.
8- سيد عبد الرزاق مقرم يكى از بزرگان معاصر، منقدى كه تاليفات بسيار در زمينه هاى مختلف مذهبى دارد كه نشانه قدرت عظيم او در علم است، سابقه شخصيت و مكارم و فضائل او بسيار مهمترين و پرفائده ترين تاليفات او " امام سبط مجتبى " و كتاب " حياه الامام، السبط الشهيد و مقتله " و كتاب " السيده سكينه " و رساله اى در على بن الحسين الاكبر و كتاب زيد الشهيد و كتابى در تنزيه مختار بن ابى عبيد ثقفى كه با كتاب زيد يك جا چاپ و منتشر شده و كتاب ابا الفضل العباس بن امير المومنين و غير از اينها از كتب و رسائل ديگر كه ار آنها مطالبى فراهم آمده و به مسائلى اشارت رفته كه كتب پيشينيان از آنها خالى است خدايش او را زنده بدارد و در هر خيرى موفق.

كلام قاطع درباره زيد شهيد و مقام و منزلت او

اين زيد است، و اين است مقام پاكى و قداست او نزد عموم شيعيان. اكنون بنگريد تا چه پايه مى توان سخن ابن تيميه را به حساب حقيقت گذاشت كه مى گويد: " رافضى ها زيد بن على بن الحسين و دوستانش را طرد كردند و بركفر و فسقشان گواهى دادند "
آنگاه از اين سخن واهى، شخصى به نام " سيد محمود آلوسى " در رساله اى از او كه در كتاب " السنه و الشيعه " چاپ شده در صفحه 52 پيروى كرده گويد:
" رافضيان اسلام مانند رافضيان يهود بسيارى از اولاد فاطمه رضى الله عنها را دشمن داشته تا به آنها ناسزا مى گويند مانند زيد بن على كه در علم و زهد پايگاه بلندى داشت ".
سپس اين دروغ شاخدار را " قصيمى " از او گرفته و در كتاب " الصراع بين الوثنيه و الاسلام " ياد كرده است.
اينان نسبت مجعول خود را به شيعيان در رديف ساير گناهان و زشتيهاى منتسبه مورد تاخت و تاز و حملات سختى قرار داده اند. آيا كسى نيست از اينان بپرسد: چه وقت شيعه به اين سخن دهن گشوده؟ چه كسى آن را به شما گفته؟ شما اين پندار را نسبت به شيعيان از چه كتابى نقل مى كنيد؟ اگر در كتابها نيست چه كى با شما در ميان نهاده؟
بلى اينان غرضى از اين لا طائلات جز شكستن قدر و ارج شيعه ندارند و اين شيعيان اند كه از سوء نيت آنها در اين نسبت هاى واژگونه پرده بر مى دارند. وقتى نويسنده اى چيزى از احوال و معارف ملتى را نداند يا دانسته آن را بر خلاف حقيقت ارائه دهد مثل اينان را از اين مثل عربى بايد استفاده كرد كه گويد:
حن قدح ليس منها:
" تير ناله كرد و صدائى بيرون داد كه از خودش نبود ". گويا اينان كه از ساحت مقدس زيد دفاع مى كنند خوانندگان خود را جاهل و از تاريخ اسلامى بى خبر مى پندارند و گمان مى كنند حقيقت سخن فريبنده شان را كسى نمى داند.
آيا كسى نيست از اينان بپرسد اگر زيد نزد شما و قوم شما مقام بلندى از علم و زهد دارد، باستناد كدام كتاب و سنتى پدران شما با او جنگيدند، او را كشتند و كشته اش را به دار آويختند، آنگاه سوزاندند و سرش را در شهرها گرداندند؟
آيا فرمانده بد خواهان او و كشنده اس يوسف بن عمر از آنان و قوم آنان نيست؟
آيا فرمانده پليس عباس بن سعد از آنها نبود؟
آيا كسى كه سر شريفش را از بدن جدا ساخت، ابن حكم بن صلت از آنها نيست؟
آيا مژده آور قتل او، حجاج بن قاسم از قوم آنها نيست؟
آيا خراش بن حوشب كه پيكر شريفش را از قبر بيرون كشيد از آنها نمى باشد؟
آيا وليد يا هشام بن عبد الملك كه دستور سوزاندنش را صادر كرد از خلفاى آنان نيست؟
آيا سر مقدسش را زهره بن سليم يكى از افراد اين قوم، نزد هشام نياورد؟
آيا هشام بن عبد الملك از خلفاى آنان نيست كه سر زيد را به مدينه الرسول فرستاد و در برابر قبر پيغمبر يك شبانه روز آويخت؟
آيا اين هشام بن عبد الملك نبود به خالد قسرى با سوگند نوشت زبان و دست كميت شاعر اهل بيت را بر اثر قصيده ايكه در رثاى زيد ب على و فرزندش و در مدح بنى هاشم سروده بود، قطع كند؟ آيا اين حاكم خليفه آنان در مدينه محمد بن ابراهيم مخزومى نبود كه جلساتى در مدت هفت روز بر پا كرده و در آنها شركت كرد، خطبا را فرا مى خواند تا على و زيد و دوستدارانشان را لعن گويند.؟
آيا اين شخص حكم بن اعور از شعراى آنان نيست كه مفتخرانه گويد:

صلبنا لكم زيدا على جذع نخله
و لم نر مهديا على الجذع يصلب
و قستم بعثمان عليا سفاهه
و عثمان خير من على و اطيب

" اين ما بوديم كه زيد را بر شاخ نخل بدار آويختيم و ما هيچگاه نديده ايم مهدى اى را بر شاخ نخل بدار زنند.
شما ازسفاهت و نادانى على را با عثمان مقايسه كرديد و حال آنكه عثمان از على بهتر و پاك تر است "!
آيا اين سلمه بن حر بن حكم شاعر اينان نيست كه دركشتار زيد افتخار آميز مى گويد:
" ما شخصيت هاى بزرگ قريش را نابود كرديم تا آنجا كه خاطره آنان مانند خاطره ديروز از دلها رفت.
مائيم كه در دوران قديم " جاهليت " اساس سلطنت آنها بوديم، و كدام سلطنت بدون اساس باقى ميماند.
ما چندى " در جنگهاى اسلامى " مورد نكال و اندوه قرار گرفتيم، ولى بالاخره چاره از اين نيست كه ما هم بدانها اقتدا كنيم ".
آيا آن كسى كه در برابر سر زيد شهيد كه او را در مدينه بدار كشيده بودند اين اشعار را ميگويد، از آنان نيست:
اى كسى كه پيمان بيعت خود را شكستى. ترا بشارت باد بانچه مايه ضعف و سستى است.
تو عهد و ميثاق خود را شكستى و اين شيوه پيشينيان تست. سوگند كه شيطان از وعده رياستى كه بتو داده بود تخلف كرد ".
اين است حقيقت، شما خود هر چه مى دانيد داورى كنيد.
" آيا شما از اين گفتار تعجب مى كنيد و مى خنديد چرا گريه نمى كنيد و همچنان متحير مانده ايد ".

يك انتقاد اصلاحى

از آنجا كه نمونه ى تهمت و افتراى شنيعى كه بر شيعيان در مورد زيد شهيد زده اند در كتب قديم و جديد اهل سنت، فراوان ديده مى شود، و اين خود بذرى است براى هر نوع شر و مفسده، و وسيله ايست براى تحريك فريادهاى تعصب جاهلانه و سنگ تفرقه بر وحدت اسلامى زدن و نتيجه اى جز گسيختن رشته پيوند دينى مسلمانان ندارد و خلاف مصالح عمومى اسلامى است، لذا بر ما لازم گرديد پاره اى از اين نمونه ها را از، چند كتاب نقل كنيم تا خواننده به جنجال و غوغائى كه براى كوباندن عواطف جامعه نسبت به تشيع به پا گرديده، آگاه و موقعيت گروه مقابل را از لحاظ صدق، و امانت در نقل، بشناسد و تا كسانى كه در علم كلام و رشته شناسائى عقائد و مذاهب كار مى كنند از آن درس بياموزند و نيز تا مفسر قرآن بداند دست تاويل چگونه آيات كتاب عزيز را از جاى خود تحريف و تبديل مى سازد وفقيه بشناسد دست هوا پرستى چگونه با احكام الهى بازى مى كند، و محدث از خرا بكارى هواهاى گمراه كننده با سنت نبوى با خبر شود، و طرفداران فضيلت و اخلاق از قربانيان هوى و هوس و سقوط هتاكانه آنه آگاه گردند. تا بدين وسيله هر نويسنده اى در كار نگارش خود، ضوابطى صحيح برگويند و نقشه اى مترقى براى خود ترسيم و از روشى شايسته، پيروى كند، آداب نويسندگى را بخوبى بياموزد و بكار برد.
و تو هر گاه پيرو هواهايشان، با عملى كه برايت حاصل شده، باقى بماند، در اين صورت تو خود از ستمكاران خواهى بود.

نقد کتاب عقد الفريد

نظري به افتراءات و تهمت هاي او بر شيعيان

خواننده در اولين بر خورد گمان مى كند عقد الفريد يك كتاب ادبى است نه مذهبى، در آن يك نوع پاكى خاصى مى بيند ولى همينكه به جريان مناسبات مذهبى گذارش افتاد، نويسنده ار جنجالى و پر هياهو مى يابد همان مرد پر افتراى خطا كارى كه براى نمونه در جلد اول كتابش صحفه 269 گفته است:
1- رافضيان يهود اين امت اند، اسلام را دشمن مى دارند همانطور كه يهود، مسيحان را.
پاسخ = چگونه خواننده مى تواند به اين سخن نا حق رضا دهد؟ در حالى كه در مقابلش قرآن مجيد قرار دارد و در آن قول خداى تعالى را مى خواند.
ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه.
" كسانى كه ايمان آورده عمل هاى شايسته انجام دهند بهترين مردم اند ".
در ذيل اين آيه به ثبوت پيوسته كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اينان تو و شيعيان تواند.
چگونه مى توان به اين سخن تن در دارد در حاليكه در حديث مى خوانيم پيغمبر امين به على " ع " فرمايد؟ تو و شيعيانت در بهشتيد.
و با آن سخن پيغمبر " ص " كه فرمود: چون روز قيامت شود مردم به نام هاى خود و نام مادرانشان فراخوانده شوند مگر اين شخصى " يعنى على " ع " و شيعيانش كه آنان را به نام هاى خود و نام پدرانشان مى خوانند زيرا تولدشان سالم است.
و نيز سخن آن حضرت " ص " كه به على فرمود: يا على خداوند تورا و فرزندان و ذريه، و اهل بيت، و شيعيان تو، و دوستان شيعيانت را، آمرزيد.
و سخن پيغمبر اكرم " ص ": بزودى تو و شيعيانت در حالى كه از خدا راضى و خدا از شما راضى باشد، بر او وارد خواهيد شد.
و كلام آن بزرگوار " ص ": تو اول كسى هستى از امت من كه وارد بهشت خواهى شد و شيعيان تو بر منبرهائى از نور، همه مسرور و با چهره هاى سفيد، گرد من خواهيد بود. من آنان را شفاعت مى كنم، و فردا در بهشت همسايگان من خواهند بود.
و سخن ديگرش " ص ": من آن درختم كه فاطمه شاخسار آن و على پيوند آن، و حسن و حسين ميوه آن، و شيعيان ما برگهاى آنند، ريشه درخت در بهشت عدن، و بقيه آن در ديگر جاهاى بهشت است.
و آن گفتارش " ص " كه فرمود: يا على اولين چهار نفرى كه به بهشت در ايند من هستم و تو و حسن و حسين. و فرزندان ما بعد از ما، و همسرانمان بعد از فرزندان ما و شيعيان از راست و چپ ما خواهند بود.
و در تعبير ديگر: آيا دوست نميدارى در بهشت با من و حسن و حسين باشى و ذريه ما، بعد از ما باشند؟- تا آخر حديث
و سخن او " ص " اين شخص " يعنى على " و شيعيانش روز قيامت تنها رستگارانند.
و اين سخن او " ص " در خطبه اش: اى مردم كسى كه ما خانواده را دشمن دارد خدايش روز قيامت او را يهودى محشور گرداند. جابر بن عبد الله گفت يا رسول الله هر چند روزه بگيرد و نماز بگذارد؟ فرمود هر چند اهل نماز و روزه باشد و گمان برد مسلمان است، او با اينكار هايش فقط ريختن خونش ممنوع شده و از دادن جزيه با حقارت محفوظ مى ماند. در عالم سرشت، امتم در مقابلم مجسم گرديدند، پرچم داران از هر قوم از مقابلم گذشتند، براى على و شيعيانش طلب آمرزش كردم.
و سخن پيغمبر " ص ": شفاعت من براى امتم، مخصوص كسانى است كه اهل بيت مرا دوست بدارتند، و آنان شيعيان من اند.
2- و گويد: دوستى رافضيان، دوستى يهود است، يهود گفتند قدرت و سلطنت تنها بايد در آل داود باشد رافضيان هم گفتند سلطنت و قدرت تنها بايد در آل على بن ابى طالب باشد.
پاسخ = اگر گفتار رافضيان پيروى از يهود است، اين پيروى بر عهده كسى است كه آل على را با گفتارش جانشين خود قرار داده: از طرق صحيح و ثابت و متواتر از بيست و اند نفر از صحابه پيغمبر نقل شده كه فرمود:
انى تارك فيكم الثقلين او الخليفتين: ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى: كتاب الله و عترتى، و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض.
" من بجاى مى گذارم يا جانشين خود ميكنم در بين شما دو چيز گرانقدر را يا دو جانشين خود را كه هرگاه به آن دو دست زديد هيچگاه بعد از من گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترت من، اهل بيتم، اين دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بمن باز گردند ".
پيامبر خدا اين خطبه را در مقابل گروهى بسيار از يارانش كه تعداد آنها به صد هزار يا بيشتر مى رسيد ايراد فرمود:
اين امام " زرقانى مالكى " است، حكايت مى كند از علامه سمهودى كه او گفت: اين خبر به ما مى فهماند در هر دوره تا قيام قيامت كسى وجود دارد كه شايستگى تمسك به او ميان عترت باشد تا ترغيب مذكور در خبر بر تمسك به او مدلول پيدا كند چنانكه كتاب خدا قرآن چنين است: از اين رو اينان امان اهل زمين اند، وقتى اينان بروند اهل زمين خواهند رفت...
كدام انسان است بتواند سخن پيامبر " ص " را در الفاظ حديث ثقلين:
انى قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا بعدى......
بشنود، يا كلام ديگر آن حضرت " ص ".
ايها الناس انى تارك فيكم آمرين لن تضلوا ان اتبعتموهما و هما كتاب الله و اهل بيتى، عترتى.
اى مردم من در ميان شما دو چيز ميگذارم اگر از آندو پيروى كرديد گمراه نخواهيد شد آندو كتاب خدا و اهل بيت من عترت من اند ".
يا بگوشش برسد در تعبير سومى فرمود است:
من همين را براى آندو " ثقلين " از خداى خود خواستم، پس شما بر آندو پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و نسبت به آنان كوتاهى نكنيد كه نابود خواهيد شد و آنانرا چيزى نياموزيد كه آنان از شما دانا ترند ".
يا بر سخن پيغمبر " ص " در تعبير چهارمى واقف گردد:
" يارى كننده آندو يارى كننده م است و هر كس ترك نصرت آنان كند از يارى من دست كشيده، و دوستدار آندو دوستدار من، و دشمن آندو، دشمن من است".
و با اين حال آل على را پيروى نكند و آنان را وسيله راه خدا قرار ندهد، و به ديگر كسان، جز آنان اقتدا كند، و از راه خدا گمراه گردد؟ نه بخدا: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا: " ما راه را بر بشر نموديم تا خود سپاسگزارد يا كفر ورزد ".
در اين صورت گناه شيعه چيست بعد از سخن پيامبرش " ص " كه ميفرمايد:
" كسى كه او را خوش آيد مانند من زندگى كند و مانند من بميرد و در بهشت جاودانى كه پروردگارم فراهم ساخته اقامت كند بايد على را پس از من دوست بدارد و بايد دوستان او را دوست بگيرد و پس از من به اهل بيتم اقتدا كند كه آنان خاندان من اند و از سرشت من آفريده شده اند و از فهم و دانش من بهره مند شده اند واى بر كسانى از امت من كه فضيلت آنان را تكذيب كند و پيوند مرا در حق آنان بگسلد خداوند شفاعت مرا نصيب آنان نكند ".
و ما در تعقيب اين دعا مى گوئيم آمين، و خداوند آمين گو را مشمول رحمتش قرار دهد.
ديگر شيعه چه عقيده اى بايد ابراز كند بعد از گفتار پيغمبر " ص " كه فرمود:
" در هر قوم باز مانده اى از امت من، دادگرانى از اهل بيت من وجود دارند كه تحريف متجاوزان و نسبت هاى باطل، و تاويل جاهلان را از آن دو ميسازند. آگاه باشيد پيشوايان شما كفيل و سخن گوى شمايند بنگريد چه كسى را به سخنگوئى و كفالت انتخاب مى كنيد.
اين حديث را ملا تخريج كرده چنانكه در ذخائر العقبى 17، الصواعق 141 آمده است.
و سخن پيامبر " ص " كه فرمود: " مثل من و مثل اهل بيت من مانند كشتى نوح " ع " است هر كس در آن داخل شد، نجافت، و هر كس از آن تخلف ورزيد غرق شد ".
بنابر اتين خاندانى كه در امت اسلامى مانند پيغمبر اكرم اند چگونه شيعه مى تواند عقيده به خلافت آنان نداشته باشد.؟
و چرا دوستى آنها، دوستى يهود قلمداد شود؟ و آيا با اين وصف كه پيغمبر قانون جانشينى نهاد، اين ايراد را به چه كسى بايد گرفت؟
آيا ابن عبد ربه " صاحب كتاب " عقد " " اين سخن پيغمبر " ص " را فراموش كرده كه فرمود:
همانطورى كه ستارگان و و ماه " اهل زمين را از خطر عرق، امنيت مى بخشند اهل بيت من در امتم براى حفظ وحدت امان اند هر گاه گروهى با آنها به مخالفت برخيزند، اختلاف ايجاد مى گردد و آنان حزب شيطان مى شوند.
خدايا تو گواهى كه او اين روايات را ديده ولى دلش را زنگ گرفته، و او دشمنى سر سخت است.
آخر اهل بيتى كه براى امت، ستارگان فروزان هدايت، مايه امن از گمراهى و اختلافند، چرا نبايد از آنها پيروى كرد. با چه عذرى مى توان روى از آنها بر تافت؟ كسى كه بانها بى توجهى كند كارش بكجا خواهد انجاميد؟ اصولا چه ارزشى براى زندگى و روحيه، تمايلات و ترتيب خارج از رهبرى اين خانواده مى توان انديشيد؟
محققا انتخاب اين خاندان بزرگ براى ولايت مطلقه از طرف پرودگار روى كمال شايستگى و كاردانى آنان در تدبير شئون جامعه، براى تمام ادوار، صورت گرفته است، بطورى كه هر گاه رهبرى بشريت به آنان سپرده شود و پايگاه حكم و قيادتشان محكم گردد، با كاردانى و حذاقت خود، بشريت را رهبرى خواهند كرد، چيزى كه هست دشمنانشان از روى حسادت و بر اساس آز و طمع آنان را از آن مقام بلند، دور ساخته اند. بى خبر از آنكه خلافت يك امر الهى است نه يك سلطنت ظاهرى، چنانكه " شعبى " همين اشتباه را به نقل " ابن تيميه " مرتكب شده صريحا گويد: " درد و رنج رافضيان درد و رنج يهوديانست. يهوديان گفته اند سلطنت شايسته كسى جز آل داود نيست و رافضيان گفته اند: امامت براى كسى جز آل على روا نيست "
3- مى گويد: " يهوديان نماز مغرب را تا در هم آميختن ستارگان، تاخير مى اندازند، و رافضيان نيز چنين ميكنند "
پاسخ: لازم است اولا اين مسئله را در بين يهوديان سوال كرد آيا آنها از اين مسئله و مسائل مشابه آن كه به آنها نسبت داده شده، چيزى مى دانند؟
و كاش اين امر بر ما روشن مى شد كه اين مرد سخنش را با مراجعه به فقه شيعه و با تو توجه به احاديث ائمه شيعه نوشته است. در حالى كه سخن امام صادق عليه السلام بين احاديث به چشم مى خورد كه مى فرمايد: كسيكه نماز مغرب را تا در هم آميختن ستارگان بى علت، تاخير اندازد، من در نزد خدا از او بيزارم.
به امام " ع " گفته شد: مردم عراق نماز مغرب را تا در هم آميختن ستارگان تاخير مياندازد، فرمود: " ع " اين از كار دشمن خدا ابى الخطاب است.
و او فرمود: " ع " " كسى كه نماز مغرب را تا مشبك شدن ستارگان تاخير اندازد، من از او بيزارم ".
و فرمود " ع ": وقت نماز مغرب غروب آفتاب تا هنگام درهم آويختن ستارگان است. و چون از او درباره وقت مغرب سوال شده بود فرمود: " وقتى سرخى افق دگر گون شدن و زرديان رفت و هنوز ستارگان در هم مشبك نشده باشد.
ذريح به امام صادق " ع " عرض كرد: مردمى از اصحاب ابى خطاب نماز مغرب را بقدرى تاخير مى اندازد كه ستارگان مشبك گردند حضرت فرمود: من از كسى كه چنين كند، پيش خدا بيزارم.
و فرمود " ع " كسى كه: نماز مغرب را براى جلب فضيلت تاخير بيندازد ملعون است ملعون است.
پس چرا اين مرد، در نقلش به دروغ متوسل مى شود يا قبل از مراجعه از روى نادانى چيز مى نويسد، پاينده باد امانت، زنده باد دقت نظر!
شايد او از پاره اى از فرقه هاى گمراه مانند خطابيه طرفداران ابى الخطاب چيزى به گوشش رسيده كه خود را ملزم به تاخير فريضه مى دانند، ولى اين را ندانسته كه اين گروه ربطى به شيعه ندارند، شيعه از روز نخست اينان را تكفير مى كرده و به آنها نسبت گمراهى مى داده است چنانكه احاديث پيشوايان شيعه از اين راز پرده بر مى دارد. از اين رو مى گوئيم اين تهمتى است بسيار زننده كه قبائحى را به شيعه نسبت دهند كه پيشوايانشان از آن بيزار باشند.
4- مى گويد: يهوديان سه طلاق را بى اعتبار مى دانند همچنين رافضيان.
پاسخ- شيعه را نمى رسد از شعاع رهبرى قرآن خارج شود در حاليكه قرآن با بانگ رسايش فرياد مى زند:
الطلاق مرتان فامساك بمعروف او تسريح باحسان.
تا آنجا كه گويد:
فان طلقها فلا تحل له من بعد حتى تنكح زوجا غيره.
" طلاق براى دو بار است آنگاه يا بايد او را با نيكى و مهربانى نگهدارد يا او را با خوشرفتارى، رها سازد..... پس هر گاه او را " براى بار سوم " طلاق داد براى او ديگر حلال نخواهد شد تا همسر ديگرى جز او، او را به ازدواج آورد ".
از واضحترين مسائل اينست كه تحقق دو دفعه يا سه دفعه، لازمه اش تكرار وقوع طلاق است، چنانكه لازمه تكرار طلاق، رجوع در عده، يا عقد ازدواج بعد از عده است. از اين رو با يك جمله، يا در يك مجلس، اگر كسى را طلاق دادند، نمى گويند او را چند بار طلاق داده اند، چنانكه اگر حسن دو تومان به حسين در يكبار داد نمى گويند حسن دو بار به حسين پول داده است اين مطلب را هر كس كه به دستور زبان آشنا باشد، به خوبى مى فهمد.
گذشته از اين، ياق آيه هر چند صورت خبرى دارد، ولى متضمن معنى انشاى امرى ميباشد مانند قول خداى متعال:
و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين.
" مادران دو سال تمام فرزندانشان را شير ميدهند ": و قول خداوند كه مى فرمايد:
و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء.
" زنهائى كه طلاق گرفته اند به مقدار زمان سه بار حيض شدن درنگ مى كنند ".
و سخن پيغمبر " ص " كه فرمود:
الصلوه مثنى مثنى و التشهد فى كل ركعتين.
" نماز دو ركعت، دو ركعت است و در هر دو ركعتى يك تشهد ".
در اين موارد خبر معنى انشاء دارد و هر گاه اين جمله ها به معناى خبر بود مى بايد مفادش در خارج تخلف نكند و ما مى بينيم در بين مردم كسانى هستند كه از همسر خود تنها با يك طلاق جدا مى شوند.
پس در اين مورد بايد قرآن كه مى گويد الطلاق مرتان دروغ باشد در صورتى كه هيچ گونه دروغ به قرآن راه ندارد. پس اينكه شيعيان سه طلاق را در يك مجلس معتبر نمى دانند، به خاطر تبعيت از قرآن است چنانكه براى اين سخن توضيحى در كتاب " احكام القرآن " ابى بكر جصاص حنفى است و اين فتوا از بسيارى از ائمه اهل جصاص شرح مبسوطى در رد او در كتابش آورده است.
امام عراقى گفته: از كسانى كه معتقدند جمع سه طلاق در يك مجلس بدعت است: " مالك "، " اوزاعى "، " ابو حنيفه " و " ليث " مى باشند، " داود " و اكثر اهل ظاهر نيز همين عقيده را دارند.
ابو بكر جصاص گفته است: " حجاج بن ارطاه " مى گويد: سه طلاق در يك مجلس را اعتبارى نيست. و " محمد بن اسحاق " مى گفت: " چنين طلاقى به يك طلاق بر مى گردد. اين است آنچه ما از شيعه مى شناسيم، اگر شباهت به يهود دارد شيعه با اين عده از پيشوايان اهل سنت كه نام برديم، در اين امر يكسانند، ولى " اندلسى " " صاحب عقد الفريد " جانب اصحابش را محترم مى دارد و تنها شيعه را به يهود تشبيه مى كند. در اين صورت از چند حال بيرون نيست، يا فقه قوم خود " اهل سنت " را نمى داند، تا چه رسد به فقه شيعه، و ازآراى علماى خود در اين مسئله بى خبر است، يا مى داند و عمدا دروغ مى گويد، يا معنائى خارج از آنچه ذكر شده، قصد كرده است كه نه ما آن را مى شناسيم و نه كسى را از شيعه خبر داريم كه به چيزى غير از آنچه گفتيم معتقد باشد.
و چيزهائى كه در اين مسئله غير از عقيده شيعه مى خوانيد يا مى شنويد، همه از بدعتهائى است كه بعد از پيغمبر اكرم ظاهر شده، و كتاب و سنت از آن خالى است و باعث آن، هواهاى گمراه كننده بوده است كه بعدا مردم آن را پسنديده و جزو دين گرده اند، و سپس خليفه دوم آن را امضاء كرده است. مطلبى كه بيان گرديد صريح روايت " مسلم "، " ابو داود "، " احمد " از ابن عباس است كه گفت: در عهد رسول خدا و ابو بكر و دو سال اول خلافت عمر، سه طلاق " در يك مجلس "، يكى به حساب مى آمد، عمر بن الخطاب گفت: مردم در امرى كه مهلت داشتند تعجيل كردند، خواب است ما هم تعجيل آنها را براى ايشان امضاء كنيم، و امضاء كرد.
مسلم و ابو داود به اسناد خود از ابن طاوس و او از پدرش نقل كرده اند كه: ابا الصهباء به ابن عباس گفت: آيا مى دانى سه طلاق در عهد پيغمبر و ابو بكر و سه سال از خلافت عمر يكى بود؟ ابن عباس گفت: بلى.
مسلم به اسناد ديگر، آورده، كه ابا الصبهاء به ابن عباس گفت: آيا سه طلاق در عهد پيغمبر و ابو بكر يكى نبود؟ ابن عباس گفت چنين بود، هنگاميكه عهد عمر فرا رسيد، مردم در يك مجلس پى در پى طلاق دادند، و عمر به آنها اجازه داده.
شارحان حديث را در اين مقام كلماتى در هم، و سخنان و آرائى سست، و توجيهاتى بى اساس و دوراز حقيقت و دور از مفهوم كلام عرب است. و " قسطلانى " اين احاديث را از احاديث مشكله، نام برده واقعا هم مشكلى است كه مجال شرح و بسط بيشتر آن را نداريم.
5- گويد: يهوديان براى زنان، عده اى قائل نيستند چنانكه رافضيان.
پاسخ: شيعه، عده زنان را بر طبق كتاب و سنت لازم مى داند، و از اين رو به نص قرآن: زنان مطلقه " پس از مباشرت " بايد سه دور عادت زنانه را اگر حيض مى بينند، درنگ كنند. و اگر عادت زنانه ندارند، سه ماه، عده نگهدارند. و اگر بار دارند تا هنگام وضع حمل بايد از ازدواج خود دارى نمايند، و زنانى كه شوهرشان وفات كند، بايد چهار ماه و ده روز به عنوان عده، مكث كنند، اين مدت در صورتى است كه بار دار نباشند، و گر نه دراز ترين مدت را، بين چهار ماه و ده روز، و وضع حمل، بايد عده نگهدارند تا به عموم هر دو آيه عمل شده باشد.
كنيزان اگر حيض مى شوند تا دو نوبت قاعدگى و اگر حيض نمى بينند يك ماه و نيم بايد عده نگهدارند. و در هنگام وفات شوهر اگر بار دار نباشند دو ماه و پنج روز و اگر باردار باشند مدت طولانى تر، ميان وضع حمل و دو ماه و پنج روز را بايد به عنوان عده، از شوهر اختيار كردن خود دارى كنند چنانكه ام الولد
" كنيزى كه از او بچه دار شده اند " بايد در مرگ مولاى خود چهار ماه و ده روز عده بگيرد.
زنيكه با او ازدواج موقت صورت گرفته، بايد پس از انقضاى مدت، يا بخشيدن شوهر آن مدت را، در صورت مباشرت، اگر حيض مى بيند، دو حيض، اگر نمى بيند، چهل و پنج روز، عده نگهدارد چنانكه زنان در ازدواج موقت، در وفات همسر اگر باردار نباشند بايد، مدت چهار ماه و ده روز، و اگر باردار باشند مانند ازدواج دائم، بين چهار ماه و ده روز، و وضع حمل، هر كدام دراز مدت تر است، عده نگهدارند و در ازدواج موقت با كنيز، عده وفاتش دو ماه و پنج روز است مگر اينكه باردار باشد كه در اين صورت بايد بين مدت دو ماه و پنج روز و وضع حمل هر كدام طولانى تر است عده نگهدارد.
اين است عده اى كه شيعه براى زنان قائل است. اين كتب فقهى و تفسيرى شيعه از قديم و جديد كه مشتمل بر اين مطالب است. آيا نسب مجعول او در يكى از اين كتاب ها ديده مى شود؟ پاسخ به طور قطع منفى است، او كسى است كه دروغ بستن و افترا زدن را بى اهميت مى شمرد و اين كار او در بسيارى از موارد است.
6- مى گويد: يهوديان خون مسلمانان را حلال مى دانند همچنين رافضيان.
پاسخ- آيا اين مرد " ماخذ اين نسبت را از كتب شيعه و دانشمندانشان و يا حتى از عوام و افراد دون پايه شيعه گرفته است؟ با اينكه شيعيان در اوقات شب و روز آيات كلام الله را مى خوانند و با نهايت خضوع، آن را وحى منزل از جانب پرودگار تلقى ميكنند، در آن، بشدت قتل مسلمان، ممنوع اعلام شده و كيفر آن خلود در جهنم و عذاب الهى ذكر شده، و دستور قصاص داده شده است. سنت پيغمبر و احاديث ائمه شيعه مشتمل بر نهى از قتل نفس و وعده كيفرهاى شديد است و احكام فراوانى از قصاص و ديات برآن مترتب مى باشد، بطورى كه در فقه اماميه از قديم الايام، دو كتاب قصاص و ديات براى اين احكام تنظيم و تدوين گشته است، از مجموع اين مطالب دانسته شد كه اين نسبت نيز هيچگونه مدركى جز خيال آن شخص خيال پرداز كه از دشمنى شديد و تعصب احمقانه اش ريشه مى گيرد، ندارد.
7- گويد: يهوديان مطالب تورات را تحريف كردند و رافضيان قرآن را.
پاسخ- مدرك شيعه در تفسير و تاويل قرآن و يا در هر حكم و آموزش دينى چيزى جز احادث معتبر صادر از شخصيتهاى خاندان وحى، بعد از پيغمبر اكرم " ص " نيست " اهل البيت ادرى بما فى البيت " " اهل خانه بهتر ميدانند در خانه چه ميگذرد ".
و مطالبى كه از آنان روايت شده گذشته از اينكه بر خلاف عقل سليم و منطق فطرت و اسول مسلم دينى نيست، از كسانى مانند " قتاده "، " ضحاك " و " سدى " كه تفسير براى مى كردند و دور از سر چشمه علوم پيغمبرند، گرفته نشده است.
اگر بخواهيد تحريف كلام حق را از جاى خود، و اظهار نظرهاى بى مورد را بدانيد، بايد به كتب و تفاسير اهل سنت مراجعه كنيد، در آنجا به علت تراشى هاى خنك، و زورگوئيهاى بى ماخذ، و ادعاها و آراى سخيف و بيمايه، و انكار مسلمات دينى بر مى خوريد، كه براى نمونه برخى از آنها را از كتاب " منهاج السنه " ابن تيميه و ديگران در اينجا اشاره خواهيم كرد. بدين ترتيب شما مجال مى يابيد تا ميان يهود با هر فرقه اى كه خواهيد شباهت بر قرار كنيد.
8- گفته است: يهوديان دشمن جبرئيل اند و او را از بين فرشتگان دشمن خود مى دانند، رافضيان نيز مى گويند: جبرئيل اشتباه كرد كه وحى بر محمد " ص " آورد نه بر على بن ابى طالب!!!
پاسخ- شايد مردك در خيالات واهى خود، مى پندارد از ملتى منقرض شده، سخن به ميان آورده كه اثرى از آنها در روزگار به جاى نمانده، و هيچ كس نيست از حيثيت آنان دفاع كند، او فكر نمى كرد آينده كه روشنگر گذشته است كسانى را بر مى انگيزد تا از او سوال كنند چگونه ممكن است شيعيان دشمن جبرئيل باشند وقتى كسى كتاب مقدسش را مى خواند كه خداى متعال صريحا مى گويد:
من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين:
" كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان و جبرئيل و ميكائيل باشد، خدا هم در مقابل دشمن كافران است ".
آيا چه وقت براى يك نفر با اعتقاد به مذهب شيعه، در نبوت حضرت محمد " ص " شكى پديدآمده و يا در فكر كداميك از پيروان مذهب، نبوت امير المومنين " ع " گذشته، تا حكم به اشتباه جبرئيل كند در حاليكه در شب و روز آيات قرآن را مى خوانند كه خداى متعال مى فرمايد:
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل "
و قول خداى بزرگ ":
ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين.
و اين آيه:
و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم.
" بر آنچه بر محمد نازل شده كه به حق از پروردگار آنهاست، ايمان بياوريد ".
و قول خداى بزرگ: محمد رسول الله.
" محمد پيامبر خدا است ".
و قول خداى متعال:
و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد.
" من پيامبرى كه بعد از من مى آيد و نامش احمد است شما را مژده مى دهم ".
اگر شيعه عقيده به خطاى جبرئيل در امر وحى دارد، پس چرا در هر نماز واجب و مستحب، و در هر اذن و اقامه، و در دعايهاى فراوانى كه از ائمه اش رسيده، گواهى به رسالت پيغمبر اكرم مى دهد و در مولفات شيعه كه در زمينه فقه و حديث و كلام و عقائد و ملل و نحل، تدوين شده، همه اين گواهى تصريح كرده اند؟
آيا اصولا اين افتراى باطل را چگونه مى توان به شيعيان نسبت داد و گفت كه اينان مى پندارد خداوند كار غلط جبرئيل را به مجرد اشتباهى كه از او سر زد امضاء كرد و گر نه در حقيقت خدا مى خواست امير المومنين مبعوث گردد؟
آيا اين سخن را به هيچ آدم معتوه و نابخردن يا انسان وحشى بيابانى، بى خبر از علوم و معارف تا چه رسد به شيعيان با همه علم و فضيلتشان مى توان نسبت داد؟
اين چيست كه اين قوم هيچ سخنى نمى فهمند.
بسيار جاى شگفتى است، شگفتى از نويسنده و دانشمند امروز مصر كه به رد شيعه مى پردازد و با اين گونه ياوه گوئى هاو پرداختن به خرافات مى خواهد آنان را به هيجان آورد.
" كسى كه ايمان نياورده و پيرو هواى نفس است نبايد مانع راه تو گردد و باعث سقوطت شود ".
9- مى گويد: يهوديان گوشت شتر نمى خورند، رافضيان نيز چنين اند.
پاسخ- بخوانيد و بخنديد يا بخوانيد و گريه كنيد.
اگر بخواهيد نهايت وقاحت و نابخردى را بدانيد به صاحب اين جمله مراجعه كنيد، اگر چگونگى خيانت و خلاف گوئى را نمى دانيد " اندلسى " " صاحب عقد الفريد " شما را در كتابش بدان واقف مى سازد. اى كاش من ميدانستم گناه گوشت شتر چيست، كه بايد حكمش ازحيوانات حلال گوشت ديگر، خارج باشد؟ و اين حيوان چه احترامى نزد شيعه دارد كه نبايد كشته شود؟ من كه از اين چيزها هيچ نمى دانم ولى شايد سازنده اين روايت يك فلسفه مترقى اى براى اين ممنوعيت در نظر گرفته باشد تااين تهمت را بدان تاويل كند. به هر حال نظر قاطع در اين باره كشتارگاه سلاخان و ساطور قصابان و مغازه هاى گوشت فروشى آنان در سراسر بلاد شيعه است.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved