بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

الغدير در يك مجله مشهور جهانى

در شماره هاى مجله معروف " الكتاب " كه در قاهره مصر منتشر مى شود، تقريظهاى پى در پى درباره مجلدات كتابمان در شماره هاى مختلف آن خوانده ايم. اين تقريظها خود نشانه محكمى براى معرفى روحيه استاد بزرگ " عادل غضبان " سرپرست مجله است، و نيز نشان دهنده اين واقعيت است كه او خردمندى است مجرب، صاحب نظرى دورانديش، اديبى بلند پايه، مطلعى از تاريخ صحيح، مجاهدى در راه مصالح عمومى و وحدت كلمه، يعنى كلمه راست و عدل و بسيارى از فضائل ديگر.
ما ضمن ابراز سپاس بيكران خود نسبت به استاد، آخرين مقاله او را كه در ماه شعبان 1371 ه 1952 م منتشر شده عينا از لحاظ عموم ميگذرانيم.

الغدير في الکتاب و السنه و الادب جلد هشتم

همچنان مولف دانشمند و محقق اين كتاب بحثهاى خود را در موضوع الغدير " غدير خم " و مباحث مربوط به آن در آيات قرآن و سنت پاك پيامبر و ادبيات عصور مختلف عرب ادامه ميدهد، مولف محترم شعراى غدير را، تا قرن نهم هجرى در جلد هفتم كتابش آورده است ولى جلد هشتم گنجايش شعراى غدير مربوط به قرون بعد را نداشت زيرا مولف سراسر آن را از بحث هاى فراوانى در زمينه مسائل دينى و تاريخى آكنده است، در اين بحثها به بينش مخصوص شيعه كه لازم است، اهل سنت بصورتى صحيح و از منشاى اصيل بدانند و بدون ابهام و تحريف بشناسند متعرض شده است.
اين گونه شناخت هاى صحيح مسلما در كيفيت ديد مخالف بمنظور نزديك ساختن شكاف موجود ميان مسلمانان بسيار موثر است و در نتيجه اين نزديكيها است كه جبهه اسلام در مقابل بيگانگان نيرومند و صفوفشان متحد ميگردد. مولف در اين جلد " جلد هشتم " از نظر قدرت پرورش موضوع، تسلط كامل به جوانب بحث، اطلاع وسيع نسبت به ماخذ كوچك و بزرگ، پى گيرى از تاليفات قديم و جديد عربى، و هشيارى كامل بر آنچه در روزنامه هاى، مجلات، جزوه ها و كتابها ميگذرد، عينا مانند جلدهاى پيشينم است.
" الكتاب " سال هفتم شماره پنجم

مقاله اى گرانقدر از علامه بزرگوار حجه الاسلام استاد ميرزا محمد على اردبادى

بسم الله الرحمن الرحيم
در كشاكش واقعيت و خيال
بار پروردگارا بزرگى و كبريائى تو را سزا است، شكوه و جلال و جمال تنها تورا زيبد و درود ما بر ممتاز ترين گزيدگانت پيامبرت و جانشينان او از ائمه اطهار.
طوفان بحث و جدال از دير باز بين فريقين بالا گرفته است ولى نه از آنرو كه خيال را در برابر حقيقت عرض اندامى و يا زرق و برق را در قبال واقعيت موجوديتى است، نه- بلكه سر و صداها و جنجالهاى از مردم موهوماتى است كه در مقابل دعوت حق مقاومت نشان ميدهند و سخنانى خشك و بى منطق از دلالهاى هوا پرستى است كه بر گلبانك صلاح و فضيلت، شبى خون ميزنند. از اينرو پيوسته كشمكش و جدال از قرنها پيش بر پا گشته است.
اما كسيكه واقع امر را بنگرد، بوضوح در مقابل ديدگانش مجسم خواهد شد كه دولت از آن حق است و باطل را جولانى بيش نيست. عربده جهالت هر چند احيانا بالا گيرد، پيوسته نور معرفت در برابرش ميدرخشد و بوى عطر حقيقت مشام را مينوازد. از اينرو درخشندگى معارف و عطر حقايق، ظلمت و آسيب گمراهى را مى پوشاند و فتنه هاى نادانى هر چند بدرازا كشد سر انجام ژاژ خوايان را رسوا مى كند.
آرى امثال ابن حزم، ابن تيميه، ابن قيم، ابن كثير، ابن حجر و امثال و اشباه آنان را اين كيفر بس كه بافته هاى خيالات و نسبت هاى نارواشان، در ميان اضطراب و تزلزل ظلمات جهل، بزودى در نسلهاى بعد پرده ضخيمى خواهد شد كه اركان مذهب را خواهد لرزانيد.
بگذاريد آنان به فريبكارى خود سرگرم باشند هشياران قرون مراقب كارشان ميباشند. آينده پرده زداى از بركت كاوشهاى علم رجال، ناچار پرده از كار زشتشان بر خواهد گرفت و بر محققان آشكار خواهد شد كه اينان برهان هدايت را جز ارزوى سوء نيست، مردود نساخته اند.
چقدر تفاوت است بين كاخى كه بر بنايى استوار نهاده شده و بين كاخى كه بر لبه پرتگاهى تند قرار گرفته باشد، مگر تهمت ميتواند جاى راستى را بگيرد و مگر با دعاوى بى دليل هم ميتوان استدلال كرد؟
اينان بيهوده كوشيدند، آوازه شيعه را با نسبت هاى جعلى و دروغين مشوب سازند و دلائل شيعه را با شبهات بى اساس مردود نشان دهند، غافل از اينكه در امت اسلامى كاوشگرى پديد خواهد آمد كه مو را از مو و ذره را از ذره بشكافد و در قرن چهاردم هجرى صاعقه اى مانند صاعقه قوم عاديا عذابى دائم بر آنان فرود آيد يا در عصر نور طوفانى آتشين پديد آمده، خرمن بافته هاى آنانرا خاكستر گرداند.
خداى سبحان براى عصر طلائى نهضت علمى، قهرمانى مقدر گردانيد كه بايد او را قهرمان جهاد و نگهبان حقايق يا قهرمان تحقيق و تتبع ناميد، او كه نمونه عالى هر نوع فضيلت، پرچمدار علم و مشعل دار هدايت است: علامه حجه الاسلام " امينى " امين ميباشد.
او در حالى آهنگ امتش را كرد كه كتاب پر فيض و ارزشمند " الغدير "
خود را در دست گرفت: كتابى كه بى شبهه مايه هدايت پرهيز گاران است. و از بن دندان به صدا در آمد: بيائيد كتاب مرا بخوانيد كه در آن برهانى صادق، و دليلى كوبنده دارم.
در اين كتاب طريق واضح و جاده شوسه اى براى درك حقيقت پيشنهاد كرده ام.
كتاب من حقايق را زنده كرده، اوهام و خيالات را بدست تباهى سپرده است. سايه شوم شبهت هر چند مدتى دراز بر اين امت پرده افكنده باشد ولى من ماموريت دارم آنرا بر اندازم.
عقيده ام بر اينست كه هر چند اين تيرگيها دير پايد ولى چون سرعت ابر بهارى بزودى بر طرف خواهد شد، چنانكه من تعهد ميكنم لغزشهاى ناشى از فريبكارى هر چند در جدال با حقيقت سر سختى نشان دهد، از ميان برداشته شود. و كتاب من پرچم راهنما، و فروغ مجلس آراست، شما را بر مقر خلافت و مركز لواى آن و مصب رود نصوص، و كانون نورانى آن واقف مى سازد. و كتاب من پرده ها را از روى، آن حقيقت روشنى كه فريبكاريهاى ناجوان مرد پوشانيده بود، بالا ميزند و حقيقت را بر ملا ميكند.
من هم اكنون به اين خفتگان نيمروز، راه كارشان را، نشان ميدهم بانها ميگويم بنگريد چگونه نيرنگهاى با شكست مواجه مى شود، كسيكه بر مجموعه مجلدات كتاب " الغدير " واقف گردد بخوبى ميداند اوصافى كه ياد كردم دون مقام كتاب است.
كسيكه اين مطالب را درباره كتاب ميشنود در وهله اول ميپندارد مطالب كتاب، بموضوع غدير محدود است.
ولى وقتى پابه چشمه زلال غدير نهاد، مى بيند رشته بحث پيرامون بسيارى از دلائل امامت كشيده شده خار و خاشاك فراوانى را كه فراراه سالكان حقيقت ريخته اند، همه را جاروب ميكند و نيشها و طعنه هاى گزنده كه باعث شق عصاى مسلمين شده و سنگ اختلاف كلمه در امت انداخته، از بن بر ميكند و آنچه در پشت پرده هاى سوء نيت نهفته شده، همه را پديدار ميسازد و كلنگهاى ويران كننده بنياد تعاليم اسلامى را كه در پشت تپه ها مخفى كرده اند كشف كرده، امت اسلامى را از ننگ و عار قلم هاى مزدورى كه مطالب ناروا را بر آن چسبانده اند، پاك ميكند و نام و آوازه اسلامى را كه بوسيله سوء نيت دلالهاى هوا پرست با افسانه هاى سود جويانه مشوب و ملوث گرديده است تنزيه و تبرئه ميكند.
گذشته از اينها مسائل فراوانى از فقه، كلام، تفسير، حديث و تاريخ در اين كتاب وجود دارد و ميتواند از روى فريبكاريهاى خائنا نه اى كه در آنها صورت گرفته و توطئه هاى مداومى كه با انگيزه هوا و هوس از يكطرف و آتش تيز حقد و كينه از طرف ديگر بانها كمك رسانده، پرده بردارد.
در اين عصر پر افتخار فرهنگ و تحقيق، نور و تفاهم، در اين عصرى كه بسيارى از حقايق به شكوفانى رسيده و رازهاى نهانى علم را گشوده، ميدانهاى نبرد حق و باطل مشخص گرديده. روى ايده ها بررسى و تمرين و تجربه صورت گرفته تا از راههاى صحيح پيروى گرددو اصولى ثابت و استوار بماند.
در اين عصر، من بهيچ چيز باين اندازه تاسف نخوردم كه رجاله هائى دنبال كار گذشتگان خود خفته هاى قرون و اعصار تاريك را گرفته، و در ظلمات نابينائى آنان آشيانه بگذارند و در نابخرديهاى جهل بسيطشان تك تازى كنند، در نتيجه در هر برخوردى، لغزشى نشان دهند و بهر واداى هلاكتى در افتند زيرا كه اينان دل دارند ولى نمى فهمند، ديده دارند ولى نور حقيقت را نمى نگرند، گوش دارند ولى بانگ حقايق را نمى شنوند.
وه، كه چه تفاوت فاحشى ميان اين دو گ روه است. در جائيكه معاصران ما از نظر علم و روشنگرانى مجذوب مقتضيات زمانند، كينه ها پر گذاز اينان را نميگذارد گامى جز در راه تعصب شوم و خائنانه خود بردارند. پندارند كسى نيست بكارشان بنگرد و به حسابشان برسد. گويا حتى فرشتگان حسابگر پروردگار بافته هاى آنان را ثبت نمى كنند و خدا بر كارشان ناظر و محيط نيست!!
شايد هم بزعم آنان مردمى را بد گوئى ميكنند و مورد حملات ناجوان مردانه قرار ميدهند كه از اقوام گذشته بوده منقرض شده اند و ديگر كسى ندارند از موجوديت آنها دفاع كند و در راه معتقداتشان به مبارزه برخيزد، زيبائيهاى بهجت انگيز و شكوه آميخته به هيبت و احترام رخسار عقائدشان را بنماياند.
شگفتا، گويا اينان بخواب رفته اند و نميدانند در بين اين قوم، دانشمندان نويسندگان و محققان كاو شگر در طول اعصار و قرون وجود داشته و دارد كه با خامه منزه، آزاد و حق گوى خود و بااشعه نور حقيقت از خود دفاع خواهند كرد.
آرى، اينان پيوسته درمستى جهالت خود گمراهانه ميتاختند، ناگهان سيل خروشان " الغدير " با طوفان علم جهالت كن بر سر كنان تاخت و يك جا بافته هاى آنان را پنبه كرد.
زنده باد مولف مجاهد و مبارز ما امينى كه خداوند مقامش را بر تر سازد و سپاس خداى راست بر احقاق حق و شستشوى آلودگيهاى باطل و درود بر پيشوايى ما محمد و دودمان پاكش. محمد على غروى اردبادى.

ديباچه مولف

بسم الله الرحمن الرحيم
پرودگارا سپاست ميگزارم، اى نعمت بخش بى دريغ، بر نعمتهايت كه بر ما ارزانى داشتى، ولايت خود، ولايت محمد پيشوايى پيامبرانت و ولايت خاندان پاك او كه صاحب اختياران به امر تواند. سپاسگزارم.
پرودگارم از تو ميخواهم تا بر محمد و آلش درود فرستى و نهانيهاى اسرار باطن مارا بصلاح رهبرى فرمائى و ايمان ما را نيك بكار اندازى و در راهى كه براى خدمت اجتماعى و دعوت به حق و پى گيرى مصالح عمومى و اعلاى كلمه توحيد و نشر فضائل زعماى اسلام و بزرگان امت، در پيش گرفته ام، دستم را بگيرى كه توفيق من جز بدست تو نيست، بر تو اتكاى من و بسوى تو بازگشت من است.
عبد الحسين احمد الامينى

شعراء غدير در قرن 03

غديريه ابو اسماعيل علوى

جد من وزير و پسر عم مصطفى است و پسر عمش على " ع " هنگام درگيرى جنگ اختر درخشان است.
آيا نه او در جنگ بدر اول به دشمن تاخت و با شمشير آبدار بهر سوى اطراف ميدان مى پريد.
او اول نماز گزار، اول موحد و بزرگتر كسى است كه به زيارت حطيم و زمزم نائل شد.
او قهرمان روز سايبان است كه احمد بپاخاسته با صداى بلند فرياد برداشت:
من تو را اى على نسبت بخود به منزله هارون نسبت به موساى نجيب و كليم قرار دادم.
درود خدا بر او تا خورشيدى در جهان درخشد و ما دام كه شتر سواران به زيارت كعبه حضور يابند.

شاعر را بشناسيم

او، ابو اسماعيل محمد بن على بن عبد الله بن عباس بن عبيد الله بن عباس بن الامام امير المومنين على بن ابى طالب صلوات الله عليهم اجمعين، ميباشد.
شاعر ما يكى از شاخسارهاى درخت پر بركت خلافت و از مفاخر خاندان پيغمبر " ص " است. او در جامه هاى بلند بالاى افتخار و تجليل بخود مى بالد و خود را مالامال از شرافت خاندان و بزرگوارى نسب مى بيند، او ميان شخصيتى منزه و نسبى عالى ميدرخشد. فضائل احمدى و مناقب علوى و شهامت عباسى و بسيارى از فضل ديگر را كه زبان بيانش عاجز است، در وجود خويش بهم در آميخته است.
مرزبانى گويد: او شاعرى است كه به پدرانش " رضوان الله عليهم " زياد مى بالد در ايام متوكل و مدتى دراز پس از او ميزيسته و از اشعار اوست.
من بزرگى از بزرگان ساداتم، آنها كه دست احسانشان بعطاياى فراوان مى بارد.
آنها بهترين و برترين كسى هستند كه با پاى برهنه يا با كفش راه پيموده و عالى ترين سخاوت مندان از اولاد غالب " غالب بن فهر، جد پيامبر اكرم " ميباشند.
اينان براى دوستانشان چون من و سلوى و در كام دشمن بدانديش سم مهلكند. و هم از اشعار اوست:
من بانگاه مهر آميز او را " محبوبه " درود فرستادم ولى او با نگاهى خشم آلود بى مهرى آغاز كرد.
ديدم كه جانم بر لب پرتگاه است. ناچار به صبر و شكيبائى پناه بردم و همان صبر دواى درد من بود.
اما اينكه ابو اسماعيل به پدرانش افتخار ميكند، حق دارد، آخر شما بگوئيد بدانم چه كسى را مى يابيد بزرگان آل هاشم او را ازاده باشند، و او شايسته آن نباشد كه پاى بر عرش اعلى سايد؟ كدام شريفى است در سايه خاندان قمر بنى هاشم ابا الفضل باشد و او را نزيبد تا اوج فلك در برابر مجد و عظمتش سر تعظيم فرود آرد؟ اگر شاعر ما به خاندانش مى بالد، بجا است زيرا آنان در حقيقت ستارگان زمين، پرچم هاى هدايت و نمونه هاى شاخص ايمانند:
" از اينان بهر كس برخورد كنى از پير و جوان او را علم هدايت، يا درياى خير و عطا خواهى يافت ".
اين جد او ابا الفضل العباس ثانى است كه خطيب درباره او چنين گويد
دانشمندى شاعر و فصيح از شخصيتها بنى هاشم است كه زبان و بيانش معروف ميباشد تا جائيكه غالب علويان ذوق شعر او را بر تر از همه فرزندان ابو طالب ميشناسند وى از حاشيه نشينان مجلس هارون بود در يكى از اشعارش برادرى ابو طالب با عبد الله را كه با هم برادر تنى بودند آورده گويد:
ما و رسول خدا را يك پدر، يك مادر و يك جد بى عيب متحد ميسازد.
كسى كه ما را بخاندان پيمبر وارد ساخت بانوئى بود از نسل عمران بن مخزوم كه درميان فاميلش ميدرخشيد.
او روزى به در بار مامون آمد، حاجب نگاهى باو كرد و سرش را بزير افكند عباس گفت: اگر اجازه دهند وارد ميشويم، اگر عذرمان را بخواهند مى پذيريم اگر بگويند باز گرد باز ميگرديم، اما يك نگاه پس آنگاه يك بى توجهى، چيزى است كه با آن آشنا نيستم سپس اين شعر را خواند:
" من رضا نميدادم الاغ مركوب سواريم باشد ولى پياده، بالاخره بهر مركوبى رضايت ميدهد. " از كلمات حكمت آميز اوست:
" بدانكه چون انديشه ات نميتواند همه كارها را زير نظر گيرد آنرا به كارهاى مهم تر بگير. "
" و چون اموالت نميتواند همه مردم را رفع نياز كند آنرا به حق داران اختصاص بده. "
" و از آنجا كه نميتوانى با همه مردم آميزش كنى اهل فضل و دانش را برگزين. " " و چون شبانه روزت باتمام كوشش كفايت همه كارهايت را نميدهد، كارت را تقسيم كن. " " هر جند وقتى كه صرف كارهاى غير مهم كنى بكارهاى مهم زيان زده اى. "
" هر چند اموالت را كه در راه باطل مصرف ميكنى، از مصرف آنها در راه حق خود را محروم كرده اى. "
" هر چند از مقام و شخصيت خود را با مردم كم مايه بگذرانى از فيض محضر اهل فضل و كمال محروم ميگردى."
" آنچه از روز و شب خود را در غير نياز بكار گيرى، از كارهاى مورد نيازت بازمانى. "
برادر ابن عباس، فضل بن حسن همان شاعرى است كه در مصيبت جدش ابا الفضل شهيد كربلا " ع " گفته است.

احق الناس ان يبكى عليه
فتى ابكى الحسين بكربلاء
اخوه و ابن والده على
ابو الفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا يثنيه شى ء
و جاد، له على عطش بماء


اين اشعار رامورخ هندى اشرف على در كتاب خود آورده و دوست ما علامه متتبع شيخ محمد على اردبادى " قدس سره " آنرا تضمين كرده است.

احق الناس ان يبكى عليه
بدمع شابه علق الدماء
بجنب العلقمى سرى فهر
فتى ابكى الحسين بكربلاء
اخوه و ابن والده على
هزبر الملتقى رب اللواء
صريعا تحت مشتبك المواضى
ابو الفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا يثنيه شى ء
عن ابن المصطفى عند البلاء
و قد ملك الفرات فلم يذقه
وجاد له على عطش بماء

شاعر ما از نظر خردمندى و دور انديشى نمونه اى از جد بزرگوارش بود. كلمات او نيز مانند حكم و امثال دهن به دهن ميگشت. از جمله اين كلام است كه درباره مردى از خاندانش گفت: من نمى پسندم علم او بر عقلش فزون باشد چنانكه دوست نميدارم زبانش بيش از علمش باشد.

غديريه وامق مسيحى

آيا نه در خم غدير- محمد، على را در حضور جمع در موسم حج بپاداشت و بانها گفت: از ميان شما كسيكه من مولاى اويم بعد از من مولايش على پسر فاطمه است.
آنگاه گفت: خداى من، با دوستانش مهر ورز و دشمنانش را دشمن دار.
تا آنجا كه گويد:
آيا اين على نبود كه عمرو " ابن عبدود " را روز جنگ احزاب چنان با شمشير زد كه غرق به خون شد.
تو يا على براى خدا در مقابل همه قبائل عرب ايستادى و در راه حق از ملامت احدى نهر اسيدى.
و بعد از محمد تو از همه به او شايسته تر بودى زيرا جاهل با عالم يكسان نيست.

پيرامون شعر او

ممكن است خواننده از مداحى مسيحيان نسبت به امير المومنين با اينكه معتقد به اصل اسلام نيستند تا چه رسد به مسئله خلافت آن، تعجب كند، اين امر جاى شگفتى نيست زيرا اين كار، راه رفتن با حقايق موجود، و هم پائى با تاريخ صحيح است. زيرا شخص منصف هر چند عقيده اى بر خلاف اسلام داشته باشد، نميتواند فضائل مولاى ما را از قبيل: اخلاق عاليه، علم سرشار، خوارق عادات زيد، قدرت قهرمانى و جنگ آورى، و بالاخره سخنان بلند و فروانى كه پيغمبر در باره او گفته است، نا ديده بگيرد.
پيغمبر اسلام در نظر غير مسلمانان، يكى از بزرگان و خردمندان عالم است بلكه او را از بزرگترين رجال و شخصيتهاى دهر معرفى كرده اند، اينان ميگويند بيهوده سخن آنهم از پيغمبر اسلام بدين درازا نبود. كسى كه پيغمبر " ص " اين فضائل را براى او عنوان كرده مانند خودش يكى از بزرگان يا با يك درجه پائين تر از او است.
چنانكه در كتب بسيارى از مسيحيان و كليميان مدح و ثناى فراوانى نسبت به پيامبر و وصى او مى يابيم.
مانند کتاب:
1- گفتار محمد تاليف مستر استنلى لين بول
2- محمد و قرآن تاليف مستر جان و انتبورت
3- محمد و قرآن تاليف استاد مونته
4- عقيده اسلام تاليف گلديسهر
5- عالم اسلامى تاليف ماكس ماير هوف
6- تاريخ عرب تاليف استاد هوار
7- متفكران اسلام تاليف كادوا دوفو فرانسوى 8- گاهواره اسلام تاليف اب لامنس
9- خلاصه تاريخ عرب تاليف سديو فرانسوى
10- زندگانى محمد تاليف سرويليام ميور انگليسى
11- سيره محمد تاليف سرويلم موير
12- تمدنهاى شرق تاليف مسيو گروسه
13- هشيارى اجتماعى تاليف دكتر و گستون كرسطا ايتاليائى
14- محمد و اسلام تاليف حنادا قنبرت
15- زندگانى محمد تاليف مستر كالون سر
16- محمد و اسلام تاليف مستر بوسرت اسمت
17- عرب اسپانيا تاليف مسيو دوزى
18- از قانون دولتى تاليف دكتر نجيب ارمنازى
19- بزرگترين معلم تاليف مستر هربرت وايل
20- قهرمانان تاليف توماس كارلايل انگليسى
21- اسلام خاطره ها و سانحه ها تاليف هنرى دى كاسترى فرانسوى
22- وضع حاضر جهان اسلام تاليف لوتروب استودارد امريكائى
23- حكم و اندرزهاى محمد تاليف تولستورى روسى
24- تحول تمدن اسلامى تاليف هولينگ فيلسوف امريكائى
25- رمز پيشرفت اسلام تاليف گوستاولوبن فرانسوى
26- آراء و معتقدان تاليف گوستاولوبن فرانسوى
27- تمدنها تاليف گوستاولوبن فرانسوى
28- تمدن اسلامى تاليف گوستاولوبن فرانسوى 29- اسلام و محمد تاليف والافتنرت
30- محمد و تمدن تاليف عبد المسيح افندى وزير
و صدها كتاب ديگر غير از كتابهاى نامبرده كه مسيحيان درباره اسلام و پيامبرش نوشته اند. اينها نيست مگر بخاطر اطلاعى كه از صفات و سجاياى اسلامى و پيامبر اسلام بدست آورده، بعنوان حقايقى روشن كه قابل هيچگونه شك و شبهه اى نيست و با گذشت زمان دست خوش حوادث نميگردد، متعرض آن شده اند.
خاطره هاى جاودانه اى كه تا روزگار بر پا است شب و روز بايد از آنها سخن گفت. يكى از اين گونه حوادث تاريخى جاويدان، داستان غدير است كه مردم يك صدا در نقل آن هم آوازند. دوست فرياد ميزند، ناصبى اعتراف ميكند، مسلمان بدان استدلال ميكند و اهل كتاب با صداى رسا از آن ياد ميكنند.

شاعر را بشناسيم

بقراط فرزند اشوط وامق ارمنى مسيحى يكى از بطريق هاى ارمنى و پيشواى بزرگ آنان و رهبر و فرمانده مقدم در قرن سوم هجرى است.
ابن شهر آشوب درمعالم العلماء او را در رديف مدح گويان معتدل اهل بيت شمرده و يعقوبى و ابن اثير نوشته اند:
در سال 237 مردم ارمينه بر حاكم خود يوسف بن محمد شوريده، او را كشتند. علت اين امر از آنجا بود كه وقتى يوسف به جانب ارمينه ميرفت يكى از بطريق ها " رهبر مذهبى " بنام بقراط بن اشوط كه از بزرگ بطريق ها بود، نزد يوسف آمده از او امان خواست.
يوسف، بطريق و پسرش نعمت را گرفته، بدربار خليفه متوكل گسيل داشت بطريق هاى ارمنى با پسر برادر بقراط بن اشوط بر كشتن يوسف هم پيمان شدند.
موسى بن زراره داماد بقراط در اين كار با آنان موافق كرد. وقتى خبر توطئه به يوسف رسيد. اطرافيانش او را از توقف درآن محل منع كردند، او نپذيرفت زمستان فرا رسيد، برف مى باريد، درنگ كردند تا برف فرو نشست، قصد او كردند از در شهر " طرون " " يكى از شهرهاى ارمينه " بود. شهر را محاصره كردند، او ازحصار خارج شده با آنان جنگيد تا او و هر كه با او مى جنگيد، كشته شدند.
اما آنان كه كه با او نمى جنگيدند بانها گفته شد: لباس از تن بيرون كنيد و خود را برهنه سازيد تا نجات يابيد. بدين دستور عمل كردند و با پاى برهنه و بدن عريان راه پيمودند، بيشتر آنان در سرماى شديد تلف شدند و بسيارى ديگر انگشت پاهاشان افتاد، ولى از خطر مرگ نجات يافتند.
اين واقعه در ماه رمضان اتفاق افتاد، يوسف قبل از واقعه يارانش را بروستاهاى مربوط به عمالش متفرق ساخته بود، آنها براى هر دسته گروهى از بطريقها را مامور ساختند، بطريق ها ياران يوسف را در يك روز كشتند. وقتى خبر به متوكل رسيد، متوكل " بغا الكبير " را براى خون خواهى خون يوسف به ارمينه فرستاد. بغا از طريق موصل و جزيره رهسپار شد، در آغاز كار از شهر " ارزن " يكى از شهرهاى ارمينه شروع بكار كرد، در آنجا موسى بن زراره و برادرانش اسماعيل سليمان، احمد عيسى، محمد و هارون بودند.
بغا، موسى را نزد متوكل فرستاد و خون شورشيان را مباح ساخت و حدود سى هزار نفر از آنها كشته شدند و عده بسيارى از آنها را اسير گرفته، فروختند.
بارى گروهى ديگر از مسيحيان در مدح امير المومنين " ع " شركت جسته و اشعارى نغز در مدح آن بزرگوار سروده اند مانند زينبا ابن اسحاق رسعنى موصلى مسيحى. اشعار زير را بيهقى، و زمخشرى، و ابو حيان، و ابو العباس عسقلانى
و ابو عبد الله زرقانى مالكى و مقرى مالكى و شيخ محمد الصبان از سروده هاى زينبا پسر اسحاق موصلى مسيحى نقل كرده اند.
" با اينكه مايل نيستم از دودمان تيم و عدى " خاندان عمر و ابا بكر " ببدى نام برم ولى من دوستدارم هاشمم ".
عشقى درباره على و آلش، وقتى ياد شوند در دلم ميگذرد كه از ملامت هيچ ملامت كننده اى نمى هراسم.
ميگويند از چيست كه مسيحيان آنان را دوست دارند و خردمندان عرب و عجم نيز.
به آنها گفتم پندار من اينست كه دوستى آنها در دل همه خلائق حتى حيوانات وجود دارد.

next page

fehrest page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved