در دوره صدر اسلام، خاندان قيس از بزرگوارترين
خاندانهاى انصار بشمار مى رفتند. و پيوسته انوار دانش و بزرگوارى
از افق اين خاندان مى درخشيد و در هر زمينه اى شخصيتهاى برجسته و
لايق تحويل داده است، در جنبه هاى زعامت و رياست، حفظ و بررسى
احاديث، در علم و دانش و در پاكى و پاكدامنى مردانى از اين خاندان
بر خاسته اند.
از جمله ايشان است، ابو يعقوب اسحاق بن ابراهيم
بن يحيى بن عباس بن عبدالرحمن بن سعد بن عباده خزرجى انصارى،
سمعانى در كتاب "انساب" خود شرح حال او را آورده و درباره اش مى
گويد:
از شريفترين خاندان انصار است و در نيشابور از
جنبه ثروت و عدالت و قدس و تقوى و دريافت صحيح روايت يگانه عصر خود
بود، در طلب حديث حريص و در باب درك حقائق و معرفت به آنها زياد مى
كوشيد. در نيشابور از محمد بن رافع، اسحاق بن منصور، عبدالرحمن بن
بشير بن حكم، نقل حديث مى كند و در عراق از عمر ابن شبه نميرى، حسن
بن محمد بن صباح، محمد بن اسماعيل احمسى و احمد بن سنان قطان نقل
حديث مى نمايد و در رى از ابازرعه، محمد بن مسلم بن داره، نقل حديث
كرده است و از او، ابو اسحاق ابراهيم بن عبدوس، محمد بن شريك
اسفراينى، ابو احمداسماعيل بن يحيى بن زكريا حديث گرفته و روايت
نموده اند. وى در جمادى الثانيه سال 317 در نيشابور وفات نموده
است.
"زيادتى چاپ دوم" و از جمله ايشان است: ابوبكر
ابى نصر احمد بن عباس بن حسن بن جبله بن غالب بن جابر بن نوفل بن
عياض بن يحيى بن قيس بن سعد انصارى مشهور به عياضى.
سمعانى، در انابش از او ياد كرده و گويد كه: او
اهل سمرقند است مردى بزرگوار و فقيه و از زمره روساى شهر محسوب
ميشده است و مورد نظر و توجه خلق بوده.
از ابو على محمد بن محمد حرث حافظ سمرقندى
روايت نقل مى كند و ابو سعيد ادريسى او را ديده و ملاقات نموده ولى
حديثى از او نقل نكرده است.
و باز از جمله اين گروه است: ابو احمد بن ابى
نصر عياضى برادر ابى بكر عياضى كه ذكرش گذشت.
و از جمله آنهاست: ابن المطرى، ابو محمد
عبدالله بن محمد بن احمد بن خلف بن عيسى بن عباس بن يوسف بن بدر بن
عثمان انصارى خزرجى عبادى مدنى. ابوالمعالى السلامى در كتبا
"المختار" و همچنين در ص 72 منتخب كتاب "المختار" مى گويد: كه اين
شخص از فرزندان قيس بن سعد بن عباده است.
از گروه حفاظ عصر خود بود و اخلاقى ستوده داشت،
عبادتى زياد و با علما و دانشجويان به نيكوئى معاشرت مى نمود و به
قصد شنيدن حديث از محدثين بزرگ،بار سفر به طرف شام، مصر و عراق
بسته و در زندگى خود، حوادث و مصيبتهاى دردناكى ديده است.
به سال 742 ه.ق خانه اش تاراج شده و مدتى هم در
زندان بسر مى برد سپس آزاد شد.
كتابى دارد بنام "الاعلام فيمن دخل المدينه من
الاعلام" و از اين اشخاص استماع حديث نموده است.
در مدينه مشرفه، از ابى حفص عمر بن احمد سودانى
و در قاهره از ابى الحسن على بن عمر اسوانى، و يوسف بن عمر ختنى، و
يسوف بن محمد دبابيسى و در اسكندريه از عبدالرحمن بن مخلوف بن
جماعه:
و در دمشق از احمد بن ابى طالب بن شحنه، و قسام
بن عساكر، و ابى نصر بن الشيرازى،
و در بغداد از محمد بن عبدالمحسن و دواليبى.
و بالاخره در ماه ربيع الاول سال 765 در مدينه
مشرفه وفات يافت
و از جمله ايشان است:
ابو العباس، احمد بن محمد بن عبدالمعطى بن احمد
بن عبدالمعطى بن مكى بن طرد بن حسين بن مخلوف بن ابى الفوارس بن
سيف الاسلام بن قيس بن سعد بن عباده انصارى مكى مالك نحوى: كه در
سال 7.9 متولد شده و در محرم سال 8.8 هم وفات يافته است.
سيوطى احوالات اين شخص را در كتاب "بغيه
الوعاه" ص 161 نقل مى كند.
الحمدلله و سلام على عباده الذين اصطفى فهرست
مطالبى كه درباره عمر و بن عاص سهمى آمده است
قصيده جلجليه اش و آنچه در پى دارد
نسب پدر و مادريش
اسلام آوردن او
بيست سخن از او كه نمودار روحيات و واقعيت
اخلاقى اوست
شجاعت او
داستان امير مومنان و عمر و در ميدان جنگ
داستان مالك اشترو عمر و در ميدان جنگ
درس دين و اخلاق
مرگ عمرو