بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

هر قدر زندگانى كنى روزگار شگفتيها بتو نشان ميدهد

بحث و كاوش در پيرامون حقيقت اين عيد تا اينجا اين معنى را آشكار و اثبات نمود كه اين عيد "غدير خم" مربوط بتمام امت اسلامى است "اختصاص بگروه خاصى ندارد" و تاريخ تاسيس اين عيد پيوسته است تا عهد پيغمبر صلى الله عليه و آله و از عهد نبوى پيوسته رشته اين عيد از هر يك از اوصياء پيغمبر صلى الله عليه و آله بوصى بعد اتصال داشته و پيشوايان دين مردم را از فضيلت و شرافت اين عيد آگاه فرموده و مرتبه رفيعه اين روز را هر يك از امناء وحى تصريح و اشعار فرموده اند، مانند امام ابو عبد الله صادق و امام ابوالحسن على بن موسى الرضا بعد از جد گراميشان اميرالمومنين صلوات الله عليهم.

اين دو امام بزرگوار كه در دوران زندگى خود بعظمت عيد غدير و اتصال آن بعهد نبوى صلى الله عليه و آله و سلم تصريح فرموده اند هر يك در زمانى از اين دنيا رفته اند كه هنوز نطفه هاى آل بويه منعقد نشده بود و روايات آنها در تفسير فرات و در كافى ثبت گرديده كه هر دو در قرن سوم تاليف شده، و همين روايات و اخبار مدارك شيعه و مصادر آنها است، كه اين روز از عهد قديم و دوران بس درازى بموجب سخنان طلائى صادر از كانهاى دانش و مصادر واقعى امور عيد مسلمين بوده است.

حال كه اين مقدمه را دانستيد و بدان توجه نموديد، اكنون با من بيائيد تا از نويرى و مقريزى در مقام پرسش برآئيم و سخنان و نظريات بى پايه و خلاف واقع آنها را بررسى كنيم، داير باينكه: اين عيد را معز الدوله على بن بويه در سال 352 بوجود آورده است!!!

نويرى در كتاب " نهايه الارب فى فنون الادب " جلد 1 صفحه 177 ضمن ذكر عيدهاى اسلامى گويد:... و ديگر از اعياد عيدى است كه شيعه بوجود آورده و آنرا عيد غدير ناميده اند و سبب تشكيل برادرى پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده است با على بن ابى طالب در آنروز- و غدير "گودالى است كه" چشمه آبى در آن ريخته ميشود و دور آن درختان بزرگ و بهم پيچيده اى وجود دارد و بين غدير "گودال مزبور" و چشمه آب مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله است و روزى كه آنرا روز عيد قرار داده اند هجدهم ذى الحجه است، زيرا در سال دهم از هجرت كه حجه الوداع در آن سال انجام يافته در چنين روزى برقرارى آئين برادرى فيما بين مسلمين صورت گرفته، شيعه شب آنروز را بنماز و عبادت ميگذرانند و در بامداد آنروز تا قبل از ظهر دو ركعت نماز بجا مياورند و رويه و شعارشان در اين روز پوشيدن لباس نو و آزاد كردن بردگان و نيكى حتى به بيگانگان و قربانى كردن گوسفندان است.

و اول كسيكه اين عيد را ابداع نموده، معز الدوله، ابوالحسن عليه بن بويه است بشرحى كه در اخبار مربوط باو و وقائع سال 352 انشاء الله ذكر خواهيم نمود، و در قبال اين عيد كه شيعه بوجود آورد و آنرا بعنوان يكى از سنن "و آداب مذهبى" ادامه داد، عوام اهل سنت هم در سال 389 روز سرورى نظير آن براى خود اختراع نمودند و آنروز هشت روز بعد از عيد شيعه است و گفتند كه در چنين روزى داخل شدن رسول خدا صلى الله عليه و آله با ابوبكر صديق در غار صورت گرفته و مراسمى را در آن روز مشتمل بر آرايش و نصب قبه ها و افروختن آتش اجراء كردند!

و مقريزى در جلد 2 " خطط " صفحه 222 چنين نگاشته گويد: عيد غير "قبلا" عيد شرعى نبوده و از پيشينيان امت آنها كه روش و عملشان مورد پيروى مردم بوده چنين عيديرا اجرا نميكرده اند و نخستين زمانى كه در اسلام اين عيد "غدير خم" معرفى و در عراق مراسم آن اجراء شده عهد و زمان معز الدوله على بن بويه بوده است چه نامبرده در سال 352 هجرى اين روز "غدير" را عيد معرفى كرد و از آنروز شيعه ها آنرا عيد گرفتند.. اه

من چه ميتوانم بگويم درباره كسى از اهل كاوش و تحقيق كه از تاريخ شيعه مطالبى مينگارد پيش از آنكه بر حقائق آن وقوف يابد يا حقيقت امر را دانسته ولى هنگام نگاشتن آنرا فراموش ميكند آيا با وقوف بر حقائق امر- در نتيجه تدبريكه شب هنگام بكار رفته از ذكر آن حقايق صرف نظر مينمايد يا اينكه چيزى را مى گويد بدون آنكه آنرا درك كند يا باكى ندارد بانچه ميگويد؟... بسيار جاى شگفتى است!

مگر؟ اين مسعودى، "مورخ شهير" كه در سال 346 وفات يافته نيست كه در كتاب " التنبيه و الاشراف " ص 221 مينگارد: و فرزندان على رضى الله عنه و پيروان او اين روز را بزرگ ميشمارند؟ مگر اين كلينى كه حديث عيد غدير را در كافى روايت ميكند در سال 329 وفات نيافته؟ و يا پيش از او فرات بن ابراهيم كوفى نيست، كه در طبقه استادان ثقه الاسلام كلينى نامبرده قرار دارد. و از مفسرين بنام است كه حديث غديرخم را در تفسيرش كه نزد ما موجود است روايت نموده؟ اين علماء و كتب حديث آنها قبل از تاريخى كه نويرى و مقريزى عنوان ميكنند "قبل از سال 352 "وجود داشته اند مگر؟ اين فياض بن محمد بن عمر طوسى نيست كه وجود عيد غديرخم و سابقه آن را در سال 259 خبر داده و خود در محضر امام على بن موسى الرضا عليهما السلام كه "در سال 203 "وفات يافته حضور داشته كه آنحضرت اين روز را عيد گرفته و سابقه ممتد اين عيد و فضيلت آنرا "بر اعياد ديگر اسلام" ذكر فرموده است؟ و آنرا از پدرانش تا منتهى به اميرالمومنين عليه السلام ميشود روايت فرموده است؟

و امام صادق عليه السلام كه در سال 148 وفات يافته اصحاب خود را بتمام اين امور تعليم فرموده و بانها خبر داده كه رويه و سنن پيغمبران صلى الله عليه و آله اين بوده، روزيرا كه در آن جانشين خود را منصوب مينموده اند عيد ميگرفته اند چنانكه سنت بر اين در ميان ملوك و پادشاهان كه روز تاجگذارى و استقرار بر تخت پادشاهى خود را عيد ميگرفتند جارى بوده است؟

حتى ائمه دين اسلام عليهم اجمعين در اعصار قديمه "هر يك در عهد و زمان خود" شيعيان خود را بوظايف مخصوصه اين روز امر ميفرمودند و آنها را وادار ميفرمودند بعبادات و طاعات خاصه و كارهاى نيك و دعاهاى مخصوص باين روز؟ و حديث مخصوصى كه از مختصر " بصائر الدرجات " ذكر شد بالصراحه اشعار دارد بر اينكه اين روز در اوايل قرن سوم هجرى از جمله اعياد چهارگانه شيعه بوده است.

اينست حقيقت اين عيد "غدير" ولى اين دو مرد، براى اينكه طعن بر شيعه بزنند اين حقيقت را با همه سوابقى كه از صلحاى پيشين بوده انكار نموده و آنرا بعنوان يك بدعت تازه به معز الدوله نسبت داده اند و پنداشته اند كه تاريخ شناسان متتبع بر اين خيانت واقف نميشوند و بحساب ناروائى هاى آنها نمى رسند؟

فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون، فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرين سوره اعراف: 117 و 116

تاجگذارى روز غدير

بشرحى كه از مجموع واردات عامه و خاصه مذكور افتاد دانستيد كه، صاحب مقام شامخ خلافت براى سلطنت اسلامى تعيين شد و مقام ولايت عهد نبوى بدو واگذار گرديد...

اكنون، همانطور كه سيره ملوك و پادشاهان است. شايسته و سزاوار بوده كه مراسم تاج گذارى نيز انجام پذيرد، تاج پادشاهان فرس آرايش صورى داشته و شان و روش آنان اين بوده كه تاج هاى جواهر نشان كه با دانه هاى نفيس و گرانبها آراسته شده و بر سر گذارند، ولى بجاى آن افسر ديهيم، عرب را اين اشعار بوسيله "عمامه" صورت مى گرفت، چه آنكه عمامه در عرف عرب لباس و نشانه بزرگان و اشراف قوم بوده و لذا از رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيده است كه: العمائم تيجان العرب يعنى: عمامه ها بمنزله تاج و ديهيم عرب است، اين حديث را قضاعى و ديلمى روايت كرده اند و سيوطى در جلد 2 " جامع الصغير " صفحه 155 صحت آنرا تاييد كرده و ابن اثير در " النهايه " آنرا آورده است.

مرتضى حنفى زبيدى در جلد 2 " تاج العروس " ص 12 گويد: تاج: يعنى، اكليل و فضه و عمامه، و لغت اخيره بنا بر تشبيه است- جمع تاج: تيجان و اتواج است، و عرب، عمامه را تاج مينامد، و در حديث وارد است، العمائم تيجان العرب. كه جمع تاج است و آن چيزيست كه از طلا و جواهر براى پادشاهان ساخته ميشود، مقصود او اينست كه: عمامه ها بمنزله تاجهاى پادشاهان است، چه؟ عرب اكثرشان در باديه ها و صحراها سر برهنه اند و يا نوعى از پوشش بر سر آنها است و عمامه در ميان آنها كم است، و اكاليل تاجهاى پادشاهان عجم است- و توجه. يعنى باو سرورى داد و عمامه بر سر او نهاد. و در جلد 8 ص 410 مذكور است كه بر سبيل مجاز گفته ميشود: عمم بضم اول، عمامه بر سر او نهاده شد بمعنى: سود، يعنى سرورى يافت، زيرا تاجهاى عرب عمامه ها است، پس همانطور كه در زبان عجم گفته شده: تاج گذارى كرد در زبان عرب گفته شده: عمامه بر سر او نهاد، و نيز گفته كه در عرب وقتيكه تاج بر سر كسى گذاردند گفته ميشود معمم، و رسم در ميان عرب چنين بود: هنگامى كه مردى را بسرورى و آقائى منصوب ميداشتند عمامه سرخى بر سر او مى نهادند، ولى فرس چون تاج بر سر پادشاهانشان ميگذاردند باو ميگفتند متوج: يعنى تاج گذارى شده.

و شبلنجى در " نور الابصار " ص 25- " صاحب التاج " را از جمله القاب رسول خدا صلى الله عليه و آله ذكر نموده و سپس گفته: مراد عمامه است، يعنى دارنده عمامه، زيرا عمامه ها تاج هاى عرب است، چنانكه در حديث آمده، بنابراين اساس و مبنى در آنروز "روز غدير خم" رسول خدا صلى الله عليه و آله عمامه بر سر على عليه السلام گذارد بهيئت خاصى كه مشعر بر عظمت و جلال آنجناب بود. آرى. رسول خدا صلى الله عليه و آله بوسيله عمامه خود كه نام آن " سحاب " بود بدست مبارك خود در آن اجتماع عظيم على عليه السلام را تاج گذارى فرمود و با اين عمل اشعار باين معنى فرمود كه شخص تاج گذارى شده "على عليه السلام" بمقام امارت نظير امارت خود برانگيخته و منصوب گشته، با اين فرق كه على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله ابلاغ ميكند و قايم مقام آنحضرت است بعد از او.

حافظ، عبد الله بن ابى شيبه و ابو داود طيالسى و ابن منيع بغوى و ابوبكر بيهقى، بطوريكه در جلد 8 " كنز العمال " ص 60 مذكور است از على عليه السلام روايت نموده اند كه فرمود: در روز غدير خم رسول خدا صلى الله عليه و آله عمامه اى بر سر من پيچيد و قسمتى از آنرا از پشت سرم افكند و در لفظ روايتى چنين مذكور است: طرفى از عمامه را بر دوشم افكند، سپس پيغمبر اكرم فرمود: همانا خداوند در روز بدر و حنين مرا بوسيله فرشته هائى يارى و كمك فرمود كه آن فرشتگان عمامه هائى باين كيفيت بر سر داشتند، و فرمود: همانا عمامه فاصله و حائلى است بين كفر و ايمان، و اين حديث را سيد احمد قشاشى در كتاب " السمط المجيد " از طريق سيوطى از اعلام چهارگانه روايت نموده است.

و در جلد 8 " كنز العمال " ص 60 مذكور است كه از مسند عبد الله بن شخير از عبد الرحمن بن عبدى بحرانى از برادرش عبد الاعلى بن عدى روايت شده كه: همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على بن ابى طالب عليه السلام را نزد خود خواند و سپس عمامه بر سر او بست و طرفى از آنرا از پشت سر او افكند، "ديلمى".

و از حافظ ديلمى، از ابن عباس روايت شده كه گفت: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله عمامه سحاب را بر سر على عليه السلام نهاد باو فرمود: يا على، العمائم تيجان العرب. يعنى عمامه ها تاجهاى عربند.

و از ابن شاذان از طريق شيوخ او از على عليه السلام رسيده كه: همانا پيغمبر صلى الله عليه و آله بدست خود عمامه بر سر آنجناب نهاد و گوشه آنرا از پشت سر و از جلوى او در آورد و در جلو و عقب او دنباله قرار داد، سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله باو فرمود: روى خود را برگردان، چنين كرد، سپس فرمود: با من روبرو شو، اطاعت كرد، در اين موقع پيغمبر صلى الله عليه و آله رو باصحاب نمود و فرمود: تاج هاى فرشتگان چنين است، و حافظ، ابو نعيم در " معرفه الصحابه " و محب الدين طبرى، در جلد 3 " الرياض النضره " ص 217 از عبد الاعلى بن عدى نهروانى با ذكر سند آورده اند، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غدير خم على عليه السلام را بسوى خود خواند، و عمامه بر سر او نهاد

و گوشه آنرا از پشت سرش افكند، و اين روايت را علامه زرقانى در جلد 5 " شرح المواهب " ص 10 ذكر نموده.

و شيخ الاسلام حموينى در باب دوازدهم از " فرايد السمطين " از طريق احمد بن نيع باسناديكه عده اى از حفاظ و ارباب دقت نظر در آن هستند از ابى راشد از على عليه السلام روايت نموده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همانا خداى عز و جل مرا در بدر و حنين بفرشتگانى يارى فرمود كه چنين عمامه اى بر سر داشتند، و اين "عمامه" سد و حائلى است بين مسلمين و مشركين، اين سخن را پيغمبر صلى الله عليه و آله هنگامى بعلى عليه السلام فرمود كه در روز غدير عمامه بر سر آنجناب نهاد و طرفى از آنرا بدوش آنجناب افكند، و باسناد ديگرى از طريق حافظ ابى سعيد شاشى "شرح حال او در جلد 1 ص 170 گذشت" روايت كرده كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله عمامه خود "موسوم به سحاب" را بر سر على بن ابى طالب عليه السلام نهاد و دو طرف آنرا از جلو و عقب او افكند، سپس فرمود: رو بمن كرد، آنحضرت رو نمود، بعد فرمود پشت بمن كن، آنحضرت پشت نمود، سپس فرمود: فرشتگان به نزد من چنين آمدند.

اين روايت را بهمين لفظ، جمال الدين زرندى حنفى در "نظم درر السمطين" و جمال الدين شيرازى، در اربعين خود، و شهاب الدين احمد، در توضيح الدلايل روايت نموده و اين جمله را افزوده اند: سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

من كنت مولاه، فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.

و حموينى باسناد ديگر از طريق حافظ ابى عبد الرحمن ابن عايشه از على عليه السلام روايت كرده كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم عمامه اى بر سر من نهاد و حاشيه آنرا بر شانه ام افكند و فرمود: همانا خداوند در روز بدر و حنين مرا يارى كرد بفرشتگانى كه چنين عمامه بر سر داشتند، و بهمين لفظ حديث مذكور را، ابن صباغ مالكى در " الفصول المهمه " ص 27 و حافظ زرندى در " نظم درر السمطين " و سيد محمود قارى مدنى در " الصراط السوى " روايت نموده اند.

فايده: ابوالحسين ملطى در " التنبيه و الرد " ص 26 چنين گويد: گفتار رافضيان، باينكه: على در سحاب است- منشاء آن، سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله است بعلى عليه السلام كه روى بسوى من كن در حالتيكه او عمامه پيغمبر صلى الله عليه و آله را كه موسوم به سحاب بود بر سر داشت، در اين هنگام پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: بتحقيق، على عليه السلام آمد در حاليكه، در سحاب است، يعنى عمامه ايرا كه نامش سحاب است، پوشيده و رافضيان اين موضوع را بغير معنى خود تاويل نمودند!

و بطوريكه در " بحر الزاخر " ص 215 مذكور است، غزالى گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله عمامه اى داشت كه سحاب ناميده ميشد، و آنرا بعلى عليه السلام بخشيد، و چه بسا على عليه السلام با اين عمامه ظاهر ميشد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود: اتاكم على فى السحاب- يعنى على بسوى شما آمد در حالتيكه در سحاب است، و حلبى در جلد 3 " السيره الحلبيه " ص 369 گويد پيغمبر صلى الله عليه و آله عمامه اى داشت كه آنرا سحاب ميناميدند، آنرا بعلى بن ابى طالب كرم الله وجهه پوشانيد، و چه بسا كه على كرم الله وجهه با آن عمامه ظاهر ميشد و پيغمبر صلى الله عليه و آله ميفرمود: على بسوى شما آمد در حاليكه در سحاب است، و مقصود آنحضرت همان عمامه بود كه آنرا باو بخشيده بود.

امينى گويد: آنچه به شيعه نسبت داده ميشود در گفتار اين جمله "على فى السحاب" همين معنى است، و- احدى از شيعه هيچگاه معنى ديگرى براى اين جمله در نظر نگرفته چنانكه ملطى گمان برده بلكه مردمانى اين جمله را بمعناى ديگرى تاويل و آنرا بر سبيل افترا و تهمت بما نسبت داده اند، حساب خيانت و افتراء آنها در دست خدا است.

بنابر آنچه ذكر شد، اين روز تاجگذارى فرخنده ترين روز است در اسلام و بزرگترين روز جشن و سرور است براى دوستداران اميرالمومنين عليه السلام، همانطور كه براى دشمنان و بد انديشان روز غم و غصه و كينه اندوزى است.

وجوه يومئذ مسفره، ضاحكه مستبشره، و وجوه يومئذ عليها غبره، ترهقها قتره

" سوره عبس "

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved