بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار
نخبگان جوان
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
يكى از دلايلى كه من شيفتهى اين
مجالس جوانان هستم، همين احساس آزادگى و براى جوانِ امروز، دليرى بيان عقيده
است. اين، آن نكتهى بسيار جالب است؛ لذا من از اين برادر عزيز كه برخاستند و
اين مطلب را بيان كردند، تشكر ميكنم.
البته ادارهى اين جلسه به صورتى
كه با وضع من متناسب باشد، به آن شكلى كه شما ميگوييد، تقريباً عملى نيست. من
اگر خودم ميخواستم تصميم بگيرم، همان كار را ميكردم؛ يعنى ميگفتم كه افراد بلند
شوند، خودشان وقت بگيرند و حرف بزنند؛ منتها اين يك زمان گستردهاى لازم دارد و
با وقت محدود من سازگار نيست. من نظرات جوانها، دانشجويان، دانشآموزان و
نخبگان - همين كسانى كه اين جلسات را تشكيل ميدهند و نظائر اينها - را در خلال
گزارشهاى متعدد از جاهاى مختلف مىبينم و از واقعيتها دور نيستم. البته از زبان
خود شماها شنيدن، يك لطف بيشترى دارد؛ ليكن چون من محدوديتهايى دارم، از اين
جهت، آن ممكن نيست. به هر حال، به همين مقدارى كه براى ما ممكن است، حالا اكتفا
ميكنيم.
* * *
اولاً به همهتان خوشآمد عرض
ميكنم و از يكايك جوانانى كه اينجا مطالبى را بيان كردند، تشكر ميكنم. آن
چيزهايى هم كه گفتيد، همه ثبت شد؛ بعضى از اينها نكاتى است كه قابل توجه
مسئولان محترمى است كه اينجا تشريف دارند - وزراى محترم، معاون محترم، رئيس
جمهور و بقيهى مسئولان كه ديدم يادداشت هم ميكنند - و بايد مورد توجه قرار
بدهند و دنبال كنند؛ بعضى شدنى است؛ بعضى هم ممكن است اشكالاتى بر آنها وارد
باشد؛ به هر حال، بايد بررسى و توجه بشود. بعضى از حرفها چيزهايى است كه درست
است و همين حالا مورد توجه است؛ مثلاً راجع به بنياد نخبگان - كه بعضى از
دوستان صحبت كردند - خوشبختانه در اين اواخر مىبينيم كه اين بنياد، يك تحرك
بهترى پيدا كرده است؛ در ضمن آن كسانى هم كه براى مسئوليت بنياد نخبگان - چه
قبلاً و چه امروز - در نظر گرفتند، خودشان جزوِ نخبههايند؛ حالا منتها
نخبههاى دورههاى قبل از شما. اينطور نيست كه كار نخبگان به كسانى سپرده شود
كه خودشان معناى نخبه را نميدانند و حظى از نخبه بودن ندارند؛ اين نخواهد بود.
انشاءاللَّه بهتر هم خواهد شد. من هم تأكيد كردهام، مجدداً تأكيد ميكنم و جاى
مهمى است.
يا آن نكتهاى كه راجع به مركز
تحقيقات پتروشيمى گفتند، حتماً اين را جنابعالى - جناب آقاى دكتر داوودى - بايد
دنبال كنيد؛ چون وزير محترم نفت اينجا نيست. اين نكتهى بسيار مهمى است؛ اين
همان چيزى است كه من روى آن تكيه ميكنم: «متصل شدن مراكز علم و تحقيق با مراكز
استفادهكنندهى از علم و تحقيق»؛ اينها همديگر را زير نظر داشته باشند و از هم
استفاده كنند. هم آنها ميتوانند تحقيق اينها را جهت بدهند، هم اينها ميتوانند
فعاليت آنها را جهت بدهند. انشاءاللَّه اين را حتماً جنابعالى دنبال كنيد.
بعضى نكات را هم كه من از بيانات
دوستان استفاده كردم، بد نيست به شما بگويم؛ توجه داشته باشيد. ببينيد اين
حركتِ به سمت مهاجرت به خارج از كشور، اولاً همهى انواعش بد نيست، كه من بارها
گفتهام، گريختن و فرار از جبهه نيست. فرار از جبهه بد است؛ كشور شما در حال يك
تحرك، يك چالش عظيم و يك اقدام بزرگ براى جلو رفتن و پيش رفتن است؛ مثل يك
جبههى جنگ. گريختن از اين جبهه بد است؛ اما آمدنِ كنار براى ياد گرفتن بيشتر و
آماده شدن بيشتر، اين بد نيست. من همهى اين رفتنهاى به خارج را مردود نميدانم؛
بارها هم در جمع شماها و بقيهى جوانها گفتهام. چه عيب دارد بعضيها بيرون
ميروند؟ خوب بروند. آن كسانى كه كشور را فراموش ميكنند، مصالح كشور و مصالح ملت
خودشان - يعنى خانوادهى خودشان - را پشت گوش مىاندازند و فقط براى پر كردن
جيب خودشان راه مىافتند و بيرون ميروند، البته اينها از نظر عقل محكومند؛ نه
محكوم قضايى، هيچ قانونى وجود ندارد كه اين كار را محكوم كند؛ اما وجدان و عقل
بشرى و وجدان ملى، يك چنين عملى را محكوم ميكند. اينها هم اينطور نيست كه
نخبهها باشند؛ نه، ممكن است در بين آنها چهار تا نخبه هم باشند، چهل تا غير
نخبه هم هستند. تصور نشود حالا اينهايى كه پا ميشوند و بيرون ميروند، همه
نخبههاى ما هستند كه يكىيكى بيرون ميروند؛ نه، پا ميشوند ميروند و دچار
مشكلات هم ميشوند - شما هم توجه داشته باشيد، ما در اين زمينه اطلاعات زيادى
داريم - كسانى كه ميروند، غالباً با يك استقبال خوب و قدردانىاى مواجه
نميشوند. اگر حقيقتاً هم نخبه باشند، آن مراكز، اينها را در حد توانشان
مىفشرند، استفادهى خودشان را ميكنند و بعد پرتاب ميكنند دور؛ و هيچ تعهدى
نسبت به آنها ندارند. هدف بايد اين باشد كه انسان براى كشور خودش، براى مردم
خودش، براى خانوادهى خودش، براى آن سرزمينى كه او را در خود نشانده؛ بارور
كرده و ثمربخش كرده، براى نسل فعلى و نسلهاى آينده مفيد واقع شود. هدف بايد اين
باشد. اين هدف هر طور كه فراهم شود، ايرادى ندارد.
يك نكتهى ديگر در زمينهى
مسئلهى «استقلال فرهنگى» است كه بعضى از دوستان اشاره كردند. اين استقلال
فرهنگى در كشور شروع شده است. از اواسط دوران قاجار، يك فريفتگى و بيگانهزدگى
در ما پيدا شد؛ البته عوامل طبيعىاى هم داشت و اين عوامل روزبهروز شدت پيدا
كرد؛ در دوران حكومت پهلوى به اوج رسيد و بر اساس آنها، پايههاى فرهنگى بسيار
خطرناكى را در كشور پايهگذارى كردند: مثل اينكه ايرانى «نميتواند»، ايرانى
عُرضهى حضور در ميدانهاى علم و فرهنگ را ندارد؛ و نگاه منفى نسبت به همهى
گذشتهى فرهنگى و مواريث ارزشمند تاريخى و علمى ما؛ اينها چيزهايى بود كه در
اين كشور اتفاق افتاد. شماها آن دوران را نديديد. ما كه در آن دوران بزرگ شديم،
بنده كه با اكثر شماها شايد در حدود نيم قرن اختلاف سنى دارم، آن دورانها را
درك كرديم و ديديم كه چه بود. حقيقتاً فرهنگى كه ترويج ميشد، فرهنگ «نميتوانيم»
بود؛ فرهنگ ترجيح مطلقِ هر چيز غربى بر هر چيز ايرانى بود؛ اينطورى بود. در
زمينهى افتخارات ايرانى، دقيقاً بر روى چيزهايى تكيه ميشد كه غرب آنها را به
دلايلى ميخواست - با دلايل استعمارى و قدرتطلبانه - كه طراحان سياستمدار غرب،
آنها را طراحى كرده بودند؛ برخى نقاط را در كشور ما برجسته ميكردند؛ همين نقاط
مورد توجه دستگاههاى ادارهكنندهى كشور قرار ميگرفت ولاغير. سالهاى متمادى
گذشته اينطور بود.
انقلاب، همهى وجدانهاى اين مردم
را تكان داد، ماها را بيدار كرد، متوجه هويت خودمان كرد، تواناييهاى خودمان را
به ما نشان داد و «ما ميتوانيم» را شعار ما قرار داد. ما هم وارد شديم و تجربه
كرديم؛ ديديم بله، ميتوانيم. لذا امروز استقلال فرهنگى در اين كشور، روزبهروز
در حال پيشرفت است و خودباورى فرهنگى بيشتر ميشود. اصرار ما هم همين است كه اين
كار بشود و شما جوانها به اين توجه كنيد و هر حركتى را كه مشاهده مىكنيد با
اين روحيهى استغناى فرهنگى و استقلال فرهنگى معارضه دارد، با چشم بدبينى به آن
نگاه كنيد و بدانيد كه هدايت شده است.
يك نكتهى ديگر مربوط به روند
رشد علمى كشور است؛ كه بعضى از دوستان گفتند اين روند كُند است. من ميخواهم
بگويم نه، اتفاقاً روند رشد از جهت شتابان بودن، جزوِ شتابندهترين روندهاى رشد
علمى در دنياست. اين با محاسبهى علمى معلوم شده است؛ يعنى ما از لحاظ روند رشد
علمى و فناورى در كشور، جزو شتابندهترينها در سطح دنيا هستيم. منتها چون فاصله
خيلى زياد بوده، اين شتاب، الان نتايجش را بهروشنى نشان نميدهد. چنانچه همين
شتاب و آهنگ حركت را بتوانيم به توفيق الهى ده، پانزده سال حفظ كنيم و پيش
برويم، آن وقت كاملاً خودش را نشان خواهد داد. من البته مثالهاى زيادى براى اين
دارم. بعضى از مثالها ممكن است براى شما محسوس نباشد؛ چون آنچه را كه ممكن است
من به عنوان آمار ذكر كنم، شما از آن اطلاعى نداريد، لذا محسوس نيست. اما حالا
همين چيزهايى كه محسوس است و مشاهده ميشود، مثل همين تحقيقات مربوط به انرژى
هستهاى ؛ اين، به دست آمده از آن نقطهاى است كه ما حركتمان را از آن نقطه
شروع كرديم. فاصلهاش، يك فاصلهى دهشتآور است؛ ولى اين كار انجام گرفت. در
بحث مسايل زيستشناسى، همين مسئلهى سلولهاى بنيادى و در بحث توليدات نظامى،
تحقيقات گوناگونى كه در اين زمينه انجام گرفته، همين مسئله است كه عرض كردم.
چون شما از آنچه كه اتفاق افتاده، اطلاعى نداريد، جزء معلومات عمومى و اطلاعات
عمومى نيست، لذا بيان آن براى شما خيلى محسوس نخواهد بود. اين را بارها
گفتهام، ما در اين كشور در قبل از انقلاب، آن جنگندههايى كه عمدتاً از امريكا
خريدارى ميشد، وقتى يك بخشى از آنها خراب ميشد و احتياج به تعمير داشت يا مدت
آن قطعه تمام ميشد - شايد هنوز هم امكان كار كردن داشت، منتها زمان معين
ميكردند كه بايد تغيير كند - اجازه نميدادند كه اين قطعهى مركب - قطعهى مركب
خودش متشكل از بيست، سى يا پنجاه قطعه است - باز بشود و آن قطعات ريز ديده شود؛
يعنى صنعتگران و همافران و افسران فنى ما كه در نيروى هوايى بودند، اجازهى اين
كار را نداشتند. يكى، دو مرتبه اين كار را كردند، آن همافر و افسر ذيربط را از
طرف دادگاه نظامى رژيم محاكمه كردند كه شما به چه مجوّزى مثلاً اين بخش از
هواپيماى اف چهارده يا اف چهار را باز كرديد؟ بايد همان قطعه را سربسته و
دربسته تحويل مستشار امريكايى ميدادند، او اين را سوار هواپيما ميكرد و به
امريكا ميبرد و قطعهى جايگزينش را ميآورد؛ يعنى اجازهى اطلاع از اين را هم كه
اين قطعه از چند جزء تشكيل شده و كجايش خراب شده، نميدادند.
حالا ما از آنجا به اينجا رسيديم
كه جنگندهى ايرانى در آسمان پرواز كرد! همهتان اين را در تلويزيون ديديد.
البته اين در واقع نسل چندم است. اولين هواپيماى جنگنده كه ساخت ايرانى بود، در
حدود هشت، نه سال قبل از اين در يك مانور نظامى - به پرواز درآمد كه بنده آنجا
خودم شاهد و ناظر بودم - بعد اين تقويت و تكميل شد؛ حالا اين درآمده است؛ يعنى
ميتوانند اين را به توليد انبوه برسانند؛ يعنى اگر براى كشور صرفهى اقتصادى
داشته باشد، قابل اين هست كه به توليد انبوه برسد. اين فاصلهها، فاصلههاى
دهشتآور است؛ يعنى فاصلهها بسيار فاصلههاى عميقى است كه در اين مدت به بركت
پيگيرى و كوشش، طى شده است. بنابراين شتاب خوب است ؛ منتها اين شتاب بايستى حفظ
شود. اين چيزى كه شما جوانهاى آگاه و هوشمند و مستعد بايد بدانيد، اين است كه
اين شتاب را بايستى همچنان حفظ كرد. مسئولان هم البته به اين مسأله اهتمام
دارند و بنا هم بر همين است كه اين چيزها دنبال شود. اگر در يك گوشهاى اختلالى
هم در كيفيت پيشرفت كار هست، اينها اختلالهاى جزئى است و برطرف خواهد شد. ما
منكر وجود عيوب نيستيم؛ منتها منكر اين هستيم كه اين عيوب ما را نااميد كند؛
اين را نميگذاريم؛ يعنى بنده خودم و مسئولانى كه مسئولان اين بخشها هستند، با
همهى وجود با نااميدى مبارزه ميكنيم. براى اينكه مهمترين مانع پيشرفت يك شخص و
يك ملت، نااميدى و تاريك ديدن افق است؛ نه، افق روشن است و مىتوان جلو رفت.
من چند نكته را قبل از بيانات
شما مطرح كردم. البته در مورد اين بياناتى كه گفتيد، باز نكات ديگرى هم هست كه
حالا من بعضى از آنها را يادداشت كردهام. ديگر فرصت بيان آنها نيست. حالا يك
نكتهاش را اشاره كنم. يكى از اين دخترخانمها گله كردند از اينكه جايگاه
فارغالتحصيلان علومانسانى، مثلاً يك جايگاه مشخص يا برجستهاى نيست. اين طورى
نيست؛ من به شما بگويم، اگر شماها انشاءاللَّه زبده شويد و در همين علوم
انسانى، مثلاً تاريخ، جامعهشناسى و روانشناسىاى كه خودتان گفتيد، پيشرفت
كنيد، حقيقتاً بدانيد ارزش شما در جامعه و در سطح بينالمللى، از يك پزشك
پيشرفته يقيناً كمتر نيست؛ بلكه بيشتر هم هست. شما الان نگاه كنيد، ببينيد در
اين چهرههاى علمى معروف دنيا چند تا پزشك هستند، چند تا جامعهشناس يا مورخ
وجود دارند. مىبينيد كه تعداد و برجستگى اين دومى بيشتر است. منتها بايد كار
كنيد تا پيش برويد. به اين مقدارى كه الان شماها رسيدهايد، مطلقاً قانع
نباشيد. به نام نخبه و استعداد درخشان هم قانع نباشيد. شما با انتخابِ به عنوان
نخبه، چه مثلاً با پذيرش در كنكور يا مدال آوردن در فلان المپياد يا فلان
جشنواره، وارد يك جادهاى شدهايد. وضع فعلى شما اين است. شما وارد اين جاده
شدهايد. چنانچه از حركت باز بمانيد، همين اول جاده ماندهايد و مثل اين است كه
وارد نشده باشيد. اهميت كار شما اين است كه اين جاده را با هر چه سرعت بيشتر طى
كنيد، پيش برويد و خسته نشويد تا انشاءاللَّه به آنجايى برسيد كه شايستهى
شماهاست.
من يك نكتهاى را عرض بكنم.
اولاً هدف از اين جلسه، حل اين مشكلات نيست. اين مشكلات بايد حل بشود، بلاشك.
ليكن اين جلسهى ما، يك هدفِ بالاترى دارد؛ من بارها هم اين را گفتهام. اين
جلسه عمدتاً يك جلسهى نمادين است. اين جلسه اولاً، نشاندهندهى تكريم نظام
جمهورى اسلامى به علم، ثانياً، به تحصيل كنندهى علم و ثالثاً، به اهميت علم در
پيشرفت كشور است؛ نماد اينهاست. كارهاى نمادين هيچ منافات با اين ندارد كه در
واقعيت خود هم يك حركتى در آن وجود داشته باشد؛ اما بيشترين تكيه روى نمادين
است؛ مثل شعائر اسلامى؛ شعائر اينطورى است. شعائر اسلامى جنبهى نمادين دارد.
خودش هم يك حركت است؛ اما بيشترين تأثيرى كه مورد توجه است، آن تأثير نمادين
است. مثلاً: «انّ الصّفا و المروة من شعائر اللَّه»؛ صفا و مروه در حج؛ بيشتر
اعمال حج از همين قبيل است. اينها اعمال نمادين است. دو نقطه را با يك فاصلهاى
معين كردهاند، ميگويند بايستى بين اين دو نقطه را مرتباً طى كنيد و در حركت
باشيد. در يك بخشى از اين دو نقطه، اين حركت، بايد حالت دويدن به خودش بگيرد؛
اين نماد است. نماد يك حركت دائمى براى مسلمان است. يا طواف؛ بر گرد يك محور،
يك حركت تمامنشدنى است؛ حركت طواف تمامنشدنى است. شما حركت طوافتان تمام
ميشود، نفر بعدى شروع ميكند. شما كعبه را هيچوقت خالى از اين دايرهى
حركتكنندهى مردم مشاهده نميكنيد. اينها «شعائراللَّه» است؛ يعنى جنبهى
نمادين دارد. اين درس را به جامعهى انسانى ميدهد. كارهاى نمادين اين است. ما
ميخواهيم در اين كشور، معلوم باشد كه تحصيل علم و خود علم و تأثير آن در
آيندهى كشور، يك نقطهى برجسته و اساسى براى نظام جمهورى اسلامى است. در حقيقت
اين نقطهى اساسى و برجستهاى در ذهن ملت ايران و براى اين ملت است. ما از اين
ناحيه ضربه خوردهايم؛ از ناحيهى عقبماندگى در علم ضربه خوردهايم. يك روزى
يك حركت علمىاى در دنيا به وجود آمد - حركتهاى علمى هميشه در دنيا حكم ظرفهاى
مرتبط را دارد و به همديگر وصل ميشوند. ملت و جامعهى ما از علم يكديگر استفاده
ميكنند - يك روزى مركز پيدايش علم دنيا اسلام بود؛ بدون اينكه دنياى اسلام با
داشتن ابزار علم، برود مثلاً اروپا، افريقا يا هر نقطهى ديگرى را استعمار
بكند. اين علم گسترش پيدا كرد، به همه جا رسيد و همه از آن استفاده كردند و
بهرهمند شدند. اما در اين برههى اخير - يعنى بعد از رنسانس به اين طرف كه علم
به دست يك مجموعهى اروپايى و غربى افتاد - از علم استفادهى معمولى و طبيعى
نشد. علم در دست آنها ابزارى براى تسلط شد؛ سلطهى بر كشورها، و بتدريج مسئلهى
استعمار پيش آمد. دويست، سيصد سال شرق، يعنى اغلب مناطق آسيا و اروپا، زير
چكمهى استعمار له شد و غربيها از علم، نه فقط براى سلطهى سياسى و استعمارى،
كه براى فشردن ملتها و گرفتن شيرهى آنها و امكانات و ثروتهايشان استفاده
كردند. همچنان كه براى تحميل فرهنگ خودشان بر ملتهاى عقبافتادهى از لحاظ علمى
هم استفاده كردند و اين آخرى - يعنى تحميل فرهنگ - موجب شد كه آنها در پيشرفت
علمى مطلقاً سهمى پيدا نكنند و به آنها اجازه داده نشود، و تشويق كه نميشوند
هيچ، بلكه موانعى هم جلوِ آنها گذاشته شود. اين وضعى بوده كه پيش آمده است.
خوب، ما اين عقبافتادگى تاريخى
را بايد جبران كنيم؛ يعنى ما ضربه را از بىعلمى خوردهايم. اگر امروز دنياى
اسلام از لحاظ اقتصادى عقب است، از لحاظ فرهنگى يا سياسى عقبمانده است، اين به
خاطر آن است كه رقيب، يعنى دنياى غرب، مجهز به سلاح علم است. از سلاح علم براى
غلبهى در ميدانهاى سياست، اقتصاد و فرهنگ استفاده ميكند.
ما بايد اين سلاح را به دست
آوريم. بايد بتوانيم مسلح به علم شويم تا تهديد رقيب - يا رقيب يا دشمن، حالا
همهشان يك جور نيستند - نتواند آنطورى كه تاكنون كارآمد بوده است، كارآمد
باشد. ما بايد اين را داشته باشيم. اين يك هدف راهبردى بسيار بلند ملت و بسيار
مهم و حياتى است. علم را بايد به دست آورد. البته اين را ميدانيم كه علم به
تنهايى كافى نيست. علم بايد با اخلاق و ايمان همراه شود تا ما به همان چالهاى
نيفتيم كه غرب در آن افتاد؛ يعنى علم براى آن وسيلهى ظلم شد، وسيلهى انحراف
اخلاقى شد و وسيلهى گسترش فرهنگهاى گمراهكننده و هلاككننده شد. ما بايد دچار
آن نشويم. آن به جاى خود محفوظ، اما حالا نقطهى اساسى اين است كه علم براى ما
يك امر حياتى است.
بنابراين ما در اين جلسه خواستيم
از علم، علمآموزى و كسانى كه در ميدان علمآموزى يك برجستگى از خودشان نشان
دادهاند، تجليل كنيم. اين جلسه، نماد تجليل از اين چند خصوصيت است.
من در سرنوشت و تاريخ ملتها يك
قدرى مطالعه ميكنم - نه فقط در گذشته، در زمان خود ما هم همينطور است -
مىبينم كه دو عنصر از مهمترين عناصر تأثيرگذار در پيشرفتهاى ملى براى كشورها،
عبارت است از: يكى «خطرپذيرى» و يكى هم «كار سخت و پيگير و پشتكار» است. من
ميخواهم امروز اين دو خصوصيت را به شماها توصيه كنم.
خطرپذيرى؛ نقطهى مقابل آن، ترس
است. ترس از چه؟ ترس از عدم موفقيت؛ وارد نشويم كه مبادا موفق نشويم؛ حركت
نكنيم كه مبادا نرسيم؛ اقدام نكنيم كه مبادا مورد قبول قرار نگيرد؛ اقدام نكنيم
كه مبادا براى ما مشكلات ايجاد كند. اينها همهاش نقطهى مقابل خطرپذيرى است.
يكى از خصوصيات خوب غربيها - كه ما خصوصيات بد و خوب، هر دو را در كنار هم
مىبينيم و انكار نميكنيم - خطرپذيرى است. غربيها اين خصوصيت مثبت را و به تبع
آنها امريكاييها - كه فرهنگ اروپاييها را اولبار گرفتند - خطرپذيرند. خطرپذيرى
ميتواند جامعه را موفق كند. شما جوانها بايد آماده باشيد؛ ترس از اينكه شايد
نشود، اين خيلى چيز بدى است. گاهى اوقات تصورات انسان، يك آيندهاى را براى
انسان تصوير ميكند كه بكلى او را مأيوس ميكند؛ اين به نظر من، يكى از
ايرادهاست. حالا اگر وارد دانشگاه شديم، اگر درس خوانديم، اگر اين تحقيق را
كرديم، اگر وارد رشتهى تحقيق و پژوهش شديم، آيا قبول ميشود؟ آيا دست ما را به
جايى بند ميكنند؟ آيا نميكنند؟ بايد وارد شويد! به قول شاعر عرب ميگويد: «شر من
الشر خوف منه عن يقعى»؛ از بلا بدتر، ترس از بلاست، ترس از فرود آمدن بلاست؛
اين از خود بلا سختتر است. نبادا نشود؛ خوب به اين «نبادا» نبايد اعتنا كرد.
وارد شويد، خواهيد ديد كه ميشود. در همهى ميدانهاى مادى و معنوى كه انسان
موفقيتى مشاهده ميكند، اين جرئت و گستاخى و نترسيدن از احتمال موفق نشدن، عامل
بسيار مهمى است كه ما را پيش ميبرد.
يكى هم مسئلهى «كار سخت» نقطهى
مقابل تنبلى است. نگذاريد تنبلى و راحتطلبى و تن دادن به زندگىِ دور از مشكل،
شما را وسوسه كند. اگر اين حالت تنبلى وجود داشت، هيچكدام از اين كشفيات مهم
علمى به وجود نميآمد. شرح حال اين كاشفان و مخترعان بزرگ را ببينيد، چطور خواب
را بر خودشان حرام كردند، سختيها را براى خودشان هموار كردند، با مشكلات ساختند
و رفتند تا به آن نقطهى اساسى رسيدند. البته اين موفقيتها در بسيارى از موارد
- شايد بتوان گفت در اغلب موارد - در نهايت هم برايشان فايده داشته؛ فايدهى
مادى و زندگى و عنوان و پول و اين چيزها را هم داشته است. ليكن اينها از اول
هدفشان اين چيزها نبوده است؛ ميخواستند بروند تا عمق يك مسئله و يك كار را به
دست آورند و به آنجا برسند. اين را به عنوان يك توصيهى قطعى عرض ميكنم.
يك نكتهى ديگرى كه به شما عرض
ميكنم، اين است كه (همين نكتهاى كه اشاره شد) علم با دين و اخلاق هست كه براى
بشريت مفيد خواهد بود. اين را به طور قاطع بدانيد، علم هر چه هم پيشرفت كند،
اگر از اخلاق و دين فاصله بگيرد، به حال بشريت مفيد نخواهد بود. آن كسانى كه
ميگويند ما دانش را براى ارتقاء بشريت ميخواهيم، بايد به اين نكته توجه كنند.
حالا مثالهاى واضحى كه همه شنيديد، من نميخواهم اينها را تكرار كنم كه حالا
كسانى كه مثلاً در علم شيمى پيشرفت كردهاند، به بمبهاى شيميايى و وسايل كشتار
جمعى رسيدند؛ كسانى كه در علوم هستهاى پيشرفت كردند، به بمب اتمى و كشتار
فاجعهآميز ملتها رسيدند؛ اينها حالا مثالهاى واضحى است. شما در ملتها نگاه
كنيد. يك ملت پيشرفتهى از لحاظ علمى را كه در دنيا در اوج پيشرفت علمى قرار
دارد، در نظر بگيريد، ببينيد آيا مردم اين كشور حقيقتاً به سعادت رسيدهاند؟
آيا در آن كشور عدالت وجود دارد؟ آيا در آن كشور فقر و تبعيض و بىعدالتى از
بين رفته است؟ آيا آنچنان كه ادعا ميكنند، مردم با آرامش و دور از خشونت و
تجاوز و تعدى زندگى ميكنند؟ با اينكه علم در آنجا هست، اين واقعيات هم در آنجا
هست! آيا بر زندگى خانوادهها، يك حس اعتماد و آرامشى حكمفرماست؟ فرزندان در
آغوش پدر و مادرها با عواطفِ خوب تربيت ميشوند؟ قتل و ترور و جنايت و اينها در
آنجا نيست؟ مىبينيد درست به عكس است. امروز بيشترين ناامنى در آن كشورى است كه
از لحاظ علمى، بالاترين رتبه را دارد؛ يعنى امريكا. هيچ كشورى در دنيا به
ناامنى امريكا نيست؛ نه در اروپا، نه در آسيا. بيشترين ناآرامى روانى در
آنجاست. بيشترين قتل و خشونت از ناحيهى شهروندان نسبت به يكديگر در آنجاست.
بيشترين تبعيض و فاصلهى طبقاتى در آنجاست. ثروتهايى به بلندى كوه هيماليا و
فقرهاى غير قابل توصيف - يعنى مردن از گرسنگىِ به معناى واقعى - در آنجاست.
فاصلهها اين است. مهمترين آرمانهاى بشرى كه از اول تاريخ تا حالا با تغييرات
زمانه، تغيير نكرده، اينهاست. آرمان مهم بشر «عدالت» و «امنيت» است؛ «آسان
زندگى كردن در كنار ديگران» است - بهشت آنجاست كازارى نباشد - «آزارنديدن از
ديگران» است؛ احساس آرامش كردن در روان است؛ راحت بودن در خانواده است؛ لذت
بردن از زندگى خانوادگى و از ديدن فرزندان است؛ از بودن در آغوش پدر و مادر
است؛ اينها اساسىترين نيازهاى بشر است؛ اينها چيزهايى است كه بشر از اول تا
امروز ميخواسته؛ ديروز هم مىخواسته و امروز هم مىخواسته است. اين چيزها در آن
جامعهاى كه از لحاظ علمى پيشرفتهترين است، مطلقاً وجود ندارد. پس ببينيد وقتى
كه علم با ايمان و اخلاق همراه پيش نرفتند، دوشبهدوش پيش نرفتند، نتيجه اين
ميشود. عالِم اگر متدين باشد، از علم او جامعه بهرهى حقيقى ميگيرد. دين جلوِ
پيشرفت علم را نميگيرد؛ بلكه حتّى به پيشرفت علم، كمك هم ميكند. اما جلوِ تعدى
علم و تخطى از حدود انسانيت را كه ممكن است علم به آن دچار شود، ميگيرد.
لذا من توصيهام به جوانها اين
است: شما، همان قدرى كه براى علم كار ميكنيد، براى دل و معنويت خودتان هم كار
كنيد. ميدان معنويت به روى شما باز است. علم و معنويت با هم هيچ منافاتى
ندارند. كار كردن در يك كارگاه علمى، كارگاه آموزشى، مركز تحقيقات، فلان كلاس
درس و فلان دانشگاه، هيچ منافاتى با اين ندارد كه انسان نمازش را اول وقت، با
توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. اين، دل شما را شستشو ميدهد.
شماها جوانيد و دلهاى شما نورانى است؛ حتّى كسانى هم كه تا حالا خيلى با مسائل
مذهبى سر كار نداشتهاند، دلهايشان به خاطر جوانى پاك و صاف است؛ يعنى دل شما
از دل افرادى در سنين من، وضعش خيلى بهتر است و آمادگىتان زياد است. مثل
آينههاى شفاف، نور لطف و توجه الهى را زود ميگيرد و منعكس هم ميكند؛ يعنى شما
وقتى كه از لحاظ دينى خوب بوديد، از لحاظ روحى پاكيزه و پاكدامن بوديد، عفيف
بوديد، متذكر بوديد، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقيقتاً حس كرديد، وقتى
اينطورى باشيد، وجود شماها - در هر نقطهاى باشيد؛ چه دانشگاه، چه محل كار، چه
خانه و چه خانواده و فاميل - تأثير نورانى خواهد داشت؛ يعنى وقتى شما خوب باشيد
و نورانى باشيد، به ديگران هم نور ميدهيد. اين را قدر بدانيد و از دست ندهيد.
اين خطاب به شما چند ده نفرى كه اينجا هستيد، نيست؛ اين خطاب به همهى جوانهاست
و بخصوص جوانهايى كه دارند در كار علم حركت ميكنند. و خوشبختانه امروز به ميزان
زيادى همين هم هست.
يكى از شما دوستان گفتيد كه نسل
كنونى كشور و ملت ما، از نسل اولِ انقلاب كمتر نيستند، اين حرف من است؛ بنده هم
همين عقيده را دارم و بارها هم گفتهام و به اين معتقدم. شما جوانهاى نسل
امروز، در بخشهاى مختلف نشان داديد كه يك قدم جلوتر رفتهايد؛ يعنى نسل جوان ما
يك قدم به جلو حركت كرده است؛ منتها كورهى جنگ تحميلى و دفاع مقدس و آن حال و
هواى عجيب، يك تأثيرات طبيعىاى دارد. اگر آن وضعيت، امروز هم پيش ميآمد، آن
وقت معلوم ميشد كه جوانهاى ما چقدر در زمينههاى معنوى پيش رفتهاند. و ما
امروز داريم اين را مشاهده ميكنيم؛ هم در دانشگاهها و هم در بيرون دانشگاهها.
بنابراين علم را بايد با دين و اخلاق توأم كرد. اين خطاب به اشخاص شماها بود.
از فرصت ماه رمضان استفاده كنيد؛
روزه را خوب بگيريد؛ جوانها روزه كه ميگيرند، منتها خوب روزه بگيريد. خوب روزه
گرفتن به اين است كه در حالى كه دهان شما از لحاظ خوردنى و آشاميدنى روزه است،
دلتان را هم در زمينهى هوسها، چشم خودتان را هم در زمينهى آنچه كه با چشم از
هوسها دنبال ميشود و بقيهى اعضا و جوارح را روزه نگه داريد. احساس كنيد كه در
اين ماه - يعنى ماه رمضان - با اين حال روزه داريد به خداى متعال نزديكتر
ميشويد و دلتان نورانيتر ميشود.
من مطالب ديگرى را هم يادداشت
كردهام كه فرصت نميشود. چون يكى از خود شما جوانها گفتيد و من هم يادداشت كرده
بودم، فقط اين جمله را هم بگويم: شما جوانها خودتان بايد احساس كنيد
نقشآفرينيد؛ منتظر اين نباشيد كه حالا در جاهاى ديگر اتفاق خاصى بيفتد. بله،
دستگاههاى دولتى وظايفى دارند، بنياد نخبگان وظايفى دارد و بايد انجام بدهند و
انشاءاللَّه انجام هم مىدهند و بتدريج بهتر هم خواهد شد؛ اما آنى كه محور
مسئوليت است، آن را شما «خودتان» بدانيد. خودتان احساس كنيد كه مسئوليد و احساس
كنيد كه نقش داريد. اين كه آيا در آينده به ما نقشى خواهند داد يا نه؟ اين را
فعلاً شما كنار بگذاريد و ببينيد امروز در دوران دانشجويى و دوران تحصيل و كسب
كمال، چه نقشى به عهدهى شماست، آن نقش را ايفا كنيد؛ و آن، خوب درس خواندن،
خوب كار كردن، جدى حركت كردن، شتاب اين حركت را مطلقاً كاهش ندادن و در كنار
تحصيل علم به تحصيل دين و تقوا و تزكيهى نفس هم پرداختن است.
انشاءاللَّه كه خداوند همهتان
را موفق و مؤيد بدارد و انشاءاللَّه روزبهروز درهاى سعادت را به روى شماها
باز كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته