شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
76991
نام: دلخسته
شهر: امید
تاریخ: 10/24/2010 1:38:35 PM
کاربر مهمان
  بنام خدا
سلام
آقای شهاب محترم پیرو دلنوشته روز شنبه خدمتتون عرض کنم بنده افتخار می کنم که سعی دارم در ارتباطم با نامحرم موازین شرعی رو رعایت کنم و تا آنجایی که بتونم حتی در برخورد با نامحرم به چهره نامحرم هم نگاه نمی کنم شما در مورد من چی فکر کردین که گفتید راه راست رو به سمت خودمون کج نکنیم اگر هم دیدید گفتم خواستگارهام رو بخاطر پدر و مادرم رد کردم یا اونا مخالفت کردند بخاطر سخت گیری اوناست نه خدای نکرده چیز دیگری ... البته خود من هم هدفم از ازدواج نزدیکی به خداست و همیشه از خدا خواستم کسی رو نصیبم کنه که از اینی که هستم بهتر بشم و به تکامل برسم کسی که پایه خوبی برای زندگی من باشه و البته به خدا گفتم من هم بتونم همسر خوبی باشم.
76990
نام: سیما
شهر: آذربایجانغربی
تاریخ: 10/24/2010 1:04:01 PM
کاربر مهمان
  ببخشید که قبلا سلام و خسته نباشید نکردم چند وقت پیش کلی مطلب نوشتم اما وقتی ارسال کردم ارسال نشد راستش الان هم فکر نمیکردم ارسال بشه من کامپیوتر ندارم الان هم که براتون مطلب مینویسم با کامپیوتر داداشمه و اما در مورد کسی که میخام بنویسم شاید عین گفته هایش را ننویسم اما نهایت سعیم اینست که حرف نادرستی نگویم که اگه ایشون به این سایت سری زدند و خوندند از من دلگیربشن یا مشمول ذمه شون بشم از شما هم یه خواهشی دارم اگه جمله ای اشتباه شد یا اگه به جای نوشته من کلمه مناسبتری بود اشکالی نداره که تصحیحش کنید آخه قراره کلی آدم اینو بخونن نمیخوام از لحاظ نگارشی مشکلی داشته باشه و خدایی نکرده به نام شهید این سایت که روحش شاد اهانتی بشه (ایشون میگفت من اون زمان برای سربازی رفتم اما جنگ منو عاشق کرد و من موندگار شدم بهم ریش قرمز میگفتند به خاطر رنگ موهام. اولش از جنگ و کلا از جبهه خوشم نمی اومد اما رفته رفته من شدم جز یکی از نیروهای فعال جبهه تا جایی که برای عملیات شناسایی اولین کسی بودم که هم خودم داوطلب میشدم و هم فرمانده منو انتخاب میکرد برای شناسایی در یکی از عملیاتها رفته بودیم که با یک خانم که اصلیتش ایرانی بود اما با خانواده اش تو عراق زندگی میکردند آشنا شدم البته اون خانم هم برای کمک به ایرانیها تو عراق یه جورایی خبر چین ما بود کل عملیاتهای شناسایی را با هم بودیم چون اکثرا باهم تنها بودیم خانم یه روز با زبان بی زبانی بهم فهموند که باید یه صیغه محرمیتی بخونیم تا نامحرم نباشیم و من هم بعد از کلی فکر قبول کردم چون تو ایران همسری داشتم اول فقط محرم بودیم اما بعدها واقعا به هم علاقه مند شدیم خدا فرزندی به ما عطا کرد که نامش را محسن گذاشتیم در آن سالها وقتی به ایران به نزد خانواده ام برای مرخصی می آمدم عذاب وجدان داشتم که بدون اجازه همسرم با دیگری ازدواج کرده بودم البته خانم عراقی ام میدانست که در ایران همسری دارم در یکی از شناسایی ها که با همسرم در عراق بودیم من اسیر شدم و نمیدانستم که بر سر خانواده ام چه آمده اسیر که شدم و برای اینکه بچه ها رو شکنجه نکنند که بپرسند فرمانده کیه خودم همون ابتدا اعتراف کردم که من فرمانده هستم راست هم میگفتم و این کارم را دشوارتر کرد از صبح تا شب فقط زیر شکنجه بودم و تنها حرفهایی که از من بیرون کشیدند حمد و شکر به درگاه خدا بود وقتی اطوی داغ بر پشتم میگذاشتند حتی اخم نمیکردم خدا نیرویی به من داده بود که صبر میکردم وقتی خودشان خسته میشدند از شکنجه برای تجدید قوا میرفتند فرماندهشان که میآمد من بدون اینکه کوچکترین ناله ای کرده باشم بیهوش بودم وقتی سطل آبی بر سرم میریختند و به هوش میآمدم فرمانده میپرسید کیف احوالک فقط میگفتم شکرا الحمدلله و او بیشتر عصبانی میشد در طول نه سالی که من اسیر بودم فقط اطوی داغ و برق بود که بدنم با آنها اخت گرفته بود البته انگشتانم راهم شکستند نلخنهایم را چندین بار کشیدند ولی زیاد مهم نبود چون در راه عشق بود و بس )هر چی که میگم تقریبا عین گفته های ایشونه البته مدت اسارتشون رو درست به یاد ندارم شاید بیشتر یا کمتر بوده فکر میکنم نه سال درست باشه. میگفتن (وقتی بعد از آنهمه شکنجه و اسارت وقتی دیدند حتی یک کلمه آری حتی یک کلمه که آنها را کمک کند از من نشنیدند مرا با چشمانی بسته به جایی دیگر انتقال دادند یک تاریکی مطلق و موشهایی که تا میخواستی بخوابی کلافه ات میکردند کاسه ای هم داده بودند که شب باید با آن دست به آب میرفتیم و روز اگر غذایی بود در آن میخوردیم بدون اینکه شسته باشیم بعد از آنهمه شکنجه در ماههای پا
76989
نام: ليلا
شهر: اذرشهر-اذربايجانشرقي
تاریخ: 10/24/2010 12:02:22 PM
کاربر مهمان
  سلام.دلم خيلي تنها شده.ازهمه چي خسته شدم.نميدونم چه گناهي كردم كه خدا هم بهم نظري نميكنه.ارزوهاي خيلي زيادي دارم ولي متاسفانه.....
اما همش به خودم ميگم خدا هميشه با ماست.اين وضع و حال هم شايد يه حكمتي توشه.دلم خيلي پره ولي زبون گفتنشو ندارم.نميدونم چه جوري بگم يا چي بگم.فقط ميگم تورو خدا مارم دعا كنيد.
76988
نام: م
شهر: اهواز
تاریخ: 10/24/2010 11:59:31 AM
کاربر مهمان
  با سلام خدمت همه و آزاده خانم
همیشه به این فکر کنید که خدا نظاره گر ماست.
آیا واقعا امام زمان خوشحال میشود در این سایت پسر ها با دخترها صحبت ولو غیر مستقیم داشته باشند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا اگه امام زمان ظهور کند الان ایا در این سایت با دختر های مردم حرف میزند نعوذ بالله
بیایید خودمان را گول نزنیم حرام هم و مثل حقیقت مادی تلخه و شیرینی آخرت را بدنبال داره از ما گفتن بود حال تو خواه پند گیر خواه ملال.
ببخشیدا وقتی این به اون میگه فلان خانوم یا خواهر یا اون یکی میگه فلان اقا یا برادر نیت صحبت کردن است دیگه تازه هیچ فرقی بینه چت زنده یا مرده و یا دیگرچیزها نیست پنبه در کناز جرقه ای آتش خواهد گرفت و این را بدان که الاعمال بالنیات دوستان با نیت اینکه طرف پسر و یا دختر است حرفشان را میزنند پس اگه حتی برعکس هم باشد درست نیست اینکار انجام شود
76987
نام: .
شهر: .
تاریخ: 10/24/2010 11:51:55 AM
کاربر مهمان
  به سوال کننده از پرسش:

اول روی اعتماد به نفست کار کن و قدر خود را بدان

دوم از نظر اخلاقی‌ و اجتماعی خودت را بالا بکش.

سوم تعیین کن که چه همسری میخواهی‌.

چهارم دعا و نیایش یادت نره.
76986
نام: فاطمه
شهر: تهران
تاریخ: 10/24/2010 11:21:58 AM
کاربر مهمان
  آواي باد انگار آواي خشكساليست دنيا به اين بزرگي يك كوزه سفاليست بايد كه مهربان بود بايد كه عشق ورزيد زيرا كه زنده ماندن هر لحظه احتماليست
76985
نام: سیما
شهر: آذربایجانغربی
تاریخ: 10/24/2010 10:53:32 AM
کاربر مهمان
  در مورد یکی از آزادگان کشورمان مطالب بسیار جالبی دارم که اگر مشتاق به شنیدنش باشید آنرا برایتان تعریف کنم او کسی است که سهم نه چندان کوچکی در سالهای جنگ داشت
76984
نام: دلتنگ
شهر: شيراز
تاریخ: 10/24/2010 10:29:30 AM
کاربر مهمان
  يااامام رضا ديشب خوابتو ديدم ديدم جلوي در حرمت يه تكه نون يه نفر بهم داد اونو خوردم و اومدم به سمت حرمت نميدونم تعبيرش چيه ولي خودت مي دوني خيلي دلتنگم خيلي غمگينم با اين وضعيتي كه برام پيش اومده. باور كن بعضي وقتا كاملا نا اميد ميشم ولي با اون باوري كه تو دلم هست اميدوارم ميدوني چقد بهت ارادت دارم يا امام رضا از خدا بخواه منم رضاي سرنوشت بشم بهم آرامش بده يا امام رضاي غريب يا غريب الغربا
76983
نام: سوال کننده
شهر: پرسش ها
تاریخ: 10/24/2010 9:44:54 AM
کاربر مهمان
  بسم الله النور
سلام وعرض ادب
من ازاهالی شهرشهیداوینی یه سوال دارم که خیلی وقت ذهنم روبخودش مشغول کرده ازهرکی می پرسم یه جوابی میده
به نظرشما سرنوشت ادمها تعین شده است یااینکه ماخودمون اون رو می سازیم
لطفا خوب ودقیق فکرکنید بعد جواب بدهید
اگر میگوید که خودمان سرنوشت خودمان رامیسازیم
من که یک دختر هستم و هیچ خواستگاری ندارم چه جوری سرنوشتم رابسازم !!!!!!!!!
76982
نام: آزیتا
شهر: ناکجا آباد
تاریخ: 10/24/2010 7:55:17 AM
کاربر مهمان
  اگر تو نتونی برای خودت دعا کنی مطمئن باش هیچ کس دیگه ای هم نمی تونه. چرا دعا کردن در اسلام رو مثل مسیحیت منحصر می کنیم به پاپ ها؟
<<ابتدا <قبلی 7705 7704 7703 7702 7701 7700 7699 7698 7697 7696 7695 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved