آیت الله میرزا جواد تهرانی
مدتها بود که با شخص سلمانی ریش تراشی دوست بودند، بعضی ها از دوستی
ایشان تعجب می کردند و نمی توانستند بفهمند که چرا آقا با او رفاقت می
کنند، تا اینکه یک روز هنگامی که آقا از کنار مغازه سلمانی رد می شوند
و می بینند که او یک مشتری را روی صندلی نشانده و به صورت او صابون یا
خمیر ریش مالیده و تیغ در دست آماده تراشیدن ریش مشتری است در همان
موقع آقا با یک حالت خاص و ابهت الهی می فرمایند: فلانی و رَد می شوند.
شخص سلمانی با دیدن ایشان دست از تراشیدن صورت مشتری برمی دارد و به
دنبال آقا می دود و اظهار ندامت و پشیمانی می کند. و همین امر سبب می
شود که دیگر از این شغل دست برمی دارد و به شغل دیگری مشغول می شود.