آیت الله میرزا جواد تهرانی
شخصی از اقوام سببی ایشان که از سادات محترم است نقل می کرد:
روزی به دیدن آقا آمده بودم و به همراه من برادر کوچکم که در آن موقع
سنش حدود 7 یا 8 سال می شد بود، داخل اطاق با آقا مشغول صحبت بودیم، هر
چندگاه آقا با تمام قامت از جایشان برمی خاستند و می نشستند.
این کار را چند بار با اندک فاصله ای تکرار کردند، وقتی دقت کردم
فهمیدم علت قیام و قعود ایشان بخاطر برارد کوچکم می باشد، چون او
بازیگوش بود و چندین باز از اطاق خارج شد و برگشت و هر نوبت که وارد
اطاق می شد، آقا به احترام سیادت او می ایستاد و بعد می نشست.
بعد از اینکه متوجه قضیه شدم، دست او را گرفتم و پهلوی خودم نشاندم که
دیگر رفت و آمد نکند تا مزاحم آقا نشود، ایشان با مهربانی و عطوفت
فرمودند: « بگذار بچه آزاد باشد و مزاحم او نشو آزادش بگذارید تا بازی
کند. »