مفاهیم سکولار را متعالی معنا نکنید
هر واژهای تفسیری دارد و با همان تفسیر باید فهم گردد. در هر
مکتب واژه هایی یافت می شود که در دیگر مکاتب هم کاربرد دارد؛ ولی در
هر کدام بار معنایی خاص دارد.
کسی که قصد دارد معنای دقیق مفاهیم هر مکتب را بداند، باید تعریف هر
واژه را از متون همان مکتب جویا شود. از جمله پاره ای از مفاهیم در
عرفانهای جدید، به گونهای تفسیر شده اند که با تفسیرهای دینی تفاوت
بنیادین دارند.
مفاهیمی که در متون دینی معانی متعالی و الهی دارند، در
معنویتهای نوپدید، با عینک این جهانی دیده شده و کاملاً با
نگرش انسانمحورانه معنا شدهاند. مفاهیمی مانند دعا، عبادت، شکرگزاری،
خودمقدّس، فطرت، عرفان و حتی واژه ی خدا با همین مشکل روبهرو است. در
کشور ما خوانندگان کتابهای معنویت وارداتی اغلب با خوش بینی بی جا با
این ایده ها و گفتهها روبهرو می شوند.
درست است که پیش داوری یکی از موانع فهم صحیح اندیشه ی دیگران است، اما
آنچه از پیش داوری آسیبزاتر است، تحمیل ذهنیت قبلی بر واژه هایی است
که نویسنده و گوینده از آنها مراد دیگری دارند. تحمیل ذهنیت، همیشه
ناشی از تعصّب نیست و گاهی ناشی از آرمان گرایی است. در این موارد از
آنجا که به تعالی کلام گوینده ختم میشود، به پذیرش آن میانجامد.
چنین تحمیلی غالباً در جایی اتفاق میافتد که نگاه خواننده، متعالی است
و از نویسنده هم انتظار عرضه ی پیام غنی را دارد؛ به همین علت اگر
نویسنده هم تفسیر متعالی از مفاهیم عرضه نکرده باشد، باز خواننده ی
اثر، این مفاهیم را چنان میفهمد که انتظار داشته، نه چنان که گوینده
اراده کرده است. بنابراین اگر معانی قبلی که در ذهن خواننده وجود
داشته، خود را بر واژه ها تحمیل کند، غیر از آن که واقعبینانه نیست،
عالمانه هم نبوده و این روحیه در فضای پژوهش و تحقیق به نتیجه ی
غیرعلمی میانجامد. از این روی، فهم واژگان در متون معنوی جدید جایگاه
ویژه ای دارد.
مثال:
مفهوم «بخشش» در معنویت های جدید فراوان تبلیغ می
شود. در نوشته های اکهارت توله این مفهوم برجستگی
خاصی دارد. در متون اسلامی، مفهوم بخشش در عرصه حیاتِ جمعی و تعامل با
افراد در اجتماع وارد شده و به معنای صَرف نظر کردن از حقّ معنوی و
مالی خود و یا سهیم نمودن دیگران در امکانات شخصی است. اینگونه بخشش
در متون دینی، در صورتی فضیلت اخلاقی محسوب میشود که با قصد خیر
رساندن به دیگران و کسب رضایت خدا انجام شده باشد [1].
واژه بخشش در کلمات اکهارت به معنی چشمپوشی از داشته های خویش و شریک
کردن دیگران در دارایی های خود نیست، بلکه به معنی چشمپوشی از نگرانی
ها و گذشتن از خود است؛ [2] به عبارت دیگر بخشش در نظام اندیشه اکهارت،
نه با سرگذشت دیگران پیوند میخورد، نه با انگیزه ورود به عالم معنا و
کسب فضیلت اخلاقی انجام میشود. یعنی نه خدا در آن به چشم میخورد و نه
رسالت اجتماعی در آن دیده میشود. نتیجه این که در کلمات اکهارت «بخشش»
در مقابل کینهتوزی یا خساست نیست، بلکه در مقابل «ندامت»
است.
بخششی که اکهارت به آن دعوت میکند، در حقیقت دعوت به سرپوش گذاشتن بر
وجدان اخلاقی است. یعنی چراغی به نام «عذاب وجدان» که
ممکن است سوسوی آن در نهایت، آدمی را به خالقش پیوند دهد و راه بسته
انسان مدرن را به عالم معنا باز کند. این در مکتب اکهارت، ضدّ ارزش است
و مدفون کردن آن، ارزش معرفی میشود! اکهارت از دیگران میخواهد با
بخشش گله و شکایت را کنار بگذارند و انسانهای قانع و سربهراهی باشند
و اجازه دهند که تمدن غرب به کار خود ادامه دهد.
به راستی معنویتی که با انکار مشکلات روانی انسان مدرن آغاز میشود،
شناختش از نیازهای روحی آدمی چه میزان درست خواهد بود؟
فهمش از ساحتهای وجودی انسان چه قدر قابل اعتماد خواهد بود؟ در نهایت
راهکارهایی که برای درمان پیشنهاد میدهد، چه میزان واقعبینانه و
کارآمد خواهد بود؟
مفاهیم تجربی را دینی تفسیر نکنید
ناقد باید با کاوش در حقیقتِ مفاهیم، بین مفاهیم دینی و تجربی
تفاوت بگذارد و از یافته های جدید علوم تجربی، به مفاهیم دینی پل نزده
و مفاهیم دینی را تجربی تفسیر نکند. ممکن است بعضی از یافته های جدید
علوم تجربی بتواند در موارد جزئی از گزارش های دینی پرده بردارد و
حکمت بعضی از دستورها (نه علت) را کشف کند. اما بسیاری از گزاره های
دینی، حقیقتی وحیانی دارند و با تفسیرهای تجربی و حسّی نه تنها
رازگشایی نشده؛ بلکه اساساً از معنای خود تهی شده و شأن حقیقی خود را
از دست می دهند. به علاوه کم نبوده یافته هایی که با آب و تاب، آن را
علمی و مسلّم پنداشته اند؛ اما چندی بعد دانشمندانِ همان علم، آن را
"بافته" و بی اساس اعلام کرده اند.
بر همین اساس دو اشتباه بخششناپذیر در بعضی از نحله های معناگرا
اتفاق افتاده است: اول این که این یافته ها را با ظاهری متافیزیکی
ارائه داده و حتی نامی متافیزیکی بر آن نهاده اند (مانند مثال بعدی).
دوم این که ادعا کرده اند تفاسیر دیگر از آموزه های دینی صحیح نیست و
برترین و بهترین تفسیر همین است.
مثال:
وین دایر از کسانی است که کتابهایش بیشتر با موضوعات
عرفانی به نگارش درآمده و اندیشه خود را با آرم عرفان عرضه کرده است.
به همین جهت از اصطلاحات به ظاهر عرفانی بهره برده است.
از مفاهیم مطرح شده در آثار وین دایر مفهوم «وحدت وجود»
است. وی در توضیح وحدت وجود می گوید:
«پلک های چشم ما با وجود ساختار کوچک خود، با تمام بدن
هماهنگ عمل می کند و تمام اجزای بدن، ضمن این که خود از نیروی حیات
سرشارند، با تمامیّت آدمی که «من» باشد هماهنگ عمل می کنند. یافته های
علمی دانشمندان با میکروسکوپ الکترونی، بر وجود حیات در تمام اجزای
موجودات (نه فقط انسان) حکایت دارند. ضمن استقلال حیات اجزا، هماهنگی و
همسویی با کل نیز آشکار است. تکتک انسان ها با هم دیگر «پیکره کامل
انسانیّت» را تشکیل می دهند. انسان ها «من» هایی هستند که در قالبی
متحدالشکل به نام «ما» به حیات خود ادامه می دهند؛ پس باید حقیقتی
انکارناپذیر به نام «اصل وحدت وجود» را پذیرفت که در جهان لایتناهی بر
سراسر هستی حکومت می کند. [3] تمام اجزای عالم، ضمن این که در کار
انفرادی خود از نقص و خطا عاری هستند، در همان زمان با ذرات دیگر و با
کلّ کائنات هماهنگ و همنوایند و به فواصل زمانی احتیاجی ندارند [4].
پرواز دسته جمعی پرندگان در هوا و پیچ و تاب خوردن آنها به گونه ای
که انگار به هم متّصلند و از یک جا فرمان می گیرند، شواهدی روشن بر
وحدت وجود است.»
کسانی که بینش قرآنی دارند نیک می دانند که در تفسیر وین دایر از
وحدت وجود، نه مفهوم وحدت خوب تعریف شده و نه موضوع وجود به شایستگی
تصویر شده است.
نظر او در باب وحدت، بیانی جدید [5] از نظم در جهان
هستی است که درک شکل ساده تر آن یعنی انسجام و انتظام در اجزای عالم،
برای انسان های عادی هم آسان است. آنچه وین دایر وحدت وجود نامیده،
بیان متکلمین و فلاسفه بر اثبات وجود خداست که از آن به برهان نظم یاد
شده است. وحدت قبل از هر چیز، محور لازم دارد. در تفسیر وین دایر از
وحدت، هیچ اثری از محوریّت خدا نیست و گفته ی او با خدامحوری پیوند
برقرار نمی کند.
آنچه برهان نظم در صدد اثبات آن است، اثبات
خالق است، نه اثبات وحدتِ خالق. آنچه در
کلام وین دایر پذیرفتنی است، پذیرش خالق کائنات است و از گفته ی او «وحدت
خالق» هم برنمی آید، چه رسد به «وحدت وجود».
بنابراین در کلام ویندایر، یافته ای تجربی، نامی دینی به خود گرفته و
بدون آن که اندکی به تفسیر دینی نزدیک شده باشد، در پی معنوی جلوه دادن
این تفسیر است.
پی نوشت
ها:
[1] انسان کامل، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1376، ص 301.
[2] نیروی حال، ص 186.
[3] ـــ عرفان، ص 138.
[4] ـــ همان، ص 360.
[5] جدید به این معنی که مثال های وی به تازگی در علوم تجربی مطرح شده
و مصادیقی است که تازه کشف شده است. |