شهید آوینی

حجت خدا

اى شمع بزم دين، يا باقرالعلوم

وى آيت مبين، يا باقرالعلوم


اى سرور امم، وى پنجمين امام

معصوم هفتمين، يا باقرالعلوم


مرآت طاوها، ريحانه ‏ى نبى

فرزند يا و سين، يا باقرالعلوم


اى مهر دل فروز، در آسمان علم

وى يار مه جبين، يا باقرالعلوم


اى حجت خدا، ما را شفيع شو

در روز واپسين، يا باقرالعلوم


اى آفتاب علم، آئينه‏ ى كمال

چشم و چراغ دين، يا باقرالعلوم


اى نور كردگار، هستى تو يادگار

بر زين العابدين، يا باقرالعلوم


رسواى خاص و عام، كردى هشام را

با نطق آتشين، يا باقرالعوم


اى ماه هاشمى، شد قلب اهل دل

با مهر تو عجين، يا باقرالعلوم


اى كشته ستم، عالم به ماتمت

با غم شده قرين، يا باقرالعلوم


شمع وجود تو، شد قطره قطره آب

از سوز زهركين، يا باقرالعلوم


شد طبع «حافظى» از خرمن ادب

پيوسته خوشه چين، يا باقرالعلوم

"حافظى"

دومین محمد (ص)

ای دومین محمد و ای پنچمین امام

از خلق و از خدای تعالی تو را سلام

چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور

روح و روان احمد و فرزند چار امام

آن هفت نور روشنی چشم هفت آفتاب

آن چار امام خود پدر این چهار امام

وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار

نام تو را نبرده نبی جز به احترام

هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ

هم طایران سدره به دستت همیشه رام

حکم خدا به همت تو گشته پایدار

دین نبی به دانش تو مانده مستدام

با آنهمه جلال و مقامی که داشتی

دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام

گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید

گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام

گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن

سوزند از برای تو هر روز خاص و عام

گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر

گاهی به کوفه بر تو شد ظلم، گه به شام

خوانند سوی بزم یزیدت، بدان جلال

بردند در خرابه شامت بدان مقام

گر کف زدندن اهل ستم پیش رویتان

گر سنگ ریختند بر سرهایتان زبام

راحت شدی ز جور و جفای هشام دون

آندم که گشت عمر تو را از زهر کین تمام

داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی

بر قبر بی چراغ تو گئیم یک سلام

«میثم» هماره وصف شما خاندان کند

ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام


"غلامرضا سازگار "

محيط علم ربّانى

بهار آمد هوا چون زلف يارم باز مشكين شد

زمين چون رويش از گل هاى رنگارنگ رنگين شد

نگارستان چينى شد زمين از نقش گوناگون

چمن رشك ختن از ياسمين وز بوى نسرين شد

دلِ آشفته شد محو گلى از گلشن طاها

اسير سنبلى از بوستان آل ياسين شد

چه گويم از گل رويش؟ مپرس از سنبل مويش

ز فيض لعل دلجويش مذاق دهر شيرين شد

به ميزان تعادل با گل رويش چه باشد گل

كه با آن خرمن سنبل كم از يك خوشه پروين شد

جمال جانفزاى او ظهور غيب مكنون بود

دو زلف مشك ساى او حجاب عزّ و تمكين شد

به باغ استقامت اوّلين سرو آن قد و قامت

به ميدان كرامت شهسوار ملك تكوين شد

سليل پاك احمد، زيب و زين مسند سرمد

ابوجعفر محمد، باقر علم نبييّن شد

محيط علم ربّانى، مدار فيض سبحانى

كه در ذات و معانى ثانى عقل نخستين شد

حقايق گو، دقايق جو، رقايق جو، شقايق بو

سراج راه حق، كز او رواج دين و آيين شد

مرارت ها چشيد آن شاه خوبان از بنى مروان

مگر آن تلخ كامى بهر زهر كين به تمرين شد

عجب نبود گر از آن اخگر سوزان سراپا سوخت

چه او را شاهد بزم حقيقت شمع بالين شد

براى يكّه تاز عرصه ميدان جانبازان

ز جور كينه مروانيان اسب اجل زين شد

"آيت الله غروي اصفهاني "

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo