شهید آوینی
 
 خشونت آخرين راهكار اسلام

نويسنده:محمدحسين مهورى

چكيده:
گروهى سعى كرده‏اند با دست‏آويز قرار دادن تعداد معدودى از دشمنان سرسخت صدر اسلام، با استناد به بخشهايى از تاريخ اسلام به صورت گزينشى و با تحليلى نادرست، پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله را شخصى تروريست معرفى كنند . نويسنده در رد اين مطلب ابتدا به شيوه تبليغ پيامبرصلى الله عليه وآله كه بر اساس هدايت فكرى و تقويت نيروى تفكر و انديشه در مردم، همراه با رافت و رحمت استوار بود پرداخته، سپس مفهوم ترور را تبيين و با بررسى دقيق شرايط زمانى و مكانى اين قتلها ثابت كرده است افرادى را كه پيامبرصلى الله عليه وآله دستور قتلشان را صادر كرده است كسانى بوده‏اند كه بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه مى‏كرده‏اند مانع پيشرفت اسلام و موجب سلب آسايش از جامعه اسلامى مى‏شدند و از آنجا كه پيامبرصلى الله عليه وآله حاكم اسلامى و ماذون از طرف خدا بوده است‏به خاطر حفظ جان مسلمانان و تامين امنيت آنها و برداشتن موانع پيشرفت اسلام آشكارا حكم اعدام اين افراد را صادر فرمود .

مقدمه
اخيرا با گرم شدن بازار مباحث ترور و تروريسم در جهان، گروهى سعى كرده‏اند با دست آويز قرار دادن قتل تعداد معدودى از مشركان و دشمنان سرسخت اسلام، با استناد به بخش‏هايى از تاريخ اسلام به صورت گزينشى، پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله را شخصى تروريست معرفى كنند . (2) نوشته حاضر قصد دارد با بررسى دقيق شرايط زمانى و مكانى اين قتلها و با تحليل شخصيت مقتولان، هر انسان آزاده و منصف و حق‏جويى را به داورى در باره اين مساله فراخواند .

اين سخن، مسلمانان را تنها به استفاده از اصل پنهان كارى در جنگ، كه از تاكتيك‏هاى بسيار مهم نظامى است، مجاز مى‏كند و بر استفاده از شيوه‏هاى غير انسانى و غير اخلاقى همانند كشتن كودكان و زنان، حمله به بى‏گناهان، مثله كردن كشته‏ها، و . . . هيچ گونه دلالتى ندارد .

مفهوم ترور
پيش از پرداختن به موضوع اصلى لازم است مفهوم ترور، مورد بررسى قرار گيرد تا به راحتى بتوان در باره انطباق و عدم انطباق آن بر قتل‏هاى زمان پيامبرصلى الله عليه وآله به داورى نشست .

«ترور به معنى ترس و وحشت و تروريسم به معنى شيوه حكومت از طريق ايجاد ارعاب و وحشت است . اين اصطلاح در سياست، نخستين بار پس از انقلاب فرانسه عنوان شد و دوران حكومت انقلابى فرانسه در سال‏هاى 94 - 1793 كه طى آن هزاران نفر به زير تيغ گيوتين سپرده شدند، به عنوان دوران ترور معرفى شده است .» (3)

پس از آن، ترور نزد بيشتر انديشمندان و در قطع‏نامه‏ها و اعلاميه‏هاى سازمان ملل و همچنين عرف مردم جهان به ايجاد رعب و وحشت‏با به كار گرفتن نامشروع زور و خشونت گفته مى‏شود .

ارنست (Ernest) جامعه شناس آمريكايى مى‏گويد: «مدلول اجتماعى اعمال گوناگون شبيه به هم، در واژه‏ها و الفاظ، خود نمايى مى‏كند . مثلا اگر حكومتها قدرت را به كار گيرند، آن مشروع است و از آن به قاطعيت و شدت عمل تعبير مى‏شود; ولى در حالت‏هاى ديگر به آن ترور مى‏گويند .»

ولف (wolff) فيلسوف آمريكايى مى‏گويد: «ترور به كارگيرى نامشروع قدرت براى رسيدن به هدفى است . و به كارگيرى مشروع قدرت از مصاديق ترور به شمار نمى‏آيد .» (4)

در اجلاسيه پنجم سازمان ملل در ژنو (1975) ميان دو نوع از اعمال خشونت‏آميز تفاوت گذاشته شد:

1 - اعمالى كه فرد يا گروهى در مقابل دولت‏ها به انگيزه احراز پست‏هاى شخصى يا منافع مادى انجام مى‏دهند . مثل هواپيماربايى با هدف باج‏خواهى و گروگان‏گيرى براى رسيدن به پول و ثروت . اين اعمال بدون شك، اعمالى تروريستى است .

2 - اعمالى كه مرتكبين آنها انگيزه شخصى ندارند، بلكه براى خدمت‏به هدفى كه در مقابل آن احساس مسؤوليت مى‏كنند انجام مى‏دهند . مثل مبارزه قانونى بر ضد نيروهاى اشغالگر . اين گونه اعمال را نمى‏توان از قبيل اعمال تروريستى دانست . (5)

بر اساس آن‏چه گفته شد، ميان نهضت‏هاى آزادى بخش كه با هدف رهايى انسان از يوغ ظالمان و ستمگران و جباران تاريخ انجام مى‏شود، با عملياتى كه با هدف به بند كشيدن انسان و استعمار و استثمار انجام مى‏شود، تفاوت ماهوى و اساسى وجود دارد .

هر انسان منصف و آزاده‏اى با نگاهى هر چند سطحى و گذرا به زندگانى پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله، به اين باور و اعتقاد مى‏رسد كه آن حضرت در دعوت خود هيچ انگيزه مادى و شخصى را دنبال نمى‏كرد . طرز زندگى، رفتار و معاشرت او با مردم، كمترين شباهتى با شيوه زندگانى و رفتار پادشاهان و ساير قدرتمندان نداشت . پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله از پذيرش هر گونه امتياز مادى، اجتماعى و سياسى براى خود امتناع مى‏كرد .

اكنون پس از روشن شدن مفهوم ترور، به بررسى قتل‏هاى زمان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏پردازيم .

شيوه تبليغ پيامبرصلى الله عليه وآله
هر كس با سيره رسول خداصلى الله عليه وآله و تعاليم اسلام، اندك آشنايى داشته باشد، بر اين مطلب اذعان دارد كه روش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در تبليغ و دعوت مردم به اسلام، بر اساس هدايت فكرى و تقويت نيروى تفكر و انديشه در مردم، همراه با رافت و رحمت استوار بود . قرآن كريم مى‏فرمايد:

با حكمت و اندرز نيكو به سوى پروردگارت دعوت نما، و با آنها به طريقى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن . پروردگارت بهتر از هر كس مى‏داند چه كسانى از راه او منحرف شده‏اند و چه كسانى هدايت‏يافته‏اند و هر گاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد و اگر شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است . (6)

اين آيه به صراحت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را از به كارگيرى زور و خشونت در تبليغ نهى مى‏كند و تنها در مواردى كه دشمنان اسلام از حربه خشونت عليه آن حضرت استفاده كنند، ايشان را مجاز به استفاده از خشونت و مجازات آنها كرده است . هر چند در اين صورت نيز در حد ممكن پيامبرصلى الله عليه وآله را به صبر و تحمل فرا مى‏خواند . در آيه ديگرى از قرآن مى‏خوانيم:

هرگز نيكى و بدى يكسان نيستند، بدى را بانيكى دفع كن، تا دشمنان سرسخت همانند دوستان صميمى شوند . (7)

از امام حسن عسكرى‏عليه السلام در تفسير آيه «قولوا للناس حسنا» (8) (با مردم به نيكى سخن بگوييد) روايت‏شده كه فرمود: با همه مردم خواه مؤمن و خواه مخالف به نيكى سخن گوييد . با مؤمنان گشاده‏رو باشيد و با مخالفان با مدارا سخن گوييد تا آنان را به ايمان جذب كنيد . (9)

مستندات ياد شده كه در اسلام نمونه آن بسيار است، نه تنها پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را از به كارگيرى خشونت در تبليغ بر حذر مى‏دارد، بلكه به آن حضرت توصيه مى‏كند كه در حد ممكن خشونت دشمنان اسلام را تحمل نمايد و جز در موارد اضطرارى، به دفاع و مقابله به مثل دست نزند . روش تبليغ پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در سراسر دوران رسالت‏بر همين شيوه استوار بود و هرگز رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله حتى براى لحظه‏اى از آن خارج نشد . تنها تفاوتى كه ميان روش پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه با روش آن حضرت در مدينه حاصل شد، اين بود كه در مكه براى آن حضرت در مقابل آزار و اذيت‏هاى بى حد و حصر قريش، امكان دفاع وجود نداشت، ولى در مدينه به تدريج اين امكان براى آن حضرت حاصل شد، اما اين مطلب هرگز سبب نگرديد كه شيوه تبليغى آن حضرت دگرگون شود، بلكه همانگونه كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه بر اساس هدايت فكرى و تقويت نيروى تفكر و انديشه همراه با رافت و مدارا، مردم را به اسلام دعوت مى‏كرد، در مدينه نيز با همين روش به دعوت و تبليغ خود ادامه مى‏داد، با اين تفاوت كه در موارد اضطرارى، موانع تبليغ را با قدرت و نيروى نظامى از ميان برمى‏داشت .

برخى تلاش كرده‏اند كه روش پيامبرصلى الله عليه وآله را در مكه و مدينه به دو شيوه مختلف و متفاوت جلوه دهند . و چنين گفته‏اند: «يك مسلمان مصلح، انسان دوست و طرفدار مدارا، تنها هنگامى مى‏تواند از عدم خشونت در رابطه با صاحبان اديان و عقايد غير اسلامى سخن بگويد كه حداكثر از مراحل اوليه رسالت محمدصلى الله عليه وآله در مكه و صرف دعوت او به خدا پرستى و فضايل اخلاقى فراتر نرود، و آن قسمت از قرآن را كه در مدينه نازل شده، و به طور كلى به نحوه حاكميت و اداره جامعه اسلامى ارتباط پيدا مى‏كند، يكسره ناديده بگيرد و از ايجاد جامعه مدنى اسلامى چشم بپوشد .» (10)

بررسى دقيق سيره و روش پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه نادرستى سخن فوق را به اثبات مى‏رساند . از آنجا كه دعوت آن حضرت بر اساس هدايت فكرى و استدلال استوار بود و اين روش هر چه بيشتر به محيطى آرام و به دور از خشونت نيازمند است، رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله پس از ورود به مدينه، تمام تلاش و كوشش خود را در اين راه به كار گرفت تا در مدينه فضايى آرام همراه با صلح و صفا حاكم گرداند . براى دستيابى به اين مقصود، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با طوايف گوناگون ساكن در مدينه پيمان صلح و همزيستى مسالمت‏آميز برقرار كرد . يكى از اصولى كه در آن پيمان بر آن پاى فشرده شده است، توافق بر قاعده مقابله به مثل براى پرهيز از به كارگيرى ترور و خشونت از سوى هر يك از طوايف عليه ديگر گروه‏ها است . در متن اين پيمان نامه آمده است: «. . . حتى از قصاص در يك جراحت (ساده) نيز گذشت نخواهد شد و كسى كه ديگرى را به صورت فتك (يعنى پنهان شدن و به طور ناگهانى كسى را كشتن) بكشد، به فتك كشته خواهد شد . البته اگر كسى ظلم كرد، خارج از اين قرار نامه بوده و مورد فتك واقع خواهد شد .» (11)

در پيمان نامه ديگرى كه ميان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و هر يك از طوايف سه‏گانه يهود (بنى نضير، بنى قينقاع و بنى قريظه) به طور جدا گانه بسته شد، آمده است: «يهوديان متعهد مى‏شوند كه دشمنان رسول خداصلى الله عليه وآله را عليه او و يارانش، با دست و زبان و اسلحه، آشكارا و پنهان، در شب و روز يارى نرسانند و خداوند بر آنان گواه است . پس اگر چنين كردند، رسول خداصلى الله عليه وآله در ريختن خون آنان و به اسارت در آوردن زنان و فرزندانشان و گرفتن اموالشان آزاد است .» (12)

انعقاد اين گونه قراردادها از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله نشان مى‏دهد كه تا چه اندازه آن حضرت در برقرارى صلح و صفا بر فضاى مدينه تلاش مى‏كرد . اگر قريش نيز حاضر به صلح و زندگى مسالمت‏آميز در كنار مسلمانان بودند، به يقين پيامبرصلى الله عليه وآله با آغوش باز از آنان استقبال مى‏كرد . چنان كه در سال ششم هجرى با آن كه در موقعيت‏برترى نسبت‏به مشركان قرار داشت، با آنان صلح كرد . ولى مشركان مكه به دليل غرور و خودبينى هرگز حاضر نبودند حكومت مدينه را به رسميت‏بشناسند و در برابر آن از توطئه و كارشكنى دست‏بردارند .

توصيه‏هاى نظامى پيامبرصلى الله عليه وآله
چنان كه گفته شد، دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله مبتنى بر استدلال، همراه با مدارا بود و در اين ميان جنگ و نبرد، تنها نقش از ميان برداشتن موانع و فراهم آوردن زمينه تبليغ را عهده دار بود . بر اين اساس سيره و روش عملى پيامبرصلى الله عليه وآله در حد ممكن بر احتراز و خوددارى از جنگ استوار بود و در مواردى كه ناچار به جنگ مى‏گرديد، مى‏كوشيد تا با وارد كردن حداقل زيان و خسارت به دشمن، موانع را از سر راه خود بردارد . براى روشن شدن اين موضوع تنها به يكى از توصيه‏هاى آن حضرت به يارانش بسنده مى‏كنيم . امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: هنگامى كه پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله گروهى از مسلمانان را براى انجام ماموريت نظامى اعزام مى‏كرد، آنها را فرا مى‏خواند، در برابر خويش مى‏نشاند و به آنان مى‏فرمود:

با نام خدا، كمك خدا، در راه خدا و بر روش و دين رسول خدا حركت كنيد . خيانت نكنيد، مثله ننماييد و از نيرنگ و فريب استفاده نكنيد . پيرمرد از كار افتاده و زنان و كودكان را نكشيد! درختى را قطع نكنيد، مگر آن كه مجبور به اين كار شويد . هر گاه يكى از مسلمانان از پايين‏ترين و يا برترين آنان به يكى از مشركان مهلت داد، او پناهنده است تا سخن خدا را بشنود، پس اگر از دين شما پيروى كرد، او برادر دينى شماست و اگر نپذيرفت، او را به محل امنش برسانيد و از خداوند عليه او كمك بخواهيد . (13)

جاى بسى شگفتى است كه برخى كوشيده‏اند تا پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله را متهم كنند كه آن حضرت در جنگ‏هاى خود از هر وسيله و ابزارى استفاده مى‏كرد و به يارانش سفارش مى‏كرد در صورت لزوم مجاز به انجام هر عمل خلافى هستند و چنين گفتند:

«. . . محمدصلى الله عليه وآله گروهى چند نفره را از ميان آنها براى انجام ماموريت‏بر مى‏گزيد و يكى را به سرپرستى گروه مى‏گماشت و در ضمن سفارش مى‏كرد كه براى كشتن شخص مورد نظر در صورت لزوم مجاز هستند به هر حيله و ناراستى و زير پا گذاشتن رسوم و عادات و قوانين دست‏بزنند .» (14)

اين سخن مخالف روايات متعددى است كه سفارش‏هاى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به يارانش را بازگو كرده است و در اينجا تنها به يك نمونه از آن اشاره شد . نگارنده براى سخن خود هيچ گونه مستند و دليلى ارائه نكرده است و معلوم نيست چگونه به خود اجازه داده است چنين اتهام بزرگى را به رهبر ميليون‏ها نفر مسلمان وارد كند . آيا مقتضاى آزادى بيان، اين است كه هر كس بتواند بدون دليل و مدرك، هر سخنى را بر زبان آورد؟ احتمال دارد مستند او جمله‏اى باشد كه در داستان كشتن كعب ابن اشرف آورده است و مى‏گويد: «محمد بن مسلم نامى داوطلب اين كار شد، اما بعد دريافت كه قتل كعب كار آسانى نيست و در نحوه اجراى اين ماموريت دچار ترديد شد . محمدصلى الله عليه وآله او را مجاز ساخت كه به هر نحو مى‏تواند اين كار را انجام دهد . جريان از اين قرار بود كه محمد بن مسلم عرض كرد يا رسول الله‏صلى الله عليه وآله ما براى انجام اين كار ناچاريم سخنانى (بر خلاف عقيده خود) بر زبان جارى كنيم . فرمود باكى نيست، هر چه مى‏خواهيد بگوييد كه براى شما جايز است .» (15)

تحركات يهود مدينه عليه پيامبرصلى الله عليه وآله
با آن كه يهوديان مدينه در آغاز هجرت، با پيامبرصلى الله عليه وآله پيمان صلح امضا كرده بودند، ولى به دليل كينه و عداوتى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله به دل داشتند، از همان آغاز به آزار و اذيت آن حضرت و مسلمانان پرداختند . از آنجا كه شيوه رسول خداصلى الله عليه وآله در برخورد با دشمنان خود بر مدارا استوار بود، مسلمانان در حد ممكن آزار و اذيت‏يهود را تحمل كردند و از هر گونه اقدام خشونت‏آميزى خوددارى كردند . بر اساس گزارش واقدى، آيات زير كه مسلمانان را به تحمل آزار و اذيت‏يهود فرا مى‏خواند، ناظر به اين بخش از تاريخ است . قرآن كريم مى‏فرمايد:

و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و از كسانى كه به شرك گراييده‏اند، آزار بسيارى خواهيد ديد . اگر صبر كنيد و پرهيزكارى نماييد، از استوارى در كارهاست . (16)

در آيه ديگرى نيز مى‏فرمايد: بسيارى از اهل كتاب پس از اين كه حق برايشان آشكار شد، از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‏كردند كه شما را، بعد از ايمانتان، كافر گردانند . پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست . (17)

اوضاع به همين منوال ادامه داشت، تا اين كه پيروزى قاطع مسلمانان در نبرد بدر، يك مرتبه آتش حسادت و دشمنى را در وجود يهوديان شعله‏ور ساخت آنان در يك اقدام هماهنگ، تهاجم همه جانبه‏اى را عليه اسلام آغاز كردند .

روش مبارزه يهود با پيامبرصلى الله عليه وآله
شيوه مبارزه يهود با پيامبرصلى الله عليه وآله كاملا متفاوت با شيوه و روش مبارزه ديگر دشمنان اسلام بود . آنان از حربه شعر استفاده مى‏كردند كه تاثير آن به مراتب بيشتر از شمشير بود . كسى كه مختصر آشنايى با تاريخ عرب داشته باشد، به ميزان تاثير شعر در ميان عرب آگاه است .

عرب قومى عاطفى بود كه عواطف و احساسات سهم بزرگى در زندگى آنان داشت . شعر تاثير فراوانى در ميان آنان داشت و عواطف و احساسات آنان را به شدت تحريك مى‏كرد . شعر اعراب را افسون مى‏كرد . مدح شاعران يكى از افتخارات اقوام عرب به شمار مى‏آمد و مذمت و بدگويى آنان عيب و نقص بزرگى شمرده مى‏شد و سرافكندگى قوم مذمت‏شده را در پى داشت . بنابراين هيچ تعجبى ندارد كه "رويه" - شاعر معروف عرب - شعر را در كنار سحر ذكر كرده است . در جنگ‏ها شعر تاثير شمشير را در مقابل دشمن داشت و جنگجويان را به شجاعت و پايدارى در برابر دشمن وامى‏داشت . شعر اسلحه‏اى برنده همانند ديگر سلاح‏ها بود و چه بسا تاثير آن از ديگر سلاح‏ها بيشتر بود .

هجو شاعران نيز تاثير شگرفى در ميان عرب داشت، به‏طورى كه در زمان جاهليت عرب‏ها به اعشى و حطيئه - دو تن از شاعران هجو سرا - از ترس زبانشان باج مى‏دادند . (18) با توجه به تاثيرى كه شعر در ميان عرب داشت، شعراى يهود بر خلاف تعهدى كه به پيامبرصلى الله عليه وآله سپرده بودند، تهاجم گسترده‏اى را عليه اسلام آغاز كردند .

عصما دختر مروان در اشعار خود، قبايل اوس و خزرج را به خاطر پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله نكوهش مى‏كرد و آنان را به خروج از آيين پيامبر تشويق مى‏نمود . او از دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏خواست تا در يك فرصت مناسب آن حضرت را ترور كنند . (19)

ابو عفك كه از همان آغاز هجرت سنگ بناى دشمنى با پيامبرصلى الله عليه وآله را نهاده بود، آن حضرت را عامل تفرقه مردم مدينه معرفى مى‏كرد و پيروى از او را نكوهش مى‏نمود . (20)

كعب ابن اشرف نيز كه از همان آغاز هجرت به آزار و اذيت پيامبرصلى الله عليه وآله پرداخته بود، پس از نبرد بدر به مكه رفت و مشركان قريش را به انتقام از پيامبر تشويق مى‏كرد . سپس به مدينه بازگشت و اين بار به هتك حرمت زنان مسلمان پرداخت . (21)

ادامه مبارزه يهود عليه پيامبرصلى الله عليه وآله پى آمدهاى زير را براى اسلام و مسلمانان در پى داشت:

الف) ايجاد اختلاف و دو دستگى ميان مسلمانان .

ب) بد نام كردن پيامبر اسلام در ميان اعراب - ترور شخصيت - و جلوگيرى از گرايش افراد غير مسلمان به اسلام .

ج) رو در رو قرار دادن اعراب و بويژه قريش با پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله .

موارد فوق همگى در اشعار آنان دنبال مى‏شد و با توجه به تاثيرى كه شعر در ميان اعراب داشت، دير يا زود يهوديان به اهداف فوق دست مى‏يافتند .

با توجه به آنچه گذشت، ادامه اين وضع پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و مسلمانان را از هر سو دچار مشكلات جدى و فرساينده‏اى مى‏كرد . از اين رو، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از جهات گوناگون حق دفاع از خود داشت; چراكه:

اولا: يهوديان بر اساس پيمانى كه با پيامبرصلى الله عليه وآله بسته بودند، متعهد شده بودند كه با دست، زبان و اسلحه، آشكارا و پنهان، در شب و روز عليه پيامبر دست‏به اقدام نزنند . از اين رو، تهاجم آنان ظلم و ستم آشكار و نقض پيمانى بود كه خود پذيرفته بودند هر كس به ديگرى ظلمى روا دارد، سزاوار قتل است .

ثانيا: تبليغ اسلام حق مسلم پيامبر بود و هيچ كس حق نداشت او را از اين كار باز دارد . ولى يهود با ترور شخصيت پيامبرصلى الله عليه وآله و بد نام كردن او نزد اعراب مانع تبليغ اسلام و دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏شدند .

ثالثا: يهوديان به زشت‏ترين شيوه، زنان مسلمان را مورد تعرض خود قرار داده بودند و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله حق اشت‏براى دفاع از حيثيت و آبروى زنان مسلمان، از آنان دفاع كند .

مجموعه عوامل فوق به پيامبرصلى الله عليه وآله حق مى‏داد كه براى جلوگيرى از ادامه تهاجم وحشيانه يهود تدبيرى بينديشد .

رسول خداصلى الله عليه وآله براى اين كار از دو راه مى‏توانست وارد عمل شود; نخست آن كه به طور مستقيم با آنان وارد جنگ شود و دوم آن كه مخفيانه تنها عوامل توطئه را از ميان بردارد . راه اول زيان‏هاى فراوانى هم براى يهود و هم براى مسلمانان در پى داشت . از اين رو، بهترين راه براى اين كار، راه دوم بود كه زيان آن مستقيما متوجه عوامل توطئه مى‏گرديد . در اين رابطه تنها سه تن از شعراى يهود به قتل رسيدند .

پس از قتل كعب بن اشرف، براى آن كه رسول خداصلى الله عليه وآله به طور كامل از تهاجم شعراى يهود جلوگيرى كند، همه آنان را تهديد به قتل كرد و فرمود: «به هر يك از يهوديان دست‏يافتيد، او را بكشيد!» در پى اين تهديد، يكى ديگر از يهوديان به نام «سنينه‏» به قتل رسيد . (22) با اين حساب، مجموع كشته‏هاى يهود به چهار نفر رسيد . پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله كاملا حق داشت تا محيط مدينه را براى يهوديان ناامن كند، چرا كه آنان نيز محيط عربستان را براى مسلمانان ناامن كرده بودند . به هر حال تهديد پيامبرصلى الله عليه وآله اثرش را بخشيد و پس از آن يهوديان بار ديگر با پيامبر تجديد پيمان كردند (23) و به اين وسيله با تدبير پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر آرامش و امنيت‏بر فضاى مدينه سايه گسترد .

اقدام پيامبرصلى الله عليه وآله اقدامى كاملا قانونى و شرعى در جهت‏حفظ امنيت و دفاع در مقابل تهاجم يهوديان بود و هرگز از مصاديق ترور به شمار نمى‏آمد .

برخورد پيامبرصلى الله عليه وآله با يهوديان مدينه
هر چند پس از قتل كعب بن اشرف بار ديگر امنيت‏به مدينه بازگشت، ولى يهوديان به پيمان شكنى عادت كرده بودند و به دليل عداوتى كه از مسلمانان به دل داشتند، هرگز به زندگى مسالمت‏آميز در كنار مسلمانان تن ندادند و حاضر نشدند براى مسلمانان حقوق مساوى با خود در نظر بگيرند . نخستين گروه از يهوديان كه به آزار و اذيت مسلمانان پرداختند، طايفه بنى قينقاع بود . وقتى كارشكنى آنان پس از جنگ بدر بالا گرفت، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله آنان را در بازار خودشان جمع كرد و از سرانجام بد پيمان شكنى بر حذرشان داشت . يهوديان كه سرمست از غرور بودند، در پاسخ به نصايح خيرخواهانه پيامبرصلى الله عليه وآله گفتند: «اى محمدصلى الله عليه وآله; آيا مى‏پندارى كه ما نيز همانند قريش هستيم؟ از اين كه بر گروهى نا آگاه به تاكتيك‏هاى نظامى پيروز گشته‏اى، به خود مغرور نشو! اگر با ما نبرد كنى، خواهى دانست كه ما جنگجويان واقعى هستيم!»

روابط بنى قينقاع با مسلمانان روز به روز تيره‏تر مى‏شد، تا اين كه يكى از يهوديان قسمت پايين لباس زن مسلمانى را كه در كنار مغازه‏اش براى معامله نشسته بود، به پشت لباسش وصل كرد . وقتى زن مسلمان به پا خاست، نيم‏تنه پايين بدنش برهنه شد و يهوديان شروع به خنديدن كردند . مرد مسلمانى از مشاهده اين منظره دلخراش توهين به يك زن مسلمان ناراحت‏شد و مرد يهودى را كشت . يهوديان نيز به تلافى مرد مسلمان را از پاى در آوردند . در پى اين اقدام يهوديان رسما پيمان خود را با مسلمانان شكستند و با موضع گرفتن در قلعه خويش به مسلمانان اعلان جنگ كردند . به دنبال اقدام يهود براى پيامبرصلى الله عليه وآله هيچ چاره‏اى جز محاصره قلعه آنان و كوچاندن آنان از مدينه نمانده بود . (24)

مشاهده مى‏كنيد كه اقدام پيامبرصلى الله عليه وآله كاملا مشروع و قانونى بود; چرا كه يهوديان به زن مسلمانى، توهينى را روا داشته بودند و پس از آن نيز به جاى عذر خواهى و اعتراف به اشتباه خود، رسما با پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وارد جنگ شدند . بنابراين از آن پس هرگز مسلمانان نمى‏توانستند در كنار آنان با مسالمت زندگى كنند .

برخورد با بنى نظير
پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏با تعدادى از يارانش براى كمك گرفتن در پرداخت ديه دو نفر كه توسط يكى از مسلمانان كشته شده بودند، به قلعه بنى نضير رفته بود . آنان در ظاهر استقبال گرمى از پيامبرصلى الله عليه وآله نمودند; ولى در پنهان نقشه ترور آن حضرت را طرح ريزى كردند . رسول خداصلى الله عليه وآله به وسيله وحى از توطئه آنان آگاه گرديد و به بهانه‏اى بدون اطلاع به مدينه رفت . آنگاه توسط يكى از مسلمانان به بنى نضير اطلاع داد كه بايد مدينه را ترك كنند . (25)

مسلم است كه وقتى يهوديان حقوق مسلمانان را به رسميت نمى‏شناختند و همواره در صدد توطئه و ضربه زدن عليه آنان بودند، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله چاره‏اى نداشت مگر اين كه به توطئه آنان پايان دهد و كم زيان‏ترين راه براى رهايى از توطئه آنان ، راهى بود كه رسول خداصلى الله عليه وآله برگزيد .

برخورد با بنى قريظه
بنى قريظه تا سال پنجم هجرى در مدينه دوام آوردند و اگر به پيمان خود با پيامبر وفادار مانده بودند، براى هميشه مى‏توانستند به زندگى آرام خود ادامه دهند; ولى يهوديان ثابت كردند كه هرگز حاضر نيستند حقوق مسلمانان را به رسميت‏بشناسند و دست از توطئه عليه آنان بردارند .

سران يهود بنى نضير كه پس از ترك مدينه در خيبر به سر مى‏بردند، تحركات بسيار وسيعى را جهت نابودى اسلام آغاز كردند . آنان با سران قبايل مختلف عرب از جمله قريش، بنى سليم و غطفان جداگانه مذاكره كردند و آنها را به جنگ با پيامبرصلى الله عليه وآله راضى نمودند . يهوديان براى راضى كردن قبيله غطفان، تعهد كردند تا يك سال محصول خرماى خيبر را به آنان بپردازند . (26)

حيى بن اخطب رئيس بنى نضير پس از راضى كردن قبايل عرب با تلاش فراوان، طايفه بنى قريظه را نيز متقاعد كرد كه از داخل مدينه با سپاه احزاب همكارى كنند . (27)

نبرد احزاب از سخت‏ترين جنگ‏هاى مسلمانان بود . از يك سو سپاهى مركب از ده هزار نفر به تعداد جمعيت همه مسلمانان، اعم از زن و مرد، پير و جوان مدينه را محاصره كرده بودند . از سوى ديگر بنى قريظه از داخل مدينه با دشمن همكارى مى‏كردند . از طرف ديگر منافقان به نكوهش و مسخره كردن مسلمانان پرداخته بودند . علاوه بر همه اينها مسلمانان از نظر اقتصادى در وضعيت‏بسيار نامناسبى به سر مى‏بردند . به طورى كه حتى غذاى كافى براى سربازان در اختيار نداشتند . عوامل فوق سبب شده بود وحشت و نوميدى فضاى مدينه را تاريك نمايد . در چنين شرايطى نجات مسلمانان تنها به امدادهاى غيبى و فداكارى حضرت على‏عليه السلام در كشتن عمرو بن عبدود وابسته بود . پس از بازگشت‏سپاه احزاب و شكسته شدن محاصره مدينه، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ماند با يهوديان خائن بنى قريظه . حال پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با آنان چه برخوردى بايد مى‏كرد؟ آيا آنان را در مدينه آزاد مى‏گذاشت تا بار ديگر جان مسلمانان را به خطر مى‏انداختند؟ آيا بايد آنان را از مدينه بيرون مى‏كرد تا همانند بنى نظير در محل ديگرى به توطئه مى‏پرداختند؟ نه; چرا كه چنين كارى ظلم و ستم بر زنان و كودكان بى دفاع و بى گناه مسلمان بود . يهوديان بارها ثابت كرده بودند كه هرگز حاضر نيستند حقوق مسلمانان را به رسميت‏بشناسند . از اين رو، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نيز كاملا حق داشت تا براى هميشه به توطئه و كارشكنى آنان عليه اسلام و مسلمانان خاتمه دهد .

ساير كشته شدگان به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله
تعداد ديگرى از دشمنان سرسخت اسلام كه با تمام وجود عليه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله‏به مبارزه پرداخته بودند و هرگز حاضر نبودند دست از توطئه و كارشكنى بردارند، با فرمان پيامبرصلى الله عليه وآله به قتل رسيدند . در اينجا در باره هر يك از اينان توضيح مختصرى بيان مى‏كنيم:

ابو رافع، سلام بن ابى الحقيق
او مردى تاجر و از ثروتمندان و رهبران يهوديان خيبر بود . ابو رافع از كسانى بود كه در نبرد احزاب، قبايل و گروه‏هاى مختلف عرب را عليه پيامبرصلى الله عليه وآله متحد كرد (28) و قبيله غطفان و ديگر قبايل مشركان را با اموال بسيارى عليه پيامبرصلى الله عليه وآله كمك مى‏كرد . (29) ابو رافع با اقدام‏هاى خود در نبرد احزاب با تمام وجود عليه مسلمانان وارد جنگ شده بود و اگر امدادهاى خداوند نبود، او و ساير هم پيمانانش، پيامبرصلى الله عليه وآله و اسلام را بكلى نابود كرده بودند . بديهى است كه امثال ابو رافع در آينده نيز از دشمنى خود عليه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله دست‏بردار نبودند . با اين وصف رسول خداصلى الله عليه وآله حق داشت كه به كارشكنى‏هاى او پايان دهد . روشن است كه اين كار چه كمك بزرگى به پيش‏گيرى از جنگ و برقرارى صلح در جهان مى‏تواند بنمايد . در نوشته‏اى كه از آن نام برده شد، تنها گناه ابو رافع را تاييد نظرات كعب ابن اشرف معرفى كرده است . در بخشى از آن نوشته آمده است: «پس از كعب، يهودى ديگرى به نام ابى رافع، سلام بن ابى الحقيق از هم پيمانان و دوستان قبيله اوس در تاريخ يازدهم ذى‏الحجه سال چهارم هجرت به دستور محمدصلى الله عليه وآله كشته مى‏شود و گناه او نيز اين بوده كه حرف‏ها و نظرات كعب را تاييد مى‏كرده است .» (30)

چنانچه گفته شد، بنا بر گزارش ابن اسحاق، ابو رافع از عوامل اصلى جنگ خندق و اتحاد قبايل عرب در آن نبرد بوده است . در گزارش ابن اسحاق و ديگران هيچ ارتباطى ميان ابو رافع و كعب جز در ميزان عداوت و دشمنى با اسلام به چشم نمى‏خورد . (31)

از نكات مهم اين سريه اين است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله هنگام اعزام گروه، آنان را از كشتن كودكان و زنان نهى فرمود . از اين رو، هنگامى كه همسر ابو رافع فرياد مى‏زند، يكى از مسلمانان شمشيرش را براى كشتن او بالا مى‏برد ولى به زودى به ياد سفارش پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏افتد و از كشتن او صرف نظر مى‏كند . (32) اگر بر اساس نوشته‏اى كه از آن نام برديم، مسلمانان به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله در انجام هر حيله، ناراستى و زير پا گذاشتن رسوم و عادات و قوانين آزاد بودند، در آن هنگام، كشتن همسر ابو رافع جايز بود .

يسير بن رزام (اسير بن رزام)
پس از كشته شدن ابو رافع، يسير بن رزام به رياست‏خيبر بر گزيده شد . او پس از انتخاب شدن به نزد قبيله غطفان و ديگر قبايل عرب رفت و آنان را به جنگ با پيامبرصلى الله عليه وآله برانگيخت . وقتى اين خبر به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد، ابتدا در باره درستى آن تحقيق كرد . آنگاه سى نفر از مسلمانان را نزد يسير فرستاد تا به او امان دهند كه با وعده سرپرستى خيبر به يسير، او را نزد پيامبرصلى الله عليه وآله ببرند . يسير نخست پيشنهاد پيامبرصلى الله عليه وآله را پذيرفت و همراه مسلمانان عازم مدينه گرديد . ولى در ميان راه از تصميم خود پشيمان شد و در پى فرصت‏بود تا عبدالله بن انيس راترور كند . يسير براى اين منظور چند بار دستش به سوى شمشير عبدالله رفت كه عبد الله از قصد يسير آگاه شد، او را بر زمين زد و هلاك كرد . (33)

چنانچه مشاهده مى‏كنيد در اين ماجرا، يسير قصد ترور عبدالله بن انيس را داشت و او در دفاع از خود، يسير را كشت . ضمنا در نوشته نام برده، مطالبى درباره اين ماجرا آمده است كه با واقعيات تاريخى ناسازگار است . چراكه اولا اين حادثه پس از قتل ابو رافع در سال ششم اتفاق افتاد، نه در سال دوم، ثانيا هدف مسلمانان ابلاغ پيام پيامبر بود نه كشتن يسير، ثالثا محل زندگى يسير خيبر بود نه مكه و رابعا كشتن يسير در حال دفاع بود نه به صورت غافلگيرانه .

خالد بن سفيان
خالد بن سفيان سپاهى گرد آورده و در صدد حمله به مسلمانان بود . رسول خداصلى الله عليه وآله پس از آگاهى از قصد او، عبدالله بن انيس را براى كشتن خالد فرستاد . (34)

خالد بن سفيان به طور رسمى عليه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وارد جنگ گرديده بود و پيامبر اكرم چاره‏اى جز دفاع در مقابل تهاجم او نداشت و بهترين راه براى دفع تهاجم خالد، همان راهى بود كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله برگزيد; زيرا زيان اين راه، تنها متوجه عامل اصلى توطئه مى‏گرديد و افرادى كه نقش اساسى در آن نداشتند، سالم مى‏ماندند .

رفاعة بن قيس (قيس بن رفاعه)
رفاعة بن قيس يا قيس بن رفاعه، يكى از بزرگان قبيله بنى جشم بود . او در ميان قبيله خود از شرافت و اسم و رسم برخوردار بود . رفاعه همراه قوم خود به منطقه غابه آمده بود و در آنجا قبيله قيس را به جنگ با پيامبرصلى الله عليه وآله تشويق مى‏كرد . رسول خداصلى الله عليه وآله پس از آگاهى از ماجرا، عبد الله بن ابى حدود را براى كشتن او فرستاد . (35)

ترور ناكام ابو سفيان
دشمنى و عداوت ابو سفيان با پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله نياز به بيان ندارد . يكى از توطئه‏هاى او عليه پيامبرصلى الله عليه وآله فرستادن شخصى به مدينه براى ترور آن حضرت است كه با كمك خدا ناكام ماند . (36)

در پى اقدام ابو سفيان، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله عمرو بن اميه را براى كشتن ابو سفيان به مكه فرستاد . او در اين ماموريت موفق به كشتن او نگرديد و در راه بازگشت‏به مدينه، چند نفر را كشت و يكى را اسير كرد . در ميان كسانى كه به دست او كشته شدند، چوپانى بود كه يك چشمش كور بود . عمرو، به طرز بسيار وحشتناكى او را مى‏كشد . (37)

شكى نيست كه كشتن ابو سفيان حق مسلم پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بود . چرا كه ابو سفيان علاوه بر آن همه توطئه عليه اسلام، به ترور پيامبرصلى الله عليه وآله اقدام كرده بود و پيامبر حق داشت‏به همان شيوه با او برخورد كند . ولى درباره قتل‏هاى ديگر عمرو بن اميه نكاتى وجود دارد كه پذيرش آنها را مشكل مى‏كند:

1 - گوينده همه اين وقايع خود عمرو بن اميه است و اين سبب مى‏شود كه از گفته‏هاى او اطمينان كافى حاصل نشود .

2 - گزارش هايى كه درباره اين حادثه در كتابهاى مختلف تاريخى رسيده است، به قدرى با هم اختلاف و تناقض دارد كه پذيرش يكى از آنها بسيار مشكل است . (38) اين مطلب احتمال دروغ و ساختگى بودن اين ماجرا و يا لااقل جزييات آن را تقويت مى‏كند .

3 - با شناختى كه از سيره و روش قطعى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله داريم، تاييد چنين كارهايى از سوى آن حضرت غير ممكن است . چنانچه گذشت، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اكيدا به ياران خود سفارش مى‏كرد كه پيش از دعوت به اسلام، وارد جنگ با مشركان نشوند . كسى را مثله ننمايند . زنان و كودكان و افراد بى گناه را نكشند . با اين حال چگونه مى‏توان پذيرفت كه آن حضرت كشتن مرد يك چشمى را تاييد كرده باشد . با اين كه عمرو بن اميه بدون آن كه او را به اسلام فرا خوانده باشد، كشته است . در حالى كه هيچ خطرى نيز از ناحيه او عمرو را تهديد نمى‏كرده است . امور فوق احتمال ساختگى بودن اين ماجرا را تقويت مى‏كند . از اين رو، نمى‏توان براى اثبات يك مطلب علمى، به آن استناد كرد .

دستور كشتن تعدادى از مشركان در فتح مكه
در سال ششم هجرى، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با قريش به مدت ده سال صلح كرد . ولى در سال هشتم هجرى، قريش عملا اين پيمان را نقض كرد و به قبيله خزاعه كه با پيامبرصلى الله عليه وآله هم پيمان بودند، حمله برد . رسول خداصلى الله عليه وآله بر اساس تعهدى كه در حمايت از خزاعه داشت، موظف به حمايت از آنان بود . از اين رو، تصميم گرفت‏براى هميشه به زورگويى و تجاوزات قريش در عربستان پايان دهد . ولى چنان كه گذشت، سيره و روش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اين بود كه براى دفاع در مقابل دشمن و برداشتن موانع از كم زيان‏ترين راه‏ها استفاده كند . از اين رو، آن حضرت در فتح مكه تمام تلاش و كوشش خود را به كار گرفت تا بتواند حتى المقدور بدون خون ريزى، قريش، بزرگترين مانع پيشرفت اسلام را تسليم خود نمايد و براى هميشه به دشمنى‏ها و كارشكنى‏هاى آنان عليه اسلام خاتمه دهد تا ديگر قبايل عرب بتوانند آزادانه اسلام را بپذيرند . پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله براى تحقق بخشيدن به اين هدف، تدابيرى انديشيد . برخى از آنها عبارتند از:

1 - مخفى نگه داشتن تصميم خود و استفاده از تاكتيك پنهان كارى . بدون شك اگر قريش زودتر از موعد مقرر از تصميم پيامبر آگاه گرديده بودند، خود را آماده مقابله و رويارويى با آن حضرت مى‏كردند و جنگ خونينى ميان آنها به راه مى افتاد .

2 - رام كردن ابوسفيان . جلب نظر ابو سفيان و به دست آوردن دلش با احترام به او و امن قرار دادن منزلش با توجه به نقشى كه بزرگان قبيله در ميان آن قبيله داشتند، از عوامل مهم جلوگيرى از خون ريزى و جنگ در فتح مكه بود .

3 - گذشت، عطوفت و رحمت پيامبر . حس انتقام جويى در ميان اعراب بسيار قوى بود . به طورى كه بر سر جزئى‏ترين و پيش پا افتاده‏ترين مسائل ده‏ها سال آتش جنگ ميان دو قبيله فروزان بود . با توجه به اين حس، رحمت و عطوفت پيامبرصلى الله عليه وآله چنان اعراب را تحت تاثير قرار داد كه قدرت هر گونه مقاومتى را در برابر مسلمانان از آنان سلب مى‏كرد .

عوامل فوق سبب شد تا پيامبرصلى الله عليه وآله بدون خون‏ريزى اين مانع بزرگ را از سر راه خود بردارد و قريش را با آن‏همه كينه و عداوت، به اسلام علاقه‏مند نمايد . فتح مكه به خوبى نشان مى‏دهد تا چه اندازه رسول خداصلى الله عليه وآله از جنگ و خون‏ريزى بيزار و متنفر بود .

در عين حال پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در فتح مكه، دستور كشتن افرادى را صادر كرد و فرمود: «آنها را بكشيد هر چند در زير پرده‏هاى كعبه آنان را بيابيد .» (39) اين حكم پيامبرصلى الله عليه وآله، اعتراض برخى از نويسندگان را برانگيخته است . ما براى اين كه هر انسان منصفى بتواند در اين باره كاملا بى‏طرفانه به داورى بنشيند، مجبوريم نگاهى گذرا به فعاليت‏هاى هر يك از آنان عليه اسلام داشته باشيم . تاريخ نويسان تعداد كسانى را كه پيامبرصلى الله عليه وآله در فتح مكه حكم قتلشان را صادر كرد، گوناگون ذكر كرده‏اند . بيشترين تعدادى كه در اين باره ذكر شده، پانزده نفر است كه تنها چهار نفر از آنان كشته شدند و بقيه مورد عفو قرار گرفتند . بعضى از اين اشخاص عبارتند از:

1 - عبد الله بن سعد بن ابى سرح (عبد الله بن ابى سرح)
او از نويسندگان وحى بود كه پس از چندى مرتد شد و به مكه بازگشت . عبدالله در مكه مى‏گفت من به هر گونه كه مى‏خواستم نظر پيامبرصلى الله عليه وآله را در باره نوشتن قرآن تغيير مى‏دادم . بر طبق گزارش واقدى، او مى‏گفت: من هرچه مى‏خواستم مى‏نوشتم و آنچه را مى‏نوشتم به من وحى مى‏شد همانگونه كه به محمدصلى الله عليه وآله وحى مى‏شد . (40)

هدف عبدالله از اين سخنان اين بود كه به مردم وانمود كند قرآن سخن خداوند نيست‏بلكه ساخته ذهن پيامبر است كه به دروغ به خداوند نسبت مى‏دهد . روشن است كه اين سخنان بزرگترين ظلم و جنايت‏به آيين اسلام و پيامبر به شمار مى‏آيد و مجازات آن بسيار سنگين‏تر و بزرگتر از مجازات كشتن يك انسان است . چرا كه او با اين سخنان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را بدنام مى‏كرد و مانع گرايش بسيارى از مردم به اسلام مى‏گرديد .

در فتح مكه پس از آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله دستور كشتن او را صادر كردند، عثمان او را مخفى كرد، آنگاه پس از چند روز او را نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آورد و برايش امان گرفت . (41)

2 - عبد الله بن (هلال بن) خطل و دو كنيزش
عبدالله يكى از مسلمانان بود كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله او را همراه گروهى از انصار براى جمع آورى زكات به محلى فرستاد . در بين راه بر اثر خطايى كه از يكى از غلامانش سر زد، او را كشت و آنگاه به خاطر ترس از مجازات، از اسلام خارج شد و به مكه رفت . او در مكه فعاليت گسترده‏اى را عليه پيامبر صلى الله عليه وآله آغاز كرد و اشعارى در هجو پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏سرود و دو كنيز آوازه‏خوانش آنها را به صورت غنا مى‏خواندند . در فتح مكه او با يكى از كنيزانش كشته شد و ديگرى مورد عفو قرار گرفت . (42)

3 - حويرث بن نقيذ (نفيل)
حويرث در مكه پيامبر را اذيت مى‏كرد، در هجو او شعر مى‏سرود و سخنان توهين‏آميز مى‏گفت . هنگامى كه عباس دختران پيامبرصلى الله عليه وآله را به مكه مى‏برد، حويرث شتر آنان را رم داد، كه بر اثر اين حادثه، آنان بر زمين افتادند . او در فتح مكه به دست على‏عليه السلام كشته شد . (43) علاوه بر آن كه او با سرودن شعر و هجو پيامبرصلى الله عليه وآله، شخصيت او را ميان عرب بدنام مى‏كرد .

4 - مقيس بن حبابه (مقبس بن صبابه)
او در ابتدا مسلمان بود . در جنگ مريسيع (بنى المصطلق)، برادرش از روى اشتباه به دست‏يكى از انصار كشته شد . مقيس ديه برادرش را گرفت، آنگاه قاتل او را نيز كشت و از ترس مجازات مرتد شد و به مكه گريخت . در فتح مكه او به دست نميلة بن عبدالله كشته شد . (44)

مقيس مسلمانى را عمدا كشته بود . از اين رو، كشتن او حق ديگران بود و گناهى نبود كه رسول خداصلى الله عليه وآله بتواند از مجازات آن در گذرد .

5 - هبار بن اسود
هنگامى كه زينب - دختر رسول خداصلى الله عليه وآله - از مكه به مدينه مى‏رفت، گروهى از اوباش مكه جلوى او را گرفتند، كه يكى از آنان هبار بود . او ضربه‏اى به محمل زينب وارد آورد و شتر او را رم داد . بر اثر اين حادثه زينب سقط جنين كرد . در روايت ديگرى آمده است كه هبار با نيزه به زينب حمله كرد و او را از بالاى شتر به روى تخته سنگى انداخت . بر اثر اين حادثه زينب سقط جنين كرد و پس از آن پيوسته خون‏ريزى كرد تا وفات يافت . او پس از فتح مكه مسلمان شد و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از گناهش درگذشت . (45)

كسى كه اين گونه به يك زن بى دفاع حمله مى‏كند و سبب سقط فرزندش و مرگ خودش مى‏شود، آيا درخور مجازاتى كمتر از كشته شدن است؟ حكم رسول خداصلى الله عليه وآله به كشتن اشخاصى همچون هبار تنها به اين دليل نبود كه به فرزندش ظلم شده بود، بلكه هر يك از زنان مسلمان و حتى غير مسلمان اگر اين چنين وحشيانه مورد تعرض قرار گرفته بودند، به يقين رسول خداصلى الله عليه وآله درباره جنايتكار چنين حكمى را صادر مى‏كرد . بنابراين صدور فرمان قتل چنين اشخاصى از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله هيچ جاى تعجب و شگفتى ندارد، بلكه آنچه باعث‏شگفتى و تعجب است، عفو و بخشش آنان از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله است .

6 - هند دختر عتبه
هند و شوهرش - ابو سفيان - از دشمنان سرسخت اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله بودند . هند همراه ديگر زنان قريش در نبرد احد بدن شهداى مسلمان را مثله مى‏كرد . او از گوش و بينى مسلمانان براى خود گردن بندى ساخت و زيور آلات خود را به وحشى اهدا كرد . هند شكم حضرت حمزه را دريد و جگرش را به دهان نهاد . بر اثر اين حادثه، به هند جگرخوار مشهور گرديد . (46)

7 - كعب بن زهير
كعب از شعراى معروف عرب بود كه در اشعار خود پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را هجو مى‏كرد و به آن حضرت ناسزا مى‏گفت . او از اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله چهره‏اى غير واقعى ترسيم مى‏كرد . كار كعب و ديگر شعراى هجوسرا مصداق روشن ترور شخصيت‏بود كه از ترور شخص خطرناك‏تر است . پس از بازگشت رسول خداصلى الله عليه وآله از طائف، برادر كعب، بجير كه در زمره مسلمانان قرار داشت، طى نامه‏اى به كعب نوشت: «رسول خدا تعدادى از كسانى كه آن حضرت را اذيت مى‏كردند و در اشعارشان به او ناسزا مى‏گفتند، كشته است . برخى از شاعران نيز از ترس به اطراف گريخته‏اند . اگر جان خود را دوست دارى، يا به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله بشتاب; زيرا آن حضرت كسانى را كه از گذشته خود توبه نمايند، مورد عفو و بخشش قرار مى‏دهد و يا به محل امنى فرار كن!»

وقتى اين نامه به دست كعب رسيد، اشعارى در مدح پيامبرصلى الله عليه وآله سرود و به سوى مدينه حركت كرد . رسول خداصلى الله عليه وآله نيز او را امان داد و از گناهانش در گذشت . (47)

از تمام كسانى كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله دستور قتلشان را صادر كرده بود، تنها چهار نفر از آنان كشته شدند و ساير آنان مورد عفو و بخشش پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفتند، در صورتى كه زندگى هر يك از آنان نشان مى‏دهد اگر آنان به پيامبر دست مى‏يافتند، به طور قطع آن حضرت را مى‏كشتند و اين دليل بر بزرگوارى، گذشت و رحمت پيامبرصلى الله عليه وآله است كه اين چنين دشمنانى را كه به خون او تشنه بودند، مورد عفو و بخشش خود قرار مى داد .

باتوجه به آنچه گذشت، اشخاصى كه دستور قتلشان از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله صادر شد، بر اساس قانون و شرع و افكار عمومى انسانهاى منصف و آزاده، سزاوار اعدام بودند و اقدام پيامبرصلى الله عليه وآله در راستاى اجراى حكم قانونى و شرعى بود . بنابراين هيچ يك از آنها مصداق ترور به شمار نمى‏آيد.

پى‏نوشت‏ها:
1) مدرس حوزه، محقق و نويسنده .
2) باقر مؤمنى، نخستين ترورهاى سياسى و كشتارهاى جمعى در جامعه مدنى، NEWS.gooya.com
3) محمود طلوعى، فرهنگ جامع سياسى، انتشارات سخن، چاپ اول، 1372، ص 356 .
4) مصطفى مصباح دباره، الارهاب، مفهومه و اهم جرائمه فى القانون الدولى الجنائى، منشورات جامعة قارينوس، بنغازى، 1990م . ، ص 44 .
5) همان، ص 82 .
6) نحل/126 - 125
7) فصلت/34 .
8) بقره/83 .
9) حسين نورى طبرسى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت‏عليهم السلام لاحياء التراث، ج‏1، ص‏1407; و (باب 27 از ابواب الامر و النهى، حديث 1)، ج‏12، ص‏261 .
10) باقر مؤمنى، پيشين .
11) ر . ك: رسول جعفريان، سيره رسول خداصلى الله عليه وآله، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، مهر 1373، ص‏388 .
12) ر . ك: على احمدى، مكاتيب الرسول، مركز تحقيقات حج، چاپ اول، 1998، ج 1، ص‏260 .
13) علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج‏3، ص‏1403، و ج‏19، ص‏177، حديث‏2 .
14) باقر مؤمنى، پيشين .
15) همان .
16) آل عمران/186 .
17) بقره/109; و نيز ر . ك: واقدى، المغازى، نشر دانش اسلامى، 1405ق . ، ج‏1، صص‏185 - 184 .
18) دكتر جواد على، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، جامعة بغداد، چاپ دوم، 1413ق . ، ج‏9، صص‏70 - 69 .
19) واقدى، پيشين، ج‏1، ص‏172; ابن هشام، السيرة النبويه، منشورات مصطفى، ج‏4، صص‏286 - 285 .
20) واقدى، پيشين، ج‏1، صص‏175 - 174; ابن هشام، پيشين، ج‏4، ص‏285 .
21) واقدى، پيشين، ج‏1، صص‏187 - 185; ابن هشام، پيشين، ج‏3، صص 58 - 54 .
22) ابن اثير، اسد الغابه، دار احياء التراث العربى، چاپ اول، 1417ق . ، ج‏2، ص‏95; واقدى، پيشين، ج‏1، ص‏192 .
23) واقدى، همان، ج‏1، ص‏192 .
24) ابن هشام، پيشين، ج‏3، صص‏52 - 50; واقدى، پيشين، ج‏1، ص‏176 به بعد .
25) ابن هشام، پيشين، ج‏3، صص‏52 - 50; واقدى، پيشين، ج‏1، ص‏176 به بعد .
26) واقدى، پيشين، ج‏1، صص‏442 - 440 .
27) همان، صص‏456 - 455 .
28) ابن هشام، پيشين، ج‏3، ص‏286 .
29) حلبى، السيرة الحلبيه، دارالمعرفه، بيروت، ج‏3، ص‏161 .
30) باقر مؤمنى، پيشين .
31) ابن هشام، پيشين، ج‏3، ص‏286 .
32) همان، ص‏287 .
33) همان، ج‏4، ص‏266; ابن سعد، طبقات الكبرى، دار بيروت، 1405ق . ، ج‏2، ص‏92; حلبى، پيشين، ج‏3، ص‏183 .
34) ابن هشام، پيشين، ج‏4، صص‏268 - 267; ابن سعد، پيشين، ج‏2، ص‏50 .
35) ابن هشام، پيشين، ج‏4، ص‏278; حلبى، پيشين، ج‏3، ص‏193 .
36) حلبى، همان، ج‏3، ص‏184 .
37) همان; طبرى، تاريخ طبرى، منشورات مؤسسه الاعلمى، ج‏2، صص‏218 - 216 .
38) براى آگاهى از تناقضاتى كه در اين حادثه وجود دارد، ر . ك: علامه السيد جعفر مرتضى عاملى، الصحيح من سيرة النبى‏صلى الله عليه وآله، دار الهادى، دارالسيره، چاپ چهارم، 1415ق . ، ج‏7، صص‏224 - 216 .
39) ابن هشام، پيشين، ج‏4، ص‏51 .
40) واقدى، پيشين، ج‏2، ص‏855; ابن اثير، پيشين، ج‏3، ص‏263، شماره 2974 .
41) ابن هشام، پيشين، ج‏4، ص‏52; واقدى، پيشين، ج‏2، ص‏856; ابن اثير، پيشين، ج‏3، ص‏263، شماره 2974 .
42) ابن هشام، پيشين، ج‏4، صص‏53 - 52 .
43) همان; حلبى، پيشين، ج‏3، ص‏91 .
44) ابن هشام، پيشين، ج‏4، صص‏53 - 52 .
45) همان، ج‏2، صص‏312 - 309; واقدى، پيشين، ج‏2، صص‏857; حلبى، پيشين، ج‏3، صص‏91; ابن اثير، پيشين، ج‏5، ص‏399، شماره 5334 .
46) ابن هشام، پيشين، ج‏3، ص‏96 .
47) ابن هشام، پيشين، ج‏4، صص‏146 - 145 .

منبع:فصلنامه رواق انديشه، شماره 16

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo