بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

مطهري روشنفكري روشنگر و احياگري تمدن ساز


نام نويسنده: نعمت اله مظفر پور

دين مبين اسلام پس از ظهور در شبه جزيره عربستان ونشو ونما در ساير بلاد ، در مسير هدايت انسانها و بنيان گذاردن تمدن مهم از آرا ء وافكار ديني ، با موانع و مشكلات عديده اي مواجه شده است .
اسلام در مقابله با اين موانع وخطرات ، ساز وكارهاي متفاوتي با توجه به نوع خطر وزمان ومكان اتخاذ نموده است . يكي از مهمترين سازوكارها ، تربيت شخصيتهايي است كه تعاليم الهي را به خوبي فهميده وبا توجه به الگوها وآموزهاي ديني به دفاع از حريم مقدس آن بپردازند . مجاهدت اين شخصيت ها وتلاش فكري واجتهادي ، افكار وآثار و كردار آنها به نوبه خود به غناي هر چه بيشتر اين دين ، چه در مرحله انديشه وچه در سطح عمل كمك كرده است .
اساسا مكانيزم ايجاد رويه ،الگو وبرنامه عقلايي در پيش پاي نسلهاي آينده درباره چگونگي حفاظت از ساحت دين مي نهد . در قرن نوزدهم با ظهور استعمار در سطح پيشرفته ورسيدن امواج جدي مدرنيته ومدرنيسم به مرزهاي جهان اسلام وايران ، تهديدات مضاعف گرديد .
تهديدي كه مسبوق به سابقه نبود والگوي مبارزه اي نيز از گذشتگان به نسل آن عصر به يادگار نبود . اگر قبلا مردم ونخبگان ديني در تضاد با استبداد وحكام جور بودند ، آن روز « استعمار » نيز به عنوان پديده اي پيچيده وفريبكار ، دغدغه خاطر آنها شد .استعمار همراه با انديشه ها ومظاهر عملي مدرن بود كه محصولاتي از قبيل غرب زدگي ، خود با ختگي فكري وفرهنگي ويا سئوالات جدي علمي ومعرفتي را به ارمغان آورد .
صاحبان انديشه وفعالان سياسي ومذهبي دنياي اسلام عكس العمل متفاوتي در مقابل اين پديده نشان دادند .

از جمله اينكه عده اي درپي ايجاد پلي بين غرب و بلاد اسلامي بودند . اينها غرب را به به كلي نفي نمي كردند و از طرف ديگر مظاهر منفي فرهنگي وتمدن آن را نمي پذيرفتند . آنها نظام فكري را عرضه مي كردند كه هم دقايق مدرنيته در آن بگنجد و هم دقايق مكتب اسلام . جريان دوم در نسبت با غرب مدام در داشته هاي خود ترديد كردند ودر صدد جستجوي حقيقت در ماوراي مرزها برآمد .
آنها هيچگونه اعتقادي به توانايي آموزه هاي اسلامي در قبال انديشه غرب نداشته واين نسخه را براي خويش وهموطنان مي پيچند كه از سرتاپا بايد غربي شد .

جرياني ديگر كه از آن به اسلام گريان يا احياگران ديني تعبير مي شود ، تواناي فكر ديني در حل مشكلات ، رد شبهات واداره اجتماع را باور داشته اند . آنها بازگشت به اسلام اصيل را حلال تمام مشكلات ومعضلات عصر حاضر دانسته ومي دانند ومعتقدند اسلام هيچ گونه نياز معرفتي به مدرنيسم وليبراليسم ندارد ومدرنيته فقط سئوال زا است نه معرفت زا (1) در اوج قله اين مسلك در عصر فعلي حضرت امام (ره) قرار دارد وشهيد مطهري از تغذيه كننده گان اين اردوگاه است در اين جا سعي داريم ابعاد وزواياي نسبتا پنهان روش شناختي وروش فكري وشخصيتي اين متفكر را فراتر از ورود به مباحث فلسفي ويا روشي كليشه اي مورد مدلقه قرار دهيم . هر چند بيان كردن وبويژه مكتوب نمودن اين مقولات بسيار سخت است اما توجه به آنها از نياز هاي جدي اثر حاضر به شمار رفته ومارا به سوي جهتي عقلايي در مسير سياست پردازي رهنمون مي سازد .

استاد از متفكرين برجسته اي است كه با مجاهدت وتلاشي كم نظير در شناخت اسلام اصيل و درك خطرات آرا وافكار غير ديني ، خدمات قرين موفقيتي به خواص وعوام ومذهب نشيع نمود . وي در زماني مي زيست كه تاريخ شوخي هاي زشتي با فرهنگ اين مرز وبوم مي كرد . حيات وي مصادف با ظهور ايدولوژي هاي چپ وراست بود. ايندو با پروراندن افراد ماتر ياليست وروشنفكران غرب زده ، جوانان را هدف قرار دادند . آموزه هاي ماتر ياليستي به طرز عجيب وفريبنده اي با حمايت بلوك شرق سعي در منزوي كردن اسلام گرايي داشت .

با اين وضعيت كسي مثل مطهري احساس مي كند كه كليت ايدولوژي اسلامي در خطر است وبايد ايدولوژي اسلامي را بنويسد.(2) وي اسلام را هدف مي دانست نه وسيله بنابراين تلاش داشت همه افكار را با اسلام بسنجد . متفكرين اوليه اسلامي ، اسلام را با غرب توضيح مي دادند در حالي كه مي بايست اين كار را بر عكس انجام مي دادند . يعني مدرنيته ومدرنيسم را با اسلام توضيح دهند.(3) مطهري با زيركي وعمق انديشه ، بين بيان دين به زبان معاصر كه بادرك معاصر مناسبت داشته باشد و ترجمه دين به زبان تجدد تفاوت قايل بود . ايشان توانايي اسلام در اداره اجتماع را باور داشت .

مي توان گفت آفت عدم اعتماد به اسلام واعتماد به نفس ، بزرگترين سد راه نهفته هاي اسلامي بوده وهست . اين مشكل اساسي پيشروي انقلاب اسلامي به شمار مي رود استاد ، با آسيب شناسي ديني واجتماعي ، درك صحيح از زمان ، نگرش منتقدانه به حال وپيش بيبي آينده ، در پي حل مشكلات بر آمد . در ميدان كار زار از نقد سخت وشجاعانه تحجر و جمود فكري نيز غاض نشده وبا شجاعتي تمام وبا پيبندي به «‌تقواي ستيز » به مقابله با « تقواي گريز » پرداخت . مطلب بسيار مهمي كه نبايد به خاطر قضاوتهاي شتابزده وسطحي از آن غافل شد ، اين است كه استاد قبل ازآنكه به روشنگري بپردازد ، خود به مرحله روشنفكري ( اين اصطلاح با تسامع به كار مي رود ) رسيده بود . به تعبيري وي به علم نه صرفا به خاطر استفاده ديگران ، بلكه اصالتا ارزش قايل بود .

امام صادق (ع) مي فرمايد : طالبان علم سه دسته اند ، ايشان وصفتشان را بشناسد .

دسته اي دانش رابراي ناداني وستيزه جويند . دسته اي براي بلندي جستن وفريفتن جويند و گروهي براي فهميدن وخرد ورزيدن ( فقه وعقل ) ، براي گروه سوم علم ، مطلوب با لذات است نه وسيله اي براي غرايز ديگر .

امام صادق (ع) مي فرمايد كه علم واقعي آن است كه انسان براي فقه و عقل دنبال آن رود .(4) بلاشك استاد شهيد جزو گروه سوم است .« ماكس وبر » مي گويد : « عالم به ما مي گويد كه فقط به اعتبار خود علم است كه به علم مي پردازد ونه صرفا به اين واسطه كه ديگران بتوانند ازآن بهره هاي كاسبكارانه يافني بگيرند يا اينكه انسانها بتوانند بهتر تغذيه كنند ، بهتر بپوشند ، تنوير شوند وخود را هدايت كنند » (5)استاد ، علم را كه اصالتا براي آن ارزش قايل بود ، در مسيري جهت دار براي هدايت ديگران به كار گرفت .

مگر نه اين است كه علم هم وظيفه اي دارد ؟ «وبر‌» مي گويد : « وظيفه علم روشنگري است » (6) موضوعات انتخابي استاد شهيد براي قلم زدن وسخن گفتن با توجه به ارزشها وبايد ونبايد هاي مذهبي ، سياسي ، اجتماعي وفرهنگي بود . لكن بعد از انتخاب موضوع و ورود در آن به تمام معنا علمي وبي طرفانه قضاوت كرده است و همين ويژه گي از وي منتقدي منصف ومبتكري تا ثير گذار ساخته است .

استاد در اين باره مي نويسد : « اين بنده از حدود بيست سال پيش كه قلم به دست گرفته ، مقاله يا كتاب نوشته ام تنها چيزي كه در همه نوشته هايم آن را هدف قرار داده ام ، حل مشكلات وپاسخگويي به سئولاتي است كه در زمينه مسائل اسلامي در عصر ما مطرح است » (7)چه بسا فلاسفه ومتفكرين كه به دليل مجهز نبودن به جامعه شناسي و روان شناسي ، راه هاي نشر افكار خويش را بلد نيستند ويا با وجود درك مقتضيات با يك رفتار ناسينجيده وپرخاش نابجا تمام زحمات خويش را بر باد مي دهند . اما مطهري هم سخت افزارهاي تفكر ديني را مي فهمد و هم به بستر هاي نشو ونماي آن تسلط دارد . عدم رعايت اين استاندارها يكي از موانع توسعه يافتگي ماست . اينچنين موضوعاتي بهتر است در قالب گپ وگفتگوي دانشجويي مورد امعان نظر قرار گيرند چرا كه به سختي نوشتن مي پذيرند . مرحوم شريعتي در كتاب « نيايش » مي نويسد :… خدايا مرا به ابتذال آرامش مكشان .

اما نكته بسيار ظريفي در اينجا وجود دارد كه دكتر شريعتي بدليل عدم وقوف و رعايت آن هم به خود و هم جامعه علمي و توسعه فكري دانشجويان لطمه زده است. آن اينست كه دردمند بودن به تنهايي كافي نيست و بلكه مضر هم است. مطهري با دغدغه زيسته است و ارزش داشتن دغدغه ذهني و دردمند بودن بر هيچكس پوشيده نيست. عالم علوم انساني اگر بدور از درد دروني باشد، اساساً عالم نيست. اما ايشان علاوه بر رهيدن از آرامشهاي مبتذل در دام اضطرابهاي كاذب و عجولانه نيز گرفتار نشد و تنها اينچنين شخصيتهاي ميتوانند تمدن بسازند.ايشان داراي روحي بزرگ و شخصيتي درهم تنيده بود.

احاطه اش بر مباني فقهي و فلسفي دين، اورا از شتابزدگي و دلبستگيهاي سست مصون مي داشت. به تعبيري استاد علم خود را هم خوب « مديريت » مي نمود.(8) تقوا ، جامعيت علمي و جامع نگري استاد ، اين توان را به وي داد كه هدفي مقدس انتخاب كرده واز پس دفاع از آن به خوبي بر آيد چرا كه توان انتخاب ابزارهاي نيل به اهداف عالي را نيز داشت . سيرت و آثار آن متفكر بزرگ بيانگر اين است كه موانع تعقل را كنار زده و به دور از تقليد كوركورانه از روش گذشتگان و همرنگ شدن با جماعت و قضاوتهاي مردمي و عرف و عادت زيسته است . مگر نه اينست كه روشنفكر نبايد اسير اعتبار مردمي و روزمره باشد .

به تعبير علامه جوادي آملي « وقتي خوب بيابد و آزاد بيابد ، آزاد بيان ميكند و آزاد مي نويسد… مطهري فهمش با وهم مخلوظ نبود ، عقل عمليش با آز و هوس مخلوط نبود و لذا قلمش حر وآزاد بود .»(9) آن فرزانه دهر در پي شناخت ، فهم و تفكر بوده و نويسندگي را نه بعنوان « حرفه » بلكه به منزله وسيله اي براي بيان تفكرات خويش در يد اختيار مي گيرد . بنابراين دامن وي از شرارت نويسندگان حرفه اي ، جوجه روشنفكران بي اصل و نسب و روان شناسان عوام فريب ، پاك است . او در پي «تعليم » است نه « تلقين» . در پايان ذكر نكاتي چند را لازم مي دانم :

1-استاد شهيد نقطه اتصال و ارتباط حوزه و دانشگاه است .

اگر حوزه و دانشگاه آثار وافكار اين ستاره تابناك را دريابند ، نه نسبت به سياست بي تفاوت شده و گوشه عزلت ميگيرند ونه در دام سياست زدگي مي افتند . آنگاه اين دو مكان ، محمل رشد انسانهاي دين مدار توسعه يافته اي خواهند بود كه مصداق اين مثل عربي باشند كه مي گويد « رب الرجل يحتاج الي السياسه و رب السياسه تحتاج الي الرجل » يعني چه بسا مرداني كه احتياج به سياست دارند و چه بسا كه سياست نيازمند مرد باشد.

در اينصورت فرزندان حوزه ودانشگاه ديگر دست نياز به سوي سياست وقدرت دراز نخواهند كرد بلكه سياست در خانه آنها را به قصد گدايي خواهد كوبيد. چپ و راست، درد آنها خواهد بود نه آيين و مرامشان .بر شهپر انديشه ولايي زين نهاده و از موضع بالاتر سياست را خواهند ديد.آنها هرگز پرچم سفيد در مقابل سياست بازان بر نخواهند افراشت. اگر تقسيم بندي « هگل » از فهم را مدنظر قرار دهيم و آنرا به سه نوع عوامانه ، عالمانه و فيلسوفانه رده بندي نماييم ، مي توان گفت طلبه و دانشجو با رويكردي ژرف نگرانه با الهام از آموزهاي اصيل اسلامي و نيل به فهم فيلسوفاته، راه را براي دانشگاه اسلامي هموار سازند.

2- امتياز بزرگ استاد شهيد اين بود كه بر عكس برخي ديگر ،هم در مقابل تفريط و هم افراط ايستاد.

و لي اين ويژگي كافي نيست كه وي را در اوج قله توسعه يافتگي فكري و شخصيتي قرار دهد بلكه امتياز بزرگ علامه فقيد اين است كه در مبارزه با افراط ها خود و ديگران را به تفريط دچار نساخت و در مقابله با تفريطها خويش و اطرافيان را در دام افراط به بند نكشاند.
در هنگام نقد روشنفكري خيالي در دام تحجر نيفتاد و آنگاه كه تحجر و جمود فكري را به چالش كشاند خود و همراهان را در بند روشنفكري خام اسير ننمود. اين قاعده لازم الرعايايه اي است كه هر كسي توان رعايت آنرا ندارد و از مظاهر توسعه يافتگي فكري است. تنها اينگونه افراد مي توانند تمدن بيافرينند.

3- مطهري بدليل مسلح شدن به ابزارهاي دقيق و ابعاد نرم افزاري علم وفلسفه ، مردي براي همه دورانهاست. هم دوره «جهانگيري» و هم «جهانداري»

4- يكي از مشكلات بزرگ سر راه انقلاب اسلامي، فقدان يا ضعف روشنفكري ارگانيك { تعبير گرامشي } است كه عقلانيست رهبران سياسي ما را با فراتر رفتن از توصيف و نيل به تبين به اجتماع منتقل نمايند تا زمينه شكوفايي جامعه ديني فراهم آيد.

پست مدرنها { فراتر از پذيرش مباني فلسفي } معتقدند قدرت نمي تواند ماندگار باشد مگر اينكه شبكه درهم تنيده اي از « دانش » محافظت از آنرا بر عهده گيرد. اين كاركرد توسط روشنفكران ارگانيك همچون مطهري ايفا مي گردد. نهضت علمي مدنظر رهبر عظيم الشان انقلاب هم در اين راستا تفسير مي گردد. هر حكومت و سازماني موقعي مي تواند از خطر سقوط و روزمره گي مصون باشد كه از « انديشه پيشرو » بهره ببرد.

پي نوشت :

1- محمد رضا تاجيك، فرامدرنيسم و تحليل گفتگان، ( تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378)،ص 7، 8 .
2- فرهنگ رجايي، « سياست و فرهنگ » نامه فرهنگ، سال پنجم، شماره چهارم ، زمستان 1374، ص 41.
3- همان، ص 43.
4- جلوه هاي معلمي استاد ( مجموعه مصاحبه ها )، سخن شهيد محلاتي ، ( تهران: وزارت آموزش و پرورش ، 1368 )، ص 180.
5- ماكس وبر، دانشمندو سياستمدار، ترجمه احمد نقيب زاده ،( تهران : دانشگاه تهران، 1368) ص 73
6- همان ص 93
7- مرتضي مطهري، عدل الهي، ( تهران: صدرا، 1357 )، ص 9.
8- ر.ك عبدالكريم سروش، تفرج صنع، ( تهران: صراط، 1380)
9- جلوه هاي معلمي استاد ، پيشين، ص 79.


   

        

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved