بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram
 
آیت الله شیخ مرتضی طالقانی

 

یکی از ماجراهای شگفت معنوی درباره مرحوم شیخ مرتضی  ماجرای ملاقاتش با مرحوم حاج هادی ابهری است که از طریق متعدد رسیده است و ما نقل مرحوم علامه آیت الله سید محمد حسینی طهرانی  را بر گزیدیم.

ایشان نقل می فرمایند:

 دوستی داشتیم صاحب ضمیر و روشن دل و متقی و دلسوخته و به حق که از عاشفان حسین علیه السلام بود به نام حاج هادی صنمی ابهری. او هشتاد و سه سال عمر کرد و پنج سال است رحلت کرده. مدت رفاقت من با او نزدیک به هیجده سال طول کشید و من با او صیغه اخوت خوانده بودم.

او نقل میکرد:

در سفری که به عتبات عالیات مشرف شدم و چند روزی در نجف اشرف بودم، کسی را نیافتم که با او بنشینم و درد دل کنم تا برای دل سوخته ام تسکینی حاصل آید.

روزی به حرم مطهر مشرف شده، زیارت کردم و مدتی در آن جا نشستم.

خبری نشد و از این رو، به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم: «مولا جان! ما میهمان شماییم، چند روز است در نجف می گردم، کسی را نیافتم. حاشا به کرم شما

از حرم بیرون آمده، بی اختیار راه بازار حوریش را پیش گرفتم و به مدرسه مرحوم سید محمد کاظم یزدی در آمدم. در صحن مدرسه، روی سکویی مقابل حجره ای نشستم.

ظهر شد، دیدم از رو به روی ام، از طبقه فوقانی، شیخی خارج شد.

بسیار زیبا و با طراوت و زنده دل و از همانجا به بام مدرسه رفت و اذان گفت و بازگشت و همین که خواست به حجره رود، چشمم به صورتش افتاد.

دیدم در اثر اذان، چیزی مانند دو حلقه نور بر گونه هایش می درخشد. به حجره رفت و در را بست. من شروع کردم به گریه و عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین! پس از چند روز یک مرد را یافتم، ولی او نیز به من اعتنایی نکرد

 بیدرنگ شیخ در حجره را باز کرد و رو به من نمود و اشاره کرد بیا بالا. از جا برخاستم و به طبقه فوقانی رفته، به حجره اش وارد شدم. هر دو یکدیگر را در آغوش گرفتیم و مدتی گریستیم.

سپس، هر دو به حال سکوت نشستیم و مدتی یکدیگر را تماشا کردیم. آن گاه از هم جدا شدیم. این شیخ روشن ضمیر، مرحوم شیخ مرتضی طالقانی – اعلی الله مقام الشریف – بوده است.

 

 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved